پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

آغاز تاریخ فلسفه جدید در ایران


آغاز تاریخ فلسفه جدید در ایران

در همان اوقات ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ شنیده ام که مباحثه ای میان دکتر فردید و دکتر هشترودی درگرفته است حاصل تا آنجا که من میدانم در جائی منتشر نشده و شاید اصلا ضبط نشده باشد این زمان را باید آغاز تاریخ فلسفه جدید در ایران دانست ولی فلسفه نقل و تکرار الفاظ و عبارات نیست فلسفه گوش دادن به سخن وجود و تعلق پیدا کردن به آن است

"در همان اوقات (۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶) شنیده ام که مباحثه ای میان دکتر فردید و دکتر هشترودی درگرفته است حاصل تا آنجا که من میدانم در جائی منتشر نشده و شاید اصلا ضبط نشده باشد این زمان را باید آغاز تاریخ فلسفه جدید در ایران دانست..... ولی فلسفه نقل و تکرار الفاظ و عبارات نیست فلسفه گوش دادن به سخن وجود و تعلق پیدا کردن به آن است".

جملات فوق از مقاله "فلسفه معاصر ایران" نوشته دکتر رضا داوری نقل شده است. مباحثه مورد اشاره ایشان جلسات مناظره ای است که در کانون مهرگان برگزار شده است نگارنده قبلا در جستجوی مطالب مربوط به زندگی و آثار استاد به اشاره های دیگری در مورد این جلسات برخورده بود :

" خوب به خاطر دارم که به زمستان ۱۳۳۵ شمسی در باشگاه معلمان انجمن فلسفی‌ای داشتیم و در آن بزرگان اندیشه ایران چون آقای دکتر سیداحمد فردید از یک سو و مرحوم دکتر هشترودی از سوی دیگر شرکت می‌کردند و بحث‌های گوناگون فلسفی و اجتماعی به آن مجلس می‌رفت و اغلب با کنایه سخن روز مطرح می گردید چه " الکنایه ابلغ من التصریح" روزی ناگاه عبارت "غربزدگی" در آن انجمن به کار رفت. جلال این ترکیب لفظی را قاپید و با معنائی که بعد به آن داد رساله معروف غربزدگی خود را پرداخت. غربزدگی و تفسیر مطلب را دکتر احمد فردید داد و گرداننده آن (جلسه) دکتر تسلیمی بود"( سید عبدالله انوار، یادنامه جلال آل احمد)

"یک آدمی بود به اسم محمد درخشش که باشگاهی داشت به اسم مهرگان . مدیر جامعه لیسانسه های دانشسرای عالی بود از جالبترین فعالیتهایش این بود که حیاطی داشت و دار و درختی که تریبون میگذاشت و دوتا آدم می افتادند به جان همدیگر. یکی اسمش دکتر هشترودی بود و دیگری دکتر فردید. اینها شروع میکرددند به گفتگو کردن ما بیشتر از هشترودی از فردید خوشمان میآمد، اینها همیشه با هم جدال داشتند "(شمس آل احمد ، میرفت بین مردم، ماهنامه سوره مهر۸۳)

اما اخیرا نوار یک مصاحبه منتشر نشده از استاد فردید بدست آمد که موضوع آن "غربزدگی" بود. استاد در این مصاحبه شرح نسبتا کاملی از ماجرای تشکیل این جلسات داده است:

بنابراین بعد پیش آمد کرد، حادثه این باشگاه مهرگان - کانون بود، باشگاه بود، درست یادم نیست- حالا آل احمد ارتباط داشت با درخشش، من همان اوائل بعد از اینکه آمدم از اروپا به اینجا{آل احمد} آمد و علتش هم این بود که این چون مقالات من را دیده بود تصور کرده بود من اگزیستانسیالیستم و شاید هم هنوز یکسره از شر اگزیستانسیالیسم در آن موقع نجات پیدا نکرده بودم، از شر اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر و این حرفها. بعد به این مناسبت آمد و گفتش که ما میخواهیم یک مجله ای بنویسیم، قبول کردم، بعد یک جلسه ای من و او و درخشش داشتیم و من شرائطی گذاشتم که نشد، خودشان رفتند مجله را منتشر کردند. بعدش یک هفته رفت، باز آمد و خواستند یک جلسه ای، بحثی باصطلاح که یک قدری جنبه فلسفی داشته باشد راه بیاندازند در این باشگاه مهرگان که مال دبیران بود، من و هشترودی دونفری. من سوابقی دارم با هشترودی، خیلی هم شبها نشستیم با هم بحث میکردیم در فرنگستان که من غربزدگی معناش برایم روشن شده بود و در واقع نظرا گذشته بودم بحثهائی که با .....هشترودی را دیدم که همچنان دارد در همان غربزدگی و یک مسائلی که کاری به هشترودی ندارم خوب هم میخواهم... یاد خیرش هم میکنم یک قدری دعواهائی... باصطلاح کتاب توی سر هم میزدیم. من یک یادداشتی بهش نوشتم که آقای دکتر هشترودی تا وقتی جنابعالی حقیقت را به آن معنی که من امروز قائل بهش هستم به هم نرسیم دیگر معاشرت ما حاصلی ندارد، حقیقت به آن معنی که من مدافعش هستم، پیدا بود این حقیقت معناش برای من همان معنی هیدگر بود و حقیقت به معنی علی ابن ابی طالب که من میخواستم با هم جمع کنم. او بحث واقعیت و حقیقت از راه دیگری وارد میشد. روی باصطلاح فلسفه علمی آن زمان که جریان حلقه وین بود اکثرش هم یهودی. از آنها آمده بود بسراغش. من اینها آمده بود به سروقتم ولی به هر حال نظرا و خودآگاهانه و با فلسفه گذشته بودم. اول ینده و دکتر هشترودی.... البته دکتر هشترودی صفات خوبی داشت که میفهمید که هر کس چیست، میدانست که من زحمت کشیدم و درس خواندم، این را حس کرده بود و وقتی که با هم گفتگو میکردیم در مواردی که میدید - حال یا جدل بود یا نبود - احساس میکرد که من حق دارم نمیآمد یک وضع زشتی برای نفس خودش بگیرد، یک صداقت خوبی داشت هشترودی. شروع کردیم به گفتگو کردن، جلسه شروع شد، گرم شدیم آمدند اشخاص، من حرف بزن دکترهشترودی حرف بزن، اولین بار دکتر هشترودی که حجیت مطلق بود یک کمی.... من نخواستم که هشترودی را بکوبم، خدای من شاهد است، ولی جوانها اینطوری تلقی میکردند که آقا ببینیم این حرف هم چیست، چه میگوید؟ حالا داستان دارد ، دسته بندی شد، یکی میخواست به دکتر هشترودی بلند شود، یک دبیری بود اون بعد بلند شد صریحا به من دفاع کرد به یک صورتی که "آقا این دسته بندی چیست که میکنید؟ این هم حرف دارد میزند، مطلق که نیست دکتر هشترودی"، اسمش نمیگویم یک دبیر بود. البته مسائل یک قدری "اصطلاح" بود دیگر، باصطلاح نامانوس بود برای بقیه، گیجشان میکرد. میفهمیدند مطلب هست ولی در عین حال اگر میخواستند اظهار لحیه بکنند، نمیتوانستند. موقعیتش یک طوری بود که نمیتوانستند در مقابل بنده و هشترودی اظهار نظر کنند. من میرفتم "باصطلاح" دیگر، هشترودی هم میرفت به "اصطلاح"، نامش را بگذارید فضل فروشی. کتابهائی خوانده بودیم که آنها نخوانده بودند هنوز، مطالعاتی کرده بودیم که آنها نکرده بودند، در این حیص و بیص آل احمد باصطلاح نویسنده یک قدری گیج شد، مقدمات نداشت که این مطالب را دربیابد - حقیقت مطلب - و خب موضعگیری او یک جورموضع گیری باصطلاح ژان پل سارتر بگویم Situe بود منحاز در زمان و مکان آنروزی بود و میخواست مبارزه بکند، زمان و مکان تمدنی و فرهنگی و روزنامه نگارانه و آنروزی، جریده نگارانه و همچنین نویسندگی ونون وقلم به معنی خلاصه نیست انگارانه آنروزی و در سطح پائینتر از نظر معلومات نسبت به غربیها - خیلی بی مقایسه - غربیهای نیست انگار دیگر، غربیهای غربزده. یک جلسه آل احمد آمد و رفت پشت میز شروع کرد به صحبت کردن. حرفش این بود که "این حرفهائی که شما میزنید، آمدید و ما را مشغول کردید دارید فضل فروشی میکنید، به ما چه ربطی دارد؟ - همین حرفهائی که حالا میزنند - حرفهائی بزنید که آسان همه بفهمند باصطلاح برای توده های وسیع مردم باشد - این لفظ توده، کلمه توده من خوشم نمیاید که استعمال کنم، این لفظ را توهین به انسان.. "چیز" نیست انسان، مردم را ترجیح میدهم - یک حرفهائی بزنید که مردم بفهمند" - این زبان نویسنده ها که وسیله هستش دیگر- یک قدری دوستانه عصبانی شد، مشتش را کوبید روی میز لیوان آب هم ریخت تمام را تر کرد. یک عده خندیدند، عده ای هم سکوت کردند. خانمش هم بود و حتی چندی قبل با تلفن از خانمش پرسیدم آیا یادت هست این حادثه گفت "آره" از حافظه یادش بود. بعد هم هیچی نه به من برخورد، نه موضع گرفتم، نه به دکتر هشترودی، برای اینکه زبان و بیان او زبان و بیان دیگری بود، ما که نمیتوانستیم با هم در سطح بحث علمی و فلسفی بحث کنیم. از طرف دیگر"الحق من غلبه" نویسنده غالب بود، نویسنده جریانهای....هرنویسنده ای، حالا مترجم بود، نویسنده بود، باصطلاح چارت هیستوری نویس بود، قصه نویس بود، از این حرفها، شاعر نوپرداز بود، مخصوصا او غلبه داشت. من و هشترودی هر دو در مقابلش در نیامدیم. من این احساس میفهمم مال چی بود، گناهی نکرده بود، در یک مرحله ای بود که خب نویسندگی قرن هجدهم بود مملکت ما. هنوز نویسندگی قرن هجدهم هم به این سطح ما نبود که همش روزنامه باشد. خلاصه یک قدری با هم حرف زدیم.

آقای درخشش کاری به این حرفها نداشت، او میخواست مقام پیدا کند، دید نه ! این جمعیت بدرد او نمیخورد، افتادیم در بحثهای باصطلاح خصوصی و فلسفه و ایسمها و این چه میگوید و آن چه میگوید و من رفتم به هیدگر اشاره بهش میکنم، فلاسفه میگویم و دکترهشترودی همینطور و خلاصه بحثهائی که از لحاظی که بتواند ماهی بگیرد نبود. جلسه تمام شد، منتها اشخاص پرسش برایشان ایجاد شد که آیا حق با من است یا دکتر هشترودی".

این جلسات که اکنون بیش از پنجاه سال از برگزاری آن میگذرد اگر همچنان که دکتر داوری نوشته اند "سرآغاز تاریخ فلسفه جدید در ایران" باشد پس درخور توجهی بسیار بیش از این است و جای بسی تاسف است که هیچگونه نوار صوتی ویا گزارش مکتوبی از مباحثات در دست نیست، بالاخص که در بالاترین سطح ممکن در تاریخ تفکر جدید در ایران انجام گرفته و قبل وبعد از آن تا کنون ما متفکرین دیگری بجز فردید و هشترودی نداشته ایم که بتوانند در این سطح به گفتگو و مباحثه بپردازند.

نوشته شده توسط محمدرضا ضاد اردیبهشت ۱۳۸۷