دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

حقیقت اخلاق


حقیقت اخلاق

در بحث ها می گویند علم و حکمت یا نظری است یا عملی بعد حکمت نظری را می گویند طبیعیات است و ریاضیات و الهیّات و منطقیّات و امثال ذلک

در بحث ها می گویند علم و حکمت یا نظری است یا عملی. بعد حکمت نظری را می گویند: طبیعیات است و ریاضیات و الهیّات و منطقیّات و امثال ذلک. حکمت عملی را می گویند: تهذیب نفس است و تدبیر منزل و سیاست کشور داری و امثال ذلک. حکمت یک علم است؛ علم ذاتاً قابل قسمت است،آیا تقسیم حکمت به حکمت نظری و حکمت عملی از سنخ مشترک لفظی است و از سنخ تردید است یا تقسیم ؟ ما یک تقسیم داریم، یک تردید. تقسیم اگر هست، یک مقسم مشترکی دارد، یک جامعی دارد. تردید اگر باشد، جامعی ندارد، مقسم مشترکی ندارد؛ یا آن است یا این. این تردید است که حکمت یا حکمت نظری است یا عملی؛ یا تقسیم است ؟ اگر تقسیم است، یک مقسم مشترک داریم. آن مقسم مشترک که علم است از مقسم مشترک معلوم بر می خیزد؛ چون علم تابع معلوم است.

علم، حقیقتی جدای از معلوم ندارد ! علم چراغ است و معلوم را نشان می دهد. اگر ما دو جور معلوم نداشته باشیم، دو جور علم هم نداریم. معلوم ما یا نظری است، یا عملی؛ معلوم ما حقیقت هستی است. موجود حقیقی یا به بود و نبود بر می گردد، یا به باید و نباید بر می گردد. اگر در فن اخلاق و فقه و حقوق و مانند آن گفته می شود علوم اعتباری است، این ضلع نسبت به آن ضلع اعتباری است و گرنه نسبت به جامعه امر حقیقی است. در تقسیم ها که

می گوییم: الموجود ا مّا ذ هن یأ و ا مّا خارجی، این ذهنی در قبال خارجی ذهنی است و گرنه قسمی از اقسام حقیقت موجود است که موجود هستی عین خارجیّت است.

ما موجود حقیقی خارجی را تقسیم می کنیم به ذهنی و خارجی. ذهن از مراتب خارج است، در برابر عین ذهنی است؛ و گرنه زیر مجموعه حقیقت هستی است. الموجود الحقیقیّ الخارجی که موضوع فلسفه است، ا مّا ذ هن یّ و ا مّا خار جی؛ ما آن را داریم تقسیم می کنیم، نه چیز دگر را ! ب القوّه و ب الف عل همین طور است و سائر تقسیمات همین طور است. الموجود الحقیقیّ ا مّا حقیقیأ و ا مّا ا عتباری. این موجود اعتباری ق سمی از موجود حقیقی است ! چون قسمی از موجود حقیقی است، سهمی از حقیقت دارد. منتها آنی که در فلسفه بحث می شود این است.

● تبیین حقیقت داشتن اخلاق و برهان پذیری آن

یک وقت است اخلاق ،قراردادی است که از رسوبات قرارداد مردم است وبه آن اعتباری نیست. الآن شما مثلاً می بینید در بسیاری از کشورها می گویند: راننده ها باید ازسمت راست بروند، بعضی از کشورها می گویند: راننده بایداز دست چپ برود، اینها جزء قرارداد است. اگر اخلاق از این سنخ باشد که آنها می پندارند، بله واقعیتی ندارد، به قرار داد وابسته است. امّا عدل و ظلم، حد اشیاء، تعدّی از حد؛ اینها به حقیقت بر می گردد. اینچنین نیست که ذات أقدس له عالم وانسان را رها کرده، پیوندشان را رها کرده، گفته باشد هر جور می خواهید زندگی کنید! عالم را خلق کرده، انسان را خلق کرده، پیوند این مثلث را هم خلق کرده: نّا کلّ ش یء خلقناه ب قدر (۱). فرمود: هر چیزی را که شما بخواهید انجام بدهید، یک هندسه ای دارد، یک قدری دارد، یک قدری دارد، یک حساب وکتابی دارد. اگر این است، اخلاق می شود جزء موجودات حقیقی و اعتباری بودن آن در قیاس با این قسیم دیگر است و گرنه زیر پوشش آن مقسم حقیقی است. مثل اینکه ذهنی در قبال خارجی ذهنی است و گرنه اثبات آن مقسم اصلی حقیقی است. اگر این شد، کاملاً برهان پذیر است.

● حقیقت اخلاق و برهان پذیری آن در مکتب وحی

اخلاقی که مسبوق است به ملاک های واقعی از یک سو، ملحوق به بهشت و جهنّم است از سوی دیگر؛ واقع برهان پذیر است. همین شیء خارجی است که به صورت بهشت و جهنّم در می آید ! همین انسان ستمگر و ستمکار است که می شود هیزم جهنّم. در سوره مبارکه جن فرمود: و امّا القاس طون فکانوا ل جهنّم حطباً (۲). ما از جای دیگر هیزم نمی آوریم، همین ها هیزم جهنّم اند!

« حطب » یعنی هیزم. یعنی آیااز جای دیگر هیزم می آورند و آتش می گیرند و جهنّم را مشتعل بکنند؛ یا خود ظالم هیزم است ؟!واژه قاسط از قسط(به فتح قاف وسکون سین) به معنی جوراست، » ق سط »(به کسر قاف وسکون سین) به معنی عدل است. ق سط را وقتی بخواهند اسم ببرند، می گویند: مقس ط. امّافاعل قسط به معنی جور،قاسط است نظیر قاسطین و مار قین و ناکثین. فرمود: و امّا القاس طون فکانوا ل جهنّم حطباً، اینها هیزم اند.

اگر ظلم یک امر اعتباری باشد آدم را هیزم نمی کند! این برهان پذیر است. منتها مبادی دارد، مقدّمات دارد، نتایج دارد؛ باید مشخص بشود که این واقعاً آنطور است، مثل طب! اگر طب به ما گفت این شیء بعداً باعث سوخت و سوز است و انسان را می سوزاند، درجه حرارت را بالا می برد، تب انسان بالا می آید، و بدن داغ می شود؛ اینکه اعتبار نیست، این حقیقت است! منتها طب روحانی می گوید: آقا ! وسیله سوخت و سوز خودتی، آن ماده تی ا ن تی انفجاری هم از درون خودت در می آید، خودت خودت را گر می دهی !! یک عدّه می شوند وقود النّار (۳) اینهائی که وقود النّارند، « وقود » یعنی ما یوقد ب ه النّار.به آن مواد تی ا ن تی یا چیزهای دیگری که به وسیله آن هیزم ها گر می گیرند می گویند ( وقود ). یک عدّه که رهبران ظلمند کدأب آل ف رعون (۴)، اینها وقود النّارند. یک عدّه هیزم اند ! اینها که وقود النّارند، خودشان مشتعل می شوند؛ روی شعله اینها دیگران هم می سوزند. یک عدّه ای که به دنبال اینها راه افتادند، می شوند هیزم جهنّم. یک عدّه که خودشان ائمه کفرند، دیگران را می سوزانند. آیا این برهان پذیر نیست ؟ آیااین امر اعتباری است ؟!

بنابراین حقیقت اخلاق از منظر دین به ۳ رشته علمی حکمت نظری بر می گردد. یعنی انسان خودش را زنده می کند، یک؛ سالم نگه می دارد و از بیماری نجات می دهد،دو؛ بعد در صلابت و استحکام خود و در هنر و زیبائی خودش می کوشد. خیلی دلمان می خواهد بهتر از یوسف بشویم، ممکن است از یوسف زیباتر محشور بشویم، این هیچ ا ستبعادی ندارد. حالا ما نشدیم، انبیاء الهی می شوند، وجود مبارک اهل بیت (علیهم السّلام) می شوند؛ اینها زیباتر از یوسف محشور می شوند. این را خود آدم باید بسازد! بنابراین یک چنین علمی که از ۳ حقیقت خبر می دهد، نمی تواند اعتباری باشد.

● رابطه مفاهیم دانشی با معارف ارزشی

مطلب دیگر اینکه: آیا ما از بود و نبود به باید و نباید می رسیم، یعنی از حکمت نظری به حکمت عملی می رسیم، آیا می توانیم از بحث های دانشی، ارزشی در بیاوریم؛ آیا می توان از هستی و نیستی باید و نباید ا ستنتاج کنیم یا نه ! این را مستحضرید که هر قیاسی برابر مقدّماتش نتیجه می دهد، یک. و از دو مقدّمه ای که از بود و نبود، یعنی حکمت نظری تشکیل شده، ممکن نیست که نتیجه باید و نباید بدهد، این دو. یعنی اگر گفتیم: (الف)، (با) است؛ (با) (جیم) است؛ از این دو تا (است) باید در نمی آید، هیچ ممکن نیست. چون نتیجه بالأخره هماهنگ با مقدّمتین است، این حد وسط با دو تا (است) وابسته است، باید و نباید درآن در نمی آید ! امّا اگر یک قیاسی داشتیم که یک مقدّمه اش هست و نیست بود، بود و نبود بود، مقدّمه دیگرش باید و نباید بود؛ نتیجه باید، نباید درآن در می آید.

می گوییم: خدا ولی نعمت است، ولی نعمت را باید شناخت، خدا را باید شناخت. خدا آفریدگار ما است، و آفریدگار را باید پرستید، خدا را باید پرستید. ظلم برای جان انسان، فرد و جامعه زیانبار است، از هر زیانباری باید پرهیز کرد، از ظلم باید پرهیز کرد. قیاسی که یک مقدّمه اش بود و نبود است، یک مقدّمه اش باید و نباید؛ نتیجه باید و نباید می دهد. و گرنه ما نه از کسی شنیدیم، نه در کتابی خواندیم، نه کسی این حرف را زده که از دو تا باید یک بود در می آید، یا از دو تا بود یک باید در می آید، از دو تا دانش یک ارزش در می آید، یا از دو تا ارزش یک دانش در می آید؛ این را احدی نگفته!

● موجود حقیقی، پایه تقسیمات فلسفه

بنابراین چون حکمت عملی زیر پوشش حکمت نظری است، اصل پیدایش این علم روی تقسیم موجود حقیقی است که الموجود الحقیقی ا مّا حقیقیأ و ا مّا ا عتباری، مثل اینکه می گوییم: الموجود الخار ج یّ ا مّا ذ هنیأ و ا مّا خار جی، بنابراین تمام مبادی حکمت عملی را حکمت نظری باید تأمین کند. ۳ تا مطلب است که ۲ مطلبش را تبیین کردند، متأسفانه یکی اش را روشن نکردند. یکی اینکه همه فرمودند: حکمت یا نظری است یا عملی؛ در قالب کتاب های حکماء پیشین این تقسیم آمد، این یک. دوّم اینکه علم یا حقیقی است یا اعتباری؛ این در فرمایشات شیخ مشایخ ما، مرحوم محمّد حسین اصفهانی (رض)، بعد در بیانات سیّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی در مقاله ادراکات اعتباری، در ب دایه و ن هایه به عنوان علم حقیقی و اعتباری آمده که ما علم اعتباری داریم، علم حقیقی داریم؛ این دو.

امّااینکه منشأ این حرف ها تقسیم ( الموجود ) است لی الحقیقیّ و الا عتباری، در هیچ جا نیست. یکی از بحث های تقسیمی فلسفه این است که موجود یا حقیقی است یا اعتباری؛ موجود اعتباری را به حکمت عملی می دهند، موجود حقیقی را حکمت نظری می گیرند؛ این موجود حقیقی، حقیقی است، آن موجود اعتباری هم حقیقی است، زیرا هر دو زیر مجموعه الموجود الحقیقی اند؛ منتها این اوّلین قدم را طی نکرده، آمدند، گفتند: الح کمه ا مّا نظر یّأ و ا مّا عمل یّ ه. درست است الح کمه ا مّا نظر یّ ه و ا مّا عملیّ ه، امّا حکمت علم است؛ علم را به وسیله معلوم تقسیم می کنند. شما اوّل یک معلومی بده، تقسیم بشود به نظری و عملی، بعد علم را تقسیم بکنید. اگر الموجود ا مّا حقیقیّأ و ا مّا ا عتباری فصل اوّل شد، به تبع این فصل اوّل، فصل دوّم پدید آمد که الح کمه ا مّا نظر یّأ و ا مّا عملیه، آنگاه معلوم می شود حکمت عملی حقیقت است و برهان پذیر است. منتها همه قضایای حکمت عملی باید به حسن عدل و قبح ظلم برگردد.

بیانات معظم له در جلسه درس اخلاق در دیدار با روحانیون، دانشجویان، قران پژوهان و اقشار مختلف مردم ـ قم ؛ ۲۸/۹/۸۸

(۱) قمر/ ۴۹

(۲) جن/ ۱۵

(۳) آل عمران/ ۱۰

(۴) آل عمران/ ۱۱

آیت الله جوادی آملی