چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
شعر امروز ایران, فرزند شعر كهن پارسی
شعر نو فارسی را، بهویژه طاعنان، رهآورد روشنفكرانی دانستهاند كه از ادبیات غرب، بهخصوص ادبیات فرانسه متأثر بودند. این اَنگ بیگانهبینی با واقعیتی قرین شد كه به ظاهر مؤید آن بود. در حقیقت، نوپردازان و، در راس آنان، نیما عموماً با آثار شاعران فرانسوی، مستقیم یا از راه ترجمه، آشنایی داشتند. بهعلاوه، نخستین نشانههای تجدد در شعرفارسی با نهضت مشروطیت پدیدار گشت كه خود آن نیز ارمغان غرب شمرده میشد و در دورانی آغاز شده بود كه روابط فرهنگی با غرب و بالاخص فرانسه، بهواسطه استادان خارجی دارالفنون و بر اثر مسافرت عدهای از ایرانیان به اروپا برای تحصیلات عالیه وسعت یافته بود. در همین اوان بود كه جنبش ترجمه رونق گرفت و، در جنب نشرترجمه آثار داستانی، سرودههای شاعران فرانسوی و آلمانی نیز جسته گریخته در مطبوعات درج و منتشر میشد.
بدین سان، قراینی در تأیید نظر آنان كه اصالت شعر نو فارسی را منكر بودند و برای آن در مرزوبوم خود خاستگاهی قایل نبودند و حتی آن را حركتی قهقرایی تلقی میكردند وجود داشت.
اكنون این پرسش پیش میآید كه این قول تا چه حد پذیرفتنی است و آیا صرف این واقعیت كه توسعه روابط فارسیزبانان با غرب خواهناخواه، اگر نه در ایجاد، دست كم در تقویت و تشحیذ نهضت تجدد در ایران مؤثر بوده اصالت این نهضت را نفی میكند و آیا برای پذیرفتاری تأثیر غرب زمینهای مساعد در كشور ما وجود نداشته و اگر داشته - كه مسلماً داشته - این زمینه چه بوده و چگونه پدید آمده است؟
برای پاسخ دادن به این پرسش، ما، در این مقام، درگیر سوابق تاریخی نهضت تجدد، كه همه شئون حیات ملی را در بر میگیرد، نمیشویم و تنها به آنچه با تجدد ادبی، بالاخص با شعر نو، ربط پیدا میكند میپردازیم.
برای رسیدن به پاسخی روشن، لازم میدانیم مسیر تطور شعر فارسی را مرور كنیم و امیدواریم كه این مرور، هر چند به غایت اجمالی، راه یا بهتر بگوییم راههایی را كه شعر فارسی از آغاز تا به امروز پیموده نشان دهد و ما را به این نتیجه برساند كه شعر نو، اگر هم طریق جدیدی اختیار كرده، از جهاتی - آنهم جهات اساسی - از عناصر پیشینهدار الهام گرفته است. اصولاً جریانهای فكری و هنری، در عین تأثر از تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، روند مستقلخود را طی میكنند. از اینرو، اگر بخواهیم برای شعر نو خاستگاهی اصیل و بومی سراغ بگیریم و راهی را كه برگزیده توجیه كنیم، از بازگشت به جریانه ادبی متقدم بر آن و، به عبارت سادهتر، از نظر افكندن به راههایی كه شعرسنتی پیموده ناگزیریم.
شعر كلاسیك فارسی در عصر سامانیان (قرن چهارم هجری) است كه هویت روشن و تشخص آشكار پیدا میكند. در این عصر است كه مجموعه سنن شعر عروضی فارسی مدون میگردد. اوزان، قوالب، قافیهبندی، تردیف، مضامین، موضوعات، صنایع بدیعی، نمادهای شعر فارسی - جملگی، در اشعار نهچندان زیادی كه از آن عصر به جا مانده، شواهد متعدد و متنوع دارند. حماسه ملی ما نیز در همین اوان، به نثر و به نظم، تكوین یافته است. به روزگار دولت سامانیان، شعر فارسی از جهات گوناگون به مرحله پختگی میرسد، شاعران بسیاری ظهور میكنند و در انواعمدیحه، تغزل، حكمت و اندرز، رثاء، خمریه، افسانه و داستان در قالبهای قصیده و مثنوی و قطعه و غزل و رباعی و حتی نوعی مسمط شعر میسرایند. اینان را نه تنها پیشگامان و پیشاهنگان (طلایهداران) بلكه بنیانگذاران و پرورشدهندگان اركان شعر سنتی فارسی باید شمرد.
یگانه مایهای كه در اشعار شاعران عصر سامانی غایب و نامحسوس است مایه عرفانی است. بررسی وجه و دلیلخالی بودن اشعار شاعران این دوره از مایه عرفانی به تفحص و تحقیق مستقل نیاز دارد و، در این مقام، از اشاره به خود این واقعیت فراتر نمیتوان رفت. همینقدر میتوان یادآور شد كه دولت آلسامان مقارن بوده است با اوجرونق مادی و معنوی و صلح و آرامش ماورالنهر. بخارا در این برهه تاریخی از مراكز مهم و معتبر تمدن بهشمار میرفت و به قول نظامی عروضی در چهار مقاله، در صمیم دولت سامانیان، جهانآباد بود و ملك بیخصم و لشكر فرمانبردار و روزگار مساعد و بخت موافق.
در چنین فضایی، بس بعید مینماید كه مایههای عرفانی به اشعار شاعرانی راه یابد كه از حمایت امیران بهرهمند بودند و روزگار در امن و آرامش و رفاه میگذراندند. باری، در اشعاری كه از این دوره به یادگار مانده تنها در یك رباعی رودكی است كه بارقهای از عرفان - حضور قلب در نماز - به چشم میآید:
روی به محراب نهادن چه سود
دل به بخارا و بتان طراز
ایزد ما وسوسه عاشقی
از تو پذیرد نپذیرد نماز
شعر عصر سامانی، هر چند با مایههای عرفانی عجین نیست، حكیمانه و پرعمق است همهجا، در آن، متانت و وقار و اعتدال خردمندانه مشاهده میشود. حتی در مدایح مبالغه راه ندارد. ممدوح به صفاتی ستایش میشود كه در او هست. میان مدیحهسرا و ممدوح نوعی صمیمیت و عطوفت محسوس و مشهود است. ضمناً اشعار این دوره به جریانی تعلق دارد كه، از حیث طرز بیان معانی، روشن و آسانیاب است. در حقیقت، در شعر دوره سامانی، دو خصلت اساسی میتوان سراغ گرفت: عمق عقلانی، سادگی زبان و روشنی بیان. این دو ویژگی است كه آن را هم مردمپسند ساخته است و هم فرزانهپسند. خواننده، حین خواندن آن، لذت قهری و دیمی میبرد و به تعمق و تلاشفكری و مَدَدجویی از سوابق معلومات و كشف تلمیحات مهجور و احیاناً شرح و تفسیر نیاز ندارد.
در مقابل این جریان، جریان دیگری سراغ داریم كه اشعار پیچیده و پرتكلف و فضلفروشانه یا پرابهام و حتی معمائیشاعرانی چون انوری، نظامی گنجوی، خاقانی و همچنین اشعار سبك هندی به آن تعلق دارد. در این مقام، حظ خواننده بیشتر محصول مایههای خود او و توانائی اوست در كشف اشارات و فهم تكلفات شاعر. اشعار دسته اول آسانتر در سینهها ماندگار میشوند و پارههایی از آنها چه بسا به صورت مَثَل سایر در میآیند. حال آن كه اشعاردسته دوم تنها در دیوانها جا خوش میكنند و بیشتر در بازار متنفننان متأدب خریدار دارند و صاحبان ذوقسلیم، اگر قصد التذاذ هنری داشته باشند، كمتر به آنها گرایش پیدا میكنند.
همین دو خصلت اساسی عمق و سادگی زبان و روشنی بیان در شعر عرفانی ما مأوا گرفته است. نهایت آن كه این عمق، به خلاف آنچه در اشعار عصر سامانی و سرودههای ناصرخسرو وجود دارد، عقلانی نیست رازورانه است. دریافت سطحی معانی این هر دو نوع - اشعار حكیمانه و اشعار عرفانی - در پرتو زبان ساده و بیان روشنی كه دارند در دسترس عامه است؛ اما پیدا كردن همحسی و همدلی و همجانی یا شاعر مستلزم از سر گذراندن تجربههای حكمی و عقلانی یا ذوقی و عرفانی است. از این حیث، شعر عرفانی از دسترس دورتر و راهیافتن به حریم شاعر از خلال آن بس دشوارتر است.
در همین خصلت است كه شعر نو با شعر عرفانی قرابت مییابد. نهایت آنكه، در شعر نو، تجربه شاعرانه و زیباشناسانه ناب است كه به زبانی به ظاهر ساده و بیپیرایه، با واژهها و تعبیرهای به لحاظ زبانی مأنوس بیان میشود و، از این جهت، مانند شعر عرفانی فریبنده است: خواننده عادی آن را میخواند و به خیال خود میفهمد و از آن لذت هم میبرد؛ در حالی كه هنوز به حریم شاعر راه نیافته است.
برای آن كه تصویر شعر نو برجستگی و صراحت و تمایز قویتری پیدا كند، مقایسه آن با شعر عصر غزنوی، كه - هر چند وجوه اشتراكی با آن دارد - از جهات متعدد با آن در تباین است، خالی از فایده نیست.
میدانیم كه، در عصر غزنوی، شعر درباری فایق بوده است - درباری نه تنها از این جهت كه به دربار تعلق و به لطافت و ظرافت گرایش داشته بلكه هم از این رو كه قرین اعتدال بوده است: نه جلوههای شهوانی در آن میبینیم نه فضای قدسی و روحانی و نه حتی آن عمق حكیمانه دوره سامانی. شاعر در صدد بازنمائی فردیت خود و بازسازیمصادیق مفرد نیست بلكه میخواهد تصویری نمونهوار و انتزاعی و اجمالی به دست دهد. از شاعر توصیفعواطف و تجربههای فردی به شیوه رمانتیكها انتظار نمیرود. توقع بیان حالات درونی و اصیل و فردی از او نمیتوان داشت. وصفهای شاعر صوری و انتزاعی و غیرشخصی است. صورت حاكم بر ماده و گویای چیزی است بیش از محتوای خود: رایحه شعری از آن شنیده میشود. در حقیقت، شعریت كلمات است كه به سخن خصلت شاعرانه میبخشد. اگر شاعر از تكرار مضامین خسته نمیشود، از آن روست كه توجه او به سخنوری و بیاناستادانه است كه ارزشی بالاتر از محتوا پیدا میكند. تحول در جهت آوردن مضامین نو نیست. هنر شاعر در آن است كه همان مضامین سنتی را به طرزی نو درآورد. مضمون به ساده شدن و پیراستگی و هر چه بیشتر انتزاعی شدن گرایش دارد تا آنجا كه در بازنمون فسرده و منجمد و تنها از راه جفت شدن با مضامین دیگر بارور گردد. اصل قاعده و مواضعه و سنت است و تبعیت از آن حتمی است. شاعر به اراده خود این انقیاد را میپذیرد تا استادی و مهارتخود را، در عین محدودیت، نشان دهد. همین قیدهای دلپذیر است كه، از طریق مشتركات، سبك دورهای را شكل میبخشد و آن را در دسترس فهم قرار میدهد. نوآوری ماهرانه و مقبول بیشتر در تركیبها و آرایشهای تازه مضمون سنتی است. از این رو، یافتن منشأ مضمون دشوار است. تنها پرورش و گونهگونی مضمون واحد را میتوان ردیابی كرد. پروردن مضمون نیز، به واقع، آوردن تصاویری است كه برای همان ویژگیهای ثابت شواهدی نو به دست دهند. تنگی دهان و میان معشوق را عنصری در یك رباعی چنین وصف میكند:
تا نَسرایی سخن دهانت نبوَد
تا نگشایی كمر میانت نبوَد
تا از كمر و سخن نشانت نبوَد
سوگند خورم كه این و اَنت نبوَد
و سعدی در دو بیت چنین:
علت آن است كه گاهی سخنی میگوید
ورنه معلوم نبودی كه دهانی دارد
حجت آن است كه وقتی كمری میبندد
ورنه مفهوم نگشتی كه میانی دارد
كه، در آن، سعدی مضامین بیت اول رباعی عنصری را، با جا دادن در دو بیت، استقلال بخشیده و هم با تعدد افعال سخن را زندهتر و پویاتر ساخته است.
همین مضمون در حافظ با مایهای فلسفی عجین میگردد و به این صورت در میآید:
بعد ازینم نبوَد شایبه در جوهر فرد
كه دهان تو در این نكته خوش استدلالیست
احمد سمیعی گیلانی
پینوشتها:
۱. مثلاً ضیاءموحد شعر نو را دنباله قطعه در شعر سنتی شمرده و، در این نظر، بیشتر به معماری و كالبدشناسی شعر نظر داشته است.
۲. تعبیر ابهام از حقوقی است كه به نظر ما، برای افاده مقصود او بهترین انتخاب نیست. در حقیقت، بیشتر از عمق شعر و رازشاعر و حریم اوست كه ذیل این عنوان سخن میرود.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران دولت سیزدهم روز دختر دولت رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی رافائل گروسی مجلس شورای اسلامی حجاب رهبر انقلاب انتخابات انتخابات مجلس
قتل هواشناسی تهران شهرداری تهران فضای مجازی پلیس بارش باران آموزش و پرورش وزارت بهداشت سلامت شهرداری سازمان هواشناسی
قیمت طلا خودرو نمایشگاه نفت مالیات حقوق بازنشستگان گاز مسکن قیمت خودرو قیمت دلار ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون محمدمهدی اسماعیلی کتاب سینمای ایران سریال دفاع مقدس موسیقی تئاتر سینما فیلم
اینوتکس دانشجویان دانش بنیان
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه رفح حماس آمریکا روسیه چین حمله به رفح ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ قهرمانان اروپا دورتموند لیگ برتر ذوب آهن نساجی بازی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران رئال مادرید
تبلیغات اپل عیسی زارع پور اینترنت گوگل سامسونگ ناسا نوآوری آیفون آب مایکروسافت
سرطان قلب آسم کمردرد اعتیاد ناباروری بیماران خاص بیمه سبزیجات