دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

جراحـی متـن


جراحـی متـن

تأملی پیرامون چیستی هرمنوتیک

بشر از ابتدا دغدغه معنا داشته و بر این باور بوده که در بن هر چیزی و پشت هر سطحی معنایی نهفته است که با کنار زدن ظاهر می‌تواند آن را فرا گیرد. تلاش در جهت تفهم و ادراک چیزها و پدیدارها و سؤالاتی در باب چیستی و چرایی امور، همگی گواه این مطلبند که انسان همواره کوشیده تا با کار فکری خویش به ماهیت و ذات امور برسد .در این راه هرکس طریقتی پیش رو گذاشت ،از نظریه مثل افلاطون گرفته تا صورت‌های ارسطو و شک دستوری دکارت و...

هرمنوتیک هم روشی درباره کشف معنا از بطن متن است چه در متن نوشته و چه در متن نانوشته مثل متن اجتماعی که ویژگی سیالیت و گذرا بودن دارد. هرمنوتیک با رویکردی تفسیری ،تلاشی برای دستیابی به معنا از طریق تفسیر ِ متن است . از هرمنوتیک به عنوان «علم هرمنوتیک» هم یاد می‌شود. علم هرمنوتیک با فهم متن سر و کار دارد البته با رویکردی معناکاوانه و رمز گشایانه . مسئله مرکزی هرمنوتیک همواره «شناخت» بوده، شناخت معنا در افق متن.

هرمنوتیک آئینی با سابقه کهن است. واژه هرمنوتیک از «هرمنیا» گرفته شده و هرمنیا خود از نامِ هرمس، رسول و پیام آور خدایان یونانی گرفته شده‌است . هرمس در افسانه‌های یونانی، الهه آفریننده زبان و گفتار است، هم تأویل کننده است و هم پیام‌آور. از نظر یونانیان باستان کشف زبان و خط توسط هرمس صورت گرفته، یعنی دو وسیله‌ای که باعث فهم انسان از افعال و رویدادها و انتقال آن به دیگران می‌شود. پیام‌های این الهه اغلب مبهم بوده و شکل ِ سروش‌های غیبی را داراست. پس منش اصلی هرمس، ابهام است و ابهام گوهر کلام به شمار می‌رود.

اگوستین ،متکلم مسیحی قرن چهارمی، هرمنوتیک را «علم ِ تأویل» می‌نامید. او از این طریقت برای رمز گشایی کتاب مقدس سود می‌جست. به نظر وی، تأویل متن یک علم است و می‌توان قاعده‌های این علم را تدوین کرد.

ولی با وجود همت اگوستین در تدوین این علم، هرمنوتیک به عنوان یک دانش تا عصر رنسانس تحقق عینی نداشت. بلکه براثر پیدایش اختلاف بر سر تفسیر متون مذهبی در این دوره است که هرمنوتیک به عنوان یک فن و دانش ظهور می‌کند. هرمنوتیک را نظریه و علم تأویل دانسته‌اند .اگوست ولف ،متفکر آلمانی قرن هجدهمی، هرمنوتیک را علم به قواعد‌ی می‌داند که به کمک آن معنای نشانه‌ها درک می‌شود و هدف از این علم را هم درک اندیشه‌های مؤلف، درست مطابق با آنچه او می اندیشیده است، می‌دانست. این کار نیاز به دانش تاریخی دارد . دانش تاریخی، شناختن زندگی مؤلف و شرایط تاریخی و جغرافیایی سرزمین اوست، مفسر ایده‌آل از نظر ولف، هر آنچه مؤلف می‌دانسته ،باید بداند، به اصطلاح در افق ذهنی مؤلف قرار بگیرد.

در این بین شلایر ماخر، اندیشمند آلمانی، به دلیل برداشتن قدم های بزرگتر در این آئین ،لقب «کانت هرمنوتیک» را از آن خود کرده. او هرمنوتیک را «هنر فهمیدن» می‌دانست. او پایه گذار حکم اصلی هرمنوتیک کلاسیک یعنی«نیت مؤلف» است. او بر این بود که، مؤلف در نگارش نیتی داشته ،هدف کشف این معناست. این همانی میان معنا و نیت مؤلف، دگم اساسی هرمنوتیک کلاسیک است. اماخود شلایر ماخر به نیت مؤلف، آنچنان وفادار نماند و گفت، مؤلف از آنچه آفریده بی‌خبر است و همواره سویه‌هایی از اثر خود را نمی‌شناسد. او معتقد بود شناخت مفسر از متن بیشتر و بهتر از شناخت مؤلف از متنِ خویش است.

او به معنای نهایی در متن باور تام داشت و فرض متن چند معنایی را رد می‌کرد. هرمنوتیک کلاسیک با خردورزی‌های«ویلهلم دیلتای»ادامه یافت. از نظر دیلتای نکته مهم هرمنوتیک این است که یک مؤلف چگونه اندیشه هایش را در متن بیان کرده. او هدف این آئین را ،درک کامل‌تری از مؤلف می‌دانست البته ـ آن‌طوری که خود را درک نکرده باشد و وی بشدت از امکان کشف معنای نهایی در متن دفاع می‌کرد . دیلتای هدف تأویل‌گر را پشت سر گذاشتن فاصله تاریخی خود با مؤلف و قرار گرفتن در افق دید مؤلف قلمداد می‌کرد که این امر تنها با کنار گذاشتن پیش‌فرض‌های خویشتن ممکن است .

هانس گئورگ گادامر، اندیشمند آلمانی و شاگرد مارتین هایدگر، بعد از کتاب (حقیقت و روش) به عنوان بزرگترین فیلسوف هرمنوتیک در قرن بیستم شناخته شد. گادامربه پیروی از هایدگر، انسان را موجودی زمان‌مند و تاریخ‌مند می‌دانست.گادامر معتقد بود که انسان اسیر سنت، زبان و پیشداوری‌های خود است. وی بر این باور بود که ،هر تفهمی ریشه در موقعیتی خاص دارد ،او هر فهمی را نوعی تفسیر می‌دانست، لذا معتقد بود هیچ تفسیری قطعی نیست. در هرمنوتیک هستی شناسانه استاد و شاگرد (هایدگر و گادامر ) هیچ اعتقادی به معنای نهایی متن وجود ندارد. از نظر گادامر چیزی به نام تفسیر خوب یا بد، نداریم. بلکه تنها چیزی که هست «تفسیر» است. از این رو ساحت هرمنوتیک به کثرت باوری در تفهم قدم نهاد. گادامر مثال می‌آورد که: سقراط وقتی در معابر به راه می‌افتاد و از مردم می‌پرسید، که عدالت چیست ؟ یا فضیلت چیست؟، پاسخ قطعی نداشت و هر مکالمه آغاز راستین رسیدن او به احکامی غیر قطعی و موقتی بوده است. هرمنوتیک کثرت مند گادامر، با باز گذاشتن عرصه بازی برای همگان به وادی گفت‌وگو وارد می‌شود.

در هرمنوتیک به طور کلی دو جریان وجود دارد، یکی پروسه ای است که در آن رسیدن به معنای قطعی را ناممکن می‌دانند که شامل اندیشمندانی از جمله نیچه، هایدگر، گادامر و ریکور، می‌شود و دیگری جریانی که به مخالفت با این «انکار دریافت معنای نهایی متن» می‌پردازد که شامل خردورزانی چون، شلایر ماخر، دیلتای و هرش، می‌شود.

مباحث هرمنوتیکی حول مثلث «متن، مؤلف و مفسر» تشکیل می‌شود. در این بین عده ای سنگینی بار را بر دوش مؤلف می گذارند، برخی دیگر مفسر را همه کاره می‌دانند وتعدادی هم خود ِ «متن» را به صورت بی‌واسطه محل کنکاش قرار می‌دهند مثل گادامر. گادامر همان طور که گذشت معتقد بود هیچ تفسیری اصیل نیست، یعنی بر تفسیری دیگر ارجحیت ندارد.

از نظر وی هیچ جمله‌ای را نمی توان یافت که معنا را به طور کامل منتقل کند. از نظر وی نه مؤلف و نه مفسر، هیچ یک اصالتی ندارند بلکه تنها «متن» می‌ماند و خوانش‌های متکثر و متعدد از متن. البته این عقب نشینی از معنای واحد بی‌پاسخ نماند و واکنش افرادی مثل«هرش» را به همراه داشت. هرش متن را دارای معنای نهایی و قطعی می‌دانست و معتقد بود معنای متن در طول زمان دگرگون ناپذیر است. او معنای یکه و اصیل را در افق ذهنی مؤلف جست‌وجو می‌کرد و معنای متن را پدیده‌ای غیر تاریخی می‌شمرد. او در پاسخ به آنانی که منکر معنای نهایی در متن بودند می‌گفت: اینکه ما نمی‌توانیم نیت مؤلف را بشناسیم، دلیل کافی نیست که انکارش کنیم .

هرمنوتیک مبحثی در باب «شناخت» است. دغدغه اصلی این آئین کشف «معنا»ست که در آن عده‌ای ناامیدانه از کسوف معنا سخن راندند و برخی دیگر بر امکان کشف معنای نهایی پا فشاری می‌کنند.