شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

چگونه اکبر عبـدی مادررضا عطاران شد


چگونه اکبر عبـدی مادررضا عطاران شد

کدام بازیگر یا کارگردان مشهور سینمای ایران را می شناسید که این قدر راحت حرف بزند «واقعا بعد از هر کار , از موهای سفیدی که در سر و صورتم پدیدار می شوند و کچلی ای که بیشتر می شود, پی به فشار کار, فکر و مسئولیت زیادی که پشت سر گذاشته ام می برم »

کدام بازیگر یا کارگردان مشهور سینمای ایران را می‌شناسید که این قدر راحت حرف بزند؟«واقعا بعد از هر‌ کار‌‌، از موهای سفیدی که در سر و صورتم پدیدار می‌شوند و کچلی‌ای که بیشتر می‌شود، پی به فشار کار، فکر و مسئولیت زیادی که پشت‌سر گذاشته‌ام می‌برم.»

۱۷ سال است او را می‌شناسیم؛ از همان روزهای «ساعت خوش» ‌بگیرید تا «مجید دلبندم»، «سیب خنده»، «کوچه اقاقیا»، «خانه به دوش»، «متهم گریخت»، «توفیق اجباری» و «ورود آقایان ممنوع.» و...

تابستان امسال بود که‌ «رضا عطاران» بالاخره تصمیم گرفت بر ترسش غلبه کند و نخستین تجربه کارگردانی در سینما را رقم بزند. فیلمی به ظاهر عجیب و غریب؛ «اکبر عبدی» در نقش مادر! خداداد عزیزی فوتبالیست به عنوان بازیگر! ناصر گیتی‌جاه در یکی از اصلی‌ترین نقش‌های ‌فیلم! خودش هم در نقش یک معلم ترسو، اما عاشق! اصلا به دلیل همین متفاوت‌‌بودنش است که ‌امروز هر‌جا اسمش باشد، ‌باید منتظر یک اتفاق بود. همین‌طور هم شد و او با اولین تجربه‌اش سیمرغ بهترین کارگردانی جشنواره در بخش فیلم‌های اول را به خانه برد. گفت‌وگوی داغ ما با جناب ‌بازیگر و کارگردان در دفتر کارش در خیابان سهروردی شکل گرفت وبا حرف‌های داغش سرما را از یاد بردیم...

● تنبلم، کم می‌نویسم

سناریوی اغلب سریال‌هایی که تا امروز ساخته‌ام ‌‌را خودم نوشته‌ام، در «ساعت خوش» هم کار اصلی‌ام نویسندگی بود تا بازیگری، اما چون درکل آدم تنبلی هستم، دوست ندارم زیاد وارد حیطه نویسندگی شوم. طرح اولیه فیلم «خوابم میاد» نیز متعلق به آقای «حمید نعمت‌الله» و همسرشان بود که ۴ سال پیش نوشته‌ بودند، بعد از این‌که آقای «احمد رفیعی‌زاده» آن را بازنویسی کردند، وسوسه شدم بعد از یک بازنویسی نهایی، این فیلم را بسازم. از این ساختار خوشم آمد و براساس آن، یکسری خاطرات دوران بچگی خودم را هم به داستان اضافه کردم. فیلمنامه کار بعدی‌ام را هم خودم دارم می‌نویسم. ‌همیشه نویسندگی عامل محرکی برای من بوده اما نه این‌که بخواهم تمام تمرکزم را روی این حوزه بگذارم. دلیلش هم به دلیل تنبلی است، چون کار بسیار سختی است.

● کارگردانی یا موهایم را می‌گیرد یا سفید می‌کند

گرایش و علاقه اصلی من به بازیگری است تا کارگردانی و نویسندگی؛ آن هم به دلیل وجود کلمه «بازی» در بازیگری‌‌ که اسمش رویش است. بازیگری برای من مثل یک سرگرمی است که تنها در یک بخش مسئولیت پیدا می‌کنی اما وقتی کارگردان باشی، مسئولیت تمام جزئیات کار بر گردن توست. واقعا بعد از هر‌ کاری که‌ کارگردانی‌اش برعهده من است، از موهای سفیدی که در سر و صورتم پدیدار می‌شوند و کچلی‌ای که بیشتر می‌شود، پی به فشار کار، فکر و مسئولیت زیادی که پشت‌سر گذاشته‌ام می‌برم.‌ وقتی کارگردانی، باید حواست به همه جا باشد اما وقتی قرار است بازی کنی، مثل بازی‌های دوران بچگی‌ات می‌ماند که انگار از همه چیز و همه کس فارغ می‌شوی و احساس خوشحالی داری؛ بازیگری برای من یک راه فرار خوب از مشکلات خانه و زندگی است؛ اصلا برای فرار از زندگی سراغ بازیگری آمدم.

● فیلم من و خاطرات دوران کودکی‌ام

بخش زیادی از خاطرات دوران کودکی‌ام را در «خوابم میاد» به تصویر کشیدم؛ مثل همان صحنه‌ای که سرهنگی در کوچه‌مان زندگی می‌کند و چون از نظر مالی وضعیت خوبی دارد، توانسته در آن زمان تلویزیون بخرد و هفته‌ای یک‌بار که کارتون یا برنامه‌های جالب از تلویزیون پخش می‌شود، اجازه می‌دهد اهل محل به خانه‌اش بیایند و تلویزیون ببینند. البته خاطراتی از این‌دست خیلی زیاد دارم اما باید از آن‌هایی استفاده می‌کردم که به ماجرای داستان‌مان می‌خورد و قصه را پیش می‌برد.

چون داستان ما، درباره ترس «رضا» (کاراکتر اصلی فیلم)، به خاطر دزدی‌ای که باید انجام بدهد و این مسائل بود بنابراین باید توسط عناصری که در کار وجود داشت‌ داستان را پیش می‌بردیم، به همین دلیل نمی‌توانستم ‌بسیاری از خاطرات دوران کودکی‌ام را در این فیلم به کار ببرم.

بیشتر سعی کردم آن بخش‌هایی که به داستان‌مان نزدیک است را به کار ببرم، مثل آن بخشی که از خانه‌ همسایه‌مان دزدی می‌کنم یا آن دختر همسایه که در فیلم می‌بینیم و...

● من اعتراف می‌کنم

درباره این‌که می‌گویید در زندگی واقعی خودم هم اتفاق افتاده به‌دلیل مسئله‌ای دست به دزدی بزنم یا نه باید بگویم جدی‌ترین موردش همانی بوده که در فیلم می‌بینیم، وگرنه الان همه به شوخی می‌گویند برویم بانک بزنیم پولدار شویم و...؛ الان بیشتر شوخی است! نه این‌که بگویم من خیلی آدم سالم یا درستکاری‌ام؛ واقعیتش این است که از دزدی بیزارم. البته دزدی و کارهای دیگر از جمله چیزهایی هستند که همه آدم‌ها به نوعی زمینه‌ انجامش را دارند و ممکن است همه‌مان در آینده بر اثر اتفاقی که نمی‌دانیم چیست، دست به کارهایی از این جنس بزنیم. شرایط خیلی چیزها را عوض می‌کند و بارها در اطراف‌مان آدم‌هایی را دیده‌ایم که شاید خودشان هم تصور نمی‌کرده‌اند روزی مجبور شوند دست به کارهایی بزنند که از جنس خلاف هستند اما این اتفاق برای‌‌شان افتاده! هیچ‌چیز قابل پیش‌بینی نیست و تنها این خود آدم‌ها هستند که می‌فهمند در درون‌شان چه اتفاقی در حال رخ دادن است. شاید بسیاری باشند که از نظر خودشان انسان‌های مثبت، سالم و درستکاری هستند اما وقتی در جایگاه، پست یا محبوبیت قرار می‌گیرند و شرایط‌شان عوض می‌شود، دیگر آن آدم سابق نباشند و کارهایی بکنند که خودشان هم از خودشان توقع نداشته‌اند!

● می‌شد بهتر از این هم این فیلم را ساخت

با وجودی که شرایط‌مان هنگام ساخت «خوابم میاد» خیلی ایده‌آل نبود اما نهایت سعی‌ام را کردم تا کار خوبی از آب دربیاید و اتفاق خوبی در سینمای ایران بیفتد اما به‌نظرم ‌کیفیت این کار را حتی تا ۲برابر هم می‌شد ارتقا داد. درباره دلایلش هم بهتر است صحبت نکنم چون چیزی نیست که به بیننده مربوط باشد؛ برای بیننده نتیجه کار و تاثیری که فیلم رویش می‌گذارد مهم است، نه این‌که چه اتفاقاتی پشت صحنه برای ما افتاده است. واقعیتش نتیجه کار آنچنان که باید به دل خودم نچسبیده و می‌شد به‌مراتب بهتر این فیلم را ساخت اما متاسفانه شرایط‌مان اصلا ایده‌آل نبود!

● در هر وضعی باشم، راضی‌ام

بیشترین خصوصیات مشترک بین من و‌ کاراکترهایی که تا امروز بازی کرده‌ام، به کاراکترم در فیلم «هوو» مربوط می‌شود که احساس می‌کردم بیشترین درصد نزدیکی با روحیات و شخصیت واقعی خودم را‌ دارد؛ البته منظورم این نیست که کارهایی که آن کاراکتر می‌کرد را من هم انجام می‌دهم! بلکه حال و هوایی که آن آدم داشت مثل راحت بودن، مهم نبودن مال و منال دنیا آنقدر که دوست ندارد هیچ‌چیز درمیان باشد و حتی از این‌که پول به دستش بخورد بدش می‌آید، این‌که دوست دارد در حال زندگی کند و از هر اتفاقی که می‌افتد حتی اگر بدترین هم باشد، لذت ببرد و... همیشه یک مثال دارم که با تکرارش در ذهنم، سعی می‌کنم خودم را از شرایط موجود راضی نگه دارم؛ با این مضمون که اگر شرایط دنیا به‌گونه‌ای بود که بعد از متولد شدنم می‌انداختنم در یک اتاق ۲ در ۲ متری باز هم سعی می‌کردم بهم خوش بگذرد!

● امیدوارم فیلمی ماندگار شود

«خوابم میاد» به‌دلیل استفاده از یکسری تکنیک‌ها مثل صدای نریشن یا دیدن خاطرات و تلفیقش با زمان حال و پیش بردن همزمان قصه با ۳ داستان مختلف، از آن دسته فیلم‌هایی است که در سینمای ایران کمتر اتفاق افتاده‌اند؛ احساس کردم این فیلم می‌تواند شکلی را به‌وجود بیاورد که در سینمای‌مان بسیار کم رخ داده و اگر خوب دربیاید، قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم ماندگار را دارد.

● اکبر عبدی باعث شد فیلم‌مان غیر تکراری باشد

تمام ذهن و تصمیم‌هایم در زندگی از «ریسک» سرچشمه می‌گیرد؛ درکل آدم اهل ریسکی هستم و اگر باور کنید، نخستین کسی که برای نقش مادر «رضا» به ذهنم رسید، «اکبر عبدی» بود! دلیلش را نمی‌دانم اما انگار یک‌دفعه در ذهنم اتفاقاتی افتاد که به این نتیجه رسیدم «اکبر عبدی» بهترین گزینه برای ایفای این نقش است؛ این کار نه‌تنها یک ایده تازه بود بلکه پیامدهای بسیار خوبی به همراه داشت. یکی‌ از آن‌ها ارتباطات خانوادگی است که همیشه در سینمای ایران با محدودیت‌ها و مشکلاتی روبه‌رو بوده و دوست داشتم نشان دهم اگر این مشکلات نباشد، چقدر در روند فیلم تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. مثل رابطه زن و شوهر، پدر و پسر، مادر و پسر و ارتباطاتی که در فیلم‌ها هست اما هیچ‌وقت باورشان نمی‌کنیم! با انتخاب «اکبر عبدی» برای این نقش، دست‌مان برای نشان دادن ارتباطات انسانی باز بود. از طرفی وقتی همه این اتفاقات را در فیلم می‌دیدیم، احساس تازگی می‌کردیم و این بسیار مهم است وقتی فیلمی‌ می‌بینید، احساس کنید دارید یک چیز غیرتکراری می‌بینید. یکی از دلایلی که بسیاری از فیلم‌ها یا سریال‌های خوب هرگز دیده نمی‌شود ‌همین ‌است؛ مثلا وقتی یک سریال جدید را می‌بینیم، فکر می‌کنیم همانی است که سال پیش دیده‌ایم؛ چون زن و شوهر، بازیگرها و داستانش همانی است که یک یا چند سال پیش دیده‌ایم! همین باعث می‌شود نفهمیم این یک سریال جدید است! به‌نظرم حضور «اکبر عبدی» در نقش یک مادر اتفاقی بود که به فیلم تازگی می‌داد و برای تماشاگر بسیار جدید بود.

● نمی‌شد کار را جدی بگیریم

وقتی به تهیه‌کننده فیلم (آقای محمدرضا تخت‌کشیان) و سایر عوامل گفتم تصمیم دارم برای نقش مادر «رضا» از «اکبر عبدی» استفاده کنم، از این پیشنهاد شوکه شدند! یکی گفت ایده خوبی است، دیگری گفت نمی‌شود و...! به هر صورت آقای عبدی را آوردیم و ایشان با تیزهوشی بالایی که دار‌د، بعد از صحبت با ما قرارداد نبست و گفت اول باید یک جلسه بگذاریم و گریم کنم؛ آن جلسه را برقرار کردیم و ایشان یک روز بعدازظهر آمد و گریم توسط «ایمان امیدواری» روی صورتش انجام شد. بعد از آن بود که از این نقش خوشش آمد. بعد از پایان کار، آقای عبدی با همان گریم و ‌لباس رفت خانه تا ببیند عکس‌العمل اهالی خانه‌شان نسبت به این اتفاق چیست. بعد از آن بود که برای این‌ کار با او قرارداد بستیم. به‌نظرم بزرگ‌ترین ویژگی «خوابم میاد» حضور متفاوت «اکبر عبدی» است که بسیار خوب از پس نقشش برآمد. فکر می‌کنم تنها جایزه‌ای که از همان روز اول جشنواره صاحبش قطعی بود، نقش «اکبر عبدی» بود؛ چون نمی‌توانستی هیچ نقصی در آن پیدا کنی و ایرادی از آن بگیری. در کل حضور «اکبر عبدی» در این فیلم چه به‌عنوان بازیگر و چه پشت صحنه آنقدر جالب و خاص بود که هر چه سعی می‌کردیم کار را جدی بگیریم نمی‌شد. واقعا با حضور ایشان به همه‌مان خوش می‌گذشت. مسلما چون بازی روبه‌روی یکدیگر زیادی داشتیم، بارها اتفاق افتاد که نتوانیم خنده‌مان را کنترل کنیم!

● خوش به حال اکبر عبدی

چرا باید دروغ بگویم؟ واقعا آن زمانی که «اکبر عبدی» در فیلم‌هایی مانند «ای ایران»، «آدم برفی»، «دزد عروسک‌ها»، «دلشدگان»، «هنرپیشه»، «مادر» و... بازی می‌کرد، هرگز تصور نمی‌کردم روزی قرار است در فیلمی بازی کند که خودم کارگردانش هستم! واقعا خوش به حال اکبر عبدی که در بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران، آن هم در کنار بزرگ‌ترین کارگردانان بازی کرده است. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که فیلم‌هایی با این کیفیت ساختاری، آن‌طور که باید دیده نشده‌اند! حتی دیدیم خودش هم در مراسم اختتامیه جشنواره به این موضوع اعتراض کرد و نام فیلم‌هایی که به زبان می‌آورد و از توجه نشدن بهشان دلگیر بود چقدر بزرگ و مهم بودند. به این آدم فقط باید غبطه خورد، همین...

● تئاتر رو حوضی خوب را هم دوست دارم

در جواب این‌که می‌گویید «اکبر عبدی» در دهه ۸۰ در فیلم‌ها و حتی سریال‌های ضعیف بازی کرده و توقع مخاطبانش را برآورده نکرده، باید بگویم این شرایط تنها برای او اتفاق نیفتاده است و همه‌مان به نوعی درگیرش شده‌ایم. در کل دهه ۸۰، سال‌های خوبی برای سینمای ایران نبوده است. امیدوارم دهه ۹۰ اتفاقات خوبی برای سینمای ایران در پیش باشد. خودم هم‌چنین حسی ندارم که در این ۲ سال اخیر اتفاقات خوبی در سینما برایم افتاده! درباره حضورم در تلویزیون نیز معتقدم در این رسانه هم می‌توان کارهای بسیار خوبی انجام داد و اصلا قبول ندارم اگر از تلویزیون جدا شوی، کیفیت کارت بالا می‌رود! شاید شرایطی برای ‌من به‌وجود بیاید که دوست داشته باشم دوباره به تلویزیون برگردم البته همه کارهای خوب به تلویزیون یا سینما محدود نمی‌شود؛ در تئاتر هم می‌توانی کار خوب انجام دهی. حتی تئاتر روحوضی خوب را هم دوست دارم؛ ‌چیزی که خودم ۲ سال ‌کار می‌کردم. اگر الان هم چند وقتی می‌شود تئاتر کار نمی‌کنم، به ‌انتخاب خودم برمی‌گردد وگرنه می‌توانید از کسانی که با من کار کرده‌اند بپرسید آدمی هستم سروقت کارهایم را انجام می‌دهم یا نه. البته شرطش این است اول کار را قبول کنم؛ شاید یک ‌ذره پیدا کردن و قانع کردن من سخت باشد اما اگر این اتفاق بیفتد همه شرایطش را خواهم پذیرفت. اگرچه ممکن است خصوصیات بد زیادی داشته باشم اما خوش‌قولی‌ام همیشه سر جایش است.

● آن‌هایی که سیمرغ گرفتند و فراموش شدند

آدمی نیستم که بخواهم برای زندگی‌ام برنامه‌ریزی کنم چون ‌زندگی کردن و خوش گذراندن در حال را به هر چیزی ترجیح می‌دهم، برای همین خودم هم نمی‌توانم حدس بزنم سال بعد در کاری مثل «توفیق اجباری» بازی خواهم کرد یا قرار است فیلمی بسازم که به واسطه‌اش ۲ ماه با عوامل‌مان فقط خوش بگذرانیم! با همه این تفاسیر، این در ذهنم هست که روند خوب‌ امروزم را برای سال بعد هم نگه دارم تا اتفاق‌های بهتری برایم بیفتد. بله، سیمرغ یا جوایزی از این دست باعث دردسر خیلی از بازیگر‌ها شده؛ نمی‌توانم نام کسی را ببرم چون شاید باعث دلخوری این بازیگر شود اما طیف بسیار زیادی از بازیگران‌مان بوده‌اند که بعد از دریافت سیمرغ و جوایز دیگر، به‌دلیل محافظه‌کاری‌ها و وسواس‌ها‌ی بیش‌ازحدی که در انتخاب کارها برای خودشان اعمال کرده‌اند، خیلی‌وقت است از خاطر همه فراموش شده‌اند! بسیاری از این آدم‌ها چون ابتدای راه‌شان بوده و با کار خوب شروع کرده‌اند و خواسته‌اند با وسواس خاصی جلو بروند، ترمزشان کشیده شده و برای همیشه از دور خارج شده‌اند!

● من و مهران مدیری؟ شاید سال بعد

به هر حال رئیس ما «ساعت‌ خوشی‌»ها «مهران مدیری» بود که هنوز هم جایگاه خودش را حفظ کرده و سردمدار ماست. از اول هم او بود که همه ما را دور هم جمع کرد و آن کار را شروع کردیم. فکر می‌کنم «مهران مدیری» به خاطر پیگیری سبک خاصش، تک‌خال است و نمی‌توانی تصور کنی یک نفر در یک زمینه و ژانر این همه پیگیری کند و همیشه هم موفق باشد. همیشه در ذهن جفت‌مان بوده که یک کار مشترک دیگر با هم کار کنیم، حتی قرار بود در «پاورچین» بازی کنم که به خاطر این‌که سر کار دیگری بودم شرایطم فراهم نشد یا یک مورد دیگر هم پیش آمد که باز نشد! در هر صورت هیچ مشکلی بین ما وجود ندارد، حتی ممکن است سال دیگر این اتفاق رقم بخورد.

● هم‌دوره‌ای‌های «ساعت خوش» را فراموش نکرده‌ام

اینطوری نیست که از گروه قدیمی دوستانم جدا شده باشم یا فراموش‌شان کرده باشم؛ بهتر است بگوییم برای تنوع در کارهایم است که هر بار از یکسری بازیگر استفاده می‌کنم. دوست ندارم کارهای من هم شبیه همان سریال‌هایی شود که نمی‌فهمی جدید است یا همانی است که یک سال پیش دیده‌ای! نمی‌خواهم به ورطه تکرار بیفتم. شاید به خاطر همین احساس است که دوستان قدیمی‌ام تصور می‌کنند ول‌شان کرده‌ام یا آن‌ها را از یاد برده‌ام‌! اگر کارهای من را دنبال کرده باشید، متوجه خواهید شد تا آن‌جا که امکان داشته و به نفع کار بوده با این آدم‌ها همکاری کرده‌ام؛ در واقع یک‌جور رندی و سوءاستفاده‌ کرده‌ام!‌ (خنده) اگر یادتان باشد نخستین کارهایی که به‌عنوان کارگردان شروع کردم، «سیب خنده»، «مجید دلبندم»، «قطار ابدی» و «کوچه اقاقیا» بود که با یک گروه بازیگر مثل «مجید صالحی»، «یوسف تیموری»، «جواد رضویان»، «رضا شفیعی‌جم» و... همه کارهایم را می‌ساختم که از یک زمان به بعد، این گروه تغییر کرد؛ مثلا از «خانه به دوش» بود که «حمید لولایی»، «علی صادقی»، «مریم امیرجلالی» و یکسری دیگر که از کار تئاتر می‌شناختم‌شان گروه بازیگران‌مان را تشکیل دادندتا برای مخاطب تازگی داشته باشد. چند سریال مختلف با این آدم‌ها ساختم و بعد از آن دوباره افراد دیگری را جایگزین‌شان کردم تا سریال «بزنگاه» که تا امروز آخرین کار من در تلویزیون بوده است. امروز هم که به سینما آمده‌ام، سعی کرده‌ام با یک گروه بازیگران جدید کارم را بسازم تا به تکرار نیفتاده باشم. با تمام این تفاسیر، بعضی‌اوقات به خاطر رفاقت و رودربایستی با یکسری بازیگران و درخواست‌هایی که کرده‌اند مجبور شده‌ام از آن‌ها در کارهایم استفاده کنم که معمولا به نفعم نبوده و تاوانش را نیز داده‌ام! البته امروز سعی می‌کنم دیگر از این اتفاق‌ها در کارهایم نیفتد ولی بالاخره طبیعی است و توقعاتی از من می‌رود که نمی‌توانم نادیده‌شان بگیرم.

● آقای گیتی‌جاه از کوچه اقاقیا آمد

سر سریال «کوچه اقاقیا» بود که چند روزی افتخار همکاری با آقای «ناصر گیتی‌جاه» را داشتم؛ همیشه وقتی یکسری بازیگران را می‌بینم که احساس می‌کنم آن استعداد ناب بازیگری را دارند تا روزی که احساس کنم وقتش رسیده، برای تنوع در کارم با آن‌ها همکاری می‌کنم. به‌نظرم «خوابم میاد» بهترین موقعیت برای استفاده از «ناصر گیتی‌جاه» در نقش پدر «رضا» بود. الان یکی از مشخصه‌های خوب کار، حضور ایشان است.

● دوست دارم از آدم‌ها درست استفاده کنم

از جایگاهم راضی‌ام ولی به هر حال شرایط است دیگر؛ چه بگویم؟ این‌که نهایت من چه جایگاهی است، از جمله چیزهایی است که همیشه به آن فکر می‌کنم اما در جواب دادنش می‌مانم! مسلما من هم به جایگاه امروزم فکر می‌کنم و برای بهتر شدنش، پیش خودم فکر می‌کنم و تصمیم‌ می‌گیرم. بعضی‌وقت‌ها که فکر می‌کنم، می‌بینم‌ ایجاد حس تازگی در کارها، بهترین اتفاق برای تماشاچی خواهد بود که با دیدنش متوجه شود دارد یک کار جدید می‌بیند. دوست دارم همیشه از آدم‌ها درست استفاده کنم، هر کسی به درد کاری می‌خورد و مسلما همه آدم‌ها‌ قابل استفاده‌اند. فقط پیدا کردن جایگاه صحیح‌شان است که ممکن است یک مقدار سخت باشد. مثلا در کار ما با توجه به شرایط، تصمیم می‌گیریم مثلا فلان فیلمبردار که خیلی هم خوب است و کاربلد، تکنیکش به درد این کار نمی‌خورد و ممکن است آسیب بزند، بنابراین با یک انتخاب مناسب، می‌توان موفقیت را تضمین کرد. همه این‌ها برای آدم درگیری فکری درست می‌کند.

● از هیچ‌کس مشاوره نمی‌گیرم اما به همه مشاوره می‌دهم!

متاسفانه هیچ‌وقت برای کارهایی که تصمیم ‌دارم بسازم از کسی مشاوره نمی‌گیرم و یک‌جورهایی آدم خودرایی هستم اما همیشه سعی می‌کنم به دیگران برای کارهای‌شان مشاوره بدهم. البته این خصوصیت، فقط هنگام انتخاب بازیگر و سایر عوامل وجود دارد وگرنه وقتی کار شروع می‌شود، از تک‌تک نظرات و پیشنهادات بازیگران و دیگر عوامل نهایت استفاده را می‌کنم. اصلا هم بهم برنمی‌خورد یک نفر هنگام کار نظر بدهد چون همیشه بهترین‌ اتفاق‌ها در همین گفت‌وگوها و ردوبدل کردن نظرها رخ می‌دهد. شاید نصف اتفاق‌های خوب همین فیلم «خوابم میاد»، به من تعلق نداشته باشد! چون حین کار مدام پیشنهاداتی مطرح می‌شد که اگر احساس می‌کردم خوب است‌، ‌در اجرا خوب درمی‌آوردمش.

● دوست داشتم در «درباره الی...» بازی کنم

چند جا بدون هیچ تعارفی گفته‌ام دوست داشتم در «درباره الی...» «اصغر فرهادی» بازی می‌کردم یا همیشه به بازی‌های درخشان مرحوم «خسرو شکیبایی» غبطه خورده‌ام. خسرو شکیبایی به خاطر شخصیت وجودی‌اش خیلی خاص بود. همیشه یاد گرفته‌ام‌ از ایشان و دیگران چیزهای خوب وجودشان را بیرون بکشم و به‌خودم اضافه کنم تا یکی شوم مثل خودشان.

● خودم هم می‌دانم دیگر آن رضای سابق نیستم

‌الان که نگاه می‌کنم، به‌نظرم وقتی جوان‌تر بودم، مثلا در دوران دانشجویی، خیلی انسان بهتری بودم! حتی «خوابم میاد» هم فیلمی بود در ستایش درستکاری که شخصیتی به نام «رضا» تا به حال در زندگی‌اش خلاف نکرده و چون درستکار است، باید آخر فیلم بمیرد! ‌بعید است در یک فیلم کمدی ببینیم شخصیت اصلی‌اش بمیرد! به‌نظرم در این شرایط اگر بخواهی زنده بمانی یا باید تیزهوش.

این تفکرات، نتیجه اتفاق‌ها و شرایطی است که در زندگی‌ام با آن روبه‌رو شده‌ام؛ خودم هم می‌دانم آن رضای قدیم‌ نیستم! معلوم است که دوست داشتم همان شکلی بودم.

اصلا انگار انسان از وقتی متولد می‌شود، هر چه جلوتر می‌رود خصوصیات خوبش ‌‌از او کم‌ می‌شوند! زندگی مانند جاده‌ای می‌ماند که ابتدایش انسان بار خوب و ارزشمندی با خود به همراه دارد اما طی مسیر مجبور می‌شود بارش را مدام این‌ور و آن‌‌ور جاده خرج کند و زمین بگذارد. راستگویی، درستکاری، سالم بودن، اخلاقیات و...، از آن خصوصیات مهمی هستند که حین راه از انسان کم می‌شوند.

● خنده مردم باعث می‌شود اصغر فرهادی دنبال من نیاید!

دوست دارم در فیلم‌هایی غیر از طنز هم بازی کنم اما ژانر اصلی‌ام طنز است. به‌نظرم این مشکل تمام بازیگران طنز است که وقتی می‌خواهند در یک فیلم اجتماعی جدی بازی کنند، تماشاگر باورشان نمی‌کند و همچنان می‌خندد! چون از اول او را اینگونه دیده‌اند و اینگونه دوستش داشته‌اند. تا حالا به این فکر نکرده بودم که چرا با وجود این‌که «مهران مدیری» هم ژانر اصلی‌اش طنز است اما وقتی در یک فیلم جدی بازی می‌کند، تماشاگر به او نمی‌خندد! دوست ندارم از ژانر طنز جدا شوم اما برایم مهم است وقتی در کاری مثل «بی‌خود و بی‌جهت» بازی می‌کنم که فیلمی اجتماعی و کاملا جدی است، تماشاگر آن نکات مهم نقشم را باور کند و نخندد! شاید همین‌‌طور است که شما می‌گویید؛ وقتی مردم به نقش‌های جدی من هم می‌خندند، یکی مثل «اصغر فرهادی» برای کارهایش سراغ من نمی‌آید! هر چقدر هم که توانایی‌ام در بازیگری بالا باشد؛ این خیلی بد است.

● آمد‌‌م پایم را از گلیمم درازتر کنم...

با «خوابم میاد» آمد‌‌م پایم را از گلیمم درازتر کنم و یک مقدار شرایط فیلم را به نفع خودم تغییر بدهم و سعی کنم یک اتفاق تازه در ژانر کمدی سینمای ایران بیفتد. البته بعید می‌دانم آن استقبالی که از «ورود آقایان ممنوع» شد از فیلم من هم بشود! چون در کدام فیلم کمدی دیده‌اید بازیگر اصلی‌اش انتهای فیلم بمیرد؟ یا هیچ‌وقت ندیده‌ایم ‌نیمه دوم یک فیلم کمدی به‌گونه‌ای پیش برود که دیگر هیچ خنده‌ای در سالن شنیده نشود و به سمت اکشن برود و کسانی که از ابتدا با شخصیت اصلی فیلم همذات‌پنداری کرده‌اند، در انتها مرگش را ‌ببینند! این‌ها به خاطر همان باد غروری است که در سرم افتاده و فکر می‌کنم حتما باید کاری انجام دهم که یک مقدار از دیگران متفاوت‌تر باشد و سعی کنم شرایط را در سینمای ایران به نفع بچه‌های طنز تغییر دهم چون هیچ‌وقت به آن‌ها توجهی نمی‌شود! فکر می‌کنم نتیجه اولیه این فیلم را با اتفاق‌هایی که در جشنواره برایش افتاد گرفتم و فهمیدیم این فیلم، قصدش خنداندن صرف نیست؛ ‌تصاویر و ایده‌های خوب‌ این فیلم، گویای همه چیز هست اما نمی‌توان مطمئن بود ‌فروشی ‌هم‌اندازه «ورود آقایان ممنوع» داشته باشد. ‌مردم ما دوست دارند بخندند و تا امروز هر چه دعا پشت‌سرم بوده، به خاطر همان کارهایی است که اسمش را گذاشته‌اند سخیف! خیلی‌ از اطرافیانم به من می‌گویند چرا می‌روی در فلان فیلم بازی می‌کنی؟ برای تو خوب نیست! اما وقتی می‌بینم مردم در خیابان به من می‌گویند مثلا فیلم «خروس جنگی‌»ات را خیلی دوست داشتیم، مطمئن می‌شوم اشتباه نکرده‌ام. هر چه انرژی خوب و دعا پشت‌سرم هست، به خاطر همین فیلم‌هاست.

● بی‌خود و بی‌جهت به ما توجه نشد!

یکی از دلایلی که باعث شد در «بی‌خود و بی‌جهت» بازی کنم، شخص «عبدالرضا کاهانی» بود، از طرفی وقتی فیلمنامه‌اش را خواندم، یک‌جورهایی داستان آنچنانی نداشت اما اگر بازیگرانش نقش‌های‌شان را خوب اجرا کنند، داستان خوبی می‌شود.

زمانی هم که نام دیگر بازیگران‌‌ کار را شنیدم، خیالم از بابت خوب‌شدنش راحت شد. ساخت این فیلم حدود ۳۰ روز طول کشید و آن چیزی که در جشنواره دیدم، به‌نظرم در بخش‌ بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه و فیلمبرداری جزو فیلم‌های مهم و باکیفیت امسال بود. نمی‌دانم چرا به این فیلم در جشنواره هیچ توجهی نکردند و حتی در یک بخش هم کاندیدا نشد!

این را زمانی‌که برای دریافت جایزه‌ام روی سن رفتم هم گفتم و در برنامه هفت هم همین‌طور! دلیل بی‌توجهی دوستان به فیلم‌های «عبدالرضا کاهانی» را نمی‌دانم! سال گذشته که اجازه ندادند «اسب حیوان نجیبی است» ‌‌در بخش مسابقه جشنواره شرکت کند، هنگام اکرانش هم که همه دیدند چه اتفاقاتی برایش افتاد، امسال هم که دیدیم!

با تمام این حرف‌ها کاهانی اگر باز هم پیشنهاد همکاری بدهد، به خاطر این‌که جنس کارهایش را دوست دارم، حتما قبول خواهم کرد.

کارگردان‌های زیادی هستند که دوست دارم برای‌شان بازی کنم؛ «ناصر تقوایی»، «داریوش مهرجویی»، «کمال تبریزی» و تعدادی دیگر.

● وقتی ازدواج می ‌کنی باید خودت را اصلاح کنی

واقعا به آن دیالوگی که در «بی‌خود و بی‌جهت» می‌گویم (همه مشکلات از خانم‌ها سرچشمه می‌گیرد) اعتقادی ندارم اما در داستان فیلم می‌بینیم همه دردسرها به‌خاطر آن‌هاست! اگر «محسن» (نام کاراکتری که عطاران در این فیلم بازی کرده) و دوستش (احمد مهرانفر) را رها کنی، دوست دارند در آن شرایط سخت اسباب‌کشی پارک بروند و خوش بگذرانند! اما فلسفه ازدواج این است که ‌دیگر تنها نیستی و نمی‌توانی هر‌ تصمیمی دلت می‌خواهد بگیری و هرطور دوست داری رفتار کنی! وقتی ازدواج می‌کنی، دیگر نصفی از وجود یک نفر دیگر هم هستی. فرضا اگر مردی بی‌خیال است و همسری با خصوصیات برعکس خودش دارد، باید سعی کند حواسش به‌خصوصیات همسرش باشد و به خاطر آن‌ها هم که شده، خودش را اصلاح کند، در غیراین‌صورت جدا شوند، بهتر است!

● نه با عبدی رودربایستی داشتم، نه باگیتی‌جاه

آقایان «اکبر عبدی» و «ناصر گیتی‌جاه» ‌سن و سال بیشتری نسبت به من دارند اما آنقدر حرفه‌ای هستند که هنگام کار به تنها چیزی که فکر نمی‌کنند همین چیزهاست؛ من هم مطمئن بودم حین کار با این دو عزیز مشکلی پیش نخواهد آمد و آنچه از آنان توقع دارم، انجام خواهند داد. ضمن این‌که هردوی‌شان با خیلی از کارگردانان دیگری کار کرده‌اند که سن‌شان از من کمتر بوده. مسلما در هر کاری، بعضی قسمت‌ها وجود دارد که باب میل بازیگر نیست و در این‌کار هم به همین صورت؛ در این‌جور مواقع با یکدیگر بحث می‌کردیم و نظرات‌شان را می‌شنیدم، بیشتر هم «اکبر عبدی» نظر می‌داد و من هم همیشه استقبال می‌کردم ولی اینگونه نبود که تو رودربایستی بمانم و هر چیزی را قبول کنم؛ اصولا در کار اگر احساس کنم پیشنهادی خوب نیست، خیلی محترمانه ردش می‌کنم و با کسی تعارف ندارم.

● رقابت از نوع بازیگرانه

‌در «بی‌خود و بی‌جهت» اتفاق‌های خیلی جالبی می‌افتاد که در رابطه با همه‌شان با بچه‌ها شوخی می‌کردم. مثلا «نگار جواهریان» هروقت سر تمرین یا فیلمبرداری می‌آمد بیمار بود! من هم همیشه شوخی می‌کردم که خودش را به مریضی زده تا ‌حواس ‌ما‌ را پرت کند و تمرکزمان را بگیرد تا خودش خوب بازی کند و بیشتر به چشم بیاید!

● جایزه‌ای که بردم و نامزدی که شدم

هنگام جشنواره فرصت نکردم فیلم «خرس» ‌و نقشی که باعث شد سیمرغ بازیگری به «فرهاد اصلانی» برسد را ببینم اما از خیلی‌ها تعریف بازی‌اش را شنیده‌ام. درباره کاندیداشدن خودم در بخش بازیگر مرد هم باید بگویم همین که کاندیدا شدم، برایم ارزشمند بود و جایزه‌ای هم که فیلمم برد، برای من به‌عنوان فیلم اول بسیار خوب بود.

● شوخی من با فراستی

جایزه‌ام را در جشنواره از دست «مسعود فراستی» گرفتم. اگر وقت داشته باشم، برنامه‌ و نقدهایش را می‌بینم، اگر هم نه تعریفش را شنیده‌ام. زمانی‌که روی سن رفتم، از خودم عکس‌العمل هم نشان دادم که باعث خنده حاضران شد! البته بعد از مراسم به او گفتم «اصغر فرهادی» جایزه‌اش را از فلان بازیگر می‌گیرد، من باید از تو بگیرم! (خنده) به‌نظرم نقدهای فراستی روی خیلی‌ از سینمایی‌ها و البته فیلم‌هایی که تولید می‌شود، تاثیر می‌گذارد و می‌تواند تا حدودی به بهبود کیفیت سینمای ایران کمک کند.

به این دلیل از خانم «مریلا زارعی» در «خوابم میاد» دعوت به همکاری کردم که او بازیگر بسیار توانایی است؛ واقعا به او می‌توان گفت بازیگر؛ چون هم از پسِ نقش‌های تراژدی و جدی خیلی وحشتناک به‌خوبی برمی‌آید، هم نقش‌های کمدی و طنز خیلی سخت را به‌خوبی ایفا می‌کند؛ این همان چیزی است که یک بازیگر باید داشته باشد و شما می‌گویید من ندارم! چون بالاخره وقتی یک بازیگر طنز از پس یک نقش تلخ و جدی برمی‌آید و تماشاگر نه‌تنها به او نمی‌خندد بلکه باورش می‌کند، کار بسیار مشکلی است. متاسفانه این مشکل برای من به‌وجود آمده و کاریش هم نمی‌توان کرد. ولی «مریلا زارعی» اگر به غیر از تراژدی و طنز، نقش اکشن یا موزیکال هم بازی کند، خوب خواهد شد.

● در حق همه‌ما اجحاف شد

مطمئن باشید نه‌تنها در حق «پانته‌آ بهرام» بلکه در حق این فیلم در جشنواره امسال اجحاف شده است! حتی زمانی‌که در حال فیلمبرداری بودیم، بی‌رودربایستی به همه هم گفتم بهترین بازیگر بین ما «پانته‌آ بهرام» است. ایشان بسیارخوب بازی کرد و به‌نظرم امسال خیلی در حقش ظلم شد! البته سلیقه‌ها متفاوت است؛ بعضی‌ها بازی «نگار جواهریان» را دوست داشتند، عده‌ای هم بازی من را پسندیده بودند اما به‌نظرم «پانته‌آ بهرام» از جفت ما بهتر بود.

● مهدی هاشمی استثنایی است

سال پیش فیلم‌های «آقا یوسف»، «گلچهره»، «آلزایمر» و «اینجا بدون من» را دیدم که به‌نظرم بسیار ‌خوب‌ بودند و «مهدی هاشمی» نیز ‌از بازیگران استثنایی سال پیش سینمای ایران بود. شاید برای فیلم بعدی‌ام از ایشان دعوت به همکاری کنم. البته شاید، هنوز هیچ‌چیز معلوم نیست.