چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
دردسرهای حقیقت
موضوع بحث من تفسیر «آلنکا زوپانچیچ» (۲۰۰۳) از مفهوم حقیقت در آثار «فردریش نیچه» است. اگرچه نیچه در آثار خود به شکلی نظاممند نظریهای در باب حقیقت را ارایه نداده، با این همه زوپانچیچ تلاش میکند تا با استفاده از روانکاوی لاکانی شرحی منسجم از مفهوم حقیقت در آثار نیچه به دست دهد. زوپانچیچ نشان میدهد که در آثار نیچه حقیقت در رابطهای آنتاگونیستی و بیگانه نسبت به زندگی قرار میگیرد و همین امر به او این امکان را میدهد تا آن را با امر واقعی (the real) لاکان یکی بداند. طرح این تفسیر از مفهومِ حقیقت در نیچه، زوپانچیچ را قادر میکند تا گزاره «مشهور نیچه» را در پیوند با مرگ حقیقتهای نمادین بداند، و ما را با سویههای دیگری از این ادعای نیچه آشنا کند.
در تفسیر زوپانچیچ از مفهوم حقیقت در آثار نیچه، حقیقت نسبت به زندگی بیگانه است و حضورش میتواند موجب اختلال در زندگی شده و همچون مانعی در روند عادی آن ظاهر گردد. به این معنا حقیقت نمیتواند حافظ و نگهدار زندگی باشد و چونان خصمی برای آن است. ما چگونه میتوانیم این تفسیر زوپانچیچ را درک کنیم؟ چه تصوری از زندگی و حقیقت به ما این امکان را میدهد تا آنها را در تضاد با یکدیگر بدانیم؟ به زعم زوپانچیچ اعلام نیچهای بیگانگی حقیقت با زندگی مستلزم دو ادعاست. از یک سو این ادعا که آنچه را که تاکنون حقیقت انگاشته شده-یعنی احکام و گزارههای صادقی که صدق منطقی دارند یا بر مبنای مشاهده صادقاند- باید دروغ نامید و از سوی دیگر حقیقت را باید چون نوعی شجاعت در برابر بزدلی و ترسویی فرض کرد:
از نظر ما نادرستی یک حکم به هیچوجه موجب رد آن نمیشود؛ زبان تازه ما در این باب طنینی از همه شگفتتر دارد. مساله این است که باید دید آن حکم تا کجا پیشبرنده زندگی و نگهدارنده زندگی و هستی نوع است و چه بسا پرورنده نوع؛ و گرایش اساسی ما به تصدیق این نکته است که نادرستترین حکمها (از جمله حکمهای ترکیبی پیشین) برای هستی ما ضروریترین چیزها هستند، زیرا انسان نمیتواند زندگی کند مگر با اعتباردادن به افسانههای منطقی. [فراسوی خیر و شر]
در قطعه ذکرشده میبینیم که آنچه سبب حقیقی و صادق پنداشتن یک حکم میشود، در اصل خصلتی پراگماتیستی دارد یعنی اینکه «آن حکم تا کجا پیشبرنده زندگی و نگهدارنده زندگی و هستی نوع است و چه بسا پرورنده نوع»، آن حکم تا کجا در زندگی به شکلی عملی بهکار میآید و میتواند زندگی ما را سامان ببخشد. از اینرو منطق و حقایق منطقی که اساسا منسجمترین نظامها برای زندگی را فراهم میآورند، بیش از هر چیز دیگری حقیقی به نظر میرسند. در حالیکه به باور نیچه و در اینجا او چونان یک کانتی ظاهر میشود، کل جهان واقعیای که در آن زندگی میکنیم به میانجی خود ما ساخته شده و شکل یافته است. یعنی جهانی که اساسا هیچ شکلی ندارد و جریان پیوستهای از نیروهای مختلف است، برای لحظاتی متوقف شده و به هیات یک عکس فوری درآمده است. این نیروها مدام در حال ساختن و ویرانکردناند، هاویه و آشوبی را میسازند که همه چیز را در هم میکوبد و از نو بر میسازد. نوع بشر برای حفظ خود ناچار است از این جهان وحشی فاصله بگیرد و در جهانی که خود میسازد زندگی کند، یعنی جهانی که بنیادش بر سکون استوار است. در اینجا نیچه بر ماهیت جعلی جهان واقعی انگشت میگذارد و میگوید «چنین تحریفها و داستانهای نمادینی خود شرطهایی برای زندگی و بقا هستند.» از اینرو حقیقی نبودن جهانی که در آن زندگی میکنیم و احکام ناظر به آن بیش از هر چیز به معنای ساختگی بودن آنهاست. نیچه میگوید که اولین قدم به سوی حقیقت همانا اعلام این واقعیت است که این جهان جعلی است. به عبارت دیگر دروغ شرط لازم برای زندگی است: «من اولین کسی بودم که حقیقت را کشف کردم به اینطریق که اولین کسی بودم که دروغها را چونان دروغها تجربه کردم.» بیان این گزاره از سوی نیچه یک کنش زبانی و اجرایی (performative) است و خود، مستلزم نوعی شجاعت است. شجاعت در اعلام اینکه ما در جهان جعلیای زندگی میکنیم و به دروغ آن را حقیقت میپنداریم.
چنین تفسیری راه را برای درک مفهوم نیچهای حقیقت به میانجی سهگانه لاکانی امر خیالی، امر نمادین و امر واقعی و یکیپنداشتن حقیقت با امر واقعی میگشاید. امر واقعی را نباید با امر تجربی (و نیز با واقعیت) اشتباه گرفت، زیرا واقعیت از قبل خود نوعی ساختن است. همانطور که میدانیم امر واقعی نه فقط در تقابل با امر خیالی بلکه همچنین ورای قلمرو نمادین قرار میگیرد. قلمرو نمادین به میانجی زبان و بر اساس تفاوتها و تضادها ساخته میشود. برای آنکه جهان شناختنی شود باید به کلی بدل شود که در عین انسجام، اجزایش با یکدیگر متفاوت و متمایزند. به میانجی زبان این تمایزگذاری ممکن شده و جهان واقعی به عرصه تفاوتها و تمایزها بدل میشود: «جهان واژگان است که جهان اشیا را خلق میکند.»
میتوان این جهان نمادینی را که به میانجی زبان ساخته میشود و قلمرو تفاوتها و تمایزهاست، با واقعیت تجربی نیچه یکی انگاشت. امر واقعی (the real) چیزی است که ورای عرصه تفاوتها و تمایزگذاریها قرار میگیرد و اساسا در برابر نمادینشدن مقاومت میکند. به عبارت دیگر امر واقعی بیرون از قلمرو زبان و جهان ساختگی قرار میگیرد و ظهور و حضورش به ناگاه کل ساختار واقعیت زندگی ما را مختل میکند و از کار میاندازد. حضور امر واقعی در زندگی ما با درک آن تهی و عدمی همراه است که در پس ساختار زندگی وجود دارد؛ ساختاری که قرار است معنابخش زندگی ما باشد. از اینرو در پس مواجهه با امر واقعی، ما با اضطراب مواجهه با عدم طرف میشویم؛ اضطرابی که آنقدر توان دارد که کل نظم نمادینی را که برای زندگی ما ضروری است پودر و پژمرده کند. ما حضور امر واقعی در جهان نمادین را به میانجی ردپاها و آثارش میشناسیم و به کمک اعوجاج و از شکلافتادگی بخشهایی از واقعیت است که میتوانیم بر حضور امر واقعی در ورای نظم نمادین تاکید کنیم: «در اینجا امر واقعی ورای قلمرو امر محسوس (طبیعی) قرار میگیرد، اما میتوان آن را در مقاومت امر محسوس یا ماده، در اعوجاج و خمیدگی و رنج آن خواند یا مشاهده کرد.»
مرگ حقیقت نمادین ما را به جهانی میبرد که در آن جادهها فاقد نشانه راهنماییاند و ما مجبوریم خودمان و بدون هیچ راهنماییای راهی را انتخاب کنیم. این رویداد نابهنگام چونان زخم و ترومایی آشکار میشود که باید برای تسلی آن کاری کرد. نیچه در «دانش طربناک» وضعیت جهان، پس از مواجهه با این رویداد نابهنگام را توصیف میکند: «اکنون زمین به کجا میرود؟ ما به کجا میرویم؟ به دور از همه خورشیدها؟ پیوسته در سراشیبی سقوط؟ به پس، به پهلو، به هر سو؟ مگر هنوز زیر و زبری هست؟ مگر در هیچی بیکران سرگردان نشدهایم؟ مگر دم سرد تهیگی را احساس نمیکنیم؟ مگر این دم سرد سردتر نشده است؟»
فیلم «پلهای مدیسنکانتی» به ما این شانس را میدهد تا به درک بهتری از مضامین نیچهای حقیقت، نابهنگامی حقیقت و و رابطه آنتاگونیستی آن با زندگی برسیم. اگر به پیروی از آلن بدیو عشق را یکی از رویههای حقیقت بدانیم، باید نشان دهیم که عشق در یک وضعیت چونان امر واقعی، و در مقام یک ناممکن ظاهر میشود. یعنی رویدادی که در نظم نمادین جایی نداشته و به لحاظ نظم نمادین ناممکن بوده، بااینحال، این رویداد به شکلی نابهنگام در وضعیت اتفاق افتاده و نظم و ساختار آن را بر هم زده است.
بنابراین «امر واقعی [بخوانید حقیقت نیچهای] دقیقا در مقام ناممکن روی میدهد. امر واقعی آن هنگامی روی نمیدهد که میخواهیم روی دهد یا تلاش میکنیم که روی دهد، یا منتظر آن هستیم، یا مهیای حضورش.» امر واقعی نابهنگام روی میدهد و در کل معنادارِ زندگی وقفه میافکند.
* متن سخنرانی ارایهشده در موسسه پرسش
علی عباسبیگی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست