جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

پالایش درون آرامش برون


پالایش درون آرامش برون

یکی از تجربه های مهم و قدرتمند عاطفی – روانی در انسان که از ازل تا به امروز زندگی او را تحت تاثیر خود قرار داده است حادثه عشق و داستان نسبت آن با آدمی است

● عشق از منظر جامعه شناسی و روانشناسی

یکی از تجربه های مهم و قدرتمند عاطفی – روانی در انسان که از ازل تا به امروز زندگی او را تحت تاثیر خود قرار داده است حادثه عشق و داستان نسبت آن با آدمی است . این نسبت گاهی آنقدر عمیق و ژرف است که تاریخ را تحت تاثیر خود قرار داده و آنرا در چالش با خویش دچار تحول ، تکامل و حتی تنزل کرده است . بدیهی است یکی از عوامل موثر در شکل گیری تاریخ بشری و تکامل انسانی ، آنگونه که تا کنون بوده است مساله عشق و تبلور و ظهور آن در شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی انسان است و هنوز نیز این حقیقت بر حیات فردی و اجتماعی آدمیان حاکم است و آنان را دچار قبض و بسط درونی و بیرونی می کند. نگارنده قصد دارد در این مقاله این حدیث کهنه نامکرر را از منظر جامعه شناسی و روانشناسی مورد بررسی قرار دهد تا آثار و نتایج عشق را در دنیای درون و جهان بیرون ، بازنمایی کند . شما اگر تا کنون عاشق هم نشده باشید و حتی نسبت به این مقوله نگاه بدبینانه و منفی هم داشته باشید نمی توانید تاثیر این تجربه را در زندگی انسان انکار کنید پس اگر می خواهید شناخت بیشتری نسبت به عشق بدست آورید با ما همراه شوید.

● عشق از منظر جامعه شناسی ( رویکرد اجتماعی )

درست است که عشق به عنوان یک تجربه درونی و فردی شناخته می شود اما نمی توان از تجلیات اجتماعی و تاثیری که بر روابط و مناسبات اجتماعی می گذارد غافل ماند. اولین نکته در مورد جنبه اجتماعی عشق این است که عشق معطوف به یک ارزش بیرونی و خارج از فرد است و از طریق ارتباطی که با هستی و شی دیگر برقرارمی کند موجودیت می یابد. لذا عشق به شکل بیرونی و خارج از فرد تجلی و ظهور می یابد هرچند که منشاء و عمق درونی دارد. "عشق " نخستین کاری که می کند "من" را تبدیل به " ما" می کند واین یک عمل اجتماعی است. انسانی که عاشق می شود با نوع رفتارها و واکنش هایش نسبت به عوامل بیرونی در واقع خود را لو می دهد و باطن خویش را ظاهر می سازد . از این روست که به لحاظ اجتماعی نمی توان تاثیرات عشق را پنهان کرد . از سوی دیگر عشق نه فقط در رفتارهای اجتماعی متبلور می شود بلکه به واسطه نهادهای اجتماعی مثل ازدواج و تشکیل خانواده نیز صورتی اجتماعی به خود می گیرد . به طور کلی جوانب اجتماعی عشق را در موارد ذیل می توان برشمرد:

● بهبود رفتار اجتماعی

عشق با گره گشایی از عقده های درونی آدمی و زدودن زنگارهای روحی ، موجب فراخی روان و نشاط جان می شود . این شادابی و تازگی در رفتار اجتماعی فرد ظهور پیدا کرده و توانایی انسان را در روابط اجتماعی افزایش می دهد و در نهایت ارتباطات انسانی را اثر بخش می سازد . ارتباطی که منابع هردو طرف را تامین می کند. عشق با خوش خلقی و نشاطی که ایجاد می کند موجب شده که آدمی در روابط با دیگران ، پرخاشگری ، تعصب و بد خلقی را کنار بگذارد و با خوش اخلاقی و شفقت با دیگران رفتار کند. این مساله به تلطیف روابط انسانی در سطح جامعه کمک می کند. منطقی است میان مفاهیم و سازه های ذهنی آدمی و عمل بیرونی و کنش اجتماعی وی ارتباطی منطقی وجود دارد ما نمی توانیم در نظام ذهنی خود ، تعریف و درک خاصی از پدیده ها داشته باشیم و بر اساس همان اداراک و دریافت درونی با داده های بیرونی برخورد نکنیم . قطعا میان داده های بیرونی و یافته های درونی آدمی ، تناسبی منطقی جریان دارد و عشق ، این تناسب منطقی را میان نظام معرفت شناسی و کنش اجتماعی آدمی برقرار می کند. در واقع عشق با بهبود فضای ارتباطی میان انسان ها ، بستر اجتماعی رشد و کمال انسان را فراهم می کند.

● فرایند اجتماعی کردن

عشق می تواند با تصحیح و ارتقای سطح کیفیت روابط اجتماعی انسانها به آنها کمک کند تا خود را با روح جامعه هماهنگ سازند. در حقیقت ، عشق فرایند جامعه پذیری را تسهیل می کند و انسانها را با هنجارهای جامعه سازگار می سازد . در اینجا عشق به عنوان ابزار و لوازم جامعه پذیری مطرح می شود . اصولا عشق توانایی و قابلیت بالایی در تغییر رفتار گذشته و یادگیری رفتار جدید دارد. چه بسیار افراد درونگرا و گوشه گیری که به واسطه عشق از لاک درونی خویش بیرون آمدند و پوست انداختند . در واقع عشق به نوعی پایان فردیت مطلق و ورود دیگری به دنیای ماست و این خود یعنی گام نهادن در فرایند زیست جمعی. در واقع عشق با دعوت دیگری به ساحت فردی شخص ، او را در بستر عمومی و اجتماعی قرار می دهد و افراد به تدریج در پروسه جامعه پذیری قرار می گیرند.

● همبستگی اجتماعی

عشق و علاقه به یک هدف و خواسته مشترک ، موجب همکاری و همدلی میان آدمیان می شود و همین مساله موجب خواهد شد تا آنها گرد هم بیایند و با شکل گیری گروه به همکاری و همنوایی با یکدیگر در جهت تحقق ارمانهای مشترک بکوشند. مثلا عشق به وطن ، گروه رزمندگان را شکل می دهد و یا موجب انسجام یک تیم ورزشی می گردد. این همبستگی را در بین زوج های عاشق نیز می توان پیدا کرد.

عشق هر گونه رابطه ارباب و رعیتی و سلطه آمیز و همچنین رابطه سود و زیانی و تجاری را که تنها بر اساس منافع یک طرف شکل می گیرد را به رابطه و تعامل دو طرفه و انسانی بدل می کند که انسان نه تنها در پی منافع خویش نباشد بلکه درصدد تامین رضایت خاطر دیگری برآید. عشق با تبدیل منولوگ به دیالوگ و گفت و گوی دوستانه کامل ترین و انسانی ترین رابطه اجتماعی را شکل می دهد. لازم به ذکر است در حیطه فردی نیز عشق با تبدیل " من" به " ما" تفرد را به همدلی و همبستگی مبدل می کند و آدمی را از تنهایی رهایی می بخشد و بدین طریق است که عشق قابلیت گروه سازی ، همنوایی و بستر سازی برای کار جمعی را نیز داراست.

● عشق از منظر روانشناسی ( رویکرد فردی )

" عشق" از شخصی ترین و خصوصی ترین تجربه های روحی – عاطفی انسان است و نخستین حیطه ای که عشق در آن تاثیر می گذارد و اساسا اتفاق می افتد و تجربه می شود وجود خود آدمی به عنوان یک هستی واحد است. برخی از مهمترین دستاوردهای فردی عشق به قرار ذیل است:

● ایجاد انگیزه و تحرک در انسان

" عشق" علاقه شدید قلبی به کسی یا چیزی است و این امر موجب طلب کردن و نیاز به مطلوب و محبوب در فرد شده و همین نیاز موجب انگیزه و حرکت در وی می شود. از طرفی دیگر " عشق " خواهان بهترین ، زیباترین و کاملترین چیزها برای معشوق است و اصولا عشق یعنی خواستن بهترین چیز برای بهترین کسی که خواهانیم و این طلب بهترین و کاملترین ها ، آدمی را به تلاشی بیشتر وامی دارد و در همین تلاش و حرکت ، تکامل و رشد انسان محقق می شود.

● معنابخشی به زندگی

اگر بپذیریم که معنا در نسبت با هدف یا ارزشی خلق می شود عشق می تواند این نسبت را برقرار سازد . رفتار عاشق عملی معطوف به هدف است یا کنش معطوف به ارزش و این هدف و ارزش همان معشوقی است که عاشق زندگی خود را با محوریت او می سازد و معنی می کند و این معناسازی و معنایابی از تجربه ارتباط عاشقانه میان عاشق و معشوق خلق می شود و از طریق تعامل عمیق و مستمر تکامل می یابد. همچنین عشق با انگیزه و حرکتی که ایجاد می کند به زندگی آدمی معنا می دهد .عشق با هدایت و حمایت همه امکانات و نیروها به سوی طلب مطلوب به آدمی و زندگی اش معنا می دهد.

● رفع نیازهای عاطفی

عشق در حقیقت پاسخی کامل به نیاز " دوست داشتن و دوست داشته شد" آدمی است و هیچ چیز همچون عشق نمی تواند به این نیاز اساسی و مهم آدمی پاسخ گوید. عشق از طریق پاسخ به این نیاز عاطفی به تعادل و تلطیف رفتار انسانی کمک می کند و امنیت روحی – روانی وی را تامین می کند و بدین شیوه بسیاری از بیماری ها و عقده های روانی و اختلالات رفتاری – اخلاقی حل می شود و البته روابط میان انسان ها نیز سالم تر و اثر بخش تر خواهد بود.

● رهایی و آزادی درونی

میان عشق و آزادی نسبتی زیبا برقرار است . آدمیان یا از سر نیاز و احتیاج و رفع حاجات تلاش می کنند یا از سر زور و جبر و تکلیف اما عشق آدمی را از این دو رها می سازد و او را با شوق و انگیزه های قوی برای طلب خواسته هایش بر می انگیزاند و این عین آزادی حقیقی است. عشق رفتاری از روی میل و علاقه است نه از روی جبر یا ضعف البته عشق هم نوعی نیاز است اما وقتی انسان عملی را بر اساس میل باطنی عمیق انجام می دهد دیگر به اسارت آن در نمی آید. در مرحله ای بالاتر ، عشق در عین نیاز بودن آن قدر شیرین و دلربا است که عاشق تنها طلب نیاز می کند و لاغیر! به قول سعدی من از آن روز که در بند توام آزادم . از طرف دیگر عشق ، آزاد شدن از منیت و رهایی از قید و بندهایی نفسانی است.

● حل مشکلات رفتاری و برخی اختلالات شخصیتی ( عشق درمانی )

عشق به دلیل تفسیر لطیف و انسانی که از جهان و انسان دارد کنش و رفتاری معطوف به خیر و نیکی ایجاد می کند و این رویکرد مثبت و خوشبینانه به هستی نه تنها موجب سلامتی روح که سبب سلامت جسم نیز می شود. امروزه ثابت شده است که اکثر بیماریها ریشه در مسائل روحی و روانی دارد و لذا سلامت و بهداشت روانی نقش موثری در تامین سلامت جسمانی خواهد داشت. بنابراین عشق می تواند هم سلامت روانی و هم سلامت جسمانی آدمی را تا حدود زیادی تامین کند. در واقع عشق بسیاری از ناهنجاری ها و اختلالات رفتاری همچون خشم و پرخاشگری ، افسردگی ، بدبینی ، بدخلقی و .... را کاهش می دهد.

● تمرکز و هدایت رفتار انسان

عشق با تمرکز تمام نیروها و توانایی های انسان در یک جهت معین به رفتارها و تفکرات وی نظم می بخشد و از اتلاف بیهوده انرزی ، استعداد و وقت او جلوگیری می کند.مثلا در عشق انسان به انسان ، توجه عاشق به یک شخص خاص ذهن او را از توجه به دیگران باز می دارد و همین توجه خاص و جهت مشخص علاوه بر انتظام رفتارهای فرد موجب آرامش و آسایش روحی وی نیز می شود از این رو که پراکندگی موجب پریشانی و تمرکز سبب آرامش است.

● ایجاد نشاط و شادی

عشق از دو طریق موجب احساس نشاط و شادی در انسان ها می شود . یکی با تاویل و تفسیر لطیف و مثبت از عالم انسانی. وقتی آدمی نگاه مثبتی داشته باشد احساس مثبتی نیز خواهد داشت و دیگری از طریق نو کردن انگیزه و اندیشه آدمی. هدفی تازه و تفکری نو در انسان به او طراوت و شادی عمیق ( بهجت) عطا می کندضمن اینکه عشق با دمیدن " امید" در آدمی به او شادابی و نشاط می بخشد. عشق همچنین با تفسیر مثبت از عالم و تلطیف روابط انسانی ، آدمی را از فشار ، استرس و کشمکش های اضراب انگیز اجتماعی محفوظ می دارد و موجب آرامش و آسایش انسان می شود

● تقویت اراده و پشتکار

عشق ، انسان را درفضایی از مبارزه و چالش میان آنچه هست و آنچه مطلوب است باشد قرار می دهد. در این چالش ، آدمی می کوشد برای رسیدن به مطلوب و محبوب خویش از جان مایه بگذارد و نهایت کوشش خویش را در جهت تحقق هدفش به کار گیرد. از رهگذر این تجربه عمیق و دشوار ، تحمل مشکلات و مصائب راه ، اراده و بردباری آدمی افزایش می یابد. انسان باید بداند که عشق یک فراورده نیست بلکه یک فرایند است. لذا عشق یک ایستگاه نیست بلکه یک راه طولانی است.. عشق به دلیل پیچیدگی و وسعتش نیازمند ظرفیت وجودی عمیق و زیادی است که آدمی برای پذیرش و پردازش خود به آن نیازمند است اما نکته مهم اینست که هیچ چیز همچون عشق این تحمل و ظرفیت را ایجاد نمی کند که آفتاب آمد دلیل آفتاب

● تربیت اخلاقی

عشق و اخلاق با هم رابطه تعاملی و این همانی دارند و به نوعی به هم آمیخته اند عشق موجب ظهور ارزشهای اخلاقی چون ایثار، گذشت ، مهربانی ، بخشش و روحی لطیف و انسانی در آدمی می شود . انسان در کوره عشق ساخته می شود و صیقل می خورد. چه بسیار انسان های بی قید و بند و لاابالی که عشق از آنها انسانی شریف و بزرگ ساخته است. از طرفی دیگر عشق نوعی تفسیر لطیف و اخلاقی از انسان و جهان است و با تجلی آن در آدمی ، انسان فرصت بزرگی برای تربیت و رشد و کمال خویش به دست می آورد. در حقیقت عشق یک عمل و کنش اخلاقی است

● سخن پایانی

خوب بدیهی است بسیاری از خوانندگان این مقاله که به اینجای مطلب رسیده باشند بگویند که همین حرف و حدیثها درباره عشق تنها در افسانه ها و فیلم ها قابل دست یافتن است و زندگی واقعی چیز دیگری را نشان می دهد و قطعا برای استدلال مدعای خویش به امار روبه افزایش طلاق و اختلافات خانوادگی ارجاع خواهند داد. نگارنده نیز این امارها را تایید می کند اما انچه در واقعیت اجتماعی می بینم نه تبلور عشق که فقدان عشق است و به شدت محتاج آسیب شناسی. بسیاری از رفتارهایی را که ما نام عشق بر آن می گذاریم احساس ، هیجان و هوس های زودگذری است که در ساحت معنایی عشق نمی گنجند و چه بسا ضد آن باشند .اگر عشق آنگونه که در ذات خویش معنی دارد و چنانچه حقیقت آن متبلور شود تقریبا همانی خواهد بود که شرح آن گفته شد اما اگر عشق از مسیر حقیقی خود خارج و از ذات درونی خود دور شود هرگز نمی تواند به شکل مثبت و سازنده است اثر گذار باشد و قطعا آسیب های روانی و اجتماعی عمیق و خطرناکی خواهد داشت. عشق را نباید تجربه ای مطلق قلمداد کرد این نیز مثل هر امر بشری ، شامل نسبیت می شود و شدت و ضعف دارد ضمن اینکه باید به خاطر داشت که عشق اگرچه آمدنی است اما دوام و بقای آن آموختنی است و برای حفظ و ماندگاری آن باید آموخت که چگونه عاشق بود.

توسط سیدرضاصائمی

http://ssaemi.blogfa.com