سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

سلطه تکنولوژی بر انسان


سلطه تکنولوژی بر انسان

نویسنده در این مقاله ,چگونگی پیدایش تکنولوژی را مورد بررسی قرار داده است

نویسنده در این مقاله‌،چگونگی پیدایش تکنولوژی را مورد بررسی قرار داده است. از نگاه وی تکنولوژی در ابتدا به قصد و هدف سلطه انسان بر جهان پدیدار شد ولی امروزه این تکنولوژی است که برزندگی انسان حاکم است.

محمد عابدالجابری، از جمله متفکران و روشنفکران بنام جهان اسلام است. وی در مقاله‌ای که هم‌اکنون می‌خوانید، چگونگی پیدایش تکنولوژی را مورد بررسی قرار داده است. از نگاه وی تکنولوژی در ابتدا به قصد و هدف سلطه انسان بر جهان پدیدار شد ولی امروزه این تکنولوژی است که برزندگی انسان حاکم است. بنابراین امروز انسان به جای طبیعت، هدف سلطه تکنولوژی قرار گرفته است.

اندیشه‌های غرب در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دچار بحران‌های فکری زیادی شد و حتی اگر به فرض بتوان این بحران‌ها را بحران‌های توسعه نامید، باز هم نمی‌توان آنها را از بحران‌های نظام سرمایه‌داری و پیامد‌هایش جدا دانست.

اگرچه نظام سرمایه‌داری با اتکا به استعمارگری خود با به دست آوردن ثروت‌های فراوان (مواد اولیه رایگان، کارگران ارزان قیمت و علاوه بر آن بازارهای فراوان برای فروش محصولات خود و...) توانست بحران‌های خودرا درآن زمان پشت سر بگذارد، با این حال اگر پیشرفت سریعی نیز در علم و تکنولوژی حاصل نمی‌شد آن موفقیت نیز به دست نمی‌آمد.

این پیشرفت چشمگیر در آن زمان باعث شد عده‌ای از تمدن‌شناسان به این باور برسند که تمدن غربی هرگز مانند سایر تمدن‌های دیگر از بین رفتنی نیست، چرا که این تمدن با اتکا بر علم و تکنولوژی در یک خط مستقیم حرکت می‌کند و تنها تمدنی است که بر پایه تسلط بدون محدودیت بر طبیعت استوار است.

● تکنولوژی و ا‌ندیشه یونانی

آری نهضت علمی‌که اروپا در قرن شانزدهم به همت دانشمندانی چون گالیله، بیکن، دکارت و دیگران به دست آورد، نوید تسلط بر طبیعت در راستای منافع تمام ‌انسان‌ها را سرداد.

به دنبال آن، امکان کنترل طبیعت به کمک معادلات ریاضی و توضیح اسرار آن توسط قوانینی که نه تنها به انسان امکان تفسیر پدیده‌ها را می‌دهد، بلکه امکان تغییر نیز می‌داد و بالاتر از آن، امکان تجدید نظر و ایجاد دگرگونی در آنها در راستای پاسخگویی بیشتر به خواست‌های انسان را نیز فراهم می‌ساخت، حاصل شد. البته فکر تسلط برطبیعت و بهره‌برداری از آن در اندیشه یونانی و بخصوص در زمان ارسطو نیز بوده است. هنگامی ‌که انسان در زمینه‌های کاربردی، اندیشه‌های نظری را به خدمت گرفت تکنیک متولد شد. تکنیک یا به عبارت دیگر، کاربرد علم‌الحیل در کنترل طبیعت که بعدها مکانیک نامیده شد؛ مکانیک)mecanique( از ریشه)mekhane( یونانی به معنی ابزار گرفته شده است و از اینجا بود که اندیشمندان عرب اصطلاح مکانیک را به علم‌الحیل ترجمه کردند. این را هم باید اضافه کرد که تسخیر طبیعت در اندیشه یونانی و همچنین در تفکر قرون وسطی از حدود استفاده از تجهیزات و ابزارساده دستی مثل بالابرها و پمپ‌های دستی و موارد مشابه اینچنینی، بیشتر تجاوز نکرد.

اما با توجه به علم جدید،این نوع تسخیر طبیعت هدف نهایی نبوده است، روش‌های تحقیق از حد مشاهدات معمولی و تجربه‌های ذهنی و یا شاید استفاده از ماشین‌آلات ساده گذر کرد و به سمت روش‌های تحقیقی عمیق‌تر با تکیه بر تجربه‌های دقیق آزمایشگاهی و به دست آوردن فرضیه‌ها و آزمایش آنها جهت تایید صحتشان و سپس تبدیل آنها به قانون پیش رفت.

و از جهتی دیگر، نگاه به رخدادهای طبیعی نیز از حد نقش معمولی آنها در زندگی روزمره گذشت، بلکه نگاه دقیق‌تر و عمیق‌تر شد و همان‌گونه که پایه و اساس علم اقتضا می‌کند، متغیرهای طبیعی به صورت بعددار و قابل اندازه‌گیری در مجموعه‌های مختلف (گروه‌ها، نیروها، انرژی‌ها) شناسایی و ثبت شد. تا اینجا علم بدون هیچ گونه بحران خاصی به پیشرفت خود ادامه می‌داد.

● آغاز بحران

اما پیشرفت علمی‌ از این خط تجاوز و عدول کرد و بحث‌های علمی ‌از جهان ماکروسکوپیک، رویت با چشم غیرمسلح به جهان میکروسکوپیک، رویت با چشم مسلح تبدیل شد و از آنجا وارد جهان ذرات‌ریز و جهان کهکشان‌های بزرگ شد. در این هنگام پدیده‌ها تنها یک ظاهر طبیعی نبودند بلکه معادلات ریاضی بودند که با قوانین علمی ‌گالیله و دکارت و نیوتن و دیگران قانونمند می‌شدند بلکه حتی بالاتر از آن، دانشمندان مجبور شدند ذهنیات و یافته‌های قبلی خود را توسعه داده و تغییرات جدیدی به وجود آورند.

دیگر نمی‌شد پدیده‌ها را تنها با قوانین فیزیک گالیله و دکارت و نیوتن توضیح داد. دانشمندان اعم از ریاضیدانان و فیزیکدانان خود را در مواجهه با بحران جدیدی دیدند که آن را بحران بنیاد‌ها نامیدند، به این معنی که پایه و اساسی که ریاضیات از عهد یونان بر آن استوار بود (هندسه اقلیدسی و اندیشه گسسته‌ها و ناگسسته‌ها) دیگر برای توضیح یافته‌های علمی‌ جوابگو نبود.

همین‌طور بنیادهای فیزیک از عهد گالیله تا اوج آن در عهد نیوتن دیگر قادر به توجیه فیزیک ذرات بی‌نهایت کوچک و بی‌نهایت بزرگ نبود. این بحران که حاصل رشد طبیعی علم بود، اثرات آن به طور مستقیم بر خود علم هویدا شد بخصوص بر رابطه علم و روش‌های اجرایی آن. یک مشکل کاملا جدید به وجود آمد، مشکل در واقعیت و ذات رابطه بین علم و تکنولوژی. قبلا تصور می‌شد وظیفه تکنولوژی تنها کمک رساندن به علم است. اول علم سوال را مطرح می‌کند، و سپس تکنولوژی به عنوان کمک‌رسان به تحقیق کار می‌کند.

ابتدا اندیشه در ذهن اندیشمند شکل می‌گیرد سپس دانشمند به دنبال وسیله‌ای برای آزمایش صحت آن می‌گردد. این وسیله چیزی نیست جز تجهیزات و ماشین‌آلاتی که به نام تکنولوژی معروف است. پیشرفتی که اوضاع جهان را دگرگون کرد، خود دگرگون شد. تکنولوژی که زمانی به عنوان مرکبی بود که محقق برای رسیدن به اهداف از قبل پیش‌بینی شده خود بر آن سوار می‌شد، حالا دیگر مستقل شده و خود تکنولوژی، دانشمند را به سوی ناشناخته‌ها می‌برد و اسراری از طبیعت را برای او آشکار می‌کند که تا قبل از آن قابل تصور نبود.

در این حالت دانشمند تبدیل به کسی می‌شود که در حال بالا رفتن از نردبام است هر وقت پای خود را روی پله‌ای به بالا بگذارد پای دیگر خود به‌خود به پله‌ای بالاتر می‌رود و این تا بی‌نهایت ادامه دارد.

بنابراین معلوم شد احساس بی‌نیازی از چیزهای دیگر به صرف داشتن علم و تصور این‌که علم با اتکا به تکنولوژی انسان را قادر به تسلط بر طبیعت می‌کند چیزی جز یک وهم و سراب نیست.

تکنولوژی علم را بلعید و خود زمام امور پژوهشگر را به‌دست گرفت و او را تبدیل به یک موجود شبیه ماشین کرد. طبیعت انسانی او را محو کرد، اخلاق و ارزش‌های انسانی او را به باد فراموشی سپرد و او را اسیر منطق ماشین نمود. منطقی که به همه چیز ارزش ریالی می‌دهد، منطق سود و منفعت.

و بالاتر ازاین تکنولوژی بااستفاده منطقش از حد و حدود دانشمند و محقق و مخترع عبور کرده و آن گروه از انسان‌ها که به‌واسطه دانش فنی خود به جای حکام حکومت می‌کنند را نیز به مجموعه خود اضافه کرد. اینان تکنوکرات‌ها هستند. اصطلاح تکنوکرات‌ها از تکنولوژی مشتق شده است. کار این گروه ممارست تکنوکراسی است. تکنوکراسی نظام سیاسی است که در آن تکنوکرات‌ها سلطه تمامیت خواه خود را بر سلطه سیاسی می‌گسترانند.

● تکنولوژی و خیر وشر

بدرستی که تکنوکراسی به معنی قتل و نابودی دموکراسی است. در حال حاضر تکنولوژی همه‌کاره عصر ما شده است و اعتراض به این‌که تکنولوژی بی‌طرف است و بستگی به استفاده‌کننده دارد و در خیر و شر هر دو قابل استفاده است (مثل انرژی هسته‌ای که هم ممکن است در کارهای صلح‌آمیز استفاده شود و هم در کارهای نظامی‌ برای نابودی بشر) به چند دلیل مردود است. همان‌طور که قبلا گفتیم، تکنولوژی نه تنها انسانیت دانشمند و محقق را به واسطه ارتباط وی با کشف اسرار خارج از زندگی معمولی ازبین می‌برد، بلکه همین کار را با تاجر و بازرگان به‌واسطه دوندگی وی به دنبال سود و مانیتورهای بورس اعمال می‌کند؛ سودی خارج از فعالیت‌های طبیعی انسان.

در اینجا انسان دیگر همان انسان قبلی نیست. انسانی که همه می‌شناسیم، انسانی که غذا می‌خورد و در بازار راه می‌رود نیست.

بلکه شرکت‌های بی‌نام و نشان و چند ملیتی با تمام امکانات و ابزارهای شناخته شده و نشده، مشروع و غیرمشروع اقتصاد سرمایه‌داری. و بدین‌سان می‌بینیم که راه و روش تکنولوژی امروزی با راه و روش سرمایه‌داری معاصر بر هم منطبق است. جستجوی بدون حد و مرز به دنبال کشف مجهولات در تکنولوژی و جستجو بدون حد و مرز به دنبال سود در نظام سرمایه‌داری متوحش.

و این همسانی در اهداف تبدیل به افتخاری در اشتراک ماهیت‌ها شده است. پس ما متوجه شدیم تکنولوژی بر اساس استخدام حداقل افراد و به دست آوردن حداکثر مشتری برای محصولات خود کاملا همانند سرمایه‌داری است که خواست آن حداقل کارگر و حداکثر سود است و به دنبال این توافق بین تکنولوژی و سرمایه‌داری متوحش یک هدف واحد وجود دارد. هدف اعلام شده تکنولوژی کنترل طبیعت به معنی فرصتی برای اعمال سلطه انسان است. البته باید به این هدف اعلام شده نتیجه اعلام نشده را هم اضافه کرد و آن سلطه بر انسان به عنوان این‌که جزیی از طبیعت (تکنولوژی علمی ‌و تکنولوژی ژنتیک و...) است. همان‌طور که هدف اعلام شده سرمایه‌داری متوحش برآورده کردن نیازهای مادی بشر و ایجاد جامعه مرفه است.

● انسان تک بعدی

البته علاوه بر آن نظام سرمایه‌داری با به دست گرفتن همه امکانات تکنولوژی علمی‌ و با ایجاد نیازهای جدید برای انسان به وسیله ایجاد تنوع در ذوق و سلیقه او با ایجاد فروشگاه‌های بزرگ که در آنها چیزهایی به مردم می‌فروشد که اساسا در فهرست نیازهای آنان نیست در انسان حرص و ولعی سیری‌ناپذیر ایجاد می‌کند. این خدمت‌رسانی را که تکنولوژی و سرمایه‌داری وحشی به آن افتخار می‌کنند، هر دو به یک نتیجه واحد می‌رسند و آن هم سلطه‌جویی است و از آنجایی که عملیات دوندگی و تلاش در هر دوی آنها حد و مرز و انتها و افقی ندارد، بنابراین پروسه تلاش و دوندگی انسان برای سلطه‌جویی، خود هدفی دیگر برای سلطه‌جویی یعنی سلطه بر انسان می‌شود.

آیا با وجود این همه تلاش ترسناک، برای رسیدن به پروسه سلطه‌جویی برای سلطه‌جویی، آیا فرصتی برای بحث در مورد آزادی، دموکراسی، عدالت و مساوات باقی می‌ماند؟ آیا انسان به صورت یک موجود تک بعدی و آن هم بعد سلطه‌جویی برای سلطه‌جویی درنیامده است؟ انسان در این حالت اگر چیزی برای سلطه‌جویی نیابد، به سوی سلطه‌جویی بر خود قدم بر می‌دارد و با خود بیگانگی برای خود پایانی می‌آفریند.

نویسنده:دکتر محمدعابد الجابری

منبع: جام جم