یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

جست وجوی اكسیر حماسه در خاك خرمشهر


جست وجوی اكسیر حماسه در خاك خرمشهر

نخل هایش ایستاده سوختند و كودكانش مردانه آتش را تحمل كردند و اسماعیل وار به قربانگاه رفتند تا با دست خالی هم كه شده دشمن را به زانو دربیاورند اروند رنگ سرخ گرفت, دیوارها از هم گسست, سقف ها ویران شد, جوانان در خون خفتند و پیران محاسن را به رسم شباب خضاب كردند تا رزم بزرگان علیه اعدا را بیازمایند

حتی سنگ هایش هم هنوز آثار تركش و گلوله را بر خود دارند و بیابان هایش زخمی از رد جراحت شنی تانك های عراقی است.خرمشهر را می گویم، شهری كه روزگار غربت را سرسختانه و مظلومانه تحمل كرد، شهادت بسیاری از جوانان خرمشهری و ایرانی را دید و خم نشد.

نخل هایش ایستاده سوختند و كودكانش مردانه آتش را تحمل كردند و اسماعیل وار به قربانگاه رفتند تا با دست خالی هم كه شده دشمن را به زانو دربیاورند. اروند رنگ سرخ گرفت، دیوارها از هم گسست، سقف ها ویران شد، جوانان در خون خفتند و پیران محاسن را به رسم شباب خضاب كردند تا رزم بزرگان علیه اعدا را بیازمایند.

در خرمشهر تصمیم گیری سخت بود، از یك طرف هویت ایرانی و تعلق به ملت و تاریخی دیرینه و از طرف دیگر دشمنی هم قوم و همزبان و با وعده های بسیار.اما اعراب خرمشهر هم اصالت ایرانی شان را حفظ كردند و خود شدند نخستین قربانیان جنگ تحمیلی.

در همان روزهای نخست جنگ، نخستین مقاومت ها از میان مردم بومی خرمشهر صورت گرفت و دشمن مبهوت از این اتفاق، سبعانه آتش بر شهر گشود تا مقاومت مردم بی سلاح را بشكند و وارد حریم شهر شود، اما اشغال كامل خرمشهر بیش از یك ماه طول كشید و حضور مدافعان معدود شهر، از ارتشی و تكاور دریایی تا سپاهی و بسیجی و شهربانی و ژاندارمری و مردم بومی صدامیان را سخت آزار داد.

در آن روزها علاوه بر اهالی خرمشهر كه برای حفظ میهن سخت تلاش می كردند، از هر سوی كشور گروه های بسیار راه سفر به غربی ترین نقطه جنوب ایران را در پیش گرفته بودند تا به صف مجاهدان بپیوندد با آرزوی رسیدن به احدی الحسنیین.

نخستین گروه نظامی كه وارد این شهر تفتیده از هرم آفتاب و آتش ادوات دشمن شد، دانشجویان دانشگاه افسری نیروی زمینی ارتش و شاگردان شهید نامجو بودند. آنها درسشان را از نهضت كربلا آموخته بودند و پایان نامه تحصیل شان، ماندن نام ایرانی بر روی خرمشهر بود، پس در آن شهر ماندند و بسیاری شان هم رخت شهادت بر تن كردند و خرمشهری شدند.

پس از آنها هم هرچند خرمشهر ۱۹ ماه اسارت را تحمل كرد، اما با مشیت الهی و اراده و تخصص فرماندهان و رزمندگان مخلص در نبردی بی نظیر و جاودانه بار دیگر این قطعه زرگون با نام خونین شهر به دامان میهن بازگشت. نبردی كه با نام بیت المقدس جاودانه شد و در صفحات تاریخ دفاع مقدس برقرار ماند تا درس سرافرازی را به آیندگان این ملت بیاموزد.

و امروز، با تدبیر هیأت معارف جنگ امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی و همراهی و مشاركت ستودنی سامانه فرماندهی ارتش جمهوری اسلامی ایران، فرماندهان جنگ از ارتش و سپاه و هدایتگران عملیات شكوهمند بیت المقدس بار دیگر عازم شهری شده اند كه خود را از اهالی آن می دانند، تك تك كوچه و خیابان هایش را اگر بیش از ساكنان نشناسند، كمتر از آنها هم نمی دانند.

اما همراهانشان؛ خیل جوانان جویای عزت میهن و فرماندهان آینده ارتشی پرافتخار: دانشجویان دانشگاه های افسری ارتش از نیروهای زمینی، هوایی و دریایی. فرماندهان آمده اند تا آنها را با منطقه آشنا كنند و آئین رزم پیشینیان را در میدان نبرد بازگو نمایند و آنها هم مشتاق ترنم خاطرات حماسه از زبان حماسه سازان.

ورود كاروان دانشجویان دانشگاه افسری به ایستگاه راه آهن خرمشهر برای لحظاتی جلوه حركت قطارهای مملو از رزمندگان به سمت مناطق عملیاتی جنوب را درذهن قدیمی های خرمشهر زنده كرد و پس از آن هم اتوبوس های حامل دانشجویان درس عزت و مقاومت در شهری كه در طول درس هایشان شاید بیش از هر شهری نامش را شنیده باشند آغاز شد. اما شهر هنوز هم بوی دفاع مقدس می دهد. دیوارها پر است از آثار گلوله و خمپاره های دشمن بعثی. حتی در مركز شهر هم رد تیر مستقیم تانك را می شود بر ابنیه دید.

شهر آباد است، زندگی جاری است، اما مردم سال ها است كه با یاد جنگ و خاطرات جنگ زندگی می كنند. آخر بسیاری شان زخم خورده از این جنگند و عضوی از خانواده شان را در همین شهر ـ كه بسیار دوستش می دارند و به آن می بالند ـ از دست داده اند.

خرمشهری ها میهمان نوازند و قدر نظامی ها و حافظان اقتدار میهن را هم بیش از هر كس دیگری می دانند و همین موجب می شود كه به گرمی از مدافعان استوار میهن پذیرایی كنند. گویی از برادر نزدیكترند، كه هستند.

دانشجویان تا رسیدن به خرمشهر را با شور و شر جوانی طی می كردند، اما هرچه مسافت شان با این شهر كمتر می شد روحیاتشان دگرگونی باورناپذیری می یافت و در خرمشهر آنچه بیش از همه در بین شان موج می زد تفكر بود و كنجكاوی.

خستگی از تن در نكردند و خیلی زود بعد از صرف غذایی مختصر عازم مناطق نبرد شدند تا حاصل غیرت استادان و فرماندهانشان و همراهی مردم را در صحنه عمل ببینند و از نخستین مناطقی كه پای در آن نهادند مشهد شهدای شلمچه بود.

جاده خرمشهر تا شلمچه هر قدمش بر ضربان قلب پرشتاب شان می افزود. بعد از پل نو هم كه دیگر میدان نبرد بود و هنوز شكل مواضع پابرجا، همچون همان روزها، فقط آتش توپخانه نیروهای خودی و حركات یگان های زرهی دشمن را كم داشت.

در ورود به شلمچه و در كنار یادمان شهدای گمنام این دیار غریب آنچه بیش از همه دل ها را هوایی می كرد جاده ای بود كه زوار را تا كربلای حسینی هدایت می كرد و نظاره اتومبیل ها و كاروان های منتظر برای گذر از مرز و رسیدن به كعبه دل ها تحمل را از این جوانان ربوده بود. یكی هم می گفت كه هشتمین امام همام از همین مسیر شلمچه پای بر دیدگان ما ایرانیان نهاده و وارد خاك ایران شده است و باید این خاك را توتیای چشمانمان كنیم. این طرف هم در دل یادمان شهدا، مردانی خفته اند وارسته از قید نام و نشان و بریده از تن خاكی و دنیا و مافیها.

پیش از این هم شلمچه آمده ام این هوای داغ را تنفس كرده ام و در هر بار ورودم به این دیار با بغضی سنگین و اشك سرد، غبار خاك سوخته را از دیده هایم شسته ام. مثل همیشه اطراف را می نگرم: باز هم آنچه در برابر چشمانم نقش می بندد وسعت بیابان است و تانك های سوخته و زمین های پر از موانع و عوارض مصنوعی برای نبرد روزگار دور.

می نشینم و خاكش را لمس می كنم و می اندیشم: روزگاری این خاك زیر گام هایی با صلابت قرار داشته، آتش گرفته و حرمت یافته. در هر یك مشت از خاك این سرزمین تكه های خاكستر شده پیكر مردانی از جنس نور است و لبریز از خون جاری در رگ های شاگردان امام خمینی(ره)، علاوه بر تركش و گلوله و مین، تكه های پیكر سرو قامتان رزمنده و خون سرخ ایرانی، چیز دیگری را هم در این خاك باید جست وجو كنم: دل های ده ها كرور ایرانی كه یك جورهایی گرفتارش شده اند و آن را زنده نگه داشته است.

در كلاس درس امیر سرتیپ موسوی قویدل به چهره استاد دقیق می شوم. هرچند آثار كهولت در چهره اش و بر تارهای موی سپیدش دیده می شوند، اما همچون جوانی سرزنده هنوز پرجنب و جوش و پابرجاست و با ته لهجه شیرین آذری از خاطرات فتوحات ارتش اسلام می گوید. او از معاونان نیروی زمینی و طراحان جنگ مورد وثوق امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی بوده است.

از تدابیر جنگی می گوید و ترفندهایی كه برای مقابله با دشمن جرار اندیشیده.

از روزگاری می گوید كه مردانی با زمزمه رمز یا علی بر فراز خاكریزهای این خطه سرخ ایستادند و حركت به سمت مرزهای بین المللی را آغاز كردند و دشمن تا بن دندان مسلح را به عقب راندند. از سنگرهای عراقی كه هارمونی و نظم شان با رنگ لوازم خانگی ایرانیان ایجاد شده بود.

سنگری كه سرتاسرش را سپیدی یخچال های خانه های خرمشهر جلا داده بود و سنگرهایی كه...

از روز گریز دشمن هم گفت، گریز هزاران عراقی از اروند . آنها كه از ترس به آب زده بودند تا زودتر به آن سوی صحنه جنایاتشان بگریزند و پاسخگوی شرارت هایشان نباشند. از هزاران جفت پوتین عراقی كه این سوی اروند مانده بود هم گفت. سردار سرتیپ علی فضلی ـ فرمانده دلاور لشكر ۱۰ نیروی مخصوص سپاه ـ هم آمده بود تا از جانفشانی های رزمندگان بگوید و در گوشه گوشه كلامش از یاد و خاطره دلاورمردان ارتش هم برای جوانان این نیروی الهی گفت تا بدانند پا جای پای چه اسطوره هایی گذاشته اند. سردار سرتیپ اسدی ـ از معاونان ستاد كل نیروهای مسلح هم از وحدت ارتش و سپاه ـ كه رمز موفقیت شان در نبردهای دفاع مقدس بود سخن ها می گفت و از لزوم این یكپارچگی.

برگزاركنندگان مراسم تعدادی از خانواده های معظم شهدا را هم دعوت كرده بودند تا هم از آنان قدردانی كرده باشند و هم از شهدا یاد. فرزند شهیدی در این مراسم سخن گفت كه بیست و هفت سال است پدرش را ندیده، او می گفت دو بار حضور پدر را بیش از همیشه حس كرده و از احساس تنهایی رسته؛ یك بار در شب ازدواج و دیگر بار در همان شب بارانی دیدار با گروه معارف جنگ و دانشجویان.

آخر پدرش نخستین شهید دفاع مقدس بود از رزمندگان پادگان دژ خرمشهر، او هم از ترتیب دهندگان مراسم قدردانی كرد و اشك شوق فشاند. مادری هم آمده بود كه دو فرزندش را تقدیم این آب و خاك كرده بود با عزت و افتخار و امروز به آنها می بالید. حتی تصویربردار مراسم هم تاب نیاورد و هق هق كنان به ستونی تكیه داد تا از داغ دل این مادر تنها صحبت ها بشنود.

فرداها را هم همین معنویت در جمع حاكم بود. حضور در دارخوین و مناطق عملیاتی ثامن الائمه، طریق القدس و فتح المبین، گشتی در هور تنگ چزابه، رزم شبانه در میش داغ و احساس حرارت نبرد و حیرت شب عملیات در گودال آتش و رزم.

گذر از تنگ رقابیه، دیدار بستان و سوسنگرد و حضور در دهلاویه و زیارت یادمان شهید چمران، سفر به شحیطیه و تپه سبز و الله اكبر و زیارت مزار شهید علم الهدی و شهدای گلگون كفن هویزه، عین خوش، چنانه، برغازه، ابوصلیبی خات و... و سخنان فرماندهان نام آور ارتش امیر هاشمی، امیر شاهین راد، بختیاری، جمشیدی، عابدی، صادقی گویا، دربندی و... هركدام به قدر یك كتاب قطور صحبت برای گفتن داشت. راستی یك روزی را میهمان نیروی دریایی ارتش بودیم و بر عرشه ۱۱ ناو، كانال بندر امام خمینی(ره) را پیمودیم.

ناوهایی كه قدرتمندانه در پارسی ماندن خلیج نقش ایفا كردند و در كمتر از سه ماه از آغاز تجاوز، نیروی دریایی عراق را نابود كردند و مدتی هم با ناوگان امپریالیزم جهانی درگیر بودند. پایگاه هوایی دزفول هم در مدت میزبانی سنگ تمام گذاشت و با پرواز جنگنده ها و اجرای آتش هوا به زمین و عملیات گانری قدری از توانمندی هایش را در برابر دیدگان دانشجویان به نمایش گذاشت. آخر چند روز گذشته را فقط از چند خلبانی كه همراه سفرمان بودند از رشادت های آسمانی مردان نیروی هوایی شنیده بودند و مشتاق دیدن جلوه های قدرت پاسداران آسمان میهن بودند.

آخرین وعده گاه عملیاتی اما تأثیرگذارتر بود. نامش شرهانی است این منطقه. امروز مردانی در جای جای خاكش رد همرزمان شهیدشان را جست وجو می كنند و در آن روز میزبانشان شهیدی بود كه پیكرش را بعد از سال ها تفحص شهدا یافته بودند. سربازی از میان خیل رزمندگان شهید ارتش پر افتخار جمهوری اسلامی ایران.

آن روز دیگر مجال صحبت نبود و نیازی هم به مداح و ذاكر حس نمی شد، آخر آنجا محفل اهل دل بود و دلدادگان هم منتظر فرصت. هركس گوشه ای از صحرا را گرفت و وضو ساخت تا نماز زیارت برپای دارد. چشم ها دیگر منتظر بهانه نبودند. همه اشك فشان و همه سرخ، به سرخی پیكر ۴۸۰۰۰ شهید ارتش و صدها هزار شهید دوران دفاع مقدس. هر كسی را می دیدی مشغول مناجات بود و راز و نیاز و همه سرها بر سجده به شكرانه این عزت پایدار كه مرهون همین شهدا است.

همه به یاد شهدای كربلا بودند. آخر بسیاری از شهدای این خاك تابناك هم مدت ها بود كه با اقتدا به مولایشان حسین بن علی(ع) بدون غسل و كفن بر خاك مانده بودند تا تلألو ستارگان زمینی را بر افلاكیان نمایان كنند.

همه دوست داشتند بمانند، اما اهداف علمی و عرفانی سفر محقق شده بود و بازگشت به مبدأ تكلیف آن روزمان. در اندیمشك باز هم سوار بر قطار عزم بازگشت كردیم و باز هم دل هایمان در كربلای ایران بازماند. دانشجویان در همین هفت هشت روز چنان متحول شده بودند كه گویی سال ها از آغاز سفرشان می گذرد. به دیوار نوشته های خرمشهر هم می اندیشند؛ جمله ای از شهید جهان آرا كه گفته بود: «شما را به خدا بروید و بگویید بر خرمشهر چه گذشت» و جمله ای كه در راه بازگشت از شلمچه بر دیوارهای آغاز مسیر خرمشهر ـ در نزدیكی پل نو ـ خودنمایی می كرد: «آی از سفر برگشتگان، كو شهیدانتان».

به تهران كه رسیدیم از اختتامیه گفتند و یك راست رفتیم با امام شهدا تجدید بیعت كنیم و دیداری هم تازه كنیم. پس از آن هم بر سر مزار فرمانده از رونق كلاسش گفتیم و استادان هم دستاورد سفر را تشریح كردند؛ در كنار تربت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، اسطوره نبرد و مؤسس هیأت معارف جنگ.

سلمان اكبری پاكرو

ستاد خبری بزرگداشت سوم خرداد



همچنین مشاهده کنید