سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

چالشی در شناخت اندیشه های زرتشت در گاتها


چالشی در شناخت اندیشه های زرتشت در گاتها

رابطه انسان و هستی چگالش اندیشه زرتشت است گرانیگاه این رابطه کاربرد خرد در جهت شناخت موقعیت بشر در ساحت امر عرفی است این شناخت از گذر اندیشیدن شکل می گیرد و به پرسش نهادن شکل فرادست این گفتمان است

آنچه از پی می آید تلاش یکی تفسیر بر متنی است که خود تلاش یکی تاویل بر متن زندگی بشر در متن هستی بوده است؛ متنی که درعین ناهمزمانی تاریخی معاصر است و پرسمان های اش همچنان ذهن نقاد بشری را به خود مشغول می کند. متنی برخاسته از ضمیر انسانی، که بانی گذار از عین محوری به ذهن محوری در تاریخ پر فراز و نشیب اندیشه بشری است. آنچه خصلت نمای این متن می نماید ذهن جوینده و پرسشگری است که شور و شوق دانستن دارد و با ضمیر خویش بر آن است طرحی نو از انسان و رابطه اش با همنوع و هستی دراندازد. در این جستار جهان چون متن، انسان چون تفسیرگر و زیستن چون هنر تاویل قلمداد شده است و گاتها چونان متنی، که بر مدار آن این جستار در چرخش است.

▪جستاری در اندیشه زرتشت

رابطه انسان و هستی چگالش اندیشه زرتشت است. گرانیگاه این رابطه کاربرد خرد در جهت شناخت موقعیت بشر در ساحت امر عرفی است. این شناخت از گذر اندیشیدن شکل می گیرد و به پرسش نهادن شکل فرادست این گفتمان است. گفتمان انسان و جهان در اندیشه نقش می بندد. فشرده گفتمان کشف «اشا»، یعنی نظم جهان هستی، از مسیر «وهومن»، یعنی اندیشه نیک، به یاری «مزدا»، یعنی دانش بزرگ، برای رسیدن به «آرمیتی», یعنی آرامش و تعادل، از درون «وهوخشترا»، یعنی کردار نیک، است. نظم هستی را اندیشه کشف می کند و آرامش و توازن را کردار در انسان می نهد. کانون این دیدمان (نظریه) مفهوم نظم و نیکی است که چون صورت مثالی می نمایند و قطب نمای اندیشه و کنش انسان هستند. گفتمان زرتشت انسجام اندیشه و کنش و رسانش است. برنهاده این گفتمان پذیرش دانش پذیری و دانش گرایی آدمی و در نهایت اعتراف به قوه داوری انسان در برگزیدن است که در سه سپهر جاری و ساری است: سگالش، رسانش، کنش.

▪سگالش یا اندیشیدن: نگاه به ذهنیت انسان دارد و تاکید بر نقش اندیشه در زندگی آدمی است و در حقیقت در مرکزثقل نشاندن انسان و انسان مداری است؛

▪رسانش یا گفتار: عرصه رابطه میان- انسانی است و جهات زندگی اجتماعی انسان را مدنظر قرار می دهد؛

▪کنش: به جنبه عملی و رفتاری انسان، به شیوه زیستن مرکوز است.

آنچه این سه سپهر را انسجام می بخشد امر نیک است. رمز آدمی و زیست انسانی امر نیک است و رمز هستی نظم است. دانش کشف این نظم است و دانایی تعریف و بازتعریف امر نیک در یابش( وجدان، درون انگیختگی) است. آماج شناخت نظم هستی و امر نیک در نهایت دست یافتن به بُوِش (شخصیت) متعادل و جامعه بسامان است. رویکرد این گفتمان به زندگی است. زندگی، در این دیدمان، تلاش خستگی ناپذیر در جهت سازندگی است و انسان هَستیوَری {موجودی} به نیروی دانش آراسته است که به یاری کاربست اندیشه و خرد خویش توانایی آن را دارد که در همین جهان با انتخاب نیک هماهنگ با نظم هستی زندگی سعادتمندی را پیشه کند. در پرتوی نیروی اندیشیدن است که زرتشت خود برای خود رسالت برمی گزیند در روند شکلگیری روابط آدمی فعالانه شرکت کند. در بیان امروزین، در حوزه عمومی با طرح اندیشه بشری خویش گفتمان منسوخ کرپانها را به چالش کشد و آدمی را به کاربرد خرد خویش در امور خویش فراخواند و به روشن نگری دست یازد که همسلفان او قرنها بعد به انسان پیشنهاد کردند: " جسارت کن خرد خویش را بکار بری"!

چیستانی نظم هستی، تبلور آن در انسان، رابطه نظم و نیک با هم و چگونگی شناختن این نظم درعین اعتراف به آزادی آدمی از جمله پرسمانهای گفتمان زرتشت است. بنابراین اندیشه، خرد تلاش آدمی در شناخت و درک هماهنگی میان نظم هستی یا طبیعی و نظام بشری است. جهان اما، از نگره زرتشت، شیی نیست بلکه نماد یا اشارت به نظم نهفته در هستی است. نظم هستی شناخت پذیر است. رابطه انسان و طبیعت به منزله پاره های این هستی نیز قابل شناخت است. این رابطه همجنس می نماید اگر این برنهاده را پذیرفت که انسان در طبیعت و از طبیعت است و کاربرد ترکیب انسان و طبیعت در معنای رویارویی اجتناب ناپذیر، که چاره ای به جز سلطه بر طبیعت نمی شناسد، توهمی بیش نیست. عدم شناخت آدمی به نظم هستی و نیاز مزمن او به طبیعت در رفع نیازهای اش، او را به کرنش و قربانی کردن و نیایش وامی دارد و خود را دربست به قدرت کرپانی وامی نهد. بدین سان ناآگاهی اش از چیستانی نظم طبیعت، که با ناآگاهی از مفهوم امر نیک از برای خویشتن همراه است،او را به اوهام و فرمانبرداری سوق می دهد. بدین جهت، آگاهی بر قانون هستی و طبیعت، از دید زرتشت، مبنای گسست از تسلیم به طبیعت و سرآغاز ستیز با ناآگاهی و نماد قدرت بی خردی یعنی کرپانها است. همگونی کردوکار گیتی و آدمی در دوبارگی است که به تردید ازهم گسیخته می شود. تردید دوپاره گشتن اندیشیدن است که با نظم جهان هستی به ناهماهنگی است. به پرسش کشیدن تردید روا داشتن است . اندیشیدن به تردید کردن آغاز می کند اما به تردید کردن پایان نمی گیرد. کار خرد در گذر زمان گذار از این تردید است. کشف این همگونی هماهنگی است.

همپرسی سنگپایه گفتمان زرتشت است که در پرسش شکل می بندد. این همپرسی در ضمیر باطن صورت می گیرد و گفتگویی است درون ذهنی که به گونه فراافکنانه و در چارچوب گفتمان خرد و فاهمه جلوه می نماید. خرد به عبارتی می تواند بیانگر مزدا، یعنی دانش بزرگ، باشد و فاهمه همان انسان است که بر بستر تجربه خویش دریافته است به شناخت تجربه از طریق تجربه بسنده ندارد و ضمیر درونش پرسش هایی را پیش می نهد که در اساس تجربه کردن تامل می کند و در جستجوی امر فراگیر است. فرادستی با پرسمان است و در ساحت اندیشه حکم ازلی و ابدی نمی نماید که انسان را نه از آن گریزی است و نه حتا به آن گزیری است، چون در این صورت اخلاق به معنای آزادی قوه داوری متروک است.

سهیل کشاورز - کوروش برادری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.