چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

آنارشیسم از هرج ومرج طلبی تا یک مکتب سیاسی


آنارشیسم از هرج ومرج طلبی تا یک مکتب سیاسی

آنارشیسم فلسفه یی است که هر نوع اجبار به ویژه دولت و حکومت را رد می کند این واژه از یونان باستان گرفته شده و معنای تحت اللفظی آن «حکومت نه» است و اغلب کاربردی منفی حاکی از هرج و مرج و بی نظمی دارد اولین کسی که این واژه را به کار برد پی یر جوزف پرودون ۱۸۶۵ ۱۸۰۹ از آنارشیست های قرن نوزدهم بود که در سال ۱۸۴۰ خود را یک آنارشیست یعنی حامی خودگردانی مستقیم و آزادی فردی و مخالف همه اشکال قدرت معرفی کرد

آنارشیسم و آنارشیست واژگانی هستند که در متون سیاسی به مراتب مورد استفاده قرار می گیرند و هر کس برداشتی از آنها دارد. این اصطلاحات را بیشتر در معنای منفی و به منظور از میدان به در کردن رقبا به کار می برند، اما معنای درست آنها چیست؟

آنارشیسم فلسفه یی است که هر نوع اجبار به ویژه دولت و حکومت را رد می کند. این واژه از یونان باستان گرفته شده و معنای تحت اللفظی آن «حکومت نه» است و اغلب کاربردی منفی حاکی از هرج و مرج و بی نظمی دارد. اولین کسی که این واژه را به کار برد پی یر جوزف پرودون (۱۸۶۵-۱۸۰۹) از آنارشیست های قرن نوزدهم بود که در سال ۱۸۴۰ خود را یک آنارشیست یعنی حامی خودگردانی مستقیم و آزادی فردی و مخالف همه اشکال قدرت معرفی کرد.

در آنارشیسم نحله های مختلفی وجود دارد که روی برخی نکات توافق دارند. همه آنها هر شکلی از قدرت اجبار آمیز و همچنین بیشتر اشکال اقتدار مبتنی بر رضایت - شامل قانون، سیاست، پلیس، نظام جزایی، نیرو های نظامی و مذهب - را رد می کنند زیرا معتقدند این رضایت، واقعی نیست بلکه محصول جامعه پذیری و فریب به وسیله صاحبان قدرت است. این جامعه پذیری توسط خانواده، رسانه های گروهی، مدرسه و کار، گروه همتایان (دوستان و همکلاسی ها) و مذهب صورت می گیرد.

آنارشیست ها، بیش از هر چیز دولت و حکومت را رد می کنند زیرا معتقدند تا شش هزار سال قبل همه انسان ها در جوامع بدون دولت زندگی می کردند بنابراین اکنون نیز می توانند به آن صورت زندگی کنند. همه آنها نگاه بسیار خوش بینانه به ماهیت انسان دارند و دلیل شرارت برخی انسان ها را نوع تربیت آنها می دانند،نه سرشت شان. نقاط اشتراک اصلی تمامی گرایش های آنارشیستی را می توان در این موارد خلاصه کرد؛ اتفاق نظر درباره آزادی به عنوان هدف اولیه، مخالفت با انواع مختلف دموکراسی نمایندگی و فریب دانستن آن و تاکید بر تغییر بنیادی جامعه.

در حالت کلی آنارشیسم را می توان به دو شاخه تقسیم بندی کرد؛ جناح چپ، جمع گرایان و «سوسیالیست های افراطی» و جناح راست، فردگرایان و «لیبرال های افراطی».

یکی از شاخه های آنارشیسم چپ که مبدع آن پیتر کروپتکین روسی(۱۹۲۱-۱۸۴۲) است آنارشیسم- کاپیتالیسم است که با نظریه کمونیسم مارکس اشتراکات زیادی دارد با این تفاوت که هر شکلی از دولت حتی یک دولت کارگری را رد می کند. آنارشیست - کمونیست ها معتقدند سرشت انسان ذاتاً اجتماعی و نوع دوست است و جامعه باید بر پایه همکاری متقابل و انجمن های داوطلبانه استوار باشد. قوانین تحمیل شده از بالا نیز باید با قرارداد های دموکراتیک یعنی توافق های تعاونی و داوطلبانه در درون کمون ها یا بین آنها جایگزین شود.

شاخه دیگر آنارشیسم چپ، آنارشیسم- سندیکالیسم است که جیمز گیلوم از مهم ترین متفکران آن به شمار می رود. آنها حامی انقلابی بودن اتحادیه های کارگری و در پی حذف دولت و اشتراکی کردن اقتصاد با استفاده از اعتصاب عمومی هستند.

این دو شاخه آنارشیسم ریشه در سوسیالیسم انقلابی دارند و اهداف شان شبیه به مارکسیسم است. با این حال در چگونگی دستیابی به آن اهداف اختلاف نظر عمیقی با مارکسیسم دارند؛ مارکس که حامی نظریه ماتریالیستی «سوسیالیسم علمی» بود آنارشیست های معاصر مانند پرودون را «سوسیالیست های خیالی» می نامید. منظور وی از این نسبت آن بود که نظریات آنها مبتنی بر احساس و احکام ارزشی اخلاقی است تا بر پایه تحلیل محکم و واقعی مانند جمله مشهور پرودون که «مالکیت دزدی است.» در عوض، آنارشیست های جمع گرا نیز مرحله گذار از دیکتاتوری پرولتاریای مارکس را که یک دولت کارگری موقت بعد از انقلاب است رد می کنند. آنارشیست روسی میخائیل باکونین معتقد بود؛ «برابری بدون آزادی، استبداد دولت است. مهلک ترین ترکیبی که می تواند شکل بگیرد اتحاد سوسیالیسم با استبداد است یعنی متحد کردن آرزوی مردم برای رفاه مادی با دیکتاتوری یا تمرکز همه قدرت سیاسی و اجتماعی در دولت.» کسانی که وضعیت نظام شوروی را دیده اند امروزه می توانند درستی پیش بینی باکونین را که چند دهه قبل از شکل گیری آن رژیم بیان شده بود، ببینند.

اما آنارشیست های فردگرا بر خلاف جمع گرایان مبانی شان را به جای سوسیالیسم، تا حد زیادی از لیبرالیسم می گیرند. ماکس استیرنر از جمله نظریه پردازان این مکتب است که نظریه «اصالت خودپرستی» را مطرح می کرد که مفهومی است از اقتدار و استقلال شخصی کامل انسان که در آن فرد مرکز جهان اخلاقی خودش است و هیچ تعهدی نسبت به پذیرش قوانین یا محدودیت های دیگران ندارد. آنارشیسم - کاپیتالیسم نیز شکلی از اختیارگرایی افراطی است که مدافع نظریه اقتصادی بازار آزاد و خواستار دخالت حداقلی حکومت مثلاً تشکیل دادگاه ها و پلیس خصوصی است. آنارشیست ها برای دستیابی به اهداف خود از روش های مختلفی بهره می گیرند. آنها از لحاظ فکری و با توجه به مبادی شان باید صلح طلب باشند اما برخی به دلایل متعدد به خشونت روی آورده اند. بنابراین می توان گفت آنارشیست ها از دو روش خشونت طلبانه ( مانند شورش یا ترور) و صلح طلبانه (مانند تحریم برخی شرکت ها یا اعتصاب) برای رسیدن به مقاصدشان استفاده می کنند.

انتقادات زیادی بر آنارشیسم از سوی مکاتب مختلف وارد شده است. مثلاً زمانی که آنارشیسم از انسان به عنوان موجودی قابل تکامل و بهبودی سخن می گوید متهم به خیال پردازی یعنی خوش بینی زیاد و رویای دست نیافتنی می شود که بخش زیادی از این اتهام به آن دلیل است که سایر مفسرین، نسبت به ماهیت انسان اعتقادی شبیه به آنارشیست ها ندارند. البته خود آنارشیست ها معتقدند تردید درباره ماهیت انسان محصول جامعه پذیری و دولت و نظام های قدرت فاسدکننده یی است که آنها به دنبال انقراض شان هستند.در مقایسه آنارشیسم با سایر مکاتب می توان گفت محافظه کاری، لیبرالیسم و فاشیسم به رغم اختلاف نظرشان در مقابل آنارشیسم قرار می گیرند زیرا بر این اعتقادند که ساختن یک جامعه بی طبقه که آنارشیست ها به دنبال آن هستند نه مطلوب است،نه ممکن. حتی لیبرال ها که همچون آنارشیست ها اصل اول را آزادی می دانند برخلاف آنها معتقدند دولت و قوانین آن برای تضمین آزادی واقعی و نظام نمایندگی برای محافظت از دموکراسی در برابر دیکتاتوری ضروری است. آنها می ترسند با حاکم شدن آنارشیسم و جامعه بی قانون، استبداد بر افکار عمومی اکثریت حکمفرما و حقوق و دیدگاه اقلیت نادیده گرفته شود که این وضعیت با آزادی در تضاد است. این موضوع را می توان در جملات کروپتکین آنارشیست- کمونیست روسی مشاهده کرد. آنجا که همه افراد جامعه خواه کارگر یا سرمایه دار را دعوت به کار کردن می کند و درباره آنانی که کار نمی کنند، می گوید؛ «اگر نتوانید تولیدکننده باشید یا از انجام آن امتناع کنید آنگاه مانند انسانی منزوی یا ناتوان زندگی خواهید کرد. اگر پول کافی داشته باشیم که احتیاجات زندگی شما را تامین کنیم از انجام آن مشعوف خواهیم شد زیرا شما یک انسان هستید و حق زندگی دارید، اما از آنجا که می خواهید تحت شرایط ویژه یی زندگی کرده و ساختارشکنی کنید به خاطر آن در ارتباطات روزمره با دیگر شهروندان دچار مشکل می شوید. شما به عنوان روح جامعه بورژوازی شناخته خواهید شد مگر آنکه دوستان تان شما را فرد بااستعدادی بدانند و با انجام همه کار های ضروری تان با مهربانی، شما را از همه تعهدات اخلاقی معاف کنند.» این جملات نشانگر شکل سنگینی از محرومیت اجتماعی است که بیش از دولت و قوانین آن در جامعه آرمانی کروپتکین نصیب انسان ها می شود.

مارکسیست ها نیز که در آرمان جامعه بدون دولت با آنارشیست ها هم نظرند آنها را به عدم تبیین درست دولت متهم می کنند. آنها می پرسند اگر ماهیت بشر تا این اندازه خوب و دولت اینقدر بد، ظالم و فاسد است اولین بار دولت چگونه و چرا به وجود آمد و چرا اینقدر پایدار و فراگیر شده است؟

به رغم کمرنگ شدن نظرات آنارشیست های رادیکال با این حال همچنان می توان ردپای گرایش های مختلف آنارشیستی را در فلسفه سیاسی و دنیای سیاست ملاحظه کرد. به عنوان مثال آنارشیسم راست با مطرح شدن نظرات رابرت نوزیک و موری روتبارد که معتقد به دولتی حداقلی و اقتصادی خود تنظیم گر بودند در دهه های ۷۰ و ۸۰ جان تازه یی گرفت و آنارشیست های صلح طلب نیز تاثیر قوی در جنبش های ضدسرمایه داری، ضدهسته یی و حامی محیط زیست در دو دهه اخیر داشته اند.

در نهایت اگر بخواهیم برخی از مهم ترین ضعف های آنارشیسم را بیان کنیم، می توان به این موارد اشاره کرد؛ نگاه آرمانی به ماهیت انسان، انکار اشکال سنتی تشکیلات سیاسی، تناقضات فلسفی و تمایل آن به خشونت.

ترجمه؛ محمد جواد حق شناس