دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر تفكرات فرگه


درآمدی بر تفكرات فرگه

فلسفه معاصر به یك اعتبار در سال ۱۸۷۹ با انتشار كتابی در منطق آغاز شد این كتاب «اندیشه نگاری» نام داشت و مؤلف آن گوتلوب فرگه ۱۹۲۵ ۱۸۴۸ بود كه در شهر دانش پرور ینا استاد ریاضیات بود در واقع فرگه با این كتاب, منطق را كه از زمان ارسطو و با وجود سعی و كوشش های لایب نیتز, كانت و جرج بول, تحولی نیافته بود احیاء و تجدید كرد و بنیان منطق رمزی جدید را درانداخت

اكنون به ویژه در پرتو آثار و تحقیقات «مایكل دومت» استاد دانشگاه آكسفورد و نماینده فلسفه تحلیلی انگلیسی، اندیشه ها و آرای فرگه در مركز نزاع ها و مباحثات فلسفی قرار دارد. بعضی می گویند كه فرگه، دكارت فلسفه معاصر است و او فیلسوفی است كه در آغاز یك عصر قرار دارد و همه چیز دوباره از او آغاز شده است.در نوشتار حاضر كوشش شده تا به مهمترین محورهای اساسی تفكر فرگه تا حد امكان به تفصیل پرداخته شود. فرگه بیش از آن كه فیلسوف باشد، منطق دان و بیش از آن یك ریاضیدان تمام عیار است. بنابر این توجه و علاقه اصلی او معطوف به ریاضی و یافتن مبنای محكم برای آن است و در این میان دو هدف اصلی را دنبال می كند: فهم ماهیت حقایق ریاضی و دیگری یافتن وسیله ای كه بتوان با آن حقایق مذكور را توضیح داد.به نظر فرگه آگاهی های مربوط به ادراك حسی و قوای شهودی در توجیه حقایق ریاضی نقش ندارد و عقل به تنهایی برای این منظور كفایت می كند. پس سعی می كند مفهومی از عقل را صورت بندی كند كه به تجربه و شهود بستگی نداشته باشد و در ۱۸۷۹ بالاخره موفق به انجام این كار می شود و این بزرگترین رویداد در حوزه منطق پس از ارغنون ارسطو است. كتاب مفهوم نگاری به دو دلیل حائز اهمیت است:

نخست به دلیل آن كه برای اولین بار در منطق، تحلیل عمیق در استنتاج های قیاسی با چند سور كلی ممكن می شود. و دوم به این سبب كه فرگه موفق می شود سیستمی منطقی ارائه كند كه به خصوص این نوع از استنتاج ها در آن به نحوی روشن و با وضوح تمام قابل بیان است و آن سیستم اصل موضوعی است.فرگه نسبت میان ریاضی و منطق را به گونه ای خاص می بیند به نظر او مبانی ریاضیات را در منطق باید جستجو كرد و این را منطق گرایی می نامد كه در واقع به معنای تحویل ریاضیات به منطق است. البته به این معنا كه محتوای كامل همه حقایق ریاضی را می شود صرفاً بر اساس مفاهیم منطقی تعیین كرد كه این كار تنها بر اساس اصول اولیه منطق و تنها با استفاده از شیوه های منطق استنتاجی صورت می گیرد.

باید دانست كه منظور فرگه از تحویل ریاضی به منطق این نیست كه ریاضی همان منطق است و ما چیزی به نام ریاضی نداریم، بلكه منظور او تنها این است كه ریاضی را می توان(و باید) بر مبنای صرفاً منطقی بنا كرد یا به عبارت دیگر مبانی ریاضی و مبانی منطقی یكسان هستند و این مبانی كاملاً منطقی است.

پروژه منطق گرایی فرگه در نتیجه كشف پارادوكس راسل با شكست مواجه شد اما به هر حال مسیری كه او در این میان پیمود و دست آوردهای پیرامونی آن از اصل پروژه بسیار پربارتر می نمود. اولاً به این دلیل كه فرگه توانست نشان بدهد كه چگونه اصول موضوعه علم حساب را می شود به شیوه ای صرفاً منطقی از یك اصل واحد نتیجه گرفت. اصلی كه حتی اگر منطقی هم نباشد بدون شك بنیادی است.ثانیاً فرگه نقش عمده ای را در پیشرفت فلسفه ریاضی بازی كرد به خصوص به خاطر نقادی های استادانه اش بر مفاهیم مختلف ریاضی به ویژه آن مفاهیمی كه كانت و جان استوارت میل در توسعه آنها سهیم بودند و همین طور به سبب كند و كاو بی وقفه درباره ماهیت اعداد و در مقیاسی كلی درباره ماهیت اشیاء انتزاعی.فرگه به عنوان یك فیلسوف تحلیلی تلقی خاصی از تحلیل دارد. تحلیل برهان های استنتاجی از نظر او به این معنا نیست كه در پس شكل سطحی و ظاهری یك جمله به دنبال ساختاری بنیادی و نهفته بگردیم. ساختاری كه سبب استحكام جمله است. بنابر این از همین جاست كه كاركرد زبان و ملاحظات مربوط به آن مورد توجه قرار می گیرد. رویكرد فرگه به مسائل فلسفی واجد سه مشخصه اصلی است:

۱- تبدیل مسائل اساسی فلسفه به مسائلی درباره زبان:

برای مثال تبدیل این پرسش شناخت شناسانه كه چگونه ممكن است ما به اشیایی كه نه دیده ایم و نه شهود كرده ایم، نظیر اعداد معرفت داشته باشیم و این پرسش زبانی كه چطور می توانیم درباره اشیایی از قبیل اعداد در چارچوب زبان صحبت كنیم.

۲- قائل شدن به اصل متن:

مطابق این اصل كاركرد جمله هاست كه اهمیت دارد و توضیح كاركرد اجزاء سخن صرفاً با توجه به سهمی كه هر كدام در معنای كلی جمله دارند، ممكن است از پی آمدهای مهم فلسفی این اصل این است كه جمله، واحد اندیشه است.

۳- ضدیت با روان شناسی گری:

اندیشیدن به معنای نسبتی كه انسان با زبان و اندیشه دارد نسبتی صرفاً روانی نیست و ما نباید ملاحظات روان شناسانه مربوط به وضعیت ذهنی گوینده را با آنچه كه او می گوید و می اندیشد اشتباه بگیریم. پژوهش درباره ماهیت پیوند زبان و جهان از یك سو و زبان و اندیشه از سوی دیگر كاملاً مستقل از ملاحظات خصوصی تجربه انسانهاست. این سه مشخصه تأثیری عمیق و غیرقابل انكار بر فیلسوفان تحلیلی پس از فرگه از جمله ویتگنشتاین راسل و كارنپ گذاشته است.فرگه در كتاب مفهوم نگاری به بررسی استنتاج های مبتنی بر قیاس می پردازد و در این میان زبان عادی (ordinarg Longuage) و منطق آن را بررسی می كند و چون منطق زبان عادی را كامل نمی یابد به بررسی زیرساخت زبان یعنی ساختار نهفته و زیربنایی آن می پردازد تا آن كه بتواند زبانی مصنوعی را پایه ریزی كند كه از منطقی كامل تر و دقیق تر از منطق زبان عادی آن گونه كه شایسته زبان علم است برخوردار باشد. به عنوان مثال به عقیده او باید در مقوله هایی نظیر «الفاظ مفرد» (یا به بیان فرگه اسامی خاص) و «محمول ها» (یا به بیان فرگه مفهوم- كلمه) تجدید نظر كرد. به نظر او مقوله های دستوری سنتی زبان عادی فاقد معنای منطقی هستند. الفاظ مفرد و محمول ها عبارت ها یا مقوله هایی زبانی هستند. می دانیم كه در منطق قدیم هر جمله از سه جزء تشكیل می شود: موضوع، محمول و رابطه.برای مثال در جمله «سقراط فانی است» «سقراط» كه لفظ مفرد با اسم خاص است موضوع «فانی» محمول و «است» رابطه است. در اینجا «سقراط» اسم ذات و «فانی» ذات مفهوم است و بر این اساس به تمایز «سقراط» و «فانی» یعنی موضوع و محمول در منطق قدیم تا حدی توجه شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.