دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

سال خزان انقلاب های رنگی


سال خزان انقلاب های رنگی

«لئو تولستوی» نویسنده شهیر روس و یکی از بانیان انقلاب روسیه تزاری می گفت «پیش از انقلاب اجتماعی باید به انقلاب فردی دست زد » این موهبتی است که انقلاب های رنگی فاقد بینش و پیشینه فکری لازم از آن بی بهره و بر پایه همین منطق محکوم به زوال هستند

«لئو تولستوی» نویسنده شهیر روس و یکی از بانیان انقلاب روسیه تزاری می‌گفت: «پیش از انقلاب اجتماعی باید به انقلاب فردی دست زد.» این موهبتی است که انقلاب‌های رنگی فاقد بینش و پیشینه فکری لازم از آن بی‌بهره و بر پایه همین منطق محکوم به زوال هستند. به باور متفکران حوزه جنبش‌های اجتماعی برخلاف انقلاب‌های کلاسیک، انقلاب‌های رنگی فاقد زمینه‌ها و بنیان‌های عمیق اجتماعی و فکری هستند، آنها عموماً نتیجه اعتراض ناگهانی طیف گسترده‌ای از مردم بوده و متأثر از حمایت یک یا چند عنصر فراملی شکل می‌گیرند.

با آنکه موج اول انقلاب‌های رنگی در قرن ۲۱ به نام نئولیبرال‌های غرب ثبت شده و اغلب جناح نومحافظه‌کاران امریکا سکه این جنبش‌ها را در جمهوری‌های شوروی سابق به نام خود ضرب کرده‌اند اما اولین جرقه چنین انقلاب‌هایی سال۱۹۸۹ با «انقلاب مخملی» چکسلواکی زده شد. زمانی که پس از فروپاشی دیوار برلین در آلمان شرقی و کوتاه شدن دست حکومت کمونیستی از لهستان، نوبت به لیبرال‌های پراگ رسید تا در ۱۰ روز خونین علیه حکومت «گوستاو هوشاک» شورش کنند و «واسلاو هاول» را بر مسند ریاست جمهوری چکسلواکی آزاد بنشانند. واژه «انقلاب مخملی» را نیز اولین بار چهره لیبرال پراگ، «واسلاو هاول» که پیش از ریاست جمهوری رهبر مخالفان بود، به کار برد. موفقیت «انقلاب مخملی» چکسلواکی برای امریکایی‌ها که یک دهه بعد از این انقلاب روی کار آمد، مبنایی ویژه داشت.

کاخ سفید و کرملین از پایان جنگ سرد تاکنون همواره در حالتی از قهر و آشتی بوده‌اند. آنها مثل زوج پیری دائماً در حال نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی یکدیگرند. از میان این دو مدعی، طرف امریکایی همواره در پی هر جنبشی، بابی تازه برای تقسیم منافع گشوده است.

وقوع انقلاب‌های رنگی در حوزه استحفاظی شوروی سابق که البته بعدها دامنه آن به آسیا نیز کشیده شد و... یکی از پیامدهای این بازی استراتژیک است.

● بولدوزری برای انقلاب

تنها سه ماه قبل از اینکه کلید کاخ سفید در جیب جورج دبلیو بوش قرار گیرد، غربگرایان صرب در جریان انقلابی که «انقلاب بولدوزر» نامیده می‌شود، ۵ اکتبر ۲۰۰۰ «اسلوبودان میلوسوویچ» رئیس جمهور وقت این کشور را برکنار کردند و به جای او «واتسلاو کوشتانیسا» را نشاندند.

این انقلاب بولدوزر نامیده شد زیرا یکی از انقلابیون بولدوزر خود را آتش زد و آن را به طرف ساختمان رادیو و تلویزیون هدایت کرد تا با خراب کردن دیوار این ساختمان اعتراض خود به ملی‌گرایان و سیستم سیاسی حاکم بر بلگراد را نشان دهد.

انقلاب بولدوزر صربستان اولین انقلاب در اروپای شرقی بود که در آن ردپای امریکا آشکارا مشخص بود. انقلابی‌های صربستان اکنون نیز معترف هستند که از حمایت فکری «انستیتو آلبرت اینشتین» امریکا برخوردار بودند. در روزهایی که انقلاب بولدوزر در تلاش برای سرنگونی اسلوبودان میلوسوویچ بود، کتاب «از دیکتاتوری به دموکراسی» جین شارپ متفکر انقلاب‌های رنگی و اساتید «انستیتو آلبرت اینشتین» دست به دست بین جوانان صرب می‌گشت. «رابرت هلوی» رئیس این انستیتو که اصولاً کارگاه‌های آموزشی برای فعالان سیاسی در کشورهایی مثل میانمار، تایلند، مصر، گینه و همچنین تبت برگزار می‌کند، برای مردم صربستان نیز کارگاهی آموزشی در بوداپست برقرار کرده و در آن کارگاه ها این کتاب را که در آن چگونگی از هم پاشیدن دولت‌ها بدون خشونت تعلیم داده می‌شود، آموزش می‌داد. علاوه بر این نباید از نقش «ریچارد مایلز» که در آن زمان سفیر امریکا در بلغارستان بود و ردپایش را می‌توان در انقلاب‌های رنگی بعدی به وضوح دید به سادگی گذر کرد. او در آن زمان در بلغارستان از طریق آکادمی سیاسی اروپای مرکزی و جنوب شرقی که از طرف چند کشور اروپایی تأمین مالی می‌شد، برنامه آموزشی مخالفان صربستان را تدوین و اجرا می‌کرد.

● همکاری خانمان برانداز

دو انقلاب مخملی و بولدوزر در چکسلواکی و صربستان برای جناح نومحافظه‌کاران امریکا که اندیشه جهانی‌سازی لیبرالیسم را در سر داشتند، کافی بود تا با کمک بنیاد سوروس و تکیه بر قدرت افسانه‌ای رسانه‌های مدرن و اندیشه‌های مشخص ریچارد مایلز موجی از انقلاب‌های رنگی را در اقمار سابق شوروی به راه اندازند. مایلز تأثیرگذارترین دیپلمات امریکایی در سازماندهی انقلاب‌های رنگی بود. او بر این باور بود که این انقلاب‌ها از یک سو آخرین ضربه‌ها را بر اقتدار روسیه در منطقه وارد می‌کند و هژمونی امریکا را تثبیت می‌سازد و از سوی دیگر امریکا از خوان منابع و موقعیت استراتژیک این کشورها بیشترین بهره‌ها را می‌برد. همه‌چیز در دستگاه فکری مایلز فراهم بود تا نظام تک قطبی مورد نظرش را در فضای لایتناهی شوروی سابق پیاده کند و از جمهوری‌های جوان سکوی پرش برای رسیدن به ماوراءالنهر و اوراسیا بسازد.

واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یک فرصت طلایی برای تئوریسین‌های انقلاب رنگی بود. اثرات این رویداد بسیار فراتر از آن است که در نگاه اول به نظر می‌آید. در کاخ سفید نقشه پیشروی به سوی شرق مهیا شده بود. تیم بوش به صراحت خواهان دستیابی به موقعیت استراتژیک کشورهای حوزه قفقاز و اروپای شرقی شد. آنها تنها ۹ ماه پس از شروع دوران ریاست‌جمهوری بوش با واقعه ۱۱ سپتامبر توانستند به ابزارهای لازم برای رسیدن به این اهداف دست یابند. فروریختن برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی همراه بود با درخواست امریکا از ناتو برای ورود به پایگاه‌های شوروی سابق در آسیای مرکزی و قفقاز. آن روز به دلیل ضعف مفرط روسیه، پوتین درخواست بوش را پذیرفت و حتی آن را عادی تلقی کرد اما رهبر کرملین بعدها حضور دوستان رنگین‌پوش امریکا را خطری برای حیات خویش یافت.

● گل رزی برای رئیس‌جمهور

اولین جرقه انقلاب رنگی در قلب قفقاز روشن شد. مهمترین کشور حوزه قفقاز از سال ۱۹۹۲ گرایش خود را به غرب نشان داده بود. گرجستان تحت رهبری «ادوارد شواردنادزه» به دلیل اختلافات خود با روسیه بنیان سیاست خارجی خود را بر دوستی با غرب نهاد. امریکا نیز با استفاده از این فرصت با اعطای کمکی ۳۴ میلیون دلاری توانست اولین جای پا را در گرجستان پیدا کند. بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر، تفلیس اولین بازیگری شد که دست کمک امریکا را در پروژه موسوم به «مبارزه با تروریسم» فشرد، حتی در زمان حمله امریکا به عراق از این کشور حمایت کرد.

پس از حمله امریکا به عراق، شواردنادزه متوجه شد امریکا دیگر قصد کمک به گرجستان را ندارد. او دیگر بار جهت تمایلات خود را تغییر داد و به سوی روسیه گام برداشت اما زمان برای اصلاح اشتباه او فوت شده بود. کاخ سفید در پی نیروی آلترناتیو برای سیاستمدار گرجی رفت. بنیاد سوروس و ریچارد مایلز وارد عمل شدند و در فرصتی چند ماهه انقلاب گل رز را به راه انداختند. آن گونه که رهبران انقلاب گل رز معترف هستند، بنیاد سوروس ۴۲ میلیون دلار صرف برپایی این انقلاب کرد. ریچارد مایلز، سفیر وقت امریکا در گرجستان نیز به سهم خود نقشی برجسته در این میدان ایفا کرد. او چند ماه قبل از برپایی این انقلاب مراتب نارضایتی امریکا از شواردنادزه را اعلام داشت و گفت: ما از روند آرام اصلاحات ناراضی و خواهان روی کار آمدن رهبری قدرتمند در این کشور هستیم. او با زمینه‌سازی برای ایجاد بحران در تفلیس گفت: احتمالاً انتخابات آتی گرجستان با تقلب همراه خواهد بود.

دوم نوامبر ۲۰۰۳ فرصت طلایی از راه رسید وانتخابات پارلمانی برگزار شد. همان طور که از قبل زمینه‌سازی شده بود، رهبران مخالف مثل ساآکاشویلی و بورجانادزه با ادعای تقلب، شورش سازمان یافته خود را به پا کردند. مخالفان ۲۰ روز بعد هنگامی که شواردنادزه برای سخنرانی در پارلمان جدید به سر می‌برد، با شاخه‌های گل رز در دست، وارد پارلمان شدند. رئیس جمهور جلسه پارلمان را ترک کرد، چند ساعت بعد مخالفان کاخ ریاست جمهوری را نیز تصرف کردند. فردای آن روز شواردنادزه استعفانامه خود را نوشت. به این ترتیب پروژه بنیاد سوروس تکمیل شد.

جورج سوروس، یهودی سرمایه‌دار امریکایی در بنیاد خویش منابع عظیم حمایت از نهضت‌های لیبرال را فراهم کرده بود. در اساسنامه بنیاد سوروس آمده است که برای ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهای «جامعه باز» فعالیت می‌کند. جورج سوروس خود به نقش بنیادش در انقلاب گل رز گرجستان معترف است. او سال ۲۰۰۵ در سخنرانی خود در تفلیس به نقش عمیق درآماده‌سازی جامعه گرجستان برای چنین انقلابی مباهات کرد.

● گل‌های پژمرده

انقلاب گل رز با امیدهایی به شادابی همان گل‌ها که ۲۲ نوامبر در دست‌های مخالفان پارلمان گرجستان را گلباران کردند، با وعده‌هایی همچون حل مشکلات تاریخی کشور، مبارزه با فساد و برقراری دموکراسی و آزادی به قدرت رسید. اما این امیدها خیلی زود مثل همان گل‌های رز خشکید و پژمرده شد.

این بار رسانه‌های امریکا و اروپا پایه‌گذاران انقلاب رنگی از جمله سوروس را به مداخله کشاندند. انقلاب مخملی گرجستان که طلایه‌دار جنبش لیبرالی بود زودتر از همه دستخوش بحران شد. گرجی‌ها که به امید رسیدن به دروازه اروپا شورش کرده بودند خود را در محاصره بحران دیدند. آنها به مرور زمان متوجه ناکارآمدی رهبران انقلاب شدند و همین عامل پایه بی‌اعتمادی به سران کشور را گذاشت. بزرگان تفلیس نتوانسته بودند فساد اداری و مالی را مهار کنند.

علاوه بر این چنددستگی موجود بین رئیس‌جمهور و رئیس پارلمان (ساآکاشویلی و بورجانادزه) که سران سابق انقلاب بودند، هر ماه گروه جدیدی از انقلابیون را به مخالفت برمی انگیخت. اکنون بورجانادزه نیز یکی از مخالفان سرسخت ساآکاشویلی شده است.

آخرین ضربه را جنگ هشتم آگوست ۲۰۰۸ به انقلاب گل رز وارد کرد. تصمیم ساآکاشویلی در به راه انداختن جنگ آگوست ۲۰۰۸ حتی دوستان غربی او را شگفت‌زده کرد. این تصمیم باعث دخالت مستقیم روسیه و در نتیجه استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی شد که در مجموع ۳۰ درصد خاک گرجستان را تشکیل می‌دهند.

پس از این مردم گرجستان شاهد آن شدند که حتی غرب و امریکا فتیله حمایت از گرجستان را پائین کشیدند. گرجستان یکی از اهداف نفتی اروپا و امریکا در منطقه بود. اما بعد از بحران قفقاز در سال ۲۰۰۸ و سیاست‌های ماجراجویانه ساآکاشویلی، گرجستان نقش کلیدی خود به عنوان بازوی سیاست خارجی غرب را از دست داد زیرا ساآکاشویلی با کوهی از مشکلات داخلی روبه‌رو شد.

● نوبت خروش نارنجی‌ها

کمتر از یک سال پس از انقلاب گل رز گرجستان، نوبت به اوکراین، استراتژیک‌ترین کشور مجاور روسیه رسید تا در قالب انقلابی به رنگ نارنجی به روسیه پشت کند. بوش این بار نیز به هدفی دست دراز کرد که از آن به عنوان چشم اسفندیار روسیه یاد می‌شود. اوکراین قلب حوزه استراتژیک اوراسیاست. خط لوله گاز صادراتی روسیه به اروپا از اوکراین می‌گذرد، همان طور که راه‌های ارتباطی تأسیسات نظامی این کشور نیز با عبور از اوکراین به اروپا می‌رسد. روس‌ها کی‌یف را محل عبور مواد غذایی و غلات صادراتی خویش می‌شناسند. مرکز ناوگان دریای سیاه روسیه که تنها ناوگان این کشور در آب‌های گرم است، در بندر سواستروپل قرار دارد که تحت حاکمیت اوکراین است. ابزارهای کرملین برای فشردن گلوی کی‌یف فراوان است. شمار بسیار زیادی از قوم روس در مراکز مهم اوکراین حضور دارند.

برای گروه بوش و جمهوریخواهان که سر مصالحه با روسیه را نداشتند، اوکراین بزرگترین شانس ممکن بود. آنها برای رسیدن به این اهداف بلند، ویکتور یوشچنکو را برگزیدند. یوشچنکو از یک دهه قبل توجه محافل غرب را جلب کرد و حتی در مذاکرات برای ایجاد ارز ملی جدید اوکراین نقش کلیدی بازی کرد و برنامه‌های صندوق بین‌المللی پول را در اوکراین پیاده نمود. آن روزها یوشچنکو نیز با تشویق امریکا و صندوق بین‌المللی پول توانست به سمت نخست‌وزیری اوکراین در دوران ریاست جمهوری کوچما برسد. یوشچنکو در سال ۲۰۰۱ با رأی عدم اعتماد پارلمان معلق ماند و به امریکا سفر کرد تا با مقامات ارشد دولت بوش دیدار کند. این نخستین مذاکره او با کاخ سفید بود. این دیدار آنقدر تأثیرگذار بود که دو سال پس از آن، زمانی که رسانه‌های امریکا زنگ انقلاب نارنجی را به صدا درآوردند، یوشچنکو این بار در نقش قهرمان به واشنگتن دعوت شد. میزبانان رهبر نارنجی اوکراین دیک چنی مرد انقلاب‌های رنگی و ریچارد آرمیتاژ معاون وزیر خارجه امریکا بودند. پس از این ضیافت بود که ویکتور یوشچنکو خود را کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۰۴ معرفی کرد.

● مسمومیت شبهه‌برانگیز

درست اندکی قبل از برپایی انتخابات و در بحبوحه تبلیغات انتخاباتی بود که خبر مسمومیت یوشچنکو منتشر شد. او که صاحب چهره‌ای شبیه هنرپیشه‌ها بود ناگهان بخاطر تأثیرات مسمومیت دیوکسین چهره‌ای دیوآسا پیدا کرد. نارنجی‌ها انگشت اتهام به سوی ویکتور یانوکویچ نشانه رفتند، مردی که متحد روسیه شناخته می‌شد و رقیب انتخاباتی ویکتور یوشچنکو هم بود. نبرد «ویکتور»ها روز ۲۱ نوامبر ۲۰۰۴ در دومین دور انتخابات با دو رویکرد متضاد دوستی با غرب و ستیز با غرب آغاز شد. برنده انتخابات ویکتور ۵۵ ساله یعنی یانکوویچ بود. ویکتور دیگر که ۵۰ سال داشت، پرچم تقلب را بالا برد و از حامیان خود خواست به دلیل بی‌توجهی دولت به خواست‌های آنان خیابان‌های کی‌یف را به اشغال خود درآورند. خیلی زود رودخانه نارنجی خیابان‌های کی‌یف را محل تاخت و تاز خود قرار داد.

قافله سازمان یافته نارنجی به میدان استقلال سرازیر شدند براحتی می‌شد همه نمادهای انقلاب مخملی را در حرکت آنها مشاهده کرد. رهبران جنبش نوعی امواج خروشان برپا کردند که با سرودهایی پرشور به وجد می‌آمدند و بدون توجه به سرمای شدید پای می‌کوبیدند و سرود می‌خواندند. همان زمان آسوشیتدپرس گزارشی منتشر کرد که نشان می‌داد دولت بوش از دو سال قبل از انتخابات اوکراین، ۶۵ میلیون دلار هزینه کرده بوده است تا به بنیادهای سیاسی در اوکراین کمک کند. شبکه رسانه‌ای غرب، پشتیبان اول انقلاب رنگی اوکراین بود، آنها از یوشچنکو و تیموشکنو، اسطوره‌سازی کردند. بنیاد اوراسیا که کمک‌های مالی امریکا را دریافت می‌کرد، همان نقشی را در انقلاب نارنجی ایفا کرد که بنیاد سوروس در انقلاب گل رز بر عهده داشت.

● غروب نارنجی

انقلاب نارنجی برای مدتی توانست اهداف تاکتیکی جناح نومحافظه کار امریکا را تأمین کند، اما غروب غم‌انگیز این انقلاب نیز خیلی زود فرا رسید. انقلاب نارنجی هنوز به یک سالگی خود نرسیده بود که درگیری‌های داخلی بین سران انقلاب که بطور بارز ویکتور یوشچنکو، رئیس‌جمهور و یولیا تیموشنکو، نخست‌وزیر بودند، آشکار شد. آنها چنان در جنگ قدرت غوطه‌ور شدند که آرمان‌های جنبش را یکی پس از دیگری به طاق نسیان سپردند. نه تیموشنکو که موهای خود را با آرایشی شبیه به روستائیان می‌بافت تا سمبلی برای مبارزه با الیگارش‌ها باشد و نه یوشچنکو دیگر به خاطر نداشتند، چه وعده‌هایی به مردم داده‌اند. تکنوکرات الیگارش‌ها و حامیان روسیه در این اثنا با قدرت، سرمایه‌های سیاسی و اقتصادی خویش را برای مبارزه با دولت متزلزل نارنجی بسیج کردند.

گذشت زمان ثابت کرد که انقلاب نارنجی بدون زمینه‌سازی‌های فکری موج‌آسا شکل گرفته است. مردم اوکراین انتظار داشتند خواسته‌هایشان از دولت جدید سریع و بدون هیچ درنگی به بار نشیند لذا وقتی این خواسته‌ها برآورده نشد زمزمه شورش طنین انداخت. اوکراینی ها هر روز باید شاهد نزاع‌های داخلی بین سران انقلاب نارنجی می‌بودند که این منجر به دلزدگی مردم از انقلاب نارنجی شد. رویگردانی از انقلاب نارنجی از میانه سال ۲۰۰۸ شروع شد. دلایل این نارضایتی و رویگردانی را باید در چند عامل جست و جو کرد. عامل اول درخواست‌های عمومی برای ایجاد تغییر در نظام فرمانروایی بود.

مردم اوکراین حتی اگر نسبت به ایجاد تغییرات اقتصادی حساسیت داشتند اما در عین حال انتظار آن بودند که فرهنگ حکومتگران و ادبیات سران مملکت تغییر کند. اما این تغییرات بسیار کمتر از آن چیزی بود که مردم انتظار داشتند. دومین عامل نارضایتی ادامه حضور الیگارش‌ها بود. تیموشنکو چندین بار در پارلمان دست به مانورهایی ضد الیگارش‌ها زد. اما در نهایت موفق نشد مقابل نفوذ این قشر از جامعه که بازمانده‌های حاکمیت شوروی بودند، عرض‌اندام کند. دولت نارنجی در اشتباهی بزرگتر بود: اهمال برابر کسانی بود که نارنجی‌ها از آنها به عنوان سارقان سرمایه‌دار یاد می‌کردند.

انقلاب نارنجی وعده تعقیب صاحبان ثروت‌های بادآورده را داده بود اما به این وعده عمل نکرد و مردم شاهد بودند که این افراد نه‌تنها مؤاخذه نشده‌اند که هر روز صاحب نقش و نفوذ در دولت می‌شوند.

سومین عامل تعیین کننده، رهبری مقتدر اپوزیسیون بود. یانوکوویچ برتری آشکاری نسبت به حریف داشت. او که زمانی متهم به ترور یک دلال سیاسی امریکایی به اسم پل مانافورت بود، پس از برکناری چهره جدیدی از خود ارائه نمود. یانوکوویچ حتی در لباس جدید سعی کرد نوع گفتارش را طوری تغییر دهد که از آن بوی حمایت از روسیه برنخیزد.

مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و بیانیه‌های او همگی طوری تنظیم می‌شدند که در آن از تکرار گفتمان خاص پوتین پرهیز می‌شد. او حتی آشکارا از تنش‌زدایی با ناتو حمایت می‌کرد و با این تدابیر نو توانست چهره افسانه‌ای دو رهبر نارنجی را درهم بشکند.

در توصیف عوامل افول انقلاب اوکراین نباید از خطاهای امریکا و اروپا در قبال اوکراین به سادگی گذشت. اتحادیه اروپا حاضر نشد اوکراین را در جمع خود راه دهد و این یعنی شکست یکی از وعده‌های مهم سران انقلاب نارنجی.

امریکایی‌ها به ویژه پس از تحریم شدید روسیه علیه کی‌یف وعده اعطای کمک‌های کلان را دادند. اما به رغم گذشت قریب ۵ سال، هیچ یک از این وعده‌ها محقق نشد تا این که یوشچنکو و نارنجی‌ها در انتخابات زمستان با قیافه‌ای شرمنده حاضر شدند. همه این اشتباهات حاصل خود را در انتخابات فوریه نمایان کرد، زمانی که مردم دیگر بار به یانوکوویچ روی آوردند و مردی را که ۵ سال قبل به او «نه»ای به رنگ نارنجی گفته بودند، درآغوش گرفتند.

● میخ نهایی بر تابوت اقمار شوروی

بعد از انقلاب گل رز و انقلاب نارنجی جهان غرب به یاری بنیادها و کانون‌های خبری، پروژه جنبشی دیگر در حوزه استحفاظی روسیه را کلید زد. نوبت به انتخابات ۲۷ فوریه و ۱۳ مارس قرقیزستان در سال ۲۰۰۵ رسیده بود.

طرح نخستین انقلاب گل لاله قرقیزستان که به انقلاب صورتی نیز شهرت دارد را اول بار روزنامه‌های پرآوازه امریکا؛ - واشنگتن پست و نیویورک تایمز - فاش کردند. چندین بنیاد امریکایی با عنوان‌های مختلف امداد و حقوق بشر در بیشکک فعال شده‌بودند. در این میان بنیاد سوروس با آموزش‌های خود NGO ها را آماده کرد تا این مأموریت را به سرانجام رسانند. یکی از این NGOها «ائتلاف برای دموکراسی و حقوق اجتماعی» (CDCS) بود که به طور مستقیم از انستیتو ملی دموکراتیک امریکا کمک دریافت می‌کرد که بودجه‌اش را به طور مستقیم دولت امریکا تأمین می‌کند. NGO دیگری که در آن زمان در قرقیزستان فعال بود «جامعه شهروندی در مقابل فساد» (CSAC) نام داشت که این بنیاد نیز بودجه خود را از طریق بنیاد ملی وقف برای دموکراسی تأمین می‌کرد.

بنیاد ملی وقف برای دموکراسی یک بنیاد دولتی امریکایی است که طبق اسناد رسانه‌های امریکا در سقوط برخی دولت‌ها و جنبش‌های لیبرالی در سراسر جهان مشهور است. امریکایی‌ها همچنین اقدام به گشایش دانشگاه های امریکایی در قرقیزستان کرده بودند که به آموزش نسل جوانی پرداخت که می‌توانستند بعدها تبدیل به دوستان جدید غرب شوند. «قربان بیک باقی اف» که بعد از سقوط «عسکر آقایف» در جریان انقلاب لاله‌ای بر اریکه ریاست جمهوری نشست نامش پیش‌تر به عنوان دوست جدید غرب مطرح بود بویژه آنکه او نیز مثل ساآکاشویلی از دانشگاه‌های غرب فارغ‌التحصیل شده بود.

تنها تفاوت انقلاب گل لاله قرقیزستان با انقلاب‌های رنگی قبل در این بود که این انقلاب پس از انتخابات پارلمانی به وجود آمد نه انتخابات ریاست جمهوری. پس از برگزاری این انتخابات هزاران تن از مردم قرقیزستان خیابان‌های شهر جلال‌آباد در جنوب قرقیزستان را به تصرف خود درآوردند. خیلی زود موج اعتراضات به شهرهای دیگر سرایت کرد. در نهایت «عسکر آقایف» متحد روسیه مجبور به ترک کشور شد و به قزاقستان و سپس روسیه فرار کرد و اندکی بعد استعفانامه خود را نوشت. انقلاب گل لاله قرقیزستان نیز با وعده ایجاد دموکراسی در کشور و اعتراض به تقلب‌ها در انتخابات پارلمانی شکل گرفت.

فرجام انقلاب رنگی قرقیزستان تلخ‌تر از جنبش‌های گرجی و اوکراینی رقم خورد. دولت مولود انقلاب لاله با همان اتهامی روبه‌رو شد که خود علیه‌اش قیام کرده بود.

در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۹ این کشور که باقی‌اف دیگر بار با ۷۸ درصد آرا به پیروزی رسید، کسب چنین نتیجه‌ای همه محافل حتی خود غربی‌ها را شگفت زده کرد. دوستان دیروز باقی‌اف به صف مخالفان پیوستند، احزاب اپوزیسیون مخالف دولت و بویژه شخص «آلمازبک آتامبایف» کاندیدای حزب مخالف از وقوع تقلب در این انتخابات سخن راند و از هر سو مشروعیت دولت بعد از انقلاب لاله به چالش کشیده شد.

● یک بیماری مسری

انقلاب‌های رنگی را نباید منحصر به جمهوری‌های شوروی سابق دانست. هر چند منطقه آسیای مرکزی و قفقاز، آزمایشگاه بزرگ این جنبش‌ها بود اما طراحان آن کوشیدند با مدل‌سازی، طرح انقلاب رنگی را به کشورها و مناطق دیگر گسترش دهند در این باره موارد زیر را می‌توان برشمرد.

* انقلاب سرو در لبنان: جناح لیبرال‌های بیروت این انقلاب را سال۲۰۰۵ و در گرماگرم ترور رفیق حریری برنامه‌ریزی کردند. هدایت‌کنندگان این حرکت به صورت بی‌پروا از سوی امریکا، فرانسه و انگلیس حمایت می‌شدند. آنها حتی نماد انقلاب خود را از پرچم ملی لبنان، سرو گرفتند، این جنبش که ۱۴ مارس نام گرفت و باعث شد روابط سوریه و لبنان به شدت تیره شود اما در نهایت با پیروزی حریف آن در جنگ بزرگ ۳۳ روزه مقابل اسرائیل، آرزوهایش برباد رفت.

▪ انقلاب آبی: این حرکت سال ۲۰۰۵ در کویت صورت گرفت. بهانه شروع این جنبش احقاق حقوق زنان برای شرکت در انتخابات بود. البته جنبش مخملی در این کشور عربی نتوانست از قوه به فعل درآید ولی به مدت چند روز خبر رسانه‌های امریکا و اروپا را به خود اختصاص داد.

▪ سناریوی انقلاب ارغوانی: در کلکسیون طرح امریکایی‌ها برای راه‌اندازی جنبش‌های غربگرا از طرح یک انقلاب ارغوانی نیز سخن به میان آمد اولین بار بوش در سال۲۰۰۵ برای توصیف دموکراسی ایجاد شده در انتخابات عراق از این اصطلاح استفاده کرد. اشاره او به جوهر بنفش رنگ انتخابات بود که سر انگشت عراقی‌ها را به رنگ بنفش مزین ساخت. اما اوضاع وخیم امنیتی عراق از یک سو و ساختار پیچیده کشور از سوی دیگر مانع از آن شد که این سناریو عملیاتی شود.

▪ جنبش سبز ژوئن۲۰۰۹ در ایران، آزمون تازه سیاستگذاران غرب بود. در ایران نیز همان الگوی اوکراین طراحی شد. البته سخن از یک انقلاب مخملی برای ایران پیش از انتخابات خرداد۸۸ در محافل رسانه‌ای غرب مطرح شد اما زنگ آغاز آن در شامگاه ۲۲ خرداد به صدا درآمد وقتی که جناح بازنده انتخابات به همان شیوه اوکراینی‌ها و گرجی‌ها انتخابات و رأی قاطع مردم را زیر سؤال بردند و با هجوم به خیابان‌هاسعی درآشوب کردند.

بنفشه غلامی