یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مامان خدا چه شکلیه
یادم میآید وقتی خیلی کوچک بودم مادرم پولخردهای کیفاش را در یک صندوقچه کوچک میانداخت: یک تومانی، پنج تومانی و گاهی هم اسکناس....
روزی از او علتاش را پرسیدم و مادر گفت: «اینها را جمع میکنم تا برای بچههای یتیم، لباس و کتاب داستان و اسباببازی بخریم... آنها پدر ندارند و ...» درست به خاطر دارم که با تعجب گفتم: «این همه پول را ما چرا باید بدهیم؟ به ما چه؟» در عالم کودکی، آن سکههای پولخرد به نظرم زیاد میآمد. مادر در جواب من گفت: «با این کار خوب و شاد کردن دل آنها، خدا را خوشحال میکنیم. همه مردم سعی میکنند کارهای خوب انجام دهند تا در مسابقه خوشحال کردن خدا برنده شوند.» این قضیه باب آشنایی من با خدا بود و بعد از آن، پشت سر هر کاری، مدام از مادرم میپرسیدم: «خدا خوشحال شد؟ یعنی میخنده؟... پس چرا نمیبینیماش؟» به یاد میآورم که صحبتهای مادرم دایم در مورد این بود که خدا خیلی مرا دوست دارد چون چشمهای زیبا و سالمی به من داده است.
گوشها، دهان و همه اعضای بدنام را با کارکردش توصیف میکرد و میگفت: «خدا اینها را برای این به تو داده که خیلی دوستت دارد.» برای همین، قبل از غذا خوردن و بعد از پایان آن، قبل از خوابیدن و خلاصه در هر کاری سریع به این میاندیشیدم که چهقدر خوب است دست دارم تا بازی کنم؛ چشم دارم تا ببینم و ... کودکانه میگفتم: «خدایا دوستات دارم... حیف که تو آنقدر بزرگی که روی زمینجا نمیشوی، وگرنه میآمدم و سفت بغلات میکردم...»
وقتی بزرگتر شدم هنوز این در باورم بود که همه مردم ما با هم مسابقه میدهند تا خدا آنها را بیشتر از دیگری و دیگران دوست داشته باشد. از اینکه خدا همیشه مرا میدید و مراقبام بود، حس خوبی داشتم. امروز گاهی از تصورات کودکیام در مورد خدا به خنده میافتم اما آنچه هنوز در ذهنام مانده، شکوه و عظمتی است که توصیفناشدنی است. این شناخت و حس خوبام را مرهون رفتار صحیح مادرم هستم. هفته گذشته به دیدار مادرم رفتم و از او به همین خاطر تشکر کردم. دلیل این سپاسگزاری، آن هم بعد از این همه سال، شنیدن داستان زندگی پسر ۸ سالهای بود که به دلیل رفتار غلط بزرگترهایش، با شنیدن نام خدا، به اضطراب میافتد و صرفا از او وحشت دارد.
«داستان زندگی» این هفته را بخوانید و نظر دکتر میترا حکیم شوشتری، روانپزشک کودک و نوجوان و دکتر محمدرضا خدایی، روانپزشک، را هم در همین خصوص بشنوید.پدر یک خانواده سه نفری هستم. با همسرم و پسرم، امیر، زندگی میکنم. اوضاع زندگیمان متوسط رو به ضعیف است و برای تامین هزینههای اجارهخانه و زندگی مجبورم دو شیفت کار کنم. این را میگویم تا بدانید بیشتر اوقات در خانه نیستم و پسرم اغلب آموزشهایاش را از مادر، مربیان مهد و حالا هم معلم مدرسه میگیرد. همه زحمات او بر دوش همسرم است و او همواره میکوشد تا خوب تربیتاش کند. مدتی بود راجع به پسرمان و رفتارها و افکار عجیب و غریباش ابراز نگرانی میکرد.
همسرم میگفت امیر دایما از اینکه خدا قرار است او را در آتش بسوزاند واهمه دارد و آنقدر نگران است که حتی کارهای عادی و روزمرهاش را هم با دلهره انجام میدهد. همسرم به امیر گفته بود که جهنم و بهشت چیست و ما پاداش کارهای خوب و کیفر کارهای بد را میبینیم اما نپرسیده بود که این همه ترس و نگرانی از کجا به سراغ او آمده است. سخن کوتاه کنم. کار به جایی رسید که امیرم این روزها سر از مطب روانپزشکی درآورده و انواع داروها را میخورد و به جلسات رواندرمانی میرود. دکتر میگوید ما با ندانمکاریمان او را بیمار کردهایم و چون من و مادرش مطابق با سناش در مورد خدا و اخلاقیات صحبتی با او نکردهایم به راحتی حرفهای غیرواقعی یکی دو تا از مربیان و معلمان مدرسهاش در او اثر کرده است.
خواستم از حرفهای غلطی که آن معلم ناآگاه زده بود، گله کنم اما دکترش میگفت: «تقصیر خودتان است! در یک کلاس ۲۰ نفری، چرا فقط پسر شما اینطور شده؟ شما اطلاعات درستی به او نداده بودید تا بتواند با شناخت، حرف درست و غلط را تشخیص دهد. نباید با یک پسر ۸ ساله از بهشت و دوزخ صحبت میکردید.» حالا ما نمیدانیم با امیر چه کنیم؟او شبها از خواب میپرد و دایم در اضطراب به سر میبرد. حتی سیدی کارتن هم تماشا نمیکند و رفتارهای کودکانه نمیکند و میترسد اینها گناه باشند!
شما بگویید چه کمکی میتوانیم انجام بدهیم؟همانطور که پزشک امیر برایتان توضیح داده و من بر آن صحه میگذارم، اگر والدین به صورت فعال در زمینههای مختلف به آموزش فرزندان خود نپردازند، بچهها تحت تاثیر گفتههای دیگران قرار میگیرند و اطلاعات موردنیازشان را از منابع دیگر به دست میآورند؛ منابعی که شاید علمی و منطقی نباشد و فقط زاییده ذهن یک فرد یا خانواده و فرهنگی باشد که او در آن پرورش یافته. اما نگران نباشید. به نظر میرسد که «امیر» شما دارای مشکلات اضطرابی بوده. شاید در خانوادهتان هم سابقه اضطراب یا افسردگی وجود داشته باشد.
به همین دلیل، القاهای ذهنی معلمش نیز مزید بر علت شده و از این طرز تفکر غلط که موجودی در آسمانها مدام در پی اوست تا او را بگیرد و در آتش بیندازد، اضطراب گرفته است. من در میان مراجعان خودم موارد مشابهی دارم که مادر یا پدر قبل از مرتکب شدن رفتار غلط مشورت میگیرند و سعی میکنند رفتار اصولی و علمی را در پیش گیرند تا فرزندشان آسیب نبیند. برای شما پدر گرامی و همه والدین نیز نکات مهمی را دارم که توصیه میکنم حتما رعایت کنید تا با رفتار مناسب خود بتوانید بچههایتان را به سوی اخلاقیات، انسانیت و ایمان و اعتقاد هدایت کنید. گاهی شما قصد دارید واقعیتهایی را در مورد خداوند، آفرینش، خلقت، جهان آخرت و... به بچهها بگویید اما چون راه صحیح گفتن آن را بلد نیستید و نمیدانید آیا کودک شما از نظر روانی به چنین رشدی رسیده که صحبت شما را درک کند یا نه، به جای هدایت او به مسیر درست، او را به بیراهه میبرید. قبل از اینکه به یکسری نکات کلی بپردازم از شما میخواهم فعلا با «امیر» در مورد اینکه آیا کاری که کرده خوب است یا بد صحبت نکنید و نظر ندهید.
مدام به او اطمینان دهید که همه کارهایش درست بوده (از چنین بچه مضطربی انتظار نمیرود رفتار بدی بکند چون او آنقدر مضطرب است که حتی از کارهای عادی بیم دارد مبادا رنگ بدی گرفته باشد) همواره به او یادآوری کنید که خدا آنقدر مهربان است و ما را دوست دارد که حد و اندازه ندارد. یادتان باشد در مورد خوبی، بزرگی و مهربانی مطلق خداوند بسیار با او صحبت کنید. داستانهای غیرمستقیم تعریف کنید تا پایههای غلط فکری و آموزشهای غیر اصولی کمکم از بین بروند. هرگز برای آموزش دیر نیست و نباید او را در این غفلت رها کنید تا در آینده از اخلاقیات و مذهب و ایمان دور شود. حالا که قرار است آموزشهایی را در این خصوص بدهید و با بچهها صحبت کنید، باید نکات مهمی را بدانید. اول به عنوان یک مادر و سپس به عنوان یک روانپزشک این نکات را ذکر میکنم:
● نکته اول
در قدم اول سعی نکنید به همه سوالات کودک در این مورد پاسخ دهید. بهتر است در ابتدا وقتی از شما میپرسد خدا کجاست یا چیست؟ و یا سوالاتی مشابه در مورد خدا میپرسد، بگویید: «خودت چه فکر میکنی؟!» شما با این پرسش میتوانید دانستههای کودک خود را محک بزنید و بر اساس معلومات و اطلاعات او یکسری صحبتهای تکمیلی داشته باشید. اگر بلافاصله پس از سوال او جواب دهید: «خدا در آسمانهاست و تو را میبیند...» گاهی به جای اینکه کودک (معمولا در سنین پایین درک درستی از مفاهیم وجود ندارد) احساس امنیت کند و بداند که خدا مراقب اوست، مضطرب میشود که کسی در حال پاییدن اوست. شاید شما تنها با مطرح کردن اینکه «خودت چی فکر میکنی؟» متوجه شوید ناراحتی او و آنچه باعث شده این سوال به ذهناش آید، چیست و او را که در سن درک و فهم نیست، درگیر مفاهیم عرفانی و عمیق نکنید. متاسفانه گاهی اوقات شاهدیم والدین وقتی تصمیم میگیرند با کودک خود صحبت کنند و به ویژه به یک پرسش او پاسخ دهند، آنچنان غرق سخنرانی میشوند که فراموش میکنند مخاطبشان کیست. آنها فکر میکنند اگر اطلاعات کامل ندهند یا از کلمات آنچنانی استفاده نکنند، از ابهتشان نزد بچهها کم میشود و ممکن است آنها را نادان بدانند. کافی است با کلمات سادهای جواباش را بدهید؛ مثلا
▪ مادر: «خدا زیبایی مطلق است. خدا خوبی مطلق است» (و همه صفات خوب و مطلقی که در قرآن هم آمده، البته با بیانی ساده و جملاتی کوتاه)
▪ کودک: «مطلق یعنی چه؟»
▪ مادر: «توانایی مطلق یعنی اینکه هر چه تصور کنی میتواند انجام دهد.»
▪ کودک: «یعنی میتواند همه ما را یکدفعه از بین ببرد؟»
▪ مادر: «خدا خیلی مهربان است و برای همین، آنچه را که خیلی خوب باشد برای ما میخواهد.» کودک: «پس میتواند بهترین چیزهای دنیا را به من بدهد؟»
▪ مادر: «خُب اگر لازم بداند، بله. بستگی دارد که آن را برای تو صلاح بداند یا نه. (باید در معنی ساده آنچه به عنوان دعای «راضیام به رضای تو» که زیاد به کار میبریم در حد فهم و درک کودک بگوییم) شاید لازم باشد از مثالهای ساده و قابل درک استفاده کنیم تا بچه تصورش از خدا یک موجود خشمگین که همیشه ترسناک است، نباشد؛ مثلا: «وقتی تو کوچولو بودی دلات میخواست دستات را در پریز برق ببری اما من و پدر اجازه نمیدادیم و تو شاید دلخور میشدی و میگفتی ما دوستات نداریم اما چون تو صلاح خودت را نمیدانستی اینطوری فکر میکردی؛ مگه نه؟!» حتی گاهی میشود در سنین دبستان به بچهها گفت بهتر است برویم و یکسری اطلاعات را در اینباره جمع کنیم. از کلاس سوم و چهارم که بچهها دایره لغاتشان غنیتر میشود و توانایی خواندن آنها بالا میرود، میتوانیم با هم متونی را در مورد خدا و آفرینش پیدا کنیم و بخوانیم تا او این احساس و کشش را به سوی خداوند که منشأ خوبی و آرامش است، پیدا کند.
● نکته دوم
ممکن است بر اساس اطلاعاتی که خودمان قبلا در اختیار بچهها قرار دادهایم آنها سوالاتی در مورد خدا و اینکه خدا کجاست، چه شکلی است و... از ما بپرسند؛ سوالاتی که امکان دارد ما را دستپاچه کند و ندانیم چه طور جواب بدهیم؛ جوابی که هم درخور مطلب باشد و هم اینکه قابل فهم باشد. گاهی اوقات میبینیم بزرگترها، چه پدرو مادر و چه در مربیان مهد یا مدارس، اطلاعاتی که به بچهها در مورد خداوند میدهند، بیشتر از جهت منفی است و به آنها تلقین میکنند خداوند وجودی است که دایم در پی یافتن معایب شماست تا شما را مواخذه و تنبیه کند: «دروغ گفتی؟! خداوند تو را دوست ندارد؛ چون اصلا دروغگوها را دوست ندارد»، «پدر و مادرت را اذیت کردی؟ خداوند تو را دوست ندارد چون او هر کسی را که پدر و مادرش را اذیت کند، دوست ندارد» و ... اگرچه این جمله که «خداوند دروغگوها ر دوست ندارد» میتواندجزو آموزههای دینی تلقی شود اما این لحن برای کودک، قابل درک وپذیرش نیست.
به واژه «خدا تو را دوست ندارد» و بار منفی آن بیندیشید.شما با این جملهها به کودک میگویید خداوند موجودی است که منتظر نشسته تا تو را ارزیابی کند و مراقب کارهای خوب و بد توست و در نتیجه باید همیشه از او بترسی؛ در حالی که باید در ابتدا عواطف مثبت را در مورد خداوند در ذهن و ضمیر او شکل دهید؛ اینکه او خیلی مهربان است، بچههارا دوست دارد؛ مراقب آنهاست و ... یادمان باشد همانطور که در ادای کلمات تربیتی دقت میکنیم و به جای بچه بد یا بچه خوب، کار آنها را و رفتارشان را با لفظ خوب و بد یاد میکنیم، بهتر است در مورد خداوند نیز تذکر دهیم که خداوند کارهای بد را دوست ندارد. به کار بردن جمله مثبت الزامی است. به جای «دروغگو دشمن خداست و یا خدا زبان دروغگوها را میسوزاند» بهتر است از این جمله استفاده شود: «خدا آدمهای راستگو را دوست دارد.»
● نکته سوم
در دوره نوجوانی بچهها گاهی به یکسری مسایل حساس میشوند و پرسشهایی دارند: «چه طور میگویند خدا عادل است، در حالی که من و همکلاسیام این همه با یکدیگر اختلاف سطح زندگی داریم؟» باید برای بچهها تعریف کنیم که زندگی یعنی همین تفاوتها. اگر تضادها نباشند، زندگی بیمعناست. خوبی جایی قابل تعریف است که بدی وجود داشته باشد، درست مانند درک سیاهی و سفیدی. اعتقاد ما به دنیای دیگر نیز برای همین است که حس کنیم عدالت واقعا اجرا میشود. ما موجودات زمینی هستیم که توانایی محدودی داریم و اگر به چیزی احاطه نداشته باشیم، قادر به درک کامل آن نیستیم و شاید این به خاطر عدم توانایی ماست.
خداوند هم خودش در قرآن به این امر تاکید کرده که در وجودش و جزییات کنکاش نکنیم. برای همین به مصلحت اندیشی و خیراندیشی خداوند اطمینان داریم اما دقت کنید اگر کودکی در مورد مفهوم عدالت بپرسد (که البته بعید است) باید از پاسخ طفره بروید؛ چون بچههای زیر۶سال هیچ درکی از مفاهیم اینچنینی ندارند. اگر از آنها بپرسید شما یک بشقاب را عمدی و مادر ۶ بشقاب را به صورت غیرعمدی شکسته، به نظر شما تنبیه عادلانه چیست؟ میگویند مادر باید ۶ برابر تنبیه شود. بهتر است اگر بچههای کوچکتر این صحبتها را کردند، موضوع بحث را عوض کنیم. گاهی پاسخ به این سوالات اوضاع را پیچیده میکنند چون بچهها توان درک را ندارند.
● نکته چهارم
نحوه ارتباطی که والدین با خدا دارند بسیار تاثیرگذار است و بچهها برای ارزشهای معنوی از این امر متاثر میشوند. همین که ما غذا خوردنمان را با بسما... شروع میکنیم و او را شکر میکنیم، نشان میدهد چه قدر حضور خدا و آرامش یافتن از او در خانه ما جدی است یا وقتی میخواهیم از خانه خارج شویم، صلوات میفرستیم یا قلهوا... میخوانیم، این حس را به بچه میدهیم که جدای از مادیات و ظواهری که شاید بعضیها برای حفظ امنیت رعایت کنند، ما به یک زنجیر قوی و توانا وصل هستیم و خانه را علاوه بر رعایت اصول ایمنی و قفل مناسب، به دست خدا میسپاریم. دیده شده در افرادی که به معنویات اعتقاد اساسی و اصولی دارند، اضطراب کمتر است و این گروه کمتر به مشکلات اضطرابی دچار میشوند چون حس اینکه چیزی موجود ماورای توانایی بشری وجود دارد و محافظ آنهاست واقعا آرامش دهنده است و اضطراب را میکاهد. در مناسکی که مادر و پدر به صورت خنثی انجام میدهند و بچهها را مجبور به انجام نمیکنند، دیده میشود آنها مقلدهای خوبی هستند و رفتارهای والدین را تقلید میکنند. بهعنوان نمونه اگر شما به دلیل اعتقادات خود روی دروغ گفتن حساس هستید و مراقب هستید دروغ نگویید، او نیز خواه یا ناخواه به تقلید از شما چنین خواهد کرد. کافی است بگویید: «خدا وقتی ما راست میگوییم آنقدر خوشحال میشود و دوستمان دارد که نگو و نپرس!»
● نکته پنجم
بهتر است با بچهها درمورد بهشت و دوزخ صحبت نکنیم و هرگز نگوییم اگر فلان کار را کردی میروی جهنم یا میروی بهشت! زیرا آنها درک درستی نخواهند داشت و این برداشتهایی که ما با ذهن محدود خود از قرآن و احادیث داشتهایم باید نزد خودمان بماند. حتی نباید به بچهای که مادرش را از دست داده بگوییم مادرت الان در بهشت است؛ جایی که از اینجا بهتر است و چنین و چنان (توصیف بهشت)؛ چون تصویر ذهنی او مساوی با واقعیت نخواهد بود، بلکه مساوی میشود با آنچه ما از دین یا خدا و بهشت برداشت کردهایم که قطعا ناقص و از درک او خارج است.
کافی است کودک زیر ۶سال بداند خدا مساوی است با خوبی واگر کار خوب بکند، خدا خوشحال میشود؛ همانطور که والدین او شاد میشوند. اگر آنها در مورد وجود خدا پرسیدند، باید ردپاهای خداوند که همان آفریدههای اوست مورد اشاره قرار بگیرد و آنها بدانند هر چیزی یک آفریننده دارد. شاید اشاره به ردپاهایی که روی برف مانده، جالب باشد؛ در حالی که آن افراد را نمیبینیم اما حتما وجود داشتهاند که این ردپاهایشان را میبینیم و صدها مثال دیگر.
● نکته ششم
بچهها را باید طوری هدایت کنیم تا جدا از اینکه در چه خانواده و فرهنگی هستند و والدینشان چه دینی دارند، در زمینه اخلاقیات به رشد کافی برسند. وقتی ما بتوانیم به خوبی اخلاقیات را در بچههایمان تقویت کنیم، وقتی بزرگتر شدند و مفاهیم مذهبی را دریافتند، قادر خواهند بود ارتباط مناسبی بین این دو برقرار کنند. بچه باید به این حس برسد که از خوب بودن و انجام کارهای صحیح لذت ببرد و بداند از کارهای خوب نه فقط خود او، که بقیه هم خشنود میشوند: «از اینکه موی خواهرت را کشیدی و او را ناراحت کردی، خودت هم ناراحتی و حس بدی داری؛ مگه نه؟! اما وقتی اسباببازیات را میدهی تا خوشحالاش کنی خودت هم از این کار خوب لذت میبری...»
● نکته هفتم
به بچهها یاد بدهید پذیرش اشتباهات جزو اخلاقیات است. خودتان هم اگر اشتباهی کردید، بهتر است، حتی در مورد کودک خود، پذیرا باشید و عذر بخواهید. در همین حال باید تاکید کنید قبول کردن اینکه اشتباهی مرتکب شدهایم نشانه کمال اخلاقیات درماست و غرورداشتن بسیار بد است( در همین جا شما درذهن او ثبت میکنید فروتنی آری و غرور خیر که او در بزرگسالی هم میبیند ودر مفاهیم دینی بر این امر تاکید شده است). در این شیوه بچهها میآموزند اگر کار بدی کردند نباید مخفیاش کنند و منکر آن شوند، بلکه باید پذیرای آن شوند و متواضعانه عذر بخواهند. همیشه جای جبران و بازگشت وجود دارد و شما آنها را میپذیرید. این مفهوم به نوعی آموزش توبه است و اینکه خدای مهربان راه بازگشت را همواره به دلیل رحمت خود بازگشته است اما چون بچهها فعلا درک آن را ندارند، باید فقط در محدوده پذیرش خطاها بمانید.
الهه رضائیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست