پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آمریکا و روسیه کالبدشکافی اختلاف ها


آمریکا و روسیه کالبدشکافی اختلاف ها

اتفاقاتی که پس از انتخابات پارلمانی اخیر روسیه روی داد و به مداخلات آمریکا و واکنش های تند مسکو انجامید, نویسنده را بر آن داشت تا «ماهیت اختلاف» میان آمریکا و روسیه را زیر ذره بین ببرد و کشف کند که این اختلاف بر سر چیست و علی رغم فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ و پذیرش الگوهای لیبرال دموکراسی توسط روسیه جدید, چرا آمریکا باز هم یک رویه خصمانه را نسبت به روسیه درپیش گرفته است

اتفاقاتی که پس از انتخابات پارلمانی اخیر روسیه روی داد و به مداخلات آمریکا و واکنش های تند مسکو انجامید، نویسنده را بر آن داشت تا «ماهیت اختلاف» میان آمریکا و روسیه را زیر ذره بین ببرد و کشف کند که این اختلاف بر سر چیست و علی رغم فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ و پذیرش الگوهای لیبرال دموکراسی توسط روسیه جدید، چرا آمریکا باز هم یک رویه خصمانه را نسبت به روسیه درپیش گرفته است.

علاوه بر آن، هدف بعدی نویسنده، کشف میزان استحکام این اختلاف است، با این هدف که کشورهایی مثل ایران تا چه اندازه می توانند روی این اختلافات میان روسیه و آمریکا حساب باز کنند و به طور ویژه، آیا روسیه می تواند یک متحد استراتژیک برای ایران در برابر غرب باشد.

نویسنده با استقراء موارد اختلاف برانگیز و تنش زا میان مسکو و واشنگتن، می خواهد ثابت کند که اختلاف بین این دو بر سر تزاحم منافع است و یا حداکثر، روسیه نمی خواهد یک نظام تک قطبی که در رأس آن آمریکا باشد را بپذیرد. اما ماهیت اختلاف میان ایران و آمریکا، ایدئولوژیک است. روسیه متعلق به باشگاه غرب است و همه تلاشش این است که یک کشور کاملا مدرن و توسعه یافته غربی شود. اما ایران می خواهد در ارتباط با مؤلفه های مدرن دست به گزینش بزند و در جهت اعتلای دوباره جهان اسلام می کوشد. پس مسیرهای استراتژیک این دو کشور متفاوت است. لذا، ایران در دیپلماسی خود نسبت به روسیه، باید همه این متغیرها را به انضمام متغیر تاریخی درنظر بگیرد.

سؤالی که در ذهن بسیاری از ما در مورد مناقشات دیپلماتیک میان روسیه و آمریکا وجود دارد، این است که علی رغم فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ چرا این مناقشات همچنان باقی است و حتی روزبه روز بیشتر هم می شود؟ مگر در فدراسیون روسیه همان دموکراسی و نظام ریاستی ای شکل نگرفته است که در ایالات متحده وجود دارد؟ مگر روسیه در مورد موجودیت رژیم صهیونیستی در خاورمیانه رویکرد خصمانه ای دارد و یا مواضعش درباره خطرات کره شمالی هسته ای، با آمریکا متفاوت است؟ در همه این موارد و بسیاری دیگر از مسائل استراتژیک مثل مبارزه با تروریسم، مواضع این دو کشور بسیار به هم نزدیک است؛ اما باز هم واشنگتن در قبال مسکو طوری عمل می کند که انگار با یک دشمن دیرینه طرف است و آخرین نمونه این سیاست خصمانه را در ماجراهای پس از انتخابات پارلمانی ماه گذشته شاهد بوده ایم که در جای خود بررسی می شود.

اما، اینکه آمریکا یک دشمن است و یا یک دوست، تا همین چند سال قبل برای روس ها هم یک معما بوده و این تردید، در نوع برخوردها و مواضع مقامات کرملین در برابر اقدامات آمریکایی ها دیده می شده است.

به عنوان مثال، مقامات کاخ سفید در مارس سال ۲۰۰۷ (فروردین ۱۳۸۵) اعلام کرده بودند که قصد دارند در لهستان سیستم دفاع موشکی ضد بالستیک و در جمهوری چک نیز یک ایستگاه رادار ایجاد کنند. این اقدام ایالات متحده برای روس ها گیج کننده و تعجب برانگیز بود و آنها از خود می پرسیدند که مگر جنگ سرد تمام نشده است؟ پس دلیل این اقدام آمریکا چیست؟ به خاطر همین سردرگمی و تردیدبود که آمریکا توانست خطر حملات موشکی ایران و کره شمالی را مطرح کند و اصلا ضرورتی نبیند که وارد ادبیات و فضای دوران جنگ سرد شود.

اما، الان دیگر به نظر می رسد دوران حاشا گذشته است و مواضع ضد روسی آمریکا نسبت به قبل شفاف تر شده است و با آغاز ریاست جمهوری مجدد «ولادیمیر پوتین» این مواضع احتمالا تندتر نیز می شود.

● ماهیت اختلاف

فهم ماهیت اختلاف میان روسیه و آمریکا از چند جنبه برای ما اهمیت دارد؛ اول اینکه روسیه هنوز هم از لحاظ توانمندی هسته ای و سلاح های استراتژیک هم وزن آمریکاست و هر یک از این دو کشور ۱۵۰۰ کلاهک هسته ای در اختیار دارند و لذا، اگر یک جنگ هسته ای میان طرفین دربگیرد، کل کره زمین در معرض نابودی خواهد بود.

به طور طبیعی میان کشورها تفاوت های زیادی در عرصه های سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، رسانه ای و اجتماعی وجود دارد. این اختلافات تنها زمانی اهمیت می یابند که در سطوح داخلی، ملی و بین المللی به محرک های سیاسی تبدیل شوند و منافع واحدهای سیاسی را به خطر اندازند و آنها را با چالش مواجه کنند.

این چالش درجات متفاوتی دارد؛ به عنوان مثال، اگر یک ایدئولوژی جدید به شکل گفتمان غالب درآید، می تواند کل نظام مستقر جهانی را با خطر فروپاشی روبه رو کند. اما اختلافات سیاسی میان دو کشور را می توان از طریق مذاکرات دیپلماتیک و بده بستان امتیازها و منافع حل نمود. جنگ بر سر منافع اقتصادی و تسلط بر بازارها نیز در جای خود حیاتی است، ولی بازیگری که به دنبال بازار است، الزاماً ایدئولوژی و نظم مستقر و مسلط را به مخاطره نمی اندازد.

با این مقدمات در می یابیم که در سلسله مراتب محرک های سیاسی در نظام بین الملل، ایدئولوژی به نظر می رسد که اهمیتش از سایر محرک ها بیشتر است.

لذا، ماهیت اختلاف میان دو نظام سیاسی و دو بلوک می تواند ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و یا ادغامی از این سه باشد؛ به عنوان مثال، ماهیت اختلاف کنونی میان چین و آمریکا، اقتصادی است نه ایدئولوژیک. رهبران ایالات متحده خوب می دانند که با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، ایدئولوژی کمونیسم لااقل در شرایط حاضر از سکه افتاده است. علاوه بر آن، چیزی که هم اکنون بر چین حکومت می کند، به قول رسانه های غربی، ناسیونالیسم است، نه کمونیسم، خود چینی ها هم که سال هاست از داعیه های ایدئولوژیک و صدور انقلاب مائوئیستی دست برداشته اند و به جای آن، همه جا به دنبال منابع و بازار می گردند.

اما اصطکاک میان چین و آمریکا قابل کتمان نیست؛ اکنون پنتاگون سرگرم دست اندازی به حوزه نفوذ چین در آسیای جنوب شرقی است، جایزه صلح نوبل را غربی ها به یک مخالف دولت چین داده اند، با «دالایی لاما» رهبر بودایی های تبت مرتبا دیدار و گفت وگو می کنند و علیه سرکوب مذاهب و نقض حقوق بشر در چین مرتبا بیانیه می دهند. با وجود همه این مؤلفه های سیاسی، ماهیت اختلاف میان چین و آمریکا «اقتصادی» است؛ این چیزی است که سناتورها، اعضای کنگره، مقامات سیاسی، رؤسای شرکت ها، مؤسسات تحقیقاتی و اتاق های فکر فعال در ایالات متحده می گویند. آمریکا نگران توسعه سریع اقتصادی چین و تصاحب بازارها توسط این کشور است.

مثال دیگری که می توان در مورد ماهیت اختلاف ذکر کرد که متفاوت با چین باشد، جمهوری اسلامی ایران است؛ همان طوری که می دانیم، کشورمان درسال ۱۳۵۷ شاهد یک انقلاب مذهبی بود. قوام و پایداری این انقلاب با یک عمر ۳۳ ساله، نه تنها هژمونی سیاسی و نظام مستقر را با چالش مواجه کرد، بلکه کلیت تفسیر تاریخی شبه علمی و مدرنیستی را معکوس کرد.

دراینجا دیگر بحث رقابت های اقتصادی مطرح نیست و یا منازعه بر سر حوزه نفوذ و اختلافات سرزمینی و رقابت تسلیحاتی درمیان نیست. دراینجا ذهنیت های مردمی که به جهان بینی خاصی اعتقاد دارند را نشانه رفته اند و کل ساختار تهدید می شود. به همین خاطر است که کلیت غرب تحت رهبری آمریکا انگیزه کافی برای هر نوع برخوردی را با جمهوری اسلامی دارد و اگر ما می بینیم که آمریکا در حال حاضر از همه ابزارها و حتی سلاح های استراتژیک بهره نمی گیرد، فقط و فقط بدین خاطر است که زمینه برای انجام این اقدامات مناسب نیست و عوامل بازدارنده بسیاری وجود دارند.

اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز یک تهدید ایدئولوژیک برای لیبرال دموکراسی غربی بود، اما خطرش برای کلیت غرب به اندازه انقلاب اسلامی ایران نبود؛ جنگ میان کمونیسم و لیبرالیسم در تحلیل نهایی یک جنگ خانگی بود و در این کارزار یک جریان و شاخه مدرنیسم مقابل شاخه دیگر ایستاده بود.

با این مقدمات، به بحث اصلی خود برمی گردیم و می خواهیم بدانیم که ماهیت اختلاف کنونی میان روسیه و آمریکا چیست.

به نظر می رسد که بهترین شیوه دستیابی به یک پاسخ نسبتا درست در اینجا، شیوه استقرایی است؛ یعنی ابتدا مهمترین مسائل چالش زا میان روسیه و آمریکایی طی ۲۰ سال پس از فروپاشی شوروی را ارائه و سپس، به تحلیل ماهوی آنها می پردازیم.

فرضیه ما این است که علت اصلی دشمنی آمریکا با دولت مسکو، حضور تعریف نشده و مزاحم روسیه در نظام تک قطبی جهان است. نظامی که آمریکا همه تلاش خود را به کار گرفته است تا در رأس آن قرارگیرد و نقش فرماندهی را داشته باشد. لذا اختلاف میان این دو کشور ماهیتا سیاسی و در حد تزاحم منافع است.

پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، نخستین اختلاف میان روسیه و آمریکا به خاطر جنگ آمریکا در کوزوو پیش آمد و اعتراض «بوریس یلتسین» رئیس جمهور وقت روسیه را در پی داشت.

به طور کلی روابط دوکشور که پس از فروپاشی شوروی به سرعت توسعه یافته بود، به دو دلیل تا سال ۱۹۹۹ چندان دچار تنش و کشمکش نشد؛ یکی به رویکرد یلتسین مربوط می شد و وی در امور بین المللی کمتر دخالت می کرد و دیگری دولت «بیل کلینتون» در آمریکا بود؛ هرچند کلینتون کم و بیش دست به تهاجمات محدودی درخاورمیانه، آفریقا و شبه جزیره بالکان می زد، ولی در دوران وی هنوز نومحافظه کاران تندرو وارد کاخ سفید نشده بودند.

اما، با روی کارآمدن «ولادیمیر پوتین» در روسیه و «جرج بوش» پسر در آمریکا اختلاف میان دو کشور کم کم بالا گرفت؛ پوتین بیش از یلتسین در امور بین المللی دخالت می کرد و از همان ابتدا احساسات رقیق ضدآمریکایی و ضدغربی داشت؛ شاید سابقه فعالیت وی در درون سازمان اطلاعاتی «کا.گ.ب» بر شکل گیری تمایلات ضدآمریکایی اش نقش داشت و اصولا فکر می کرد که آمریکا نه با اتحاد شوروی، بلکه با یک روسیه توسعه یافته و باثبات نوعاً سر ستیز دارد. ایده ای که تحولات بعدی میان دو کشور، آنرا در ذهن پوتین بیشتر تقویت کرد.

در آمریکا نیز بوش از همان ابتدا در سال ۲۰۰۰ رویه یکجانبه گرایی در پیش گرفت و به دنبال تحکیم یک نظام جهانی تک قطبی بود. این سیاست یکجانبه گرایی پس از وقایع ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ تشدید و اختلافات میان آمریکا و روسیه نیز به همین نسبت بیشتر شد.

در سال ۲۰۰۲ دولت آمریکا به طور یکجانبه از معاهده موشک های ضد بالستیک (ای.بی.ام.تی) خارج شد و با این اقدام خود، زمینه را برای اجرای طرحی که در مورد سیستم دفاع موشکی در اروپا در نظر داشت، فراهم کرد. پوتین علیه خروج آمریکا از معاهده مذکور موضع گرفت و این اقدام را یک اشتباه خواند.

اختلاف بعدی بر سر حمله به عراق آشکار شد؛ آمریکا در ۲۹ اسفند سال ۱۳۸۱ به همراه متحدانش حملات نظامی خود را علیه رژیم صدام در عراق آغاز کرد؛ دولت مسکو علیه این اقدام، شدیداً موضع گرفت، ولی از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل استفاده نکرد.

اصطکاک بعدی میان دو کشور بر سر توسعه ناتو شرق پیش آمد؛ در حالی که دولت روسیه به واشنگتن یادآور می شد که عضوگیری ناتو از میان کشورهایی که سابقاً عضو بلوک شرق بودند، قابل قبول نیست و روسیه آنرا یک اقدام خصمانه علیه منافع خود تلقی می کند، آمریکا و اروپا مشغول رایزنی با دولت های اوکراین و گرجستان برای عضویت در ناتو بودند. روس ها می گفتند اکنون که اتحاد شوروی دیگر وجود خارجی ندارد و پیمان ورشو نیز منحل شده است، دلیلی برای موجودیت و یا تقویت ناتو وجود ندارد. اما روس ها و دیگران بالاخره فهمیدند که آمریکا در استراتژی جدید خود، از ناتو برای تحکیم نظام تک قطبی و توسعه به سراسر جهان استفاده می کند.

در مارس ۲۰۰۷ (اسفند- فروردین ۱۳۸۵) دولت واشنگتن اعلام کرد که در صدد ایجاد سکوهای دفاع موشکی ضدبالستیک در لهستان و همچنین نصب یک ایستگاه رادار در جمهوری چک است. آمریکایی ها مدعی شدند هدف از نصب این سیستم ها، محافظت از ایالات متحده و اروپا مقابل حملات موشکی و اتمی احتمالی ایران و کره شمالی است. اما مسکو قانع نشد و این سیستم جدید را که در دو کشور سابقاً عضو پیمان ورشو و حوزه نفوذ اتحاد شوروی سابق نصب می شد، به عنوان یک تهدید بالقوه برای خود دانست و در واکنش به آن، دست به آزمایش یک موشک بالستیک بین قاره ای به نام «آر.اس-۲۴» زد. موشکی که به ادعای روسیه، می توانست از هر سیستم دفاعی عبور کند. رئیس جمهوری روسیه هم به کاخ سفید هشدار داد که رقابت های تسلیحاتی جدید، می تواند برای اروپا بسیار خطرناک باشد و در دوم تیر همان سال (۱۳۸۵) گفت اگر آمریکا سیستم دفاع موشکی ایجاد کند، روسیه نیز موشک هایش را به سمت لهستان و جمهوری چک نشانه می گیرد.

پوتین برای اینکه آمریکا و اروپا را در تنگنا قرار دهد، پنجم مهرماه سال ۱۳۸۵ به ایران آمد و در مورد برنامه های برق هسته ای ایران با مقامات کشورمان صحبت کرد و این را نیز با کنایه زدن به غرب گفت که «استفاده از زور (علیه ایران) غیرقابل توجیه است.» یک هفته بعد نیز پوتین طرح های آمریکا در مورد سیستم دفاع موشکی که در نزدیکی مرزهای روسیه (لهستان) مستقر می شود را با استقرار موشک توسط شوروی سابق در کشور کوبا (نزدیک آمریکا) که به بحران موشکی کوبا مشهور است مقایسه کرد.

در ۱۴ فوریه سال ۲۰۰۸ (۲۳ بهمن ۱۳۸۷) پوتین یکبار دیگر اعلام کرد ممکن است موشک های روسیه را به سمت لهستان و جمهوری چک نشانه گیری کند. علاوه بر این دو کشور، وی نام اوکراین را نیز آورد و گفت اگر اوکراین به ناتو اجازه احداث پایگاه برای ناتو را بدهد، این کشور هم توسط موشک های روسی نشانه گیری می شوند.

به هر حال، این بحث های موشکی طی سال های بعد ادامه یافت و حتی تندتر هم شد.

با به قدرت رسیدن «دیمیتری مدودف» به جای پوتین و رفتن بوش و آمدن «باراک اوباما» به جای وی، این موضعگیری های تند علیه یکدیگر به خاطر سیستم دفاع موشکی ادامه یافت؛ مدودف در پنج نوامبر سال ۲۰۰۸ (۱۴آبان ۱۳۸۶) طی نخستین سخنرانی سالانه خود در مجلس فدرال روسیه، قول داد که موشک های کوتاه برد اسکندر را در کالینگراد (واقع در مجاورت لهستان) تحت حمایت آمریکا مستقر کند. چند ماه قبل از آن واشنگتن و ورشو توافق کرده بودند که ۱۰موشک دو مرحله ای بازدارنده در خاک لهستان مستقر شوند. همان طور که گفته شد مخاصمات هنوز هم ادامه دارد و این نشان می دهد که محاصره موشکی روسیه توسط آمریکا، یک استراتژی درازمدت است و با جابه جایی دولت ها در واشنگتن، این استراتژی عوض نمی شود.

مسئله مورد مناقشه دیگر، مداخلات آشکار آمریکا در گرجستان است؛ در تابستان ۱۳۸۵ گرجستان منطقه اوستیای جنوبی را مورد حمله نظامی قرارداد و نهایتاً به مداخله نظامی روسیه انجامید. مسکو آمریکا را محرک گرجستان می دانست و به همین خاطر، روابط میان آمریکا و روسیه تیره شد. در جنگ میان گرجستان و روسیه، آمریکا آشکار جانب گرجستان را گرفت.

پائیز همان سال یک ناو روسی وارد آب های ونزوئلا شد و کشتی های جنگی روسی در بندر «لاکوآیرا»ی این کشور پهلو گرفتند و با نیروی دریای ونزوئلا یک رزمایش مشترک برگزار کردند. این حادثه نیز به تنش میان روسیه و آمریکا افزود.

التهابات جدید خاورمیانه هم منشاء برخی اختلافات میان دو کشور شد؛ روسیه مخالف مداخله آمریکا و ناتو در لیبی بود، ولی این کشور فراتر از اعتراضات کاری را در ممانعت از حمله به لیبی انجام نداد. اکنون هم «ویتالی چورکین» که نماینده مسکو در سازمان ملل است و ریاست تشریفاتی شورای امنیت سازمان ملل را برعهده دارد، از این شورا می خواهد در مورد تلقاتی که جنگنده های ناتو به غیرنظامی لیبیایی وارد آورده اند، تحقیق کند. اما آمریکا مقابل این خواست روسیه ایستاد و اجازه تحقیق نمی دهد.

به نظر می رسد دولت مسکو در ارتباط با سوریه جدی تر است و اعلام کرد مقابله مداخله احتمالی ناتو در سوریه می ایستد، هر چند سابقه روس ها طی دو دهه اخیر نشان داده است که این کشور عملا توان ایستادگی در مقابل غرب را ندارد و در شرایط حساس عقب می کشد.

در یک جمع بندی، روسیه نسبت به دو اقدام غرب بسیار حساس است؛ یکی ماجرای سپر موشکی و دیگری، گسترش ناتو به شرق.

البته در طول این دو دهه گذشته دو کشور در راستای همگرایی و روابط صلح آمیز نیز قدم برداشته اند که از جمله مهم ترین آنها می توان به مأموریت های فضایی مشترک (در سال های ۱۹۹۴ و ۱۹۹۸)، تصویب پیمان «استارت-۲» (۱۰۰۶)، امضای پیمان کاهش موشک های استراتژیک تهاجمی (۲۰۰۲)، ایجاد مسیر لجستیکی در خاک روسیه برای ناتو در افغانستان (۲۰۰۹)، تفاهم نهایی درباره پیمان «استارت-۱» و امضای پیمان «استارت جدید» و کاهش کلاهک های هسته ای دو کشور تا حداکثر ۱۵۰۰ کلاهک (۲۰۱۰) و حضور سربازان آمریکایی در رژه پیروزی مسکو (۲۰۱۰) اشاره کرد.

در برخی مسائل نیز دو طرف منافع مشترک دارند؛ مثل خطر هسته ای کره شمالی و مبارزه با تروریسم.

آمریکا چه می گوید؟

همان طور که گفته شد، سمت و سوی دیپلماسی و سیاست خارجی آمریکا نسبت به فدراسیون روسیه، در ظاهر مبهم بود و البته هر چه زمان می گذرد، موضعگیری های ایالات متحده شفاف تر می شود.

آمریکا در سال های ابتدایی پس از فروپاشی شوروی، هیچ بهانه خاصی (به جز مسئله چچن) نداشت که با دولت مسکو دربیفتد و علیه مقامات کرملین تبلیغات راه بیندازد. زیرا، دولت کمونیستی دیگر وجود خارجی نداشت و روسیه جدید هم تمام پارامترهای غربی مربوط به تشکیل یک نظام سیاسی دموکراتیک و لیبرالی را پذیرفته بود، لذا، دراین شرایط مثلا اگر دست به ایجاد سپر موشکی می زد، خطر ایران را بهانه می کرد.

اما، آمریکا در دوره پوتین کم کم جانب اپوزیسیون را گرفت و هم صدا با آنها مدعی شد که پوتین فرد قدرت طلب و مستبدی است و در روسیه یک نظام دموکراتیک واقعی وجود ندارد. آمریکایی ها مدعی شدند پوتین به نحو فزاینده ای، قدرت را در دست خود متمرکز کرد و اصلاحات داخلی را متوقف نمود.

نقض حقوق بشر در چچن، سرکوب مخالفان و محدود کردن آزادی بیان، قتل مخالفان سیاسی، حمایت از دیکتاتور در دیگر جمهوری های شوروی سابق وسرکوب روزنامه نگاران از دیگر اتهاماتی بود که از جانب آمریکا و غرب متوجه شخص پوتین شد. مسکو همچنین متهم شد که از منابع گاز طبیعی برای باجگیری از کشورهای همسایه مثل اوکراین و گرجستان جهت کسب امتیاز استفاده می کند.

دولت مسکو هم هدف توسعه ناتو به شرق را تلاش آمریکا برای دسترسی به منابع گاز و نفت آسیای مرکزی و دست اندازی به حوزه نفوذ روسیه دانست.

این موضعگیری های تند غرب علیه پوتین در دوران ریاست جمهوری مدودف هم کم و بیش علیه دولت مسکو ادامه یافت و البته شخص مدودف نیز مثل پوتین، مقابل آمریکا و ناتو ایستاد. او با دستورات قاطع خود به ارتش روسیه درماجرای گرجستان، نشان داد که اگر لازم باشد، مثل پوتین مقابل غرب می ایستد.

در قضیه سپر موشکی هم مثل رئیس جمهور سابق روسیه گفت اگر لازم باشد سپرموشکی آمریکا را در لهستان هدف قرار می دهد (سوم آذرسال جاری).

● اعتراضات پس از انتخابات

رخدادهای پس از انتخابات پارلمانی روسیه در آذر ماه گذشته، اوج مداخلات آمریکا درامور داخلی روسیه را به نمایش گذاشت.

«هیلاری کلینتون» وزیر خارجه آمریکا، به محض مشاهده نخستین اعتراضات داخلی در مسکو و سن پترزبورگ به نتایج انتخابات، اظهاراتی را درمورد انتخابات روسیه مطرح کرد که معنایی جز وقوع تقلب در انتخابات و نبود دموکراسی در این کشور نداشت. این اظهارات پاسخ دندان شکن و صریح پوتین را درپی داشت. پوتین حتی گفت کسانی که با چراغ سبز خارجی ها عمل می کنند، مجازات خواهند شد.

پس از کلینتون نوبت به اوباما رسید و او نیز به محض مشاهده سرایت اعتراضات از مسکو و سن پترزبورگ به شهرهای دیگر، اظهارات تحریک آمیزی را بر زبان آورد که موجب دلگرمی مخالفان می شد.

به اعتقاد کارشناسان این بگو مگوهای میان مقامات کرملین و کاخ سفید درماجراهای پس از انتخابات پارلمانی روسیه، سال ها روابط دو کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به ویژه اگر پوتین بتواند مجدداً به ریاست جمهوری برسد، از هم اکنون می توان روابط تیره تر میان آمریکا و روسیه را تا ۱۲سال آتی حدس زد (طول دوران ریاست جمهوری روسیه با اصلاحاتی که مدودف در قانون اساسی اعمال کرد، از چهارسال به شش سال افزایش یافت و هر فرد می تواند دو دوره پی درپی رئیس جمهور شود).

این حدس از آن بابت است که هم علائق سیاسی پوتین ضد آمریکایی و ضد غربی است و هم کاهش پایگاه اجتماعی حامیان او و راه یافتن شمار بیشتری از عناصر اپوزیسیون به داخل مجلس، زمینه را برای مداخلات گسترده تر آمریکا در روسیه فراهم می کند و مسلماً مسکو نیز نسبت به این مداخلات واکنش نشان می دهد.

● اختلاف تا چه حد جدی است؟

چیزی که باعث شد مسئله اختلافات میان روسیه و غرب مورد توجه این نویسنده قراربگیرد، مشاجرات میان کاخ سفید و کرملین پس از انتخابات پارلمانی اخیر بود.

ماهیت این اختلاف نیز از آن جهت کالبد شکافی شد که جمهوری اسلامی ایران و جهان بپاخاسته اسلام در شرایط حاضر به بروز این اختلاف و شکل گیری بحران های دیگر درپیکره غرب نیاز دارند، چرا که خصومت آمریکایی ها و اروپایی ها نسبت به ما عیان تر و شدیدتر شده است. آنها اکنون آشکارا می گویند که نظام های مستقل و مردمسالار دینی را نمی توانند بپذیرند و همه تلاش خود را به کار گرفته اند تا مسیرهای انقلاب در لیبی، مصر، تونس، یمن و بحرین را به سمت خود تغییر جهت دهند.

غرب اکنون همه تلاش خود را برای حفظ موجودیت و برتری رژیم صهیونیستی در خاورمیانه به کار گرفته و تا آنجا پیش رفته که برای حفظ این برتری، صدها دانشمند و استاد عراقی را به طور نظام مند و توسعه جوخه های ترور حذف کرده و در ایران اسلامی ما نیز مدتی است که این پروژه ضدبشری را کلید زده است.

در این شرایط هرچقدر که کلیت غرب (به همراه روسیه) دارای وحدت و همدلی و انسجام باشد، به همان میزان نیز وضعیت برای دنیای اسلام فاجعه آمیزتر خواهد شد.

لذا، توجه به مسئله شکاف میان روسیه و آمریکا به خاطر این ذهنیت است که ما چقدر می توانیم در سایه این اختلاف، روی روسیه در مقابل غرب حساب باز کنیم، و البته، با توجه به چنین مقصود ذهنی خود، ضرورت دارد که به حافظه تاریخی نیز رجوع کنیم.

تاریخ به ما می گوید که اختلاف میان روسیه و غرب (اروپا و سپس آمریکا) بسیار قدمت دارد. در یک جمع بندی می توان گفت که روس ها احساساتی ممزوج از خود کم بینی، ترس و نیاز را نسبت به اروپایی ها و آمریکایی ها داشته و دارند و به همین خاطر، به افراط و تفریط های زیادی کشیده شده اند.

حاکمان روس، از پطر کبیر گرفته تا تزار و استالین و پوتین، همیشه این احساس را داشته اند که به لحاظ توسعه صنعتی و اجتماعی از قافله غرب عقب مانده اند و به همین خاطر، طرح های زیادی را به اجرا درآورده اند که توجه به آنها خارج از بحث ما است. این رهبران و مردم روس از غرب واهمه نیز دارند چون در همین دوران جدید و مدرن شاهد تهاجمات مرگباری از جانب ناپلئون و آلمان در زمان جنگ های جهانی اول و دوم بوده اند.

این ذهنیت سه ضلعی خودکم بینی و ترس و نیاز هنوز هم راهنمای اصلی سیاست خارجی روسیه در برابر غرب است.

● جمع بندی

ما با احصاء و استقرار موارد تنش زا میان روسیه و آمریکا به صحت فرضیه خود پی بردیم؛ یعنی «اختلاف میان دو کشور موردنظر، ماهیتاً سیاسی و در حد تزاحم منافع است.»

در مورد اهمیت اختلافات میان نظام ها نیز دانستیم که اهمیت برخی از آنها استراتژیک و بنیادی است و برخی دیگر نیز اهمیت نازل تری دارند. اختلافات سیاسی و تزاحم منافع در دنیای دیپلماتیک متاع عام هستند و به طور روزمره ایجاد می شوند و پس از مذاکرات و تفاهم متقابل نیز رفع می گردند. البته، هرچه میان کشورها اشتراکات فکری، ایدئولوژیک، سیاسی، سرزمینی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیشتری وجود داشته باشد، این اختلافات نیز سریع تر مرتفع می گردند.

همان طور که گفته شد، روسیه در نظام تک قطبی و یکجانبه مورد نظر آمریکا، هنوز یک کشور تعریف نشده و مزاحم به شمار می آید. به عبارت دیگر، این کشور هر چند در تحلیل نهایی یک کشور غربی به حساب می آید و الگوی لیبرال دموکراسی را پذیرفته است، ولی روسیه برای آمریکا با کشوری مثل ایتالیا خیلی فرق دارد؛ چون ایتالیا در زیر چتر ناتو و آمریکا قرار دارد و کاملا گوش به فرمان است. ولی روسیه هنوز هم رؤیای قدرتمند شدن و حتی ابرقدرت شدن را در ذهن خود دارد و می خواهد از موانع موجود بگذرد.

لذا، با توجه به ذهنیت تاریخی روس ها و ماهیت اختلاف میان روسیه و آمریکا، غرب برای روسیه یک رقیب، یک مانع و یک منبع خطر است.

مسلما جوامع قیام کرده اسلامی هر چقدر به اسلام و ارزش های بومی نزدیک تر شود و از سیاست لیبرال دموکراسی مورد نظر غرب فاصله بگیرند، به همان میزان نیز مشمول رویه خصمانه آمریکا و اروپا می گردند. این وضعیت در مورد روسیه صحت ندارد. زیرا آمریکا به دنبال یک روسیه ضعیف تر و بی خطر است.

اما در این میان ایران می تواند با لحاظ کردن ظرفیت ها ، روسیه را یک متحد تاکتیکی خود در نظر بگیرد؛ در شورای امنیت، رأی روسیه را به عنوان یکی از پنج کشور دارای حق وتو به سمت خود متمایل کند واز طریق توسعه مراودات اقتصادی و تجاری با مسکو، تحریم های غرب را دور بزند.

منابع: ۱-wikipedia

-۲خبر گزاری ها

سبحان محقق