چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

غریب در وطن


غریب در وطن

خواجه نصیر, بیرون از ایران مورد غضب و در ایران مورد بی مهری بوده است

● خسروپناه: خواجه نصیر؛ مؤسس کلام فلسفی

گرچه عنوان طوسی بر خواجه ‌نصیر هست، ولی ایشان اصالتا اهل قم بود و در طوس به دنیا آمد، ولی پدرش شیخ وجیه‌الدین محمد بن حسن از روستای جهرود از توابع قم بود که به جهت زیارت امام هشتم(ع) به طوس رفت و در آنجا ماندگار ‌شد. خواجه نصیر شخصیت جامع‌الاطراف و ذوفنونی است. او متولد ۵۹۷ قمری و وفاتش هم ۶۷۲ قمری است. او از درخشنده‌ترین چهره‌های حکمت و ریاضیات در قرن هفتم است. از خواجه‌نصیر به عناوین نصیرالدین محقق طوسی، خواجه طوسی، استادالبشر یاد می‌کنند. قصد ندارم در مورد شخصیت علمی و مشکلات فراوانی که ایشان در حاکمیت مغول‌ها داشته صحبت کنم و لازم است در این‌گونه نشست‌ها به نوآوری‌های این‌گونه شخصیت‌ها بپردازیم. خواجه هم نوآوری‌های فراوانی در حوزه حکمت و ریاضیات و نجوم داشته است که واقعا می‌توان او را یک حکیم جامع‌نگر معرفی کرد.

وی را مؤسس کلام فلسفی می‌دانم، افرادی که با تاریخ کلام اسلامی آشنایی دارند، می‌دانند که کلام اسلامی ۴ مرحله را پشت‌سر گذاشته است: کلام نقلی، کلام عقلی، فلسفه کلامی و کلام فلسفی. مخصوصا در کلام شیعه این چهار مرحله کاملا آشکار است. ابتدا کلام شیعه عمدتا مبتنی بر کلام نقلی بود یعنی نقل پیشوایان معصوم و ادعای کلامی با قال الباقر(ع) و قال الصادق(ع) معرفی می‌شد. آثار کلامی قرن اول و دوم در دست نیست و عمده آثار کلامی قرن سوم هم از بین رفته است، ولی کتاب‌الایضاح فضل‌بن شاذان تا آثار شخصیت‌هایی مانند شیخ صدوق که متوفی ۳۸۱ قمری است، موجود هست. کتاب اعتقادات یا توحید شیخ صدوق نقلی است همان‌طور که «من لا یحضره الفقیه» ایشان که کتاب فقهی، روایی و نقلی است. کتاب کلامی او هم توحید صدوق است که نقلی است. شیخ مفید شاگرد شیخ صدوق کلام را عقلی می‌کند، اما این به این معنا نیست که از نقل استفاده نمی‌کرده است. شیخ مفید مؤسس کلام عقلی است که متوفی ۴۱۳ قمری است. روش عقلی ایشان مبتنی بر نظام فلسفی نبود؛ یعنی این گونه نبود که شیخ مفید یک نظام فلسفی را اول مدون کند تا نظام فلسفی او برای کلام مبنا شود. فارابی و بوعلی هم هستند که با توجه به مباحث فلسفی و امور عامه الهیات بالمعنی الاخص را تدوین می‌کردند که اکنون از این بحث خارج هستند. بعد از بوعلی سینا شخصیت‌هایی مانند غزالی و سپس فخررازی منتقد فلسفه می‌شوند یعنی در واقع این نکته را می‌فهمند که پرسش‌هایی در فلسفه مطرح است که باید به آنها پاسخ داد اما چون پاسخ فیلسوفان را با آرای کلامی اشعری ناسازگار می‌دانستند، لذا هم فلسفه را نقد کردند و هم آمدند با کمک کلام اشعری به پرسش‌های فلسفی خودشان پاسخ دادند، لذا مسأله سومی از کلام به دست آمد بنام فلسفه کلامی یعنی فلسفه‌ای که تابع علم کلام است، لذا می‌بینید که غزالی کتابی بنام «المستصفی فی علم الاصول» دارد که در آنجا به تعریف علم کلام می‌پردازد و می‌گوید: علم کلام، دانشی است که از عوارض موجود به ما هو موجود بحث می‌کند یعنی تعریف فلسفه را به کلام می‌دهد و قید «علی قانون الاسلام» را به آن اضافه می‌کند که فلسفه، کلامی شود.

خواجه نصیر حکیم قرن هفتم شیعی میراث گذشته مشاء، اشراق و معتزله و اشاعره و شیعه را در اختیار دارد. آیا او در کتاب‌های کلامی مانند تجریدالاعتقاد همانند فارابی و ابن‌سینا عمل می‌کند یا مثل غزالی و فخر رازی؟ از قضا وقتی روبه‌روی فخر رازی می‌ایستد قدم به قدم او را نقد می‌کند و تمام جرح‌های او بر اشارات را پاسخ می‌دهد و کلام بوعلی را شرح می‌دهد؛ بجز در ۲ جا که حاشیه بر بوعلی دارد در کل اشارات هیچ نقدی بر بوعلی ندارد. وی در کتاب تجریدالاعتقاد با کمک فلسفه‌ای که بنده از آن به فلسفه ترکیبی مشاء و اشراق تعبیر می‌کنم نظام کلامی خود را مدون می‌کند و کلامی بنام کلام فلسفی تأسیس می‌کند یعنی برای اولین‌بار خواجه‌نصیرالدین طوسی نظام کلامی می‌نویسد که مبتنی بر نظام فلسفی است و نمی‌توان گفت که این فلسفه فقط مشاء یا اشراق است چون در مباحث برخی از اصول فلسفی مشاء را نمی‌پذیرد و برعکس. خواجه نصیر گرچه فلسفه مشاء و اشراق را ترکیب کرد و از هر دو برای بحث های کلامی بهره برد، اما این‌گونه هم نبود که در بحث‌های کلامی همیشه تابع نظام فلسفی مشاء یا اشراق باشد، مثلا در تجرید‌الاعتقاد حُسن و قبح ذاتی و عقلی را می‌پذیرد یعنی هم معتقد است افعال ذاتا حسن و قبح دارند و هم معتقد است که عقل بشر فی‌الجمله می‌تواند حسن و قبح را کشف کند یعنی ثبوتا و اثباتا رأی متکلمان را پذیرفته در حالی‌که در بحث‌های بوعلی‌سینا مسائل حُسن و قبح جزو مقدمات برهان قرار نمی‌گیرد لذا قاعده لطف که مصداقی از حُسن و قبح است برای بحث بعثت و امامت، کبرای برهان قرار می‌گیرد یعنی آنها را جزو مشهورات نمی‌دانست. خواجه‌نصیرالدین طوسی براساس یک نظام فلسفی که ترکیبی از مشاء و اشراق و آرای شخصی خود ایشان بوده نظام کلامی خود را تأسیس کرده لذا ایشان مؤسس کلام فلسفی است.

● اعوانی: فیلسوفان در زمان عسرت

همه فلاسفه بزرگ دچار عسرت بودند مخصوصا در عالم اسلام از عبارات مختلف آنها در آثارشان می‌توان چنین واقعیتی را فهمید مثلا در کتاب ابن‌سینا به عبارات عجیبی برخوردم که به طور ضمنی به دشواری‌هایی که مواجه بوده اشاره کرده بود. فیلسوفانی مانند ابن‌سینا و سهروردی در زمانه سختی زندگی می‌کردند، معمولا امروزه کسانی که انتقاد می‌کنند آنها را با احوال زمانه خودشان مقایسه می‌کنند و نمی‌دانند که او در چه زمانه‌ای و شرایطی زندگی می‌کرد. ویکو، فیلسوف معروف و مورخ، در آثارش شرط کرده است کسی که می‌خواهد درباره زمانه‌ و فیلسوفی بحث کند شرط اول این است که با احوال آن زمانه آشنا باشد نه این‌که از زمانه خودش آنها را بررسی کند. دقیقا ببیند که آن فیلسوف در چه زمانه‌ و شرایطی این تفکرات را داشته و در واقع باید آن دوره زمانی را بازخوانی کند. بنابراین ما باید خواجه طوسی را از این حیث نگاه کنیم که در واقع در شرایط بسیار سختی بوده است. مرحوم همایی مقاله‌ای نوشتند که آن را در هزاره تولد ابن‌سینا منتشر کردند. در این مقاله ایشان نشان می‌‌دهد که ابن‌سینا در روزهای آخر زندگیش یعنی بعد از سال ۴۲۰ وقتی که سلطان محمود غزنوی به ری حمله کرد و سال بعد که سلطان مسعود به ری حمله کرد تا آخر عمر چه روزگار سختی داشت و طی این حمله چه آثار گرانبهایی از او به آتش کشیده شد. به مسأله در به دری ابن‌سینا کمتر توجه دارند و همین امر در مورد خواجه هم بوده است. او در زمان هلاکوخان خونخوار زندگی می‌کرد. واقعا با این شخصیت خونخوار ساختن و امور فرهنگی مملکت را اداره کردن و فرهنگ را نجات دادن کار بسیار بسیار عظیمی است.

دینانی: خواجه نصیر بزرگ‌ترین مرد سیاست جهان اسلام است. در جهان اسلام علی‌الاطلاق مردی به عمق اندیشه سیاسی خواجه نیست؛ کار سیاسی که خواجه کرد سیاسی ـ فرهنگی است نه سیاسی به معنای امروز. سیاستش در خدمت فرهنگ اسلام است

خواجه نصیر در پایان شرح اشارات می‌نویسد: «بیشتر مطالب این کتاب را در یک حال دشواری نوشتم که دشوارتر از آن قابل تصور نیست، اینها را وقتی نوشتم که خاطرم مکدر بود که خاطری مکدرتر از آن ممکن نیست در زمانی که هر جزئی و آنی از آن زمان ظرفی برای غصه‌ای و عذاب دردناکی هست و پشیمانی و حسرتی عظیم است و آن را در جایی نوشتم که هر لحظه آن یک شعله آتش جهنم بود و بالای آن آب گرم بود. هیچ زمانی نبود که چشم‌هایم آشک‌آلود نبود و هیچ لحظه‌ای نبود که درد من افزون نشد و هم و غم من چند برابر نشد.» خواجه ‌نصیر در واقع احیاکننده حکمت مشاء است. ابن رشد با این‌که آخرین حلقه بود و کتاب تهافت‌التهافت را در رد تهافت‌الفلاسفه نوشت چندان مؤثر نبود و نتوانست فلسفه را در غرب عالم اسلام نجات دهد، اما خواجه طوسی با نوشتن چند کتاب و پرداختن به دقایق فلسفی توانست حکمت مشاء را نجات دهد و کاری بسیار گرانسنگ، بهتر، فلسفی‌تر، دقیق‌تر و حکمی‌تر انجام داد.

نهایت کار ابن رشد پاسخ به غزالی بود. غزالی در شرق اسلام هیچ اثری نداشت و اثر او در خارج از ایران بود. در ایران مخالفان سرسخت‌تر از غزالی مانند استادان غزالی، اشاعره و فخر رازی بودند از طرف دیگر کار غزالی و اشکالات او خیلی ابتدایی بود. مسلما خواجه نصیر کتاب‌ تهافت‌الفلاسفه او را خوانده بود، اما آن را شایسته جواب نمی‌دانسته است، فلسفه مشاء دشمنان و معاندان سرسخت‌تری در شرق جهان اسلام داشت که لطمات سختی به حکمت مشاء، مخصوصا به شخصیت ابن‌سینا وارد کردند و اگر شیخ طوسی کتاب تهافت‌التهافت را خوانده بود بیشتر از غزالی به ابن رشد حمله می‌کرد به خاطر حملات نادرستی که او به ابن‌سینا کرده است. فخر رازی در کتاب «شرح اشارات» و «محصل» به ابن‌سینا خیلی انتقاد کرده بود که خواجه نصیر با نوشتن ۲ کتاب «نقد محصل» و «شرح اشارات» ریشه جرح‌ها و تشکیکات فخررازی، امام المشککین را خشک کرد و به تمام اشکالات او پاسخ داد.خواجه نصیر همچنین به اشکالات شهرستانی از مخالفان ابن‌سینا که کتاب المصارعه را نوشته بود پاسخ دارد، اگر خواجه این شبهات را پاسخ نداده بود این شبهات تا به امروز زنده بود چون شبهات فخررازی خیلی مهم بود. خواجه نصیر شاگرد برخی از شاگردان فخر رازی بوده بنابراین با شبهات او کاملا آشنا بوده است.

ملاصدرا یک‌بار در اثری به کسی به نام ابن رشید اشاره کرد که برخی تصور می‌کنند او همان ابن رشد است اما در واقع این‌گونه نیست. هورتن کتابی در مورد ابن رشید دارد که او شاگرد قاضی عبدالجبار بوده است. در شرق جهان اسلام اصلا با ابن رشد آشنا نبودند. اگر خواجه نصیر را با ابن‌سینا مقایسه کنیم در برخی از علوم خواجه سرآمد بود. در علم ریاضیات، نجوم و... مسلما برتر بوده است. خواجه نصیر در ریاضی‌کردن علوم، کار مهمی در عالم اسلام انجام داده است. باید به مکتب‌های گذشته، مکتب تبریز یا آذربایجان یا همان مراغه را بیفزاییم. این مکتب فلسفی نیست بلکه بیشتر علمی است. سهروردی و استادش مجدالدین جیلی و خواجه نصیر و متفکرانی دیگر چون سراج‌الدین ارموی، شمس‌الدین خسروشاهی، شهرزوری، اثیرالدین ابهری نویسنده کتاب الهدایه، کاتبی قزوینی، قطب‌الدین شیرازی و قطب‌الدین رازی و ابوعلی سلماسی و عبدالقادر حمزه‌بن یاقوت اهری، ابوعبدالله محمد تبریزی از شارحان ابن میمون اندلسی و دیگر بزرگان وابسته به مکتب مراغه و تبریز هستند که در تداوم تاریخ فلسفه و تاریخ ایران بسیار مهم بوده است.

● دینانی: خواجه نصیر؛ فیلسوف گفت‌وگو

«ای غریبان سفر کرده کدامین غربت‌/‌ بدتر از غربت مردان وطن در وطن است.» خواجه نصیر مصداق این شعر است. او یکی از بزرگ‌ترین مردان تاریخ بشر است که خارج از ایران همه بالاتفاق دشمن او هستند، جهان سنت دشمن خونین خواجه هستند و در وطن اگرچه دشمن او نیستند اما غریب است. اگر بخواهیم بعد از فارابی و ابن‌سینا مردی را نشان دهیم که جامع در علوم عصر خودش هست علی‌الاطلاق کسی جز خواجه نصیر نیست. خواجه رصدخانه‌ای ساخت که قبل از او سابقه نداشت. همه اندیشمندان عالم را جمع کرد و در مراغه رصدخانه‌ای ساخت که تا ابد مایه افتخار ماست. از جامعیت خواجه که بگذریم، او بزرگ‌ترین مرد سیاست جهان اسلام است. در جهان اسلام علی‌الاطلاق مردی به عمق اندیشه سیاسی خواجه نیست؛ کار سیاسی که خواجه کرد سیاسی ـ فرهنگی است نه سیاسی به معنای امروز. سیاستش در خدمت فرهنگ اسلام است. تدبیری اندیشید که با هلاکوخان مغول (غول قدرت) سازش کرد تا خلافت ننگین ششصد ساله عباسیان را لگدکوب کرد. اگر خواجه خلافت عباسی را منقرض نکرده بود الان معلوم نبود که سرنوشت ما چه می‌شد؟! مسلما فلاکت‌بار می‌شد.

کار عظیم دیگر خواجه که به نظرم مهم است این که خواجه واقعا در فرهنگ سیاستمدار بود. او در زمانی زندگی می‌کرد که از بدترین دوران‌های عالم بود؛ هم از نظر ظلم و بیدادگری مغول و کشتار و بیداد آنها و هم از نظر انحطاط فرهنگی و غلبه اشعریت که هنوز هم بر ما حاکم است و متأسفانه به جهان غرب هم سرایت کرد.

اشعریت، دشمن تفکر است، متأسفانه زیانی که اشاعره به اسلام وارد کردند حتی مغول‌ها هم نکردند و هنوز هم این تفکر رایج است. خواجه دشمن اشعریت است؛ خواجه یک فیلسوف است. اهل سنت به خاطر انقراض خلافت با خواجه دشمن هستند و درست است که ما دشمن او نیستیم، اما قدر و منزلتش را هم نمی‌دانیم. خواجه را هنوز به عنوان یک متکلم می‌شناسیم، در صورتی که خواجه یک فیلسوف تمام عیار و درجه یک است، اما در زمانی زندگی می‌کرد که نمی‌توانست علنا فلسفه را بگوید و بنویسد. هم‌اکنون در قرن بیست و یکم و در دنیای مدرن خیلی حرف‌ها را نمی‌توان زد؛ چگونه خواجه می‌توانست در اوج اشعریت فلسفه بگوید و بنابراین علم کلام را در قالب کتاب تجریدالاعتقاد نوشت اما به صورت کلام، فلسفه گفت یعنی کلام را تبدیل به فلسفه کرد و روج فلسفی را در کلام شیعی دمید. متأسفانه کلام شیعی تا خواجه اوجی ندارد و کلام اهل سنت نسبتا قوی است. با وجود عظمت شیخ طوسی و شیخ مفید اما کلامشان ضعیف است، چرا کلام شیعه ضعیف بود؟ چون نیازی نداشتند. ائمه(ع) حاضر بودند و مردم مشکلات خود را از امام می‌پرسیدند و چون امامان(ع) به سؤالات مردم پاسخ می‌دادند بنابراین لازم نمی‌دیدند که خودشان فکر کنند اما چون اهل سنت امام نداشتند ناچار بودند فکر کنند و درست و غلط چیزهایی می‌گفتند. متأسفانه ما هنوز هم بر احادیث ائمه(ع) فکر نمی‌کنیم! خواجه کلام شیعی و اسماعیلیه را اوج داد و در واقع آن را عوض کرد. خواجه در تجریدالاعتقاد و در شرح اشارات خیلی حرف‌های مهم و جدیدی دارد.

خواجه همیشه مرد گفت‌وگو است و با هر اندیشمندی که در هر نقطه‌ای از عالم در عصر او زندگی می‌کرد مکاتبه داشت؛ خسروشاهی در دمشق، صدرالدین قونوی در قونیه که با هم پرسش و پاسخ داشتند که واقعا خواندنی است. فلسفه یعنی گفت‌وگو، اگر کسی بدون گفت‌وگو فلسفه بخواند یعنی دارد وراجی می‌کند. ما فکر نداریم، بلکه فکر کردن داریم. ما فهم داریم یا فهمیدن؟ بین لغت فهم و فهمیدن تفاوت وجود دارد یا نه؟! آیا اصلا بدون فهمیدن فهمی وجود دارد؟ چون نیک بنگریم اصلا فهم نداریم، بلکه فهمیدن داریم. ممکن است فهم‌هایی در ما باشد اما فهمیدنی نباشد که اینها فهمیدن ما نیست، بلکه فهم دیگران در ماست. فیلسوف می‌تواند با خودش گفت‌وگو و با خودش فهم کند. ما مونولوگ نداریم وقتی فیلسوف با خودش گفت‌وگو می‌کند همان دیالوگ است. وقتی پرسشی داشته باشیم با خودمان فکر می‌کنیم و وقتی فکر می‌کنیم یعنی داریم دیالوگ باطنی (درونی) برقرار می‌کنیم. خواجه هم فیلسوف گفت‌وگو است هم با خودش و هم با دیگران گفت‌‌وگو دارد در این گفت‌وگوها پرسش‌های زیبایی طرح می‌کند و پاسخ‌های زیبایی ارائه می‌دهد.

سید‌حسین امامی