چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
تجدد در چهارراه ایرانی
آیا مشروطه حرکتی فعال و روبه تکامل بود ؟ آیا واکنش ما نسبت به تمدن مدرن واکنشی فعال بوده است ؟ آیا غرب به درون هویت ما رسوخ کرده است ؟ آیا ما در اثر مواجهه با غرب دچار اختلال در هویتمان شده ایم ؟ مشروطه محمل اساسی ترین پرسش های ما درباره خودمان و نیز دنیای جدید است . آنچه در پی می آید مناظره دکتر جواد اطاعت و حجت الاسلام احمد رهدار درباره هویت ایرانی و نسبت آن با واقعه مشروطه است . آن را به علاقه مندان و اهالی اندیشه تقدیم می نماییم .
سنت ، فرهنگ و هویت ایرانی در مواجهه با آموزه ها و دستاوردهای مدرن و دنیای غرب چه واکنشی نشان داد ؟
من معتقدم که در طول ۵۰۰ سال اخیر، غرب هیچ موقع وارد هویت ایرانی نشده و در حاشیه بوده است دلیلش هم سنت پویای شیعی بوده که اجازه ورود به غرب را نداده است. ما با غرب پهلوخورده، نقطه تماس داشته و کشتی گرفته ایم، ولی در نهایت لایه غربی در هویت ما نفوذ نکرد. چیزهایی هم که از غرب آمده در این هویت حل شده است. روشنفکری در مواجهه با دنیای غرب، اخذ مطلق را مطرح کرد. یک گروه هم طرد مطلق را مطرح کردند و فرض گزینش از غرب به وسیله جریان روشنفکری دینی از جمله دکتر شریعتی و مهندس بازرگان ارائه شد، اما مرجعیت شیعه و علمای شیعی واقعی هیچ کدام از این ۳ رویکرد را نپذیرفت وخط چهارمی به نام خط تصرف در غرب را در پیش گرفت. مانند مادری که شیر گاو می خورد و از شیر خودش به بچه می دهد، دیگر نمی توان گفت که شیر مادر همان شیر گاو است. علمای برجسته شیعه نیز به گونه ای دستاوردهای غربی را تصرف کردند که همان امر اولیه نیست. اتفاقاً آغاز قانونی این تصرف در مشروطه است و در همان طرح نظارت ۵ مجتهد بر مصوبات مجلس شورای ملی مشاهده می شود. جالب است بدانید که میرزا ملکم حدود ۱۵ سال قبل از مشروطه گفته بود راه اصلاح مملکت ایران تأسیس دارالشورای کبرایی است که در آن ۱۰۰ مجتهد طراز اول حضور داشته باشند. همین جریان فکری با آن طرح می آید و شیخ فضل الله نوری را به جرم استبداد دینی بالای دار می برد. اکنون در جمهوری اسلامی ایران نیز پارلمان، احزاب، سندیکاها، اتحادیه ها، جامعه مدنی و مطبوعات را داریم ولی این ظاهر کار است و خروجی آن به درد غرب نمی خورد. در ۳۰ سال اخیر همین نظام در برابر غرب موضع گرفته است. از این منظر است که می گویم هیچ موقع غرب به درون هویت ما راه نیافت. همیشه تاحد پوسته آمده و با آن درگیر بوده ایم. وقتی هم راهش دادیم به نوعی در آن تصرف کردیم. اتفاقاً من معتقدم گفتمان دینی در سرتاسر عقبه تاریخی ما غلبه داشته است.
▪ اطاعت:
ما وقتی می گوییم فرایند خطی و تکاملی نداشتیم به این معنا نیست که هیچ تحول و تکاملی نداشته ایم و در همان جای ۱۰۰ سال پیش ایستاده ایم. با این حال من معتقدم حرکتی که بایست انجام می شد، انجام نشده است.
آقای رهدار از یک طرف می گویند غرب اصلاً وارد فرهنگ ایرانی نشده است،ولی از طرفی می گویند که جریان روشنفکری ، شیخ فضل الله نوری را بالای دار برد. این دو مدعا کاملاً در تعارض با هم است. یعنی اگر فرهنگ غرب توان ورود به فرهنگ ما را نداشته است ، چگونه جریان روشنفکری این قدر قدرت دارد که بتواند فردی مانند شیخ فضل الله نوری را بالای دار بکشد.
من نمی دانم آقای رهدار مشروطه را پدیده ای وارداتی می دانند یا بومی. ولی وقتی می گوییم ایران دارای ۳ لایه تمدنی است ، به این معناست که این
۳ لایه با همدیگر تعامل دارند. در عصر مشروطه هم یک گفتمان نتوانست غالب باشد. اگر لایه تمدن اسلامی غالب شده بود ماچیزی به نام رضاشاه نمی داشتیم که پیگیر کشف حجاب باشد و با پوشش روحانیون مبارزه کند. البته من می پذیرم که دین و مذهب در جامعه ما نهادینه شده است، ولی آن ۳ لایه در تعامل باهمدیگر ، یک نوع زیست را تداوم داده اند. این نوع زیست موجب شده که ما به سمت پیشرفت ، ترقی و تکامل حرکت نکنیم. حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم متأثر از قانون اساسی فرانسه و انگلیس است، اگرچه به یک معنا انقلاب اسلامی واکنش سنت اسلامی به مدرنیسم عصر پهلوی بوده است. بنابراین به صورت مطلق نمی توان گفت که لایه تمدن اسلامی غلبه دارد و تمدن غربی اصلاً ورودی نداشته و اگر هم بوده کاملاً اختیاری گزینش کرده ایم.
▪ رهدار:
غرب دراینجا قدرت پیدا کرد، ولی جزو هویت ما نشد. سلطنت هم قبل از این بوده است، ولی به هویت ما تبدیل نشده است. بحث بر سر هویت است و گفتمان هویت ساز غالب و نه قدرت سیاسی.
مطلب بعدی من درمورد تفکیک اقتدار و هژمونی است. هژمونی سلطه فرهنگی و اجماع فرهنگی است. در هژمونی نوعی از اقتدار اعمال می شود که اگر تئوری بدیلی هم عرضه بشود، مردم آن بدیل را نمی پذیرند؛ اما در اقتدار، قدرت در دست شما هست ولی اگر روزی بدیلی آمد، جامعه طرف آن می رود. آنچه که در مشروطه به وجود آمد، اقتدار بود و نه هژمونی.
اتفاقاً هژمونی با دین بود. لذا هر موقع ندایی از سوی یکی از عالمان دینی بلند می شد، مردم به آن لبیک می گفتند و با جریان اقتدار غرب گرا کنار نیامدند. در ضمن پاره جزهایی مثل ماشین و تلویزیون به معنای نفوذ غرب نیست، بلکه به معنای حضور غرب است. یعنی هویت ساز نیست. گفتمان غالب گفتمانی است که همه مؤلفه های گفتمان رقیب را محو کند؛ بنابراین حضور داشتن یک چیز به معنای غلبه آن نیست.
در متن اعدام شیخ فضل الله نوری، هم هژمونی گفتمان دینی را می بینیم چون آنها شیخ فضل الله و همکار استبداد محمدعلی شاهی را بالای دار بردند و نه شیخ فضل الله مجتهد را. حتی در همین تهران ،گروه هایی از مردم دست به اسلحه بردند و در دربار قاجار کسی مانند عضدالملک می خواست جلوی اعدام شیخ فضل الله نوری را بگیرد. در ضمن فهرستی تهیه کرده بودند که ۳۰۰ نفر را اعدام کنند، ولی تنها توانستند شیخ فضل الله را اعدام کنند و اعدام او هم در شهر سنگینی کرده بود. با این حال شیخ فضل الله را با هژمونی فتوا اعدام کردند.
مراجع تقلید نجف اعلام کرده بودندکه مخالفت با مشروطه محاربه با امام زمان (عج)است و این فتوا را صادر کردند که شیخ فضل الله نوری فردی مفسد است.
حکم فرد مفسد و محارب هم مطابق آیه ۳۷ سوره مائده با صراحت بیان شده است. به نظر شما چرا در درون گفتمان دینی این اختلاف نظر پیدا شد؟
البته شیخ فضل الله نوری می گفت «والله من همان مشروطه ای می خواهم که آخوندخراسانی می خواهد» اما این اختلاف نظر چند تا علت دارد. مهم ترین علتش دوری و نزدیکی از مرکز حادثه است. آخوندخراسانی می گفت ما مجلسی می خواهیم که عدالت را برقرار کند. ایشان آزادی، عدالت و معرفت را مطابق گفتمان معرفتی خودشان فهم می کردند. به همین علت همکاری با مجلس را واجب می دانستند. در مقابل شیخ فضل الله نوری در تهران است و می بینید آن کسی که شعار تساوی را سر می دهد منظورش تساوی فقیر و غنی نیست، بلکه تساوی مسلمان و غیر مسلمان است. دلیل دوم اختلاف نظرها ناشی از تفاوت در بینش اجتهادی بود. شیخ فضل الله نوری برآمده از مکتب سامرا بود که بیشتر شریعت گراست و دغدغه دارد که محتوا را درست کند. اما مراجع تقلیدی همچون آخوند خراسانی و همچنین مرحوم نایینی و دیگر بزرگان مشروطه خواه برآمده از مکتب نجف بودند که مکتب ساختارگراست و دغدغه دارد که ساختار را درست کند. حضرت امام (ره) هم بر آمده از مکتب قم است که هم ساختار محور و هم محتوا محور است.
دلیل سوم به جنبه های تاریخی و اندیشه ای مربوط است. بعد تاریخی قضیه به تحریم تنباکو بر می گردد.
در نهضت تنباکو موقعی که می خواستند مرحوم آشتیانی مجتهد معروف را از تهران تبعید کنند، مردم عصبانی شدند و حتی به شاه فحش دادند. در دوره مشروطه، شخص شیخ فضل الله نوری می گفت که خطبه عقد هزاران نفر از این مردم را من خوانده ام. یعنی شیخ هم تصور نمی کرد مردم به راحتی اجازه دهند به او بی احترامی شود. در دوره مشروطه این پایگاه به نحوی خراب شده بود که وقتی شیخ را بالای دار بردند، اتفاقی در شهر نیفتاد، در حالی که نهضت مشروطه حدود ۱۵ سال بعد از نهضت تنباکو رخ داد.
باید توجه داشت جرم شیخ این نیست که با وکالت یا نمایندگی مجلس مخالف بوده است، این دعواها از قبل هم بود. مگر همه روشنفکران به یک صورت و مدل نظریه پردازی کردند؟ آیت الله نایینی و سیدعبدالحسین لاری هر دو مشروطه خواه بودند. اما همین سیدلاری موضوع ولایت فقیه را به گونه ای مطرح می کند که بسط آن در واقع شیخ فضل الله نوری می شود.
▪ اطاعت:
برخی از ایرانیان و دانشمندان اسلامی سعی کرده اند تطبیقی میان آموزه های اسلامی و مفاهیم غربی بدهند. یک گروه کاملاً چنین اقدامی را نفی و انکار می کند و چنین چیزی را اصلاً نمی پذیرد. نمونه بارز این گروه شیخ فضل الله نوری است. گروه دیگری هستند که دموکراسی غربی را با دین تطبیق می دهند، مثل آیت الله حائری یزدی. یک گروه بینابین هم داریم. این گروه معتقد است که برخی از مؤلفه ها و آموزه های غربی با دیدگاه اسلامی همخوان است و بخش دیگر هم نمی تواند همخوان باشد.
همین الآن کسانی در جوامع اسلامی هستند که تلاش می کنند تفاهمی میان آموزه های اسلامی و آموزه های تمدن غربی به وجود بیاورند. به طور طبیعی اختلاف نظر در همه جا وجود دارد، ولی در مجموع شیخ فضل الله نوری با تقسیم قوای مملکت به قوه مجریه، قوه مقننه و قوه قضائیه و با اصل قانونگذاری در مجلس شورای ملی مخالف بود و قانون نویسی را بدعت و ضلالت می دانست. او معتقد بود که رسیدگی به امور عرفی نیازمند ترتیبات دینی نیست و امور شرعی هم مرتبط با مقوله ولایت است و ولایت در زمان غیبت امام زمان (عج) با مجتهدین و فقهاست و نه با فلان بقال و بزاز. او حتی اعتقاد داشت که مذهب امامیه اعتباری برای اعتماد به اکثریت آرا قائل نیست.
با توجه به این مباحث آیا به نظر نمی رسد که یک گفتمان در آن زمان نتوانست بر دیگر گفتمان ها غلبه کند؟
در نهضت مشروطه، تعارض میان گفتمان های کلی وجود داشت و تعارضی هم میان خرده گفتمان ها رخ داد. حتی در گفتمان شیعی نیز تعارض ساختاری جدی وجود داشت و هم اکنون هم در دوره ما وجود دارد. منتهی در انقلاب اسلامی رهبری مطلق امام خمینی(ره) با اقتداری که داشتند، موفق شدند دیگر خرده گفتمان ها را در حاشیه قرار بدهند. من اقتدار را به معنای قدرت مشروع می دانم. ما در نهضت مشروطه چنین اقتداری و مرجعی را نداریم که دارای قدرت و نفوذ کلمه باشد و دیگر خرده گفتمان ها و دیدگاه های فقهی و شرعی را به حاشیه براند.
من کماکان معتقد هستم که گفتمان دینی در آن مقطع زمانی حاکم بوده است وگرنه فاتحان تهران و جریانات پیروز که به قدرت رسیده بودند، چرا برای اعدام شیخ به فتوا نیاز داشتند؟ این به معنی غلبه گفتمان دینی است، اما وقتی قدرت رضا شاه شدت پیدا کرد، برای انجام کارها، دیگر از هیچ فقیهی اجازه نمی گرفت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست