چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

وضعیت دینداری در عصر حاضر


وضعیت دینداری در عصر حاضر

تفوق دین بر تاملات عقلانی و یافته های عرفانی

دین شناسان هر یک با رهیافت و رویکردی ویژه و با متولوژی خاص به تجزیه، تحلیل و تفسیر و تبیین دین پرداخته اند. مولوی، عارف نامدار و پر آوازه نیز به دین از منظر عرفان نگریسته، بلکه دین را بر عرفان متکی ساخته و با اندیشه و دید باطنی، تجربه عرفانی دین را کاویده است. وی به لطایف و نکته های بلند دینی -عرفانی دست یازیده و به تفسیر و تجزیه و تحلیل رمزی دین پرداخته و یافته های خود را به زبان نظم و با شیوایی و رسایی و زیبایی تام، تبیین کرده و با نماد پردازی پاره ای از آموزه های دینی، توانایی و هنر خود را به نمایش گذارده است.

نتایج و لوازم نگرش مولوی به دین: پس از بیان بنیانها و پی نهاد های دین از نگاه مولوی که عبارت بودند از:

۱) محبت و عشق و

۲) جمع بین شریعت و طریقت و حقیقت@ همینک به نتایج و لوازم چنین نگرشی به دین و نیز حقیقت و ماهیت دین از نگاه مولوی خواهیم پرداخت. از جمله این نتایج:

۱) دین و دینداری مولوی، بر اشراق و واردات قلبی و تجربه های عرفانی استوار است. او به خوبی می دانست که تجربه عرفانی و دینی که بر اساس معرفت افاضی و جذبه آسمانی است، از نوع رسیدن و چشیدن و یافتن است و سراسر وجود عارف را به هیجان و شور و حرکت در می آورد و او با دلیری تمام می تواند بر مرحله تقلید و تعلق و تحقیق و تخلق پا نهد و به مرحله تحقق و کشف و شهود عارفانه بار یابد و از علم الیقین به عین الیقین دست یازد و با چشم دل، حقایق ملکوت را بنگرد و حنین و انین ستون حنانه را بشنود و تسبیح موجودات را بیابد و از اسرار غیب و سرایر خلق آگاهی یابد. (۱)

۲) در ساحت دین و دینداری عرفانی مولوی، عقلانیت و خرد ورزی و نیز دینداری معرفت اندیش که بر پایه عقل جزئی و بحثی و دور اندیش استوار است، مورد نکوهش جدی و تهدید قرار گرفته و پای عقل و معرفت و اندیشه بشری سست، (۲) و پای استدلالیان چوبین و پای چوبین بی تمکین دانسته شده است زیرا

▪ اولا از آنجا که عقل و عقلانیت با کمیتها، کیفیتها و دیگر مقولات مادی محدود سر کار دارد، محدود نگر است و از عهده درک حقایق دین و اصول بنیادین هستی کاملا ناتوان است و هرگز نمی تواند از آهنگ زیبای جهان هستی و آغاز و انجام و گذشته و آینده آن و نشاط و هیجان و شور و دلدادگی نظام کیوانی به خداوند درکی داشته باشد. از این رو، آنچه را در پیش روی خود دارد، باور می کند و آنچه را در حوصله حس و ادراک حسی و عقل جزئی قرار نمی گیرد و رفتار مشهود و معتاد آن را نمی پذیرد و عقل عادی آن را توجیه نمی کند، منکر می شود و موهوم می پندارد و بدان جهت که عقل و عقلانیت به حقیقت دست نیافته، خرد ورزان عالم در میان همه قومها و ملتها در زمینه مسائل هستی شناسی، مبدا شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی اختلاف نظر جدی دارند.

▪ ثانیا: عقل جزئی و بحثی حسابگر، سود اندیش و عاقبت بین است. از این رو در برابر عشق و آموزه های دینی، بویژه آن گروه از مفاهیم که با عشق نیز پیوند دارند مثل شهادت، ایثار، پارسایی، دلیری، وارستگی، هجرت-، ، تحمل سختی ها وا خود را می بازد و در برابر حقیقتهای توحیدی نیز به تفسیر و تبیین نادرست تن می دهد.

۳) با توجه به پی نهادهای بیان شده اندیشه دینی مولوی از سطح معرفت دینی معمول و رایج آن زمان و از افق دینداری آن دوران فراتر رفته بود و با اینکه خانواده اش سنی حنفی بودند و خود او نیز در دامان همین مذهب پرورش یافته بود و سالیان دراز به تدریس فقه حنفی پرداخته بود، آشکارا اعلام می دارد که در ساحت دین و دینداری عرفانی، حتی ابوحنیفه و شافعی هم چیزی نمی دانستند و در این وادی ایمن گام نزدند و چیزی در چنته نداشتند.

۴) نگاه مولوی به ادیان و مذاهب الهی و آسمانی و تحریف نشده، نگاه عارفانه است یعنی با حوصله ای بی اندازه فراخ و وسعت صدر و اندیشه و نگرش باز به آنها نگریسته و این بدان جهت است که تمام ادیان و مذاهب بر حق مشترکاتی، دارند از جمله اشتراک در مبدا و معاد و مکارم اخلاق وا و بدین سبب، قرآن کریم پیامبران گذشته را تصدیق کرده و شریعت محمدی (ص) نیز اهل کتاب را به دادن جزیه و عمل به دین خود یا پذیرش اسلام مخیر ساخت، در صورتی که در مورد مشرکان حکم چنین نبود، بلکه می بایست یا اسلام را بپذیرند یا آماده جنگ شوند.

● حقیقت و ماهیت دین

حقیقت و ماهیت دین را آموزه هایی وحیانی و نیز گزاره هایی که مبتنی بر وحی الهی و آسمانی است تشکیل می دهد. از این رو هر چند برای دین تعریف یکسانی وجود ندارد، اما به هیچ وجه نمی توانیم هر نوع نظام اعتقادی و هر آموزه و گزاره و هر گونه تعالیم و معارف و احکام را، هر چند منشاء و خاستگاه الهی وحیانی نداشته باشد، دین بنامیم. بدین ترتیب، آیینهایی چون آیین هندو، بودا، تائو، شینتو و دین به معنای رایج و مصطلح نیستند زیرا خاستگاهشان اندیشه بشری و تاملات عقلانی یا یافته های عرفانی بشری است.

البته میدتوان واژه دین را به لحاظ معنای لغوی و کاربرد عرفی آن بر آیینهای ساخته به دست بشر اطلاق کرد. بنابراین اگر وحی ملاک و معیار ماهیت دین باشد و آموزه های مبتنی بر وحی به عنوان دین تلقی گردند، آیینهای پیش گفته دین نیستند. مولوی هم این مطلب را مفروغ عنه دانسته و منشا و خاستگاه دین را وحی الهی قلمداد کرده و هرجا از اصطلاح رایج دین سخن گفته از آن به عنوان دین احمدی، دین عیسوی، دین موسی و... نام برده و به این نکته جالب و لطیف اشاره کرده که اصولا دین، از اندیشه و تاملات عقلانی و یافته های عرفانی بشری بالاتر و برتر است و هرگز با پای اندیشه و عرفان به پای آن نتوان رسید و آدمی ناتوان از آن است که بتواند خود به آموزه های وحیانی دست یابد و همین امر موجب شده که این ناتوانی بشری، بوسیله اعجاز پیامبر به اثبات برسد و دخالت مستقیم خداوند را در امر وحی ثابت شود. بدیهی است اگر آموزه های وحیانی در دسترس عقل می بود، یا با یافته های عرفانی قابل دریافت می بود و چیزی مافوق عقل و مکاشفه بشری وجود نمیدداشت، احتیاجی به معجزه نبود@ ولی از اینکه اثبات حقانیت دین نیازمند معجزه است، معلوم می شود این آموزه های تعلیمی است که بشر از درک و یافت آنها با عقل و کشف خود ناتوان است.

باتوجه بدانچه گذشت، می توان دین را چنین تعریف کرد: مفاد و مدلول مجموعه گزاره ها و آموزه های وحیانی و یا مبتنی بر وحی الهی است که از سوی پروردگار متعال، با هدف هدایت و تامین کمال و سعادت همه جانبه انسان بر پیامبر نازل و یا نتفیذ شده که پارهدای از این گزاره ها در باب هستی، انسان و جهان، و پارهدای باید و نباید و دستورالعمل هایی است که بر گزارهدهای دسته اول مبتنی است. (۳)

مولوی، نقش دین را به صورت شفاف و مشخص، نورافشانی و گرمابخشی دانسته و از این دو به عنوان عوامل ایجاد تحول بنیادین در جان دل و عقل آدمی یاد کرده، چنانکه در ساحت تکوینی نیز نور ضمیر مصطفی(ص) را عامل ایجاد و آفرینش به حساب آورده و بدین ترتیب، همنوایی و هماهنگی تشریع و تکوین را به روشنی بیان کرده است.

وی در ساحت تکوین، تابش نور محمدی را واسطه فیض دانسته که از تابش آن نور، جهان نور باران شده و آسمان و زمین و خورشید و ماه و روز و شب به وجود آمده است. در ساحت تشریع و هدایت نیز نور مصطفی(ص) و دین او، روشنی بخش جان و دل و عقل و اندیشه است و همه حقیقت ها و رازها و رمزها را مکشوف می سازد و دستیابی به گوهر ناب حقیقت را میسور میدگرداند و گرمایی دلنشین بر جان و دل می بخشد البته هر فردی و هر جامعه ای بر پایه ظرفیت خود از آن بهره می گیرد. فرد و جامعه ای که خریدار آن نور و با آن همنشین شود و از آن پیروی کند، راه را از چاه بازخواهد شناخت و شعله های خشم و کینه و مکر و فریب و ستمکاری و گناه را بدان محو خواهد ساخت.

باری دین چون خورشید عالمتاب، افزون بر نورافشانی، گرمابخش نیز می باشد و گرمای آن، جهان و دل و عقل سرد و خاموش و بی حاصل را جرات می بخشد و به وجد میدآورد و حرارت می دهد و می سوزاند و به فنا می رساند و پیداست دیگر مجالی برای رجس و پلیدی در درون آدمی باقی نمی گذارد و در آخرت نیز این نور شعله های آتش دوزخ را سرد و خاموش می سازد. (۴)

دین افیون است اما برای : مولوی جمله «دین افیون است» را از زبان دین ستیزان، زراندوزان، دنیاپرستان و کاموران در مواجهه با پیامبر اکرم(ص) و دین او بیان کرده و البته هیچ گونه نگاه و اشارتی به معنای استخدام شده در قرن ۱۹ میلادی به بعد از سوی روشنفکران شرقی و افراد غرب زده ندارد.

مولوی پس از بیان قصه آن دباغ که در بازار عطاران از شدت خوش بویی به زمین افتاد، و پس از بیان این تمثیل رسا، به سراغ دین ستیزان رفته و اینچنین نتیجه می گیرد که دنیاپرستان چون در لجن و کثافت هوا و هوس و شهوات غوطه ور بوده اند، زمانیکه نسیم عطردآگین وحی به مشام آنان رسید، گیج و کلافه گشته و به پیامبر اسلام گفتند ما وجود تو را مشعوم می دانیم و به تو فال بد می زنیم، چرا با آموزه های افیونیات مغز ما را شستشو می دهی و عقل ما را تخدیر می کنی؟ چراا؟

بانظارت دکتر بهزاد حمیدیه

پاورقی ها:

(۱): مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت .۳۲۸۰

(۲): همان، دفتر ششم، ابیات ۱۱۹-.۱۲۰

(۳): همان، دفتر سوم، ابیات ۴۲۸۴ و ۴۲۸۹-.۴۲۸۷

(۴): مبانی نظری مقیاسهای دینی، قم ، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ۱۳۸۴ بهشتی، محمد، نگاه مولوی به دین و دینداری.