یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مقدمه ای بر اخلاق و ادب
● مقدمه
در این نوشتار سعی بر آن شده که اخلاق از جنبه دیگر مورد بررسی قرار گیرد. زشت (قبح) و زیبا (حسن) بودن، خوب و بد بودن دو مقوله ای جدا از هم هستند که متفکران و دانشمندان به آن پرداخته اند[۱۶]. دیدگاه مورد بررسی در این نوشتار چهار قوه آدمی است. این چهار قوه هر کدام سعی دارند تا رفتار و منش های انسانی را بر طبق خواسته ها و نیازهای خود در آورند و شخصیت و رفتار و منش وجود آدمی را در جهت ارضاء نیازها و خواسته های خود شکل بدهند. آنها با در بند کشیدن عقل سعی بر آن دارند تا اعمالی را که از آدمی سر می زند توجیه کنند و آنرا موجه جلوه دهند و علتی را برای آن بیابند تا مورد ذمّ و سرزنش قرار نگیرند. و اگر وجدانی دارند پیش وجدان خویش شرمگین نباشند. آدمی موجودی متفکر آفریده شده است این تفکر از زمانی آغاز می شود که آدمی در خود نیاز به خواستن، دانستن و تغییر دادن، حس می کند. این نیاز در آدمی می تواند از سر خواست و امیال درونی یا از سر کنجکاوی و دانستن بیشتر باشد. اما جنبه مهم دیگر آنست که آدمی برای تغییر دادن اوضاع و احوال خویش فکر می کند. مغز ابزاری برای اندیشیدن، انباری برای حفظ آموخته ها و کنترل بدن می باشد. مغزی که از آگاهی خالی باشد قاعدتا درست نمی تواند فکر کند و یا اینکه در آن زمینه اصلا نمی تواند فکر کند. و فرد، برای اندیشیدن آزاد نیست بلکه این خواسته ها و دانشهای او هستند که حد تفکر او را معین می کنند. مثلا فردی که از قوانین کیهان شناسی اطلاعی ندارد هیچگاه در مورد سیاهچاله و یا دمای درون آن فکر نمی کند، زیرا او اصلا خبر ندارد که چنین چیزی هست!. ولی اگر فرد در فکر خود سیستمی را طراحی کند و در جهت به نتیجه رساندن آنچه که در ذهن خود طراحی کرده، بکوشد دست به کار عظیمی زده است و اگر فرضی را که برای خود قائل شده بود، تحقق یابد او یکی از نوابغ خواهد بود.
انسان جدای از دانستن و پنداشتن باید نحوه درست (منطقی) فکر کردن و روش اندیشیدن را بداند تا بتواند به نتیجه مطلوب برسد. همچنین از خطاهای فکری و اشتباهات آن مطلع باشد و بتواند آنها را پیدا و اصلاح کند. در نظر بگیرید که شخصی می خواهد در مورد موضوع الف فکر کند. او در ابتدا باید دانش و بینش خود را در این زمینه تا حد مطلوب کثرت ببخشد سپس نحوه بکار بستن این علوم را بداند و از آفاتی که در استنتاج نتایج دخیل هستند آگاه باشد و نحوه مقابله با آنان را بداند. و قدرت تحلیل نتایج را داشته باشد که آیا نتیجه حاصله همان نتیجه مطلوب است یا خیر. تعقل باید آزادانه باشد و این همان چیزی است که قرآن به ما می آموزاند.
منظور آزادی سیاسی نیست منظور، آزادی عقل از بیماریهای روحی مثل نخوت، تکبر و خودخواهی و امثال آنهاست. انسانی که دارای چنین عقل آزادی است هم میتواند به درستی تفکر کند و هم میتواند مانند انسانی آزاده در جامعه نقشآفرین باشد تنها یک فکر آزادانه می تواند محصولی مطلوب و در خور جامه آدمیت بدهد. [۱۵]
فکر آدمی نتیجه ارزشی است که برای خود قائل شده است. و این ارزش را در نتایج فکری او می توان دید. ارزش انسان از تفکر او نتیجه می گیرد نه از مدرک، شغل، لباس، مال، زیبایی و ............. . این را مردمان باید بدانند :
عملی که از انسان سر می زند اگر پشتوانه فکری صحیح نداشته باشد هیچ ارزشی ندارد.
انسان بنای بر ارزشی که برای خود قائل می شود فکر می کند و نتیجه آنرا در عمل بیرونی که انجام می دهد نشان می دهد. هر مقام ادبی دارد و هر ادب ارزشی. اخلاق هر مقام عبارتست از ادب متناسب با آن مقام به عبارت دیگر اخلاق یعنی ادب مقام. اخلاق و ادب متناسب با آن ارزش فرد و عمل را مشخص می کند. ادب و اخلاق را می توان معادلی برای فرهنگ دانست. ارزش زن بودن، ارزش مرد بودن، ارزش جنگ، ارزش صلح، ارزش قضاوت، ارزش دوستی و .... . مثلا ارزش زن بودن به آن نیست که زن بخواهد رفتاری را داشته باشد که مرد دارد و همچنین است برای ارزش مردی، بشر امروزی عفت خود را به پای رسیدن به نیازهای شهوانی و عزّتی خود ساخته و کاذب گردن می زند. و این عین بی فکری است. دستورات اخلاقی بالاتر از قراردادهای اجتماعی هستند. ارزش هایی که برای هر مقام تعریف می شود می توان با قضاوتی منصفانه و با بهره گیری از منابع معرفتی آن را به داوری گذاشت. در این حالت ارزشی را که انسان برای خود قائل شده است می توان دریافت. علایق هر شخص با توجه به ذات هر شخص و نتیجه خواسته های او شکل می گیرد و از نظر او این خواسته ها حق او و زیبا هستند. مثلا انسان امروزی رابطه هم جنس گرایی را حق خود می داند.! و در توجیه این کار، از قانون حقوق بشر مدد می گیرد. قوانین حقوق بشر انسان را از منظر علم جانورشناسی مورد بررسی قرار داده است. منبع معرفتی علوم تجربی، انسان را از منظر یک جانور می نگرد و او را از لحاظ علم جانور شناسی بررسی می کند. اما منبع وحی انسان را خلیفه الله معرفی می کند. و تنها ملاک ارزشی را برای انسان تقوای او معرفی می کند. ویژگی های انسان با تقوا را می توان از قرآن دریافت. انسانی که برای خود ارزشی قائل نمی شود به واقع نمی توان آنرا آدم نامید، او تنها داری ویژگی جانوری است و از منظر جانور شناسی به او نگریسته می شود. در ادامه چگونگی تعقل آزادانه را به اختصار بررسی می کنیم.
● قوای چهارگانه (عقل، غضب، وهم و شهوت)
از متون اسلامی که حاصل فکر و اندیشه متفکران و محققان اسلامی ما بوده است اینچنین بر می آید که جهت حصول اخلاق نیکو و پسندیده یا مذموم و ناپسند چهار قوا در بدن آدمی در نزاع می باشند: عقل، شهوت، غضب و وهم. اما در بیان این چهار قوا می توان شأن قوه عقل (تفکر) را در درک حقیقت امور و تمیز بین خیر و شر، حسن و قبح و امر به افعال جمیله و نهی از صفات ذمیمه و ... دانست. اما عقل به معنای عامیانه آن اینجا منظور نیست، عقل وسیله ای برای تفکر است که می تواند با داشتن اطلاعاتی که کسب کرده و بکار بردن منطق شروع به کار کند. نتیجه ای که از اینچنین عقلی حاصل می شود وابسته به علوم، آگاهی ها و فهم از آنها در جهت تحقق هدف متفکر است. یک دزد هیچگاه فکری در مورد اینکه با در زدن و اجازه صاحب خانه وارد شود و دست به عمل دزدی بزند نمی کند بلکه راهی را به تناسب عمل و هدفی که دارد بر می گزیند و آنرا اجرا می کند. در بیان قوه شهویه باید گفت نقش اصلی آن بقای بدن، ادامه نسل و آرامش حاصل شده بعد از رفع نیاز از خواهش های درونی است. این قوه، آلت تحصیل کمال نفس نیز می تواند باشد. کار قوه وهمیه فهمیدن امور جزئیه است و دانستن دقیق اموری که به وسیله آنها می توان به نتایج صحیح رسید. در باب قوه غضبیه آنچنان که آمده است، می توان کار آنرا دفع مضرت های خارجیه از بدن و کنترل قوه شهویه و وهمیه زمانیکه این قوا سرکشی کرده و به خود سری می پردازند و از کنترل قوه عقلانی خارج شده اند، و بازگرداندن این قوا تحت تسلط و اقتدار عقل، نام برد. اما اگر در بعد انسانی نظری بیفکنیم و آنرا بدون تعصب، داوری منطقی (منبع معرفتی عقل) کنیم می بینیم که روح آدمی در صدر قرار گرفته و عقل آدمی بعد از آن می آید. این شکل از بدن، ما را بدین راه هدایت می کند که عقل (آن طور که آمد) همواره در تدبیر و تفکر آن است که روح از مقتضای صواب دیدهای آن تجاوز ننموده ( چه ممدوح و چه مذموم) و انقیاد اوامر و نواهی آنرا نماید، تا بتواند به حسن کفایت و تدبیر، امور درونی را منسّق و مضبوط بنماید تا روح را در تهیه اسباب سفر یاری دهد و سفری سهل و آسان را در پیش گیرد. این سفر همان سفری است که هر شخص به طبع مرام و مسلک خویش بدان می رود. در میان تبعیت پذیری روح و عقل از هم، شهوت نقش خود را ایفا می کند به طوری که سعی دارد روح را در بند خود کشد و عقل را توجیح کننده امور خود دارد (که دیگر این عقل نیست، عقل باید آزاد باشد). در ابتدای زنجیر کشیدن هر چه که عقل می گوید مخالفتی درونی از سوی قوای شهویه می شنود تا جایی که گوش عقل کر شده و دید آن کور و دیگر در انجماد خود منجمد مانده و کاری از دستش بر نمی آید و آدمی از آدمیت و رحمت الهی بدور می ماند. در سوره البقره داریم که:
در واقع این پرده بر عقل است. نه چشم، گوش و دل ظاهری.
و البقره
از این آیه شریف می توان فهمید که آنان که آیات خدا را برای توجیه امور خود تحریف می کردند تفکر می کردند و می فهمیدند. انسانی که نمی تواند فکر کند، نمی فهمد.
و البقره
و آل عمران
و المائده
و در الانعام
و اما غضب که شحنه گر و بی باک است؛ و کار آن مانند شهوت به دام انداختن عقل است تا هر آنچه که فرمان می دهد عقل امر ببرد و روح طاعت بالرضا شود.در سوره الشوری
اما وهم، کار آن مکر، خدعه، فریب، حیله، تلبیس، خیانت و فتنه ... است و این مانند دو قوه دیگر سعی در بند کشیدن روح آدمی دارد. و در این میان اگر آدمی حس کرد که این قوه بر او چیره گی می کند بهترین راه این است که به خدای خود پناه ببرد و نَعُوذُ بِاللهِ مِن ذالِکَ. که در سوره الانفال داریم:
و در این میان افعال آدمی شکل می گیرد بطوریکه معین می شود که در بین این چهار قوا کدامیک بر دیگری تسلط یافته است. و تسلط قوا نیز در پی استفاده از آگاهی ها و معلوماتی است که در عقل موجود است، زیرا عقل می تواند آن قوه را در بهتر شدن کار پیش ببرد و با استفاده از معلوماتی که دارد احیانا کارها را توجیه کند. اما اگر عقل مانع کارهای غیر متعارف سه قوه دیگر بشود نزاع صورت می گیرد و این نزاع ها همه از جانب عقل ناشی می شود زیرا عقل مانعِ سایر قوا می شود که آثار خود را به ظهور برسانند. ولی در بین سه قوه دیگر نزاعی نیست زیرا آنها جمیعاً یک هدف را دارند و آن دربند کشیدن عقل است. مقابله سه به یک داریم اما عقل، اگر دارای آگاهی و شعور باشد در بند نمی شود و پیروز در می آید. از رسول خدا آمده است " کسی که عقل ندارد دین ندارد و اینکه هیچ ثروتی سود آورتر از عقل نیست" و در احادیث آمده است که " کسی که نمی اندیشد رستگار نمی شود، عقل راهنمای مومن است، کسی که مروت ندارد دین ندارد و کسی که عقل ندارد مروت ندارد" و از این قبیل سخنان حکیمانه که آمده است.
وهم و فکر و حس و ادراک شــما / همچو نی دان مرکب کودک هلا
علـمهای اهــل دل حمـالـشـان / علـمهـای اهـل تـن احمالشان
در شناخت چهار قوه نامبرده که در راس قرار دارند از نظریات عقلیه، وهمیه خیالیه، سبعیه غضبیه و بهیمیه شهویه یاری می جوییم و می دانیم که برای هر یک از این مذکورات المی و لذتی در پی است، لذت هر کدام در گرو مقتضای طبیعت و مناسب جِبِلّت آن است که به جهت و منظور آن مقتضا خلق شده اند و المش در خلاف آن لذت سوق می گیرد. پس نتیجه اینست که :
چون مقتضای عقل و دلیل ایجاد آن، معرفت - حقایق انسان- است،
لذت آن در علم و معرفت، و الم آن در جهل و حمق است.
و مقتضای غضب، قهر و انتقام است ، لذّتش در غلبه و تسلط، و المش در مغلوبیت. و شهوت، چون مخلوق است از برای تحصیل غذا و سایر آنچه قوای بدن بدان نیاز دارد شکل می گیرد، لذّتش در رسیدن به آنها، و المش در حرمان و ممنوعیت از آنهاست. و همچنین وهمیه بدین صورت نقش می گیرد.
بالاترین لذّت ها لذت عقلیه است و اگر کسی بدان رسد هیچ میهمانی دیگری به مزاج او خوش نیاید و نپذیرد که بدان جا رود و اندکی از غذای آنان بچشد و آنچنان پرهیز را دارو می کند که در مراحل صدر نشینی و از ترس هجوم آفات به عزلت گزیدن می انجامد. این لذت به اختلاف احوال نیز متاثر نمی گردد. این قوه بدان رو سخت است که در بَدو امر، لذات عقلیه برای آدمی نیست؛ و آن حاصل نمی شود مگر به کشف و شهود محققانه در آن؛ مشروط بر آنکه برای نفوس مطهره از رذایل ، و متحلّیه به فضایل باشد. و بعد از آنکه آدمی به مرتبه درک لذاّت عقلیه رسید، هر چند قوه عقلیه زیاد می شود و تسلط عقل بر سایر قوا زیاد می گردد، لذاّت آن هم اَتَمّ می شود، و همه روزه در قوت و شدت است، و نقص و زوالی بر صورت آن قوه نقش نمی بندد.
ولی کسانی انسان نما داریم، اینان چنانند که لذاّت را منحصر در لذاّت جسمیه ی حسیه و غایت کمال انسان را در رسیدن به لذت خوردن، آشامیدن، نکاح و جماع و امثال اینها می دانند و نهایت سعادت را در التذاذ به این لذات گمان برده اند. و اگر هم آخرت اندیش باشند لذات نشأه آخرت و منتهای مرتبه ی انسانیت را نمی دانند، مگر در رسیدن به وصال غلامان و حوران و خوردن انار و سیب و انگور و کباب و شراب. و الم ها و عقاب های آن عالم را منحصر می کنند در آتش سوزنده و عقرب گزنده، و گرز گران و سرابیل قطران. و از عبادات و طاعات و ترک دنیا و بیداری شبها، نمی طلبند مگر رسیدن به آنها و نجات از الم ها و عقاب ها. آیا نمی دانند اینچنین عبادت کردن خاص مزدوران و بردگان است؟ امثال اینان لذات جسمیه را در این دنیا کم کرده اند که بیشتر به آن حوران برسند! و اندک آن را گذارده اند که زیادت را دریابند! و غافلند از اینکه امثال این چیزهایی که انجام می دهند و می خواهند بدان ها رسند، چگونه کمال حقّیقی انسان، و قرب به پروردگار را از دم تیغ طمع می گذراند، و کسی که گریه اش از ترس سوختن آتش، یا عبادتش از شوق وصال حوران است، مقصود از روزه اش طعام های الوان، و از نمازش امید لقای حوران و غلامان، چگونه او را از اهل قرب خدای تعالی می توان شمرد، و به چه کمال و استعداد، استحقاق آدم بودن و توقیر دارد؟ آری، اینها نیست مگر از غفلت و ابتهاجات روحانیه و لذاّت عقلیه، و منحصر دانستن لذت و الم در حسیه. گویا به گوش اینان نرسیده است که سید اولیاء(ع) می فرماید:
خداوندا من عبادت تو را نمی کنم به جهت ترس از آتش دوزخت، یا از طمع شوق در نعیم بهشتت،
و لکن تو را سزاوار پرستش یافته ام، پس بندگی تو را می کنم.
بالجمله لذّت های جسمانیه را اعتباری، و در نظر اهل بصیرت، قدر و مقداری نیست، در این لذّات، انسان با بهایم و حشرات و سایر موجودات غریزی شریک است. و آن چه کمالی است که انسان در آن مشارک حیوان باشد، و در استیفای آنها نفس ناطقه مجرده، خادم قوه بهیمیه گردد. و عجب تر آنکه طایفه ای که لذات را منحصر در خوردن و آشامیدن، جماع، مسکن، لباس، حَشَم، مَرکَب و جاه و مقام می دانند و کسانی را که از این ها بی نصیب اند، محروم می شمارند و طعنه ی عقب مانده و بی تمدن و...می زنند و بر آنها افتخار می کنند و بزرگی به آنها می فروشند، هرگاه به کسی بر خورند که ترک شهوات شهویه کرده باشد و پشت پا بر لذات نامشروع نامعروف دنیویه زده، در نهایت تواضع و فروتنی و مذّلت و شکستگی می نمایند و خود را در جنب آنان از زمره اشقیا می دانند و چه بسا که خودشان از بهایم هم بهیم ترند و نمی دانند.
خاموش کن ای برادر فضل و ادب رها کن
تا ادب بخواندی در تو ادب ندیدم
و چگونه نیل به لذات جسمیه کمال باشد؟، حال اینکه همگی دامن کبریای خالق عالم را، از لوث این لذات پاک می کنند و می گویند: اگر چنین نباشد نقص لازم خواهد آمد. پس اگر اینها کمال بود، باید برای کل نیز ثابت باشد. و اگر که این لذات قبیح هستند، پس چرا صاحب عمل بدان ها شرم می کند و اظهار اطوار از آنان دارد و سعی در پوشیدن آنها می کند؟ و چرا اگر کسی را پرخواره و شکم پرست خوانند، تغییر در حالش به هم می رسد حال اینکه هر کسی مدعای آن را دارد که طالب نشر در کمال خود است. در حقّیقت، لذاّت جسمانیه لذت نیستند، بلکه دفع آلامی چندند که از برای بدن حاصل می شوند. پس آنچه را در وقت خوردن لذت می دانی، نیست مگر دفع درد گرسنگی و آنچه را در وقت مجامعت لذت می شماری، نیست مگر اذاله کردن منی. و از این جهت است که سیر را لذتی از خوردن نیست و این خود ظاهر است. و باید دانست که خلاصی از الم، غیر مرتبه کمال است.
البته ناگفته و نانوشته نماند که این لذات و ارضاء بدان ها بر دو وجه روحیه و جسمیه است که اگر جسم ارضاء شود ولی روان مریض باشد و رفع الم از آن نگردیده باشد، فاعل هیچگاه سیری نپذیرد، حتی اگر توان جسمیه آن ناقض شده باشد. و این درد دیگری است. بسط بیشتر این کلام را در مقام و مجالی پیشتر در مقاله ای آورده ام. این را آگاهانه حقّ خود بدانیم که اگر قوه شهویه ما بر سایر قوا مسلط شده باشد بطوریکه اکثر فکر و ذکرمان در کار خوردن و نوشیدن، جماع و سایر لذات شهویه است همچنین اکثر اوقات را در آراستن تن خود و رسیدن به طعام های لذیذه می گذرانیم و یا بدنبال زن ها و دختر های جمیله عمر را بدست تیغ زمان گردن می نهیم که با حقّه خود را بدان ها برسانیم و خود را متمدن و امروزی بدانیم باید گفت که خود را باید یکی از بهایم بدانیم و نباید نام انسان بر خود بنهیم. و نباید در مقابل وارستگان و اربابان معرفت کلامی برانیم خود را بدان ها نشان دهیم چرا که آنان این شکل از رفتار و کلام را در حد و خور یک حیوان شیطان صفت می دانند. و باید در جای که این اخلاق و منش، شخص خاص خود را می طلبد پیاده شویم. و اظهار متمدن و با فرهنگ بودن و مشمول رحمت شدن را نکنیم.
عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
هر چه گفت و گوی خلق آن ره ره عشاق نیسـت
شاخ عشـق اندر ازل دان بیخ عشـق اندر ابـد
این شجر را تکیه بر عرش و ثری و ساق نیســـت
عقــل را معـزول کردیم و هـوا را حـد زدیم
کین جلالت لایـق ایـن عقل و این اخلاق نیسـت
از رسول خدا (ص) منقول است که در زنا شش خاصیت بر شخص زناکار محقّ می شود که سه تای آن در این جهان در این جهان و سه تای دیگر در آن جهان حکم می خورد؛ اما آنهایی که در این جهان رقم می خورد اینست که:
۱) رفتن آبرو
۲) کم شدن روزی
۳) سرعت در نابودی (کم شدن عمر)
و سه تای دیگر که در آخرت گریبان گیر آدمی می شود:
۱) غضب پروردگاری
۲) روبرو شدن با نتیجه ناشایست اعمال
۳) جهنم
و اگر قوه غضبیه در ما تسلط یافته باشد پیوسته خود را مایل به منصب ،جاه و برتری بر عبادالله می بینیم و طالب زدن، بستن، انداختن، شکستن، فحش، دشنام و اذیت انام هستیم و باید خود را در شمار سگی گزنده و یا گرگی درنده بدانیم و در زمره انسان نیاوریم. و اگر استیلا و قهر از برای قوه شیطانیه است، و همیشه در فکر مکر و حیله، تزویر، خدعه و بستن راههای مخفیه در رسیدن به مقتضای غضب و شهوات هستیم، باید خود را شیطانی بدانیم که خارج از حزب بنی آدم است. و اگر استیلا و تسلط از برای عقل باشد، و پیوسته درصدد تحصیل معرفت الهیه، و کسب ملکات ملکیه باشیم و فکرمان مقصور بر عبادت پروردگار، و اطاعت رسول مختار، و طالب راه سعادت و وصول به مرتبه ی قرب پروردگار باشد آنگاه باید خود را انسانی حقیقی بدانیم که عالم آن از عالم ملائکه مقدسه بالاتر و رتبه اش از رتبه آنها والاتر است.
با این مقدمه دانستیم که چهار قوا بر مملکت وجود آدمی بر سر حکمرانی نزاع دارند و بسته به آنها رفتار های فردی شکل می گیرد و آداب و اخلاق او نمایان می شود. در ادامه به بررسی بیشتر و بسط کاملتری آداب و اخلاق را پی می گیریم.
پیش اهل تن ادب بر ظاهر اســت
که خدا ز ایشان نهان را ساتر اســت
پیش اهل دل ادب بر باطن اسـت
زآن که دلشان سایر بر فاطن اسـت
● توفیق ادب
از خـدا جـوییـم توفیـق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
البقره
بی گمان ترک ادب باشد ز ما
کفر نعمت باشد و فعل هوا
با نگاه دقیقتر می توان بی ادبی قوم موسی را در این اعتراض دید. آنان با اعتراضی که بر زبان می آوردند اراده و خواست بشری خود را برتر و کاملتر از اراده و مصلحت خداوند می دیدند و استنباط این موضوع از این جمله است که: موسی به قومش گفت: آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پست تر هستید. اکنون که شما نمی خواهید مطابق خواست خدا رفتار کنید به شهر فرود آیید. بر این قوم بنی اسرائیل به جهت کشتن پیامبران و نافرمانی های بی جا و گستاخی ها و تعیین تکلیف برای باری تعالی و محقّ دانستن آنچه که میدانند آن هم در برابر ذات الهی خواری و مسکنت حکم خورد و از آن رحمت الهی به دور ماندند و بدین شکل غضب الهی را بر قوم خود تثبیت کردند زیرا خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خود آن قوم بر آن شوند. و خداوند برای هیچ کس خواری و عذاب نمی خواهد.
عشق از پی آن باید تا سوی فلک پرد
عقل از پی آن باید تا علم و ادب بـیند
بیرون سبب باشد اسرار و عجایب ها
محبوب بود چشمی کو جمله سبب بیند
و همچنین آیه
هزار گونه ادب جان ز عــشق آمــوزد
که آن ادب نتوان یافتن ز مکتـب ها
میان صد کس عاشق چنان بدید بــود
که بر فلــک مه تابان میـان کوکبـها
خرد نداند و حیران شود ز مذهب عشق
اگرچه واقف باشد ز جمله مذهب ها
● ادب از الطاف و رحمت هایی است که خداوند بر بنده اش می کند
انسان بی ادب به آتشی می ماند که با گستاخی و بی ادبی خود آتشی در این جهان می زند و باعث ضایع شدن حقّ انسان محقّی می شود.
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلـکه آتـش در همـه آفـاق زد
اما یک انسان واقعی و کامل می تواند باعث پیشرفت جامعه شود و موجبات سعادت جامعه، حداقل دنیایی را فراهم کند و همچنین که بر می آید انسان فاسد می تواند جامعه بلکه دنیایی را به آتش بکشد و آن را نابود کند. انسان های اهریمن صفتی بودند که باعث به آتش کشیدن جامعه ای شدند و اگر هم بخواهیم یادی از آنان بکنیم می توان چنگیز، نرون، اتیلا و سایر متفکرین و دانشمندان فاسد الاخلاق و شهرت پرست را نام برد. اگر انسانی دارای ادب روحی باشد (ادب درونی)؛ این انسان اگر هم گاهی خود را ببازد ولی آن ادب روحی او را از سقوط نجات خواهد داد (حر بن یزید ریاحی). و در سوی مخالف آن می توان داستان موسی را ذکر کرد که قوم به جای شکر کردن، گستاخی ها کردند و ایراد گرفتند و گفتند کو عدس و پیاز؟
فرق بنهادم میان خیـر و شـر
فرق بنـــهادم ز بـد هم از بـتـر
ذره ای گر در تو افـزونی ادب باشد
از یــــارت بداند فضل رب
قدر آن ذره تو را افزون دهـد
ذره چون کوهـی قدم بیرون نهد
● گستاخی در زندگی
هرچه آید بر تو از ظلمات و غم
از ز بی باکی و گستاخیست هم
یکی از منابع معرفت شناسی آدمی تجربه است و نشان داده که از دلایل اندوه و پشیمانی، بی باکی و بی پروایی فرد در تصمیم گیری هایش در مقابله با حوادث و پیامدهای زندگی است که از روی غرور و نادانی مبادرت به انجام آن می کند. این بی باکی و گستاخی از عدم توجه فرد در جریانات زندگی است که منشاء آن بی توجهی و ناآگاهی از منطق واقعی زندگی و اصول قوانین جهان طبیعت است.
چون که خرمن پاس عشر او نداشت
او چنان شعله بر خرمن گماشت
هر کـه او در پیـش این شـیر نهـان
بی ادب چون گرگ بگشاید دهان
گـر سجـده کنان آید در امن و امان آید
ور بی ادبـی آرد سیـلی و ادب بـیـــنـد
حکمی که کند یزدان، راضی بود و شادان
ور سر کشد از سلطان در حلق کنب بیند
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یـابی آن چیـز که مـی گـویـی
حاشا که چنان سودا یابند بدین صفـرا
هیـهات چنان رویـی یابنـد به بــی رویــی
در عین نظر بنشین چون مردمک دیده
در خویش بجو ای دل آن چیز که می جویی
بگریز ز همسایه گر سایه نمی خواهی
در خـود منــگر زیـرا در دیده خود مویــــی
گر غرقه دریایی این خاک چه پیمایی
ور بر لب دریـایی چون روی نمـی شـویــی
● بحث
در معنای لغوی ادب آمده که: فرهنگ، دانش، حسن معاشرت و آزرم.
▪ ادب عبارت است از تحسین اخلاق و تهذیب اقوال و افعال. ( مصباح الهدایه ص۴۰۳ )
▪ ادب تکیه گاه فقیران و آرایه توان گران است. ( ابونصر سراج اللمع فی التصوف ص ۱۴۲ )
▪ ابن عربی اخلاق را مجموعه از خصلتهای نیک می داند و در اهل الله آن را به چهار دسته تقسیم می کند:
۱) ادب شریعت
۲) ادب خدمت
۳) ادب حقّ
۴) ادب حقّیقت
(الفتوحات المکیه ج ۲ ص ۲۸۶ )
▪ ادب را می توان مجموعه خصلت ها، احساسات و رفتاری دانست که ثمره فرهنگ روحانی است.
( نیکلسون - شرح مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ص ۳۴ )
همیشه باید مدّ نظر داشت که نمی توان با همه و در هر حالی یک جور رفتار داشت و یا همه را خوب یا بد دانست. باید روند اخلاقی ما طوری باشد که حقّ ضایع نشود. به وضوح می توان درک کرد که اخلاق و عمل اخلاقی مشروط اند و شرط آن این است که:
حقّ انسان محقّ ضایع نشود و عدالت بر جای بماند و اولویت رفتاری و اخلاقی متأخر بر حقیقت محقّانه است.فربه ترین مفهوم اخلاقی، عدالت (حقّ) است. یعنی برگرداندن حقّ به مظلوم و جلوگیری از ضایع شدن حق یک فرد.این عدالت با ایمان و آزادی نسبت دارد.
حقّ و عدالت فضیلتی برتر یا جدا از دیگر فضایل نیست بلکه عین فضایل اخلاقی است.
آیا همه جا راست گفتن خوب است؟ دیدن همه رفتن خوب است؟ و ....
کسی با اخلاق و با ادب است که هر فعلی که از او سر می زند از روی آگاهی، درک و شعور آن باشد. و در مقابل، باید عکس العملِ اخلاقی و رفتاری خاصِ آن زمان و فرد را نشان داد منوط به اینکه حقّ انسان محقّ از روی مصلحت ضایع نشود و حقّیقتی که به برگشتن حقّ مظلومی به آن می شود گردن به تیغ برنده مصلحت ندهد.
از دیدگاه من ادب باید از روی باطن باشد و ادب راستین این است که انسان حقیقتاً در باطن اندیشه هایش رفتارهای اخلاقی و ادبی را در حقّ خود رعایت کند. و همواره خود را در مقابل دیگران یک انسان محقّ، که همیشه حقّ از آن اوست نداند و بداند که تکلیفی هم بر گردن دارد که حقّ دیگران است که او ملزم به انجام و رعایت آن است. انسانی که خود را با اخلاق می داند باید با دیگران از سر حقّ و تکلیف رفتار کند به طوری که در گفتمان هایش و ادبیاتی که بکار می برد اثری از ارباب بودن به گوش نرسد و فعلی به چشم نرسد. و اسباب رنجش کسی را فراهم نیاورد. و ارزش خود را حفظ کند و آن را پای ارضاء امیال درونی (قدرت، شهرت، جنسی، کینه، و...) قربانی نکند و عفت کلام و رفتار خود را حفظ کند. و اگر مدعی آن است که با اخلاق و با ادب است نشان دهد که تا کنون حقِّ هیچ انسانی را ضایع نکرده و اگر خداپرست است بداند که او برای خدایی کردن نیامده بلکه وظیفه ای در این جهان بر عهده اوست و این امانت را باید سالم به مقصد برساند. انسان ها گاهی از خدا هم خود را بالاتر می دانند و از خدا هم خدایی تر می کنند. و خدا را مکّلف به این می دانند که باید تمام امورش را درست کند و هر چه او را خوش می آید اگر از سر ظلم هم باشد به او عطا کند و تکالیفی را برای خداوند وضع می کند و شروط می گذارد! و اینست سرِّ قطع شدن رحمت الهی.
بسیاری از فسادهای اخلاقی از نگاه است که بر روان می نشیند متاسفانه افراد حتی در نگاه کردن هم خود را محقّ می دانند. و از سر غضب و بزرگی یا فضولی و دخالت به دیگری می نگرند و اینچنین می خواهند بگویند که من از تو به حقّ واجب ترم و باید هر آنچه را که من می گویم از سر مکّلف بودن انجام بدهی. و یکی از ثمرات آن ستمگری هایی است که افراد مسئول در حقّ ارباب رجوعان خود نشان می دهند. (و بر عکس) و در آینده همان ارباب رجوع در جایی دیگر همین رفتار را با دیگری می کند. چون اگر اینگونه رفتار نکند به حقّ خود نمی رسد و در اینجاست که در اجتماع بشری قانون جنگل حکم فرما می شود. وقس علی هذا. اگر هر کسی مسئولیت خود را بدون هیچ منتی انجام می داد و آنچه را که مسئولیت اوست به خوبی از سر تکلیف انجام می داد جامعه ما پیشرفتی بیشتر از این داشت که اکنون دارد. تاریخ ایران زمین نشان داده است که مردمان پیشین ما خود را انسان هایی مکلف به انجام امور می دانستند. یعنی از زمانیکه به خود می آمدند، می پرسیدند تکلیف ما چیست؟ اما انسان های امروزی می پرسند حقّ ما چیست یا حقوق ما چیست؟ این دو سوال منافاتی با هم ندارند بلکه جای هم نشسته اند. می گویند حقّ من است به شما این را بگویم و یا اینگونه لباس بپوشم و یا اینگونه رفتار کنم، در حالیکه نمی دانند طرف مقابل هم حقی دارد، او هم حقّ دارد که به او توهین نشود، او هم حقّ دارد که کارش به درستی انجام شود، حقّ دارد که رشوه ندهد و حقّ دارد که خیلی چیزها را نبیند و ......... .
نخوتی دارند و کبری چون شـهان
چـاکری خواهـند از اهل جـهان
تا ادب هاشـان به جـا گه نــآوری
از رسالتشان چگونه بر خـــوری
کی رسـانند آن امانـت را به تــــو
تا نباشی پیششان راکـع دو تــو
هر ادبـشـان که هـمی آید پـسنـد
که آمدند ایشان ز ایـوان بـلـنـد
این بود راز پیشرفت ها و ظهور نوابغی چون ابوعلی سینا، سعدی، فردوسی، غزالی، مولوی، فارابی، ملاصدرا و ...... . زیرا اینان بدنبال مسئولیت و حفظ امانت خود در این جهان بودند.
من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام
حبس از کجا؟ من از کجا؟ مال که را دزدیده ام؟
آدمی در این عالَم برای کاری آمده است و مقصود آن است
یکی گفت که اینجا چیزی فراموش کرده ام. خداوندگار فرمود که در عالَم، یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله ی چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی، باکی نیست و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی، هیچ نکرده باشی. همچنان که پادشاهی تو را به ده فرستاد، برای کاری معین. تو رفتی و صد کارِ دیگر گزاردی، چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی. پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است و مقصود آنست. چون آن نمی گزارد، پس هیچ نکرده باشد.
نویسنده : حامد گنجعلیخان حاکمی
مراجع و منابع برای کسب اطلاعات بیشتر
۱. قرآن
۲. نهج البلاغه
۳. مثنوی معنوی
۴. بحار النوار
۵. اصول استنباط
۶. منطق صوری
۷. منطق کاربردی
۸. مصباح الهدایه
۹. ابونصر سراج – اللمع فی التصوف
۱۰. الفتوحات المکیه
۱۱. غزالی- کیمیای سعادت
۱۲. غزالی – احیاء العلوم
۱۳. ویل دورانت – تاریخ تمدن
۱۴. عبدالکریم سروش – آئین در آیینه
۱۵. عبدالکریم سروش – پیام قرآن آزاد کردن فکر
۱۶. عبدالکریم سروش – اخلاق خدایان
۱۷. عبدالکریم سروش – معیشت و فضیلت
۱۸. عبدالکریم سروش – آئین شهریاری و دینداری
۱۹. مرتضی مطهری - یادداشت
http://www.vmrpcr.ir
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست