دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

که همین لباس زیباست نشان آدمیت


که همین لباس زیباست نشان آدمیت

گفت وگو با امیر وحید سعیدی فر درباره نمایشگاه الگوهای پاییز ۹۲, گالری گلستان

سعی کردم در رنگ زمینه تنوع داشته باشم اما اکثرا از رنگ‌های روشن استفاده کردم و فقط در سلف پرتره‌یی که وجود دارد، آزادانه‌تر کار کردم و کار متفاوتی است. البته اجرای متفاوتی دارد و میل به انتزاعش هم نسبت به بقیه بیشتر است. خیلی مایل نبودم جزییات صورت خودم را نشان دهم

انتقاد که در ذهن من وجود دارد اما کار من نیست که بگویم چطور باید باشد. چیزی که در ذهنم می‌بینم را ارائه می‌کنم. برشی از آنچه به نظرم درست نیست را با کارهایم نشان می‌‌دهم

دو مورد از نظر مفهومی در کارهایم برایم مهم بوده، یکی الگوها و دوم برش. در پرتره‌ها و حالت‌های مختلف صورت برش‌های خاصی استفاده کرد‌ه‌ام که برایم خیلی مهم است. برش‌های صورت که حتی گاهی برش‌های لباس را به خود می‌گیرد و انگار الگو می‌خواهد آن را برش بزند و به حالتی که می‌خواهد برساند

رسول رخشا/ رسول رخشا: «الگوهای پاییز ۹۲»، پرتره‌های آدم‌هایی هستند که گرفتار الگوهای مشخص و مکلف هنرمند یا جامعه شده‌اند، خط و خطوطی که راه را نشان می‌دهند تا پرتره‌ها، رخساری به خود بگیرند و از نیمرخ خود به رخ‌هایی بدل شوند که انگار بر پیشانی آنها سرنوشت‌شان از پیش نوشته شده است. این خط‌چین‌های مدام و پیوسته، راهی را نشان می‌دهند که انگار بی‌اینکه بخواهی، ملزم می‌شوی که آنها را ادامه دهی، آنقدر ادامه می‌دهی تا برسی به آدم‌هایی که می‌شناسی وانگار نمی‌شناسی، پس آدم‌ها قرار است دیگرگونه باشند اما آسمان ابری بالای سر، خاکستری یکسانی می‌سازد که جز آن پناهی نداریم و لاجرم و مثل حالا باید تن بدهیم به لباس‌هایی که برازنده می‌شوند بر تن‌های تنهای ما وهمین وقت‌هاست که می‌فهمیم ما همان بوده‌ایم که باید می‌بودیم و این ضرورتی است که از دست ما خارج است و باید مثل همیشه و اکنون، تن بدهیم به قبایی که لابد برازنده است و از دست ما کاری برنمی آیدکه باشد یا نباشد... پس که همین لباس زیباست نشان آدمیت. امیروحید سعیدی‌فر، کارشناس ارشد تصویر‌سازی است و پیش از این نمایشگاهی داشته است به نام « آنتی پینوکیو» که در سال ۸۹ در گالری گلستان برگزار شده است.

در نمایشگاه قبلی که «آنتی پینوکیو» نام داشت هم مثل این کارها با آدم‌ها سر وکار داشته‌یی، با این تفاوت که از فیگور و انسان تمام قد حالا به صورت و پرتره رسیده‌یی، به‌نظر می‌رسد سوژه انسان در ذهنت برجسته است. آیا این کارها در ادامه قبلی‌هاست یا این‌بار اتفاقی به سراغ آدم‌ها رفته‌یی؟

اینکه می‌گویی انسان برایم مهم است، درست است ولی اینکه از فیگور به پرتره رسیده‌ام اتفاقی بوده است. توجه نمی‌کنم که در کارهایم فیگور برجسته است یا پرتره. انسان به مفهوم عامش برایم اهمیت دارد. چند وقتی ایده‌یی داشتم که فکر می‌کردم می‌توانم آن را روی پرتره اطرافیانم کار کنم و به نظرم رسید که باید به این شکل اجرا شوند چون هم می‌خواستم کارهای کوچک‌تر انجام دهم و هم برای کارهای بزرگ‌ترم اتود شوند. ایده‌هایی که در ذهن داشتم و قصد نشان دادن‌شان را داشتم، این‌بار با استفاده از پرتره اطرافیان و دوستان به آنها پرداختم.

یعنی همه افرادی که روی پرتره‌های آنها کار کرده‌یی، کسانی بودند که دوست و رفیق‌ات بودند؟

بله، اما این‌طور نبود که مثلا از اطرافیانم به عنوان یک شخص خاص استفاده کنم.

بین این پرتره‌ها چند چهره آشنا و شناخته‌شده هم دیده می‌شود. انتخاب آنها بین باقی پرتره‌ها به چه منظوری بوده است؟

ایشان هم افرادی بودند که با آنها برخورد داشتم و شناخته شده بودند و حس خوبی نسبت به آنها داشتم و می‌خواستم پرتره‌شان را کار کنم. مثلا اینکه شاعر یا فیلمسازی بوده که به دلایلی از او خوشم می‌آمده یا شاید دورادور با هم ارتباط داشتیم.

این پرتره‌ها برای تو یک جور نماد یا نماینده‌یی از آدم‌های مشخص و مختلف هستند یا براساس شناختی که از این افراد داشته‌یی از آنها استفاده کرده‌یی؟

پرتر‌ه‌ها برای من به عنوان « انسان » مطرح هستند نه به عنوان انسان خاص. منتها در بعضی پرتر‌ه‌ها شاید به صورت ناخودآگاه به این سمت رفتم که درباره دغدغه یا حرفه آن شخص یک مقدار کار کنم. مثلا اگر کسی که پرتره‌اش را کار کرده‌ام، شاعر بوده به جزییات شخصیتش و شاید کارش بیشتر وارد شدم اما در کل انسان بودن برایم در درجه نخست اهمیت قرار دارد.

اسم این مجموعه « الگوهای پاییز۹۲ » است. در برخورد اول نام نمایشگاه من را به این سمت می‌برد که انگار این کارها متعلق به یک دوره مشخص هستند و یک محدودیت زمانی تعریف شده دارند.

نام نمایشگاه به چند دلیل انتخاب شده. اول اینکه کارهای مربوطه را در پاییز ۹۲ انجام داده‌‌ام و دیگر اینکه در نظر دارم این کارها را در نمایشگاه بعدی ادامه دهم. مثلا بهار ۹۳ یا تابستان ۹۳ و... البته اتفاقی که روی الگوها پیش رفته را با شیوه دیگری ادامه دهم که نام‌های دیگری خواهند داشت. دلیل دوم این نیست که در تقابل با عام بودن انسانی قرار می‌گیرد.

منظورم این است که چون در یک زمان تقویمی به آن اشاره شده پس به یک مقطع مشخص محدود می‌ماند، از یک طرف هم این تقابل وجود دارد که انسان به عنوان نماینده یک جامعه یا هستی انسانی مطرح شده و باید یک جامعیت داشته باشد، اما به نظرم اسم مجموعه یادآور نگاه گذرا و مقطعی به مجموعه می‌شود.

در اصل یک جور به این قضیه طعنه زده شده که تمام مدل‌ها در یک زمان می‌آیند و می‌روند مثل اینکه شما برای افراد تعیین می‌کنید که در چه زمانی چه لباسی بپوشند. انگار برای آدم‌‌ها زمان‌بندی می‌گذارید حتی این چارچوب‌ها برایشان مشخص می‌شود. یعنی در دوره خاصی برای افراد چیزی تعریف می‌شود که ممکن است سال بعد، مد دیگری برایشان تعیین شود، فراتر از اینکه آنها برای خودشان یک ذهنیت دارند و می‌توانند برای خودشان تصمیم بگیرند، از بیرون به آنها خوراک داده می‌شود و به سمتی برده می‌شوند و اغلب خودشان در این فرآیند بی‌تصمیم هستند مثلا اینکه در دوره‌یی تعیین می‌شود که کمتر بچه‌دار شوند یا در دوره‌یی برعکس و بیشتر بچه‌دار شوند چیزی شبیه به یک ماشین یا د ستگاه مکانیکی.

اینکه می‌گویی این پروژه ادامه‌دار خواهد بود منظورت بحث الگوهاست یا اینکه نمادهای مربوط به خیاطی؟

در نظر دارم الگوها را به شیوه‌یی دیگر ادامه دهم. در جریان خیاطی هم بیشتر قضیه الگوها برایم مهم بوده.

یعنی تو در این کارها الگوی خیاطی را نمادی کرده‌یی تا به‌وسیله آن بتوانی الگوهای ذهنی و رفتاری انسا‌ن‌ها را بیان کنی و به نظر می‌رسد که آدم‌هایت هر کدام گرفتار یکسری الگو یا شابلون‌های مشخص هستند؟

بله، مثل الگوهایی که مدام تکرار می‌شود و برای انسان‌ها چارچوبی تعریف می‌شود که باید طبق الگوهای معینی پیش بروند و البته شاید ناخودآگاه در این قضیه قرار می‌گیرند. وقتی از اجتماع به آنها خوراک داده می‌شود. این الگو از یک چیز پیش‌پاافتاده مثل لباس‌شان شروع می‌شود که تداعی‌کننده همین الگوها و خط و خطوط است و می‌تواند به تمام قسمت‌های زندگی از نحوه زندگی، ارتباط اجتماعی، معاشرت و... گسترش پیدا کند. یعنی از جایی دیگر تغذیه می‌شوند، فراتر از اینکه این جریان بیرونی یا حتی خودشان فکر کنند که انسا‌ن هستند و باید خودشان نحوه زندگی‌شان را تعیین کنند. تمام اتفاقات از عقاید، آموزه‌های فکری، قوانین اجتماعی و... سعی می‌کنند انسان‌ها را در چارچوبی قرار دهند که مشخص شده هستند و انگار از قبل بریده شده‌اند. حتی این موضوع طبقات اجتماعی دارد یعنی کردار و رفتار هر طبقه را هم مشخص می‌کنند.

یعنی تابلوهای تو یک اعتراض هستند به این خطوط و الگوهای تحمیل شده به زندگی انسان‌های پیرامونت؟

انتقاد که در ذهن من وجود دارد اما کار من نیست که بگویم چطور باید باشد. چیزی که در ذهنم می‌بینم را ارائه می‌کنم. برشی از آنچه به نظرم درست نیست را با کارهایم نشان می‌‌دهم.

در اجرای کارها از چند تکنیک مثل: طراحی با ابزارهای متفاوت، چاپ، عکاسی و... استفاده کرده‌یی. این شیوه اجرا با توجه به سوژه کارهایت، این سوال را در ذهن من مخاطب به وجود آورده که انگار نسبت به این موضوع اطمینان کافی نداشته‌یی، هم به خاطر ابعاد کارها (نسبت به نمایشگاه قبلی) و هم نحوه اجرا می‌گویم. شاید اگر این کارها روی بوم و با سایز بزرگ‌تر یا با تکنیک واضح‌تری اجرا می‌شدند، بهتر بود. به نظرم اجرای آنها با سهل‌انگاری همراه بوده.

کارهای من عموما کارهای بزرگ هستند. قصدم هم این بود که این پروژه را همان‌طور کار کنم. این کارها مثل یک اتود برای کارهای بزرگ‌تر من است.

یعنی اگر زمان بیشتری برای این کارها صرف می‌کردی ممکن بود روش اجرایت تغییر کند یا شیوه بیان متفاوتی را به‌کار بگیری؟

شاید اگر بخواهم دوباره این کار را انجام دهم به شکل دیگری انجام شود اما این کارها اتودی برای کارهای بعدی است. اما درباره این کارها، از هر پرتره یک تمام‌رخ، نیمرخ و یک مدل که خود شخص می‌پسندید عکس می‌گرفتم و با هم ترکیب می‌کردم. ممکن بود از دو یا سه حالت استفاده کنم یا برش بدهم و با هم ترکیب کنم. مرحله بعدی اجرای پرتره‌ها مختلف بود. بعضی با ماژیک، مدادرنگی، آبرنگ و... بود. دلیل استفاده از تکنیک‌های مختلف هم شاید به نوعی تنوع و شاید هم نشان دادن مهارت در استفاده از تکنیک‌های مختلف بوده. در نهایت این کارها به نوعی یک جور تجربه هستند و شاید در کارهای بعدی اتفاقات جدیدی بیفتد.

اگر گفتم سهل‌انگاری، مثلا اینکه چرا الگوها را چاپ کرده‌یی و آنها را نکشیده‌یی؟

من بعد از عکاسی با تکنیک‌های مختلف روی پرتره‌ها کار می‌کردم، در مرحله بعد می‌خواستم کار را چاپ کنم تا جنس دیگری به آن اضافه شود. می‌خواستم اتفاقی که از محیط به پرتره‌ها اضافه می‌شود را نشان دهم. اینکه پرتره‌هایی که هر کدام به صورت متفاوت با تکنیک‌های متفاوت اجرا شده‌اند به شکلی یکسان چاپ می‌شوند و در واقع چیزی از بیرون بر آنها تحمیل می‌شود. طرح خطوط در کامپیوتر اجرا شده و بعد چاپ شده. نوشته‌ها و خطوط هم بعد از پایان نقاشی اضافه و چاپ شده. یعنی براساس هر کدام از کارها در نظر گرفته شده که خطوط و نوشته‌ها اضافه شوند.

تصورم این بود که ما یکسری انسان در جامعه هستیم که در رفتارهایمان از یکسری الگوهای مشخصی پیروی می‌کنیم.

این گفته بیشتر جنبه انتقاد به افراد است که این فرم‌ها را گرفته‌اند اما درجه اول انتقاد من نسبت به کسانی است که این الگوها را منتقل می‌کنند. یک بچه نمی‌تواند این الگوها را انتخاب کند، خانواده و اجتماع هستند که این الگوها را به بچه‌ها تحمیل می‌کنند بدون اینکه به آنها یاد بدهند که خودشان فکر کنند، الگوسازی را به آنها می‌آموزند.

به هر حال جامعه‌یی وجود داردممکن است خانواده، مدرسه یا... باشد و زمینه‌یی وجود دارد که به ما تحمیل می‌شود.

بله، البته من روی همه این پرتره‌ها یک نیروی غالب آورده‌ام. نگاه من این‌طور است که الگوها به افراد تحمیل می‌شوند و شاید حتی افراد خودشان هم متوجه نشوند اما تاثیر آنها وجود دارد.

به رنگی بودن کارها فکر نکردی؟

سعی کردم در رنگ زمینه تنوع داشته باشم اما اکثرا از رنگ‌های روشن استفاده کردم و فقط در سلف پرتره‌یی که وجود دارد، آزادانه‌تر کار کردم و کار متفاوتی است. البته اجرای متفاوتی دارد و میل به انتزاعش هم نسبت به بقیه بیشتر است. خیلی مایل نبودم جزییات صورت خودم را نشان دهم.

زمینه همه کارها یک الگوی برش خیاطی مشخص است و تو در خیلی از آنها اشیایی را که به موضوع خیاطی ربط دارند، اضافه کرده‌یی. نام نمایشگاه و زمینه مشترک کارها ذهنیت تو را منتقل می‌کنند به نظر می‌رسد رفتن به سمت کلاژ کردن کار کمی«پز» کارهایت را زیاد کرده.

دو مورد از نظر مفهومی در کارهایم برایم مهم بوده، یکی الگوها و دوم برش. در پرتره‌ها و حالت‌های مختلف صورت برش‌های خاصی استفاده کرد‌ه‌ام که برایم خیلی مهم است. برش‌های صورت که حتی گاهی برش‌های لباس را به خود می‌گیرد و انگار الگو می‌خواهد آن را برش بزند و به حالتی که می‌خواهد برساند. اما اشیایی که استفاده کرده‌ام به دلیل این بود که اولا تکنیک اجرایی من یک مقدار واقع‌گرایانه بود و خودش را به رخ می‌کشید و می‌خواستم ضرب این تکنیک را تا حدی بگیرم. دوم اینکه به نظرم از نظر زیبایی‌شناسی اضافه شدن حجم‌های برجسته به کارهای ساده جذابیت می‌دهد و به نسبت کارهای دیگر که تماما سیا‌ه‌قلم یا مدادرنگی است متفاوت خواهد بود. ضمن اینکه از نظر مفهومی آمدن آینه یا قیچی مفهومی را اضافه می‌کند. می‌خواستم این یکنواختی را از بین ببرم. شاید اگر این وسایل استفاده نمی‌شد پرتره‌های یکسان، تکرار می‌شدند. به نظرم با این کار تنوع فرم بیشتر شده.

در چه تعدادی از کارهایت کلاژ استفاده شده؟

حدودا در نیمی از کارهایم استفاده کرده‌ام. به هر حال این نمایشگاه برای من یک تجربه بوده و اینکه چقدر موفق بوده یا نه به عهده مخاطب است و امیدوارم مرحله بعدی بهتر باشم. البته به‌نظرم نسبت به تجربیات قبلی کار نوتری است.

اما فکر می‌کنم با اضافه شدن اشیا به برخی کارها تقابل بین طنز و جدی بودن ماجرا القا می‌شود. در واقع کارها تا حدی از نظر جدی بودن کمرنگ شده و مخاطب در ابتدا شاید متعجب شود... به جنبه طنز کارهایتان فکر کرده‌اید؟

به هر حال ابعاد شخصیتی‌مان متفاوت است در عین حال که ممکن است در جاهایی خیلی جدی باشیم اما در وجودمان طنز هم وجود دارد.

الگوهای جمعی و شخصیتی یادشده، بحثی جدی است اما روش بیان انتخاب شده در جاهایی به‌نوعی طنزگونه است.

قسمتی که اشیا اضافه شده شاید کار را از جدی بودن خارج کرده البته به نظرم کار را تبدیل به طنز نمی‌کند. یک مقدار خشک و سنتی بودن کلام را کم می‌کند و یک مقدار کار را بامزه می‌کند. اما خطوط و برش‌های جدی بودن کار را کم نمی‌کند. حتی کل جریان جدی بودن در برش‌‌ها و خطوط است.

اما نوشته‌های کنار خطوط برش هم به فارسی نیست. به نظرم استفاده تکست به این شکل باز یک نقطه توجه و میل به طنز می‌سازد.

معمولا افرادی که از کارهایشان الگو تهیه می‌کنند روی الگوهایشان می‌‌نویسند که مربوط به چه قسمتی است. اما دلیل اینکه از خطوط فارسی استفاده نکردم این بود که اخیرا فونت فارسی دلیل فروش کار است و به آن کمک می‌کند. سعی کردم از این قضیه که جریان بازاری پیدا کرده است دور شوم و دوم اینکه فینگلیش شدن را در خیلی جاها مثل اینترنت یا پیامک استفاده می‌کنیم و به نوعی جزء زندگی روزمره ما شده و دلیلی نداشت که استفاده نکنم.