شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تحول و تجدد در علم كلام


تحول و تجدد در علم كلام

تحول در علم كلام همانند علوم دیگر به صورت كمی و كیفی رخ داده است یعنی هم مسایل كلامی به تدریج افزایش یافته است و هم در مبانی, روش ها و نگرش های كلامی تحولاتی پدید آمده است این تحولات در دنیای جدید ویژگی هایی دارد كه بدان جهت با نام كلام جدید شناخته شده است و از آن در برابر كلام قدیم یا سنتی یاد می شود

تحول در علم كلام-همانند علوم دیگر- به صورت كمی و كیفی رخ داده است. یعنی هم مسایل كلامی به تدریج افزایش یافته است و هم در مبانی، روش‌ها و نگرش‌های كلامی تحولاتی پدید آمده است. این‌ تحولات در دنیای جدید ویژگی‌هایی دارد كه بدان جهت با نام " كلام جدید " شناخته شده است و از آن در برابر كلام قدیم یا سنتی یاد می‌شود.

خاستگاه این تحول و تجدد جهان غرب پس از عصر رنسانس ودر دوران مدرنیته و پست مدرنیته است. تحولاتی كه در عرصه‌های مختلف فلسفی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی رخ داد الاهیات مسیحی را با چالش های جدی روبرو كرد و عكس‌العمل‌های متفاوت متكلمان مسیحی را برانگیخت. گروهی از آنان با روش‌هایی متفاوت برآن شدند تا از طریق بازنگری آموزه‌های دینی و تبیین آنها متناسب با فضای فكری و فرهنگی جدید دین را به گونه‌ای عرضه كنند كه برای بشر جدید قابل فهم و پذیرش باشد و بدین صورت الاهیات جدید مسیحی پدید آمد. شلایرماخر، رودلف بولتمان و پل تیلیش از جمله متكلمان جدید مسیحی‌اند كه هر یك روش و نگرش ویژ‌ه‌ای را در الاهیات مسیحی مطرح ساختند.

تحولات جدید در عرصه فرهنگ، سیاست، فلسفه، و دیگر شئون جامعه بشری به تدریج به جهان اسلام راه یافت و چالش‌های مشابهی را در برابر كلام اسلامی مطرح ساخت و عكس العمل‌های متفاوت متكلمان اسلامی را برانگیخت. گروهی به این دلیل كه این تحولات ریشه در جهان غرب و عالم مسیحیت دارد آن‌ها را نامشروع دانسته و هرگونه بحث و گفت‌وگوی علمی در این باره را ناروا انگاشته‌اند. گروهی دیگر با این توجیه كه این تحولات محصول رشد علمی و فكری بشر جدید است یك‌پارچگی آنان را پذیرفته و بر آن شدند تا آموزه‌های دینی را بر اساس آنها تفسیر كنند و اگر قابل تفسیر نبود آنها را كنار بگذارند. عده‌ای دیگر روش التقاط را برگزیدند. اما نخبگانی چون علامه طباطبایی و استاد مطهری بر آن شدند تا ضمن ارج نهادن به این تحولات مثبت در عرضه دانش تجربی مسایل سیاسی و اجتماعی كاستی‌های فلسفی و كلامی غرب را برملا سازند و بابهره‌گیری از مبانی فلسفی و كلامی اسلامی راهی معتدل و معقول را فراروی بشر جدید قرار دهند تا ضمن بهره‌مندی از مزایای علمی و سیاسی جدید حریم دین و آموزه‌های اصیل و حیاتی را پاس دارد و علم و دین، تخصص و تعهد، پیشرفت و معنویت، دنیا و آخرت را در كنار یك‌دیگر بنشانند.

● گونه‏های تحول در علوم‏

تحول در رشته‌های علمی- اعم از دینی و غیردینی - به دو صورت امكان‏پذیر است:

تحول كمی. ۲- تحول كیفی. تحول كمی مربوط به مسایل یا گزاره‏های یك دانش است كه به تدریج افزایش می‏یابد. تحول كمّی در علوم پیوسته روند تكاملی و افزایشی را پیموده است. واقعیت‌های تاریخی گویای این حقیقت است كه علوم بشری در آغاز از مسایل محدودی تشكیل شده و به تدریج بر حجم آنها افزوده شده است. این مطلب، علوم آلی وابزاری چون منطق و ادبیات را نیز شامل است. اگر چه پس از گذشت دورانی نه چندان كوتاه این‌گونه علوم به مرحله اشباع‌شدگی رسیده و مسایل آن‌ها تثبیت شده و كشف مسایل جدید در آن‌ها به نقطه صفر گراییده است. اما در علوم غیرابزاری كه به هستیشناسی، طبیعت‌شناسی، انسان‌شناسی و دین‌شناسی مربوط می‏شوند تحول كمی نقطه پایانی نخواهد داشت. هر چند این علوم نیز در این باره وضعیت یكسانی ندارند. از باب مثال تحول كمی در طبیعت‌شناسی شتابی به مراتب فزاینده‏تر از تحول كمی در هستیشناسی دارد. زیرا مسایل هستیشناسی عقلی و كلی‏اند، ولی مسایل طبیعت‌شناسی تجربی و جزئی می‏باشند. بدیهی است جوانب كلی یك موضوع بسی محدودتر از سویه‌های جزئی آن است. در نتیجه كشف نهایی ابعاد كلی هستی از فهم فرجامین سویه‌های جزئی طبیعت دست یافتنی‏تر و آسان‏تر است. این امر یكی از عوامل اساسی این واقعیت تاریخی است كه تحول كمی در فلسفه اولی فرایندی آرام را پشت سر گذاشته است در حالی كه تحول كمی در طبیعت‌شناسی فرایندی پرشتاب داشته است. كوتاه سخن آن كه مسایل مستحدث و جدید در دانش‌هایی چون منطق، ادبیات و فلسفه اولی نادرالوقوع و در دانش‌هایی چون طبیعت‌شناسی و شریعت‌شناسی فراوان یافت می‏شود

۲. تحول كیفی در علوم گونه‌های متفاوتی دارد. یك‌گونه از آن در مسایل علوم رخ می‏دهد و آن عبارت است از تبدل دیدگاه‏ها درباره یك مسأله، خواه توسط یك دانشمند و خواه توسط دو یا چند دانشمند. گاهی، دیدگاه یك عالم درباره مسأله‏ای یك یا چند بار تحول می‏پذیرد و گاهی میان دو صاحب‌نظر درباره مسأله‏ای اختلاف رخ می‏دهد و در نتیجه حكم آن مسأله دست خوش تحول قرار می گیرد. در طبیعت شناسی قدیم عناصر طبیعی را در چهار عنصر آب، خاك، هوا وآتش خلاصه می‏كردند و آنها را بسیط می‏دانستند، ولی در طبیعت‌شناسی جدید این دیدگاه ابطال گردید و بیش از یكصد عنصر بسیط كشف شد. در علم هیئت قدیم زمین را مركز منظومه شمسی می‏دانستند كه خورشید و دیگر سیارات منظومه برگرد محور زمین می‏گردیدند، ولی در هیئت جدید این نظریه ابطال شد و ثابت گردید كه خورشید مركز منظومه شمسی است، و زمین بر گرد خورشید حركت می‏كند. فقیهان متقدم بر آن بودند كه هر گاه شی‏ءنجسی در آب چاه بیفتد، آب چاه نجس می‏شود و برای پاك شدن آب آن باید مقدار معینی از آب چاه رابیرون كشید، ولی متأخرین (از علامه حلی به بعد) این نظریه را نادرست دانسته و بر آنند كه آب چاه به صرف اینكه چیز ناپاكی با آن برخورد كند نجس نخواهد شد. این‌گونه تحول كیفی در همه علوم بشری رخ داده و خواهد داد.

گونه دیگری از تحول كیفی آن است كه مبانی و مبادی یا روش علم متحول گردد. فیالمثل روش عقلی به روش نقلی یا حسی تحول پذیرد و بالعكس. یامبنای توحیدی و متافیزیكی به مبنای ثنوی یا الحادی تحویل یابد. در هستیشناسی كسی كه روش عقلی صرف رابه كار می‏برد با آن كس كه روش شهودی صرف را بر می‏گزیند، و آن‌كه به آمیزه‏ای از آن دو معتقد است نتایج یكسانی نخواهند گرفت. و اگر دارای دیدگاه‏های مشتركی باشند، قطعاً دیدگاه‏های متفاوتی نیز خواهند داشت. دیدگاه‏هایی كه از روش‌های متفاوت آنان برخاسته است. البته، ممكن است دو فیلسوف كه دارای روش فلسفی یكسانی هستند نیز احیاناً به نتایج متفاوتی برسند، ولی این تفاوت معلول عوامل دیگری غیر از مبنای روش‌شناختی آنان است. تفاوت دیدگاه‏های فقیهان كه از دیدگاه‏های متفاوت اصولی آنان سرچشمه می‏گیرد نیز از این قبیل است.

نقش دیدگاه‏های متفاوت هست?‌شناختی و انسان‌شناختی در علوم تربیت، اقتصاد، سیاست، قضاوت و مانند آن نیز چنین است. یعنی تحول‌های معرفتی‏ای كه در این دانش ها رخ می‏دهد از مبانی فلسفی در حوزه‏های هستی‌شناسی و انسان‌شناسی تأثیر می‏پذیرد. هر گاه عالم دینی، این مبانی را فارغ از آموزه‏های وحیانی مسلم گرفته و تعالیم دینی را بر اساس آنها تبیین و تفسیر نماید، قطعاً معرفت دینی او تحت تأثیر مبانی یاد شده قرار گرفته و با تحول آنها متحول خواهد شد.

● تحول و تجدد در كلام مسیحی‏

با مطالعه تحولاتی كه در الهیات مسیحی رخ داده و به پیدایش كلام جدید مسیحی انجامیده است روشن می‏شود كه هرگونه تحولی در علم كلام منشأ جدید شدن علم كلام نخواهد بود. به عبارت دیگر تجدد اخص از تحول است. تجدد در علم كلام قبل از هر چیز ریشه در تحول شبهات دارد. شبهاتی كه باورها و آموزه‏های دینی را با چالش مواجه ساخته است. اما باورها و آموزه‏های دینی پیوسته با شبهات و چالش هایی روبرو بوده است. بنابراین، هر گونه شبهه‏ای نیز منشأ جدید نامیدن علم كلام نیست بلكه مقصود شبهاتی است كه در مبانی هستی شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی ریشه دارد. در حقیقت، بحث كلام جدید، بحث گفتمان دین و عالمان دینی با بشر جدید است. بشری كه به انسان و جهان از منظری جدید می‏نگرد. از یك سو به رشد و تكامل دانش تجربی و دستاوردهای تكنولوژیك آن مباهات می‏كند و مغرورانه می‏پندارد كه در پرتو دانش تجربی و فن سالاری كلید سعادت و رستگاری را در اختیار دارد. از سوی دیگر، روش تجربی را در حوزه معرفت و عمل یگانه روش یا لااقل كارآمدترین روش در كامیابی علمی و عملی خویش می‏شناسد. و از آن جا كه چنین روشی نسبت به زمان ها، مكان‏ها، و اشخاص و اهداف مختلف نتایج متفاوتی خواهد داشت نوعی نسبیگرایی معرفتی و فلسفی، به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه، بر ذهن و اندیشه او سیطره یافته است.

بنابر این، فضای ذهنی، روانی و فرهنگی بشر غربی در عصر جدید را اندیشه‌ها و روش‏های زیر فراگرفته است:

۱- اصالت دادن به علم تجربی و دستاوردهای آن در حل مشكلات زندگی.

۲- اهتمام ورزیدن به روش تجربی در حوزه معرفت و عمل (امپریسم و پراگماتیسم).

۳- نسبیگرایی و تكثرگرایی معرفتی و بی اعتنایی یا كم اعتنایی به آرای فلسفی یا باورهای دینی جزمی.

۴- در این میان تحولات سیاسی و اجتماعی نیز نقش مؤثری در تحول فضای فكری و ذهنی و روانی بشر عصر جدید داشته است؛ و در پی این تحولات دمكراسی، حقوق بشر، آزادی و برابری در مسایل سیاسی، اقتصادی، دینی، عدالت اجتماعی و غیره به عنوان اصول و ارزش‌های مسلّم و گریزناپذیر به رسمیت شناخته شد.

۵ - از سوی دیگر، عملكرد نادرست و ناپسند نهادهای دینی، و متولیان رسمی دین، به‌ویژه در عصر حاكمیت كلیسا در جهان غرب، چهره‌ای ناخوشایند، علم ستیز، انعطاف ناپذیر، مستبد و خودكامه از دین و دینداری ترسیم كرد. و از یك سو منشأ سوء تفاهم عده‏ای از فلاسفه و دانشمندان گردید و از سوی دیگر، بهانه مناسبی به دست فرصت‌طلبان و سیاست بازان قدرت‌طلب و سود جو داد تا علیه دین و ارزش‌های دینی شبهه‌پردازی و شبهه‌پراكنی كنند.

۶- خصومت‌ها و جنگ‌های مذهبی نیز عامل دیگری، در جهت فراهم ساختن فضای بدبینی نسبت به دین و ایمان دینی به‌شمار می‏رود.

بنابراین، با مطالعه تاریخ غرب در قرون وسطا و پس از رسانس علمی این نتیجه به‌دست می‏آید كه در پی یك سلسله عوامل علمی، فلسفی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در دنیای ذهن و روان بشر غربی تحولاتی پدید آمد كه منشأ طرح یك رشته پرسش‏ها و چالش‌های نوین در زمینه آموزه‏ها و ارزش‌های دینی شد.كسانی روش الحاد و دین ستیزی را برگزیدند، و برخی طریق شك و تردید را انتخاب كردند. مكاتب و فلسفه‏هایی پدیدار گشت كه خود را جایگزین دین می‏دانستند و مدعی این بودند كه می‏توانند نقش‌هایی كه دین برای بشر در عصر قدیم ایفا می‏كرد را برای بشر عصر جدید برآورده سازند.

در چنین شرایط و فضایی، عده‏ای از فیلسوفان غربی و متكلمان مسیحی روش‌ها و اندیشه‌های نوینی را مطرح كردند تا به چالش‌هایی كه در برابر دین و ایمان دینی پدید آمده بود پاسخ گویند و دین و ایمان دینی را به‌گونه‏ای تبیین نمایند كه برای بشر جدید قابل پذیرش باشد، و بیماری دین‌ستیزی و دین‌گریزی را درمان نماید.

تفكیك قلمرو علم و دین یكی از رایج‏ترین راه حل‌هایی بود كه به‌شیوه‏ها و بیان‌های گوناگون مطرح گردید. كانت علم را به حوزه عقل نظری، و دین را به قلمرو عقل عملی ارجاع داد(ر.ك: بار بور، ۱۳۷۴: ص‏۹۱-۹۵). شلایر ماخر از تجربه دینی به‌عنوان گوهر و حقیقت دین یاد كرد و عقاید و اعمال دینی را صدف‌های دین دانست كه جنبه ثانوی و فرعی دارند و معیار دینداری به شمار نمی‏روند. وی با طرح این نظر می‏خواست روشنفكرانی كه به آموزه‏ها و اعمال دینی بی‏اعتنا بودند و از سوی دیگر به مسایل احساسی و هنری و شعری گرایشی داشتند را به دین فراخواند و ایمان دینی را برای آنان پذیرفتنی سازد(ر.ك: سایكس،۱۳۷۶: ص‏۵۷-۵۸؛ براون، ۱۳۷۵: ص‏۱۰۹).

پس از وی، ویلیام جیمز همین نظریه را با روشی تجربی و روان‌شناختی تقویت نمود. و حقیقت دین را به احساس وابستگی با حقیقت الوهی تفسیر كرد. حقیقت الوهی را نیز به گونه‏ای لابشرط تصویر كرد كه تصویرها و تعریف‌های پیروان ادیان و مذاهب مختلف را در بر میگیرد.وی آشكارا گفته است: رسالت علم كلام جدید این است كه دین و مذهب را به گونه‏ای تعریف كند كه همه ادیان و مذاهب را شامل شود؛ و از طرفی با علوم جدید نیز هم آهنگ باشد(ر.ك: جیمز،۱۳۷۲: ص ۱۹۶).

منابع و مآخذ

۱.ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه، محمد پروین گنابادی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵.

۲.اوجبی، علی، كلام جدید در گذر اندیشه‌ها، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،۱۳۷۵.

۳.باربور، ایان، علم و دین، بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۴.

۴.براون، كالین، فلسفه و ایمان مسیحی، میكائیلیان، تهران، شركت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۵.

۵.تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، بیروت، دارالكتب‌الاسلامیه، ۱۴۲۲ق، ج ا و۴.

۶.جرجان? م?ر شر?ف، شرح المواقف فی علم الكلام، قم، الشریف‌الرضی، ۱۳۷۰، ج۱.

۷.جی هی، وودتوماس، پل تیلیش، فروزان راسخی،تهران، گروش،۱۳۷۶.

۸.جیمز، ویلیام، دین و روان، مهدی قائنی، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲.

۹.حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، كشف الظنون، بیروت، دار احیاء‌التراث العربی، بی تا،ج۲.

۱۰.حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، قم، بیدار، ۱۳۸۱ش.فصل پنجم،

۱۱.ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم كلام، قم، دارالفكر، ۱۳۷۸.

۱۲.ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، ۱۳۸۰، ج۲.

۱۳.سایكس، استیون، فردریش شلایرماخر، منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، گروش، ۱۳۷۶.

۱۴.صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، الحكمه المتعالیه فی‌الاسفارالربعه،تهران، بنیاد حكمت اسلامی صدرا، بی تا، ج ۹.

۱۵.عضدالدین عبدالرحمان، ایجی ، المواقف ف? علم الكلام، ب?روت، عالم الكتب، ب? تا.

۱۶.لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گوهر مراد، تهران، سایه، طبع جدید، ۱۳۸۳.

۱۷.مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، قم، صدرا،۱۳۶۶، ج ۱،درس اول.‏

۱۸.نصیرالدین طوسی،محمد بن محمد، اساس الاقتباس ، تهران، سازمان چاپ وانتشارات، ۱۳۸۰.

۱۹.هیك، جان، فلسفه دین، بهرام راد، تهران، مؤسسه اننتشارات بین‌المللی الهدی، ۱۳۷۲.

منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۳۸

نویسنده:علی ربانی گلپایگانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.