یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا

داماد بدشانس


داماد بدشانس

۱۵ سال پیش برای اجرای مراسم عقدی در حومه تهران، به یکی از روستاهای فیروزکوه دعوت شده بودم. در روز و ساعت تعیین شده برای خواندن خطبه عقد به نشانی‌ای که به من داده شده بود، رفتم. …

۱۵ سال پیش برای اجرای مراسم عقدی در حومه تهران، به یکی از روستاهای فیروزکوه دعوت شده بودم. در روز و ساعت تعیین شده برای خواندن خطبه عقد به نشانی‌ای که به من داده شده بود، رفتم.

معلوم بود که برای مراسم از رسم و رسوم خاصی پیروی می‌شود.

قبل از برگزاری مراسم، قرار بود داماد را سوار بر اسب تزئین شده‌ای به پای سفره عقد بیاورند.

یک ساعتی از ورود من گذشته بود که متوجه حضور داماد سوار بر اسب شدم.

با آمدن داماد جوان، مهمانان شروع به هلهله و شادی کردند و اسب بیچاره از شدت صدا ترسید رم کرد و داماد را به زمین کوبید و پا به فرار گذاشت. میهمانان به طرف داماد که نقش بر زمین شده بود، شتافتند.

جوان بدشانس بشدت زخمی شده بود و توان بلند شدن از زمین را نداشت.

آن روز عقد انجام نشد و تا بهبودی داماد عقد به روز دیگر موکول شد.

سردفتردار ـ محمدصادق قاضی طباطبایی