یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

آخرین بار


آخرین بار

از کوچه می گذشت برای آخرین بار
تنها و بی انتها
سکوت بی تاب بود
و شهر تاریک تر از همیشه
او قدم برمی داشت
و نبض هستی کند می شد
چه می اندیشدید با خود
دیدار معبود
یا به پایان عصر عدالت؟
هرگز …

از کوچه می گذشت برای آخرین بار

تنها و بی انتها

سکوت بی تاب بود

و شهر تاریک تر از همیشه

او قدم برمی داشت

و نبض هستی کند می شد

چه می اندیشدید با خود

دیدار معبود

یا به پایان عصر عدالت؟

هرگز کسی ندانست

از در درآمد و بانگ زد:

هان! بشتابید به نماز

و آنجا پر نور شد

و چشم خفاشان از آن نور

کور شد

پس خشمگین تر شدند

و دندان ساییدند

پس قبضه شمشیر را بیشتر فشردند

اینک علی الصباح

سپیده در انتظار دمیدن

شمشیر در انتظار خون

(یا خون در انتظار شمشیر؟)

و شهادت در انتظار علی (ع)

پایان این داستان

غمی بی پایان بود

نویسنده : مجتبی کاوه