جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

عشاق شبیه خوش ترند یا متضاد


عشاق شبیه خوش ترند یا متضاد

شما هم شنیده اید که می گویند زن و شوهر اگر ویژگی هایی بر عکس هم داشته باشند با هم خوشبخت می شوند به نظرتان درست است

شما هم شنیده‌اید که می گویند زن و شوهر اگر ویژگی هایی بر عکس هم داشته باشند با هم خوشبخت می شوند ؟ به نظرتان درست است ؟ مثلا زن و شوهری که یکی برونگرا و دیگری درونگراست با هم خوشبخت تر می شوند یا زوجی که هر دو گرایش هایی نزدیک به هم برای سطح روابط اجتماعی دارند؟ زوجی که هر دو اهل تفریح و گشت و گذار باشند دلخوش ترند یا این که یکی اهل تفریح باشد و آن دیگری به خانه نشینی خو کرده باشد ؟ اگر یکی خجالتی و کم حرف باشد و آن دیگر بمب انرژی و بگو بخند ، با هم بیشتر دوام می آورند یا آن که هر دو کمرو یا هر دو پرتحرک باشند ؟

این روزها پژوهش های روانشناسی ثابت کرده است، ایده متضاد بودن ویژگی های زن و شوهر، به هیچ وجه درست نیست و گرچه زن و مرد تفاوت های غریزی با هم دارند اما اگر ویژگی های شان کاملا با هم متضاد باشد به سختی با هم کنار می آیند.

انسان ها بر اساس نظریه انتخاب ، که یکی از کاربردی ترین نظریه های روانشناسی معاصر محسوب می شود، ۵ نیاز عمده دارند که در طول زندگی در پی تامین آنها هستند. در هر انسانی بر اساس ویژگی های ذاتی و آموزش هایش در طول زندگی معمولا یکی از این نیازها پر رنگ تر است.

۵ نیاز مطرح شده در نظریه انتخاب عبارتند از نیاز به بقا، نیاز به دوست داشتن و احساس تعلق، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح. برای نمونه وقتی در کسی نیاز به تفریح از بقیه نیازها پررنگ تر است او تمایل دارد بخش عمده زندگی اش را به لذت بردن و خوشی بگذراند اما وقتی نیاز غالب کسی قدرت باشد مهمترین دغدغه او در زندگی حکمرانی و تسلط بر شرایط است.

آنها که نیاز به تعلق شان بیشتر است بیشتر عمرشان به جستجو برای دوست داشتن و دوست داشته شدن می گذرد و کسانی که نیاز به بقا در آنها قوی تر است مایلند وقت شان را صرف فراهم کردن شرایطی برای زنده ماندن کنند مثلا دلمشغولی شان فراهم کردن سرپناه یا مایحتاج زندگی یا حفظ سلامت شان است و دست آخر، کسانی که نیاز به آزادی شان پر رنگ تر است جان شان را هم بدهند حاضر نیستند اختیار امورشان را بدهند دست دیگری .

ما اغلب بخش عمده زندگی مان را صرف تأمین نیازهای مان می کنیم و البته بیشترین انرژی، وقت و هزینه را صرف بر آورده کردن آن نیازی می کنیم که از بقیه نیازها در ما قوی تر است. بر همین اساس وقتی قرار است دو نفر با هم ازدواج کنند یعنی باید نیازهای قوی مشابهی داشته باشند تا به شکل مشترکی اوقات شان را صرف تأمین آنها کنند و در غیر این صورت گرچه زیر یک سقف زندگی می کنند اما شیوه صرف کردن وقت و انرژی شان با هم کاملاً متفاوت است و این فاصله بالاخره جایی برای شان مشکل ایجاد می کند.

برای این که تشخیص دهید اصلی ترین نیاز زندگی کسی چیست به تاریخچه زندگی اش توجه کنید تا بفهمید او بخش عمده زندگی اش را صرف تأمین چه چیزهایی کرده است ؟ از او بپرسید چرا می خواهد ازدواج کند ؟ برنامه اصلی اش برای زندگی چیست ؟ وقتش را تا کنون چگونه می گذرانده است ؟ از او بخواهید برای تان درباره اهداف دراز مدتش در زندگی توضیح بدهد. با این روش تا حد زیادی متوجه می شوید که نیاز غالبش چیست و آنوقت از خودتان سوال کنید آیا مسیر زندگی شما دو نفر به هم می خورد یا دو تا جاده اید که هر کدام به سویی می روید و فقط در بخشی از راه شاید با یکدیگر هم مسیر شوید.

مریم یوشی زاده