یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

مرمت و حفاظت غیرعامل دربناهای تاریخی


مرمت و حفاظت غیرعامل دربناهای تاریخی

نه ارگ بم شهرک سینمائی است و نه ابیانه صحنه تئاتری که بازیگرانش شلوارها و دامن های گشاد پوشیده اند من مادربزرگ ۱۷ ساله نمی خواهم من تاریخ را و چین پیشانی پدربزرگم را دوست دارم پدربزرگ من بی عینک و عصا, بی صدای خش دار پیرش, بی قصه, بی نوه و بی , تنها می تواند جوانک رهگذری باشد که لاابالی و پوچ, کوچه را به سمت هیچ قدم می زند

نه ارگ بم شهرک سینمائی است و نه ابیانه صحنه تئاتری که بازیگرانش شلوارها و دامن های گشاد پوشیده اند. من مادربزرگ ۱۷ ساله نمی خواهم. من تاریخ را و چین پیشانی پدربزرگم را دوست دارم. پدربزرگ من بی عینک و عصا، بی صدای خش دار پیرش، بی قصه، بی نوه و بی ...، تنها می تواند جوانک رهگذری باشد که لاابالی و پوچ، کوچه را به سمت هیچ قدم می زند.

اغلب ابنیه و بافت های تاریخی، تفاوت های چشمگیری با اشیاء موزه ای منفک دارند و قطعاً برخورد موزه ای و تدارک ویترین های محافظتی گوناگون و نمایشی نمی تواند نسخه همه شمول برای دفع آفات، دشواری ها و معضلات آن ها باشد. برخی از اقدامات حفاظتی رایج امروزی، همچون مسکن مشترکی است که برای هر دردی تجویز می شود و شبیه حفظ سلامت ظاهری جسدی است با شیوه های فیزیکی و شیمیائی در توهم فریبنده ی حیات. هر بافت زنده، زخم هایش را ترمیم می کند و دمل های چرکینش را دفع می نماید. تنفس می کند و بی اینکه رشد سرطانی داشته باشد، اندام های کارآمدتری پیدا می کند.

بنای تاریخی و به ویژه بافت تاریخی، جسد منفرد مومیائی شده نیست که مهار فسادش و یا زیبائی و درخشندگی پوستش آرمان غایی حفظ آن باشد. هر اثر تاریخی از آن جهت عنوان پرطمطراق میراث فرهنگی به خود می گیرد که جایی در حد فاصل گذشته و آینده و در تداوم مجموعه ای از اندوخته های فرهنگی جوامع بشری اعم از دست آوردهای فنی، اقتصادی، اجتماعی، هنری و یا علوم و باورهای ذهنی و... شکل گرفته و ظهور و حضور آن تجلی این گنجینه فرهنگی است. هر اثر تاریخی آمیخته ای است از ارتباطات حیاتی و لحظه به لحظه با پویایی و جریان فرهنگی و انسانی در بستری از استعدادها، محدودیت ها و تحدیدهای طبیعی. سلسله ی پیچیده ی عصبی که عضلات حیاتی اثر را مدام زنده نگه می دارد. شمردن یک به یک این پیوندها، طولانی و بیهوده است. چرا که در مورد هر اثر فرهنگی معنایی منحصر به فرد دارد و بیش از آن که مستلزم دانستن باشد، مستلزم فهمیدن است. بی تردید سلامت کامل و خوداتکائی هر اثر فرهنگی بستگی بلاواسطه به این شبکه حیاتی داشته و جز با صحت عملکرد هر یک میسر نمی شود. بخشی از این بایدهای حیاتی؛ ارتباطی با اقدامات عملی، کالبدی و اجرایی معمول و مرسوم ندارد و حتی گاهی از کثرت و ناسازگاری این اقدامات آسیب های جدی می بیند. بیشتر تک بناها، کهنه سواران افسرده ای هستند که دزد ایام، اسب هایشان را ربوده است و ما ساده لوحانه برایشان هرساله یراق و زین تازه ای خریده ایم.

اگر احیاء ابنیه و بافت های تاریخی را چنان که تاکنون و به عادت تنها تکثیر بی رویه قهوه خانه سنتی و... تعریف نکنیم، آنگاه؛ در معنای فراگیر و حیات بخش خود، همچون دخالتی مقطعی در احیاء قلب، می تواند سرفصل کشف مبانی حفاظتی تازه و اعتلای قابلیت های این معنای عام از دورنما و اهداف مرمت باشد. احیاء سرشار از زندگی و زیبندگی، نمی تواند محدود به تزریق مصنوعی کاربری به این آثار فرهنگی گردد. احیاء به دور از اندیشه ی عجوزه آرایی فریبنده، باید پیش از هر اقدامی، به شیوه های برگرفته از همیان فرهنگ، رگ های گسیخته را پیدا کرده و توان التیامش را مهیا نماید و به ویژه ارزش های رفته را بازگرداند.

به نظر می رسد افراط در سربازپروری به جای فرمانده پروری و اعمال مدیریت فکری شاداب، فراموشی و کم بینی بازوی فرهنگی اقدامات حفاظتی در ابنیه و بافت های تاریخی به نفع نگرش فنی و عملیات حجیم عمرانی در این آثار و گرایش شدید به سمت اموری که تناسب ذاتی بیشتری با تولید آمار و ارقام ساختمانی دارند، به عنوان اصلی ترین دشواری های این حوزه حساس، به قدر کافی و چنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است. در واقع باید اعتراف کرد؛ حدود آسیب شناسی، کمتر از حیطه ی تنگ و کلیشه ای رطوبت و آلودگی و رانش و... فراتر رفته و به عنوان مکانیسمی سالم و هوشمند، تعادل عملکردهای درونی خود را بازبینی، تحلیل و تفسیر نموده است. نتیجه این که؛ اگر نخواهیم مغرضانه ویژگی های هنری و خلاقانه ی این آثار را نفی کنیم، پس به اجبار باید با نگاهی عمیق تر و هنرمندانه تر از یک پروژه ساختمانی محیرالعقول، به حفظ بناها و بافت های تاریخی بپردازیم.

سعید فلاح فر