چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
عقل سرخ
شانزده خردادماه امسال هشتمین سال درگذشت هوشنگ گلشیری بود. هشت سالی که باوجود نبودن او تبدیل به پروسهای از بازخوانی، نقد، یادآوری و تماشای امضای پررنگ او بود در ادبیات ایران. این فرآیند حضور و زندگی در ذهن نویسندگان جدید ایران به گلشیری وضعیتی چند سویه بخشید. از سویی، با حجمی از اقتدار روایی زیباییشناسانه روبهرو بودیم که سایه بلند او را بر داستان ایران نشان میداد و از سویی دیگر، نوعی آداب و اخلاق زیستی هنرمندانه را درک کردیم که مولفههای بارزی از آن مانند پدرخواندگی، فضای بعد از نبودن نویسنده را به شکلی به او پیوند میزد. به همین دلایل و به خاطر اسلوبهای داستانیایی که گلشیری برپا دارنده آنها بود میتوان گفت که او بعد از صادق هدایت، تاثیرگذارترین داستاننویس ایرانی است. او که از مکتب اصفهان آمده بود شکلی از ذهن انتقادی را وارد امر روایی کرد که آراستگی زبان و تاریخ نگری از علل لازم آن بود. به واقع هوشنگ گلشیری که به شدت به اشکال مختلف روایت در ادبیات کهن وابسته و دلبسته بود، به نحوی مدرن بودن را جایگزین امر سنتی کرد که شکاف عمیق میان این دو به شدت نمایان بود و این دوپارگی اخلاقی، تاریخی و زبانی از نخستین آثارش تا آخرین آنها حضور دائمی دارد. او شکلی از اخلاق و روابط سنتی را با توجه به مصادیق عینیشان بازآفرینی کرد تا با استفاده از بستر به وجود آمده تردیدهای کاملا مدرنش از جمله فروپاشی ذهن اخلاقی، عدم تعین زمانی شخصیتها، گذشتهنگری پر رمز و راز و از همه مهمتر تنهایی و بلاتکلیفی را روایت کند. به همین دلیل روشن، هوشنگ گلشیری نه به دنبال کشف حقایق از یادرفته بود ونه در جستجوی تکههای گمشده تاریخی و این ناصوابترین ایدهای است که میتوان درباره نویسنده «شازده احتجاب» و «نمازخانه کوچک من» داشت. گلشیری بیش از هر چیزی از تقابل ذهن مدرن و ذهن تاریخنگر مینوشت با وضعیتی که در آن آدمها، مکانها و زمانها صامت، راکد وتقدیس شده بودند. البته این حرکت از بیشتر نوشتههای داستانی او براساس نابخردانگی شخصیتهای اصلی او و توجه به ناآگاهیشان شکل میگیرد.
او قهرمانهای شازده احتجاب جبهخانه یا حتی جننامه را در وضعیت و حالتی قرار میدهد تا جنون ناتورالیستی ذهنیشان. آنها را با زمانها یا قطعاتی آمده از گذشته یا ناشناخته درگیر کند و اوهام و غرایبی بسازد تا طی آن کارکرد روانشناختی روایت برجسته و دوچندان شود. بر این پایه هوشنگ گلشیری نویسنده ناآگاهی انسان ایرانی است مقابل ترفند و حجم سنگین تاریخ و زمان. این انسان به کندی از وضعیت رئالیستیاش جدا میشود و چنان در زمان فرو میرود که ناگهان خود یکی از اجزای آن میشود و این مهمترین ذهنیت انتقادی گلشیری است نسبت به اخلاق و رفتار زیستی انسان معاصرش. جنون و رگههای مشخص و روشنی که از روانپریشی، که در بسیاری قهرمانهای او وجود دارد، در عینیترین حالت داستان با «مردی با کراوات سرخ» را میسازد که طی آن وضعیت انفعالی شخصیت تراژدی پرقوت جانداری را رقم میزند.
او در این نوع آثارش هم بازدست از آن تاریخنگری همیشگیاش بر نمیدارد و تلاش میکند با بعد دادن به اجسام، رفتارها و از همه مهمتر امور غایب، حجمی بسازد که قهرمان او را گیج و مبهوت میکند. سنت در این میان از دل همین بافت تاریخی شده متصور میشود. به این معنا که امر تاریخی در هیئت آداب و رفتاری صامت و ایستا به جهان ذهن قهرمان گلشیری رسوخ میکند یا او را کاملا مسخ کرده یا توسط او دچار ساختار شکنی و تخریب میشود. نمونه اول این ادعا را میتوان در شازده احتجاب و نمونه دوم را در مثلا داستان بلند فتحنامه مغان دید.
با این روند امر مدرن یا همان چیزی که گلشیری از آن به عنوان «جادو» یا «کتابت» صحبت میکند مترادف آگاهی و معرفتی است که قرار است شکل زیستی و حیات قهرمانهای او را تغییر دهد. او برعکس برخی داستاننویسان مدرن ایران، از ابزارهایی وابسته به سنت استفاده میکند تا مسیر نابخردانگی را روایت کرده و بتواند ارواح تاریخ زده خود را احضار کند. درونگرایی مفرط شخصیتهای او علاوه بر این که اشاره دارد به پروسه تاریخیای که نویسنده در آن میزید، یک تکنیک روانشناختی است برای مبارزه با امور غایب و ناپیدایی که مصادیق تاریخی نمادینی مانند نیاکان، اشیای کهنه و حکایتهای غریب دارند. این کلیت آثار هوشنگ گلشیری را به سمت میراث صادق هدایت در نیمه اول بوف کور هدایت کرد، به جایی که در پس پنجره و روزنی، دنیایی خیالی و وهمی وجود دارد که مصداق ذهن انسانی ایرانی است. در واقع گلشیری با دادههای همین ذهن سنتگرایی مضطرب تلاش میکند تا معرفتشناسی نو و آوانگاردش را اجرا کند. هرچند چنین روندی منجر به تشنجها و قطع رابطه روزمره شخصیتهای او با جهان میشود. اما میتواند راوی نگاه «نو تاریخیای» شود که طی آن پدیدهها مجرد و بیواسطه توسط قهرمان درک میشوند. پرسوناژهای او عینا قطعهای از زمان و مکان و ذهن کلی متن میشود تا مخاطب او بتواند حرکتی را مشاهده کند که در پس آن غباری بیش نیست.
به طورمثال و در مقایسه، اگر نویسندهای مانند ابراهیم گلستان تصاویر داستانیاش را بیپیرایه و خالی از رنگهای مختلف روایت میکند تا به خلاء و فقدان حافظه قهرمان یا راویاش اشاره کند گلشیری برعکس چنان صحنه را میآراید و چنان تصویر را از رنگ و جزئیات پر میکند تا با استفاده از شکل آشنای مینیاتوری آن و ایجاد توهم همذاتپنداری بتواند از درون تخریبش کرده و به قول معروف با کلانارزشی به نام جادو شکل تاریخی شده زمان حال را بیافریند. جعل تاریخ و اگر دقیقتر بگوییم برهم زدن نظم وجودی امور تاریخی نیز از جمله آرای مدرن هوشنگ گلشیری است. داستانهای او حاوی نوعی صحنهآرایی کاذب سنتی هستند که نفس را تنگ کرده و مرزهای جنون را گسترده میسازند. در داستانهای درخشان «معصوم اول تا چهارم» شکلهای مختلف اجرای این نفس تنگی برآمده از سنت را میبینیم. هرچند این سنت الزاما به معنای امر قدیمی نبوده و حتی دامن شخصیتهای روشنفکر را او نیز میگیرد. در واقع قرار گرفتن در روندی از تخریب و زوال و حضور امری صاحب قدرت گاه نوشتههای او را به شکل فکری آثار کافکا نزدیک میکند. اگر دقت کنیم به خوبی میبینیم که قهرمانهای گلشیری مدام در اضطراب و تشویش بسرمیبرند. جنس این تشویش یا دلهره یا به قول هایدگر متفاوت از ترس است، زیرا سرمنشا و عاقبت آن مشخص نیست و همین بیمعرفتی نسبت به زمان، قدرت آینده و حتی حال زیستی است که باعث دلهره مداوم شخصیتهای هوشنگ گلشیری شده است. جهانی که آنها در آن زندگی میکنند پیوستگی زمانی محسوسی با امور گذشته دارد که با یادآوری مداوم آن و خارج کردن شخصیت از منطقه امن زمان حال روح و روان او را در هم میریزد. این روند و این مسیر نابخردانگی تاریخی باعث میشود تا شکل علّی- معلولی واضح و روشنی در متن وجود نداشته باشد.
راوی یا شخصیت اول مدام شاهد ماجراها و رخدادهایی است که بر او آوار میشوند و او نیز به کندی بخشی از متنی میشود که دیگری قدرت یا تاریخ در حال نوشتن آن است. گلشیری با این شکل و ذهن روایی به یکی از بیرحمترین نویسندگان ایرانی در قبال شخصیتهایش تبدیل میشود. آثار او خالی از قهرمان به معنای کلاسیکاش هستند و ناگزیر از شکست، مگر در آثار کم تعدادی که بیشتر جنبه استعاری شاعرانه دارند و در آنها این شکل تاریخی افراطی روایت شده است. در هر حال باید گفت انسان هوشنگ گلشیری تصویر واضحی است از موقعیت ناامن زیستی ذهنی که در آن برتری محسوس امور انتزاعی بر امور عینی دیده میشود. او صریحترین شکل انتقادی را نسبت به این انسان پیافکند و او را در برابر حجمی از سنت تنها گذاشت و شاهد دیوانگی و اضطراب هراسآوری شد که ذهن را به مرحله انفجار میرساند، انفجاری که نه درصدد یافتن سره از ناسره و نه در جستجوی تمایز خیر و شر است.
گلشیری به فاصله بین این امور و به همان دوپارگیای میاندیشید که درصدسال اخیر شکل حیات انسان تجددخواه ایرانی را دربرگرفته است. او روشنفکری بود که از امر مدرن برای نشان دادن فربگی سنت و تراکمی استفاده کرد که مدام در حال پیشرفت بوده و حتی باعث شده تا قهرمانهای او در انزوا و پایینترین حالت زیستیشان قرار گیرند. گلشیری با ابداع مفهوم تازهای از «کتابت» و «کلمه» تقابل با این وضعیت را آغاز کرد تا شکل پیچیده این اندام فربه شده را ازپس رنگهای زیبا و خوش لعابش بیرون کشد.
● یکی از آن سه نفر که دیگر حیّ و حاضر نیست
...و حالا که بیش از چهل سال از آن زمان میگذرد، میبینیم دغدغههای آن سه نفر، چه دو نفری که زنده و حی و حاضرند و چه یکی از آنها که چند سالی است دیگر حی و حاضر نیست، چه دغدغههای اصیل و درستی بود؛ دغدغة ادبیات، ادبیات بهمعنی واقعی ادبیات و نه هیچچیز دیگر.
...و در همان سالها بود که «هوشنگ گلشیری»،... در شُرف خلق جهانی بود، جهان خودش، یا تعبیر خودش از جهان در داستان و داستاننویسی.
گلشیری جهان داستانیاش را بر اساس تئوریهای از پیش تعیین شده و شناخته شدة نقد ادبی بنا ننهاد، بلکه کشف ساختار آثار او، که برای درک یا بررسی و نقد همة داستانها و آثار خلاقة جهان الزامی است، منجر به استخراج تئوری میشود (استخراج تئوری در روند کشف ساختار اثر هنری). شگردهای او هنگام خلق اثر باعث میشود که انسانِ جهان داستانهایش، با همة پیچیدگیهای مناسبات این جهان، چه انسان تنهای این داستانها و چه انسانهایی در جمع و جامعه، باورپذیرتر و جذابتر از انسانهای موجود در جهان روزمره باشد.
در این یکی دو دهة اخیر، شاهد رواج تئوریها در ادبیات بودهایم که بیشتر از طریق ترجمههای گاه ناقص و همراه با سوءبرداشت و در مواردی هم ترجمة دقیق و مبسوط از منابع معتبر بوده است. این امر در کسانی به تئوریزدگی منجر شده؛ تئوریزدگی به معنای نوشتن شعر و داستان بر مبنای تئوریها (فارغ از اینکه تا چه اندازه تئوریها درست منتقل شده یا حتی فهمیده شده است).
فرق است بین نویسنده یا شاعری که از داستان و شعر ابزاری میسازد تا دغدغههای شخصی و یا سیاسی خود را بیان کند با نویسنده و شاعری که برای او صرفاً نوشتن داستان و شعر مطرح است. داستان و همة ملزومات آن (زبان و کلیة عناصر داستان) برای چنین نویسندهای نه وسیله که هدف است و او فارغ از نظم موجود جهان بیرون، همة آشفتگیها را آنگونه نظم میدهد که داستانش میطلبد. پیدایش چنین نویسندهای حادثهای است در زمانة خود؛ حادثهای که بههیچ طریقی نمیشود نادیدهاش گرفت و چشم بربست. پیدایش چنین نویسندهای خلقالساعه اتفاق نمیافتد. او وقتی ظاهر میشود که پا بر دوش پیشینیان خود، از قدیمترین ایام تا نویسندة بلافصل قبل از خود، نهاده باشد و این نه کاری است خرد و با ادعای صرف نیز عملی نمیشود. پا گذاشتن بر دوش پیشینیان یعنی ذهن و زبان خود را بارور کردن از همة تجربیات آنها به قصد بر گذشتن از همهشان.
داستاننویسان ما، به جز تعدادی اندک، هنوز حتی از هدایت برنگذشتهاند؛ که اگر چنین بود داستاننویسی ما از چنان ظرفیتی برخوردار میشد که هم اکنون باید هدایت و کارهایش را در تاریخ ادبیات میجستیم. ولی هدایت هنوز معاصر ما است و داستاننویسان ما، کلاً، از او برنگذشتهاند. هوشنگ گلشیری به شهادت کارهایش پای بر شانة پیشینیان خود گذاشته بود؛ از پیشینیان بسیار کهن و دور گرفته تا نویسندة بلافصل قبل از خود، یعنی بهرام صادقی و پربار از اینهمه بود که قادر شد بیهیچ لکنتی آن جهان متنوع شخصیاش را در داستانهایش خلق کند. از همینرو است که در داستانی چون «معصوم پنجم»، که به ضرورت باید با زبانی کهن روایت شود، این زبان روایت نه تقلید لحن و زبان بیهقی و قبل و بعد از او است که انگار اصلاً این داستان در همان عصر و زمانة وقوع ماجرا روایت و ثبت شده است. برای پای بر شانة گلشیری نهادن و برگذشتن از او باید با خواندن و بررسی و کشف همة شگردهای او در داستانهایش، شگردهایی که هر کدام به اقتضای خلق لحظه به لحظة داستان پدید آمده، هم به تجربة مشترکی با نویسنده هنگام خلق داستان برسیم (امری که یکی از اساسیترین موارد در ضرورت هنر در زندگی انسانها است: ایجاد تجربیات مشترک بین مخاطبان و خالق آثار) و هم مسلح به این شگردها در ناخودآگاهی قادر به خلق جهان شخصی با شگردهای شخصی خود در آثارمان شویم و آمادة بر گذشتن از گلشیری. و این نهتنها در مورد گلشیری که در مورد این چند داستاننویس بزرگ معاصر (از هدایت و چوبک گرفته تا ساعدی و صادقی) هر چند کاری است صعب، اما تا نکنیم و نشود همچنان در نهایت بتوانیم همدوش آنها شویم؛ پا بر دوششان گذاشتن پیشکش. و مگر آن «عرقریزی روح» فاکنر جز این است؟
گفتهاند که تاریخ هر عصر و دوره را قدرتمداران آن عصر و زمانه مینویسند، اما صدق و کذب این تاریخ با روایت خلاقانة هنرمندان آن زمانه محک میخورد و مشخص میشود. احوالات شخصی حافظ و جهانی که در اشعارش خلق کرده یا بیهقی و ناصرخسرو و... بهترین عیارسنجی تاریخ مکتوب عصر زمانة آنها است.
آثار هوشنگ گلشیری، همچون سایر شاعران و نویسندگان بزرگ این چند دهة اخیر، گواهی صادق بر اتفاقات و بلایای زمانة خود است.
گلشیری، چه قبل از انقلاب (با داستانهایی از قبیل «مردی با کراوات سرخ»، «عروسک چینی» و...) و چه بعد از انقلاب (با داستانهایی مانند «بر ما چه رفته است باربد»، «نقاش باغانی»، «انفجار بزرگ» و...)، بهرغم همة حرف و نقلها، تصویری ماندگار از ما و آنچه بر ما در این روزگاران رفته است ترسیم کرده است. گلشیری در آثارش نظم شخصی خود را به بینظمیهای جهان بیرون از آثار داده است. از همینرو است که روایت شخصی او از این روزگاران به روایت شخصی مخاطبان مبدل میشود و این شدن مدام در حال وقوع است. روایت شخصی گلشیری از تاریخ دورانی نه چندان دور را در «شازده احتجاب» ببینید.
● مردی که میخواند
هرچند نویسندگان مورد علاقه «گلشیری» - از «جویس» گرفته تا «همینگوی» و «بکت»، از «هدایت» گرفته تا «چوبک» - به این سنت باقی ماندند تا در کنار نوشتن داستان و رمان، و به طور کلی توجه به ادبیات داستانی، گوشه چشمی هم به حوزه ادبیات نمایشی نشان دهند و در میان مجموعه آثارشان یکی، دو متن نمایشی هم بگنجانند اما «گلشیری» - حتی گاهی متعصبانه از این کار خودداری میکرد. آن نویسندگان با همه ارادت و احترام خود به حوزه ادبیات داستانی، در تئاتر و به خصوص نمایشنامه نوشتن، نوعی از روشنفکری ناب میدیدند که لاجرم نادیده گرفتنی نبود. تئاتر برای آنها عرصه نخبگی بود، محدوده اندیشیدگی خالص، عرصهای که هر دو طرف مجریان و مخاطبان برای همنشینی در کنار یکدیگر باید پیششرطهایی از جنس تفکر، هوشمندی و شناخت لازم و کافی از زیباییشناسیای عمیق و روشنفکرانه در خود میداشتند. تئاتر ساحت «انتکئولیزم» ناب بود، اگر بتوان اصولا چنین عنوانی را درست و دقیق دانست. بخشی از این نگرش حاصل نگرش تاریخی، اجتماعی بود. تئاتر هنوز منزلگاه روشنفکران بود، توقفگاه ایدههای ناب و خانه تفکر و به همین دلیل مخاطبان هنوز در آن والاترین اندیشههای بشری را جستوجو میکردند. بیشک، ورود نویسندگان در این حوزه ارزشی دوچندان به آنان میبخشید. نکته دیگری هم بود،داستان و رمان طیف مخاطبان را از گستره خاص به کمیت عام تبدیل کرده بود. سهل بودن دسترسی به کتابهای قصه و رمان، تبدیل آداب جمعی دیدار مخاطبان به عادت استفاده فردی و لاجرم برتری دنیای فردیای که از خواندن رمان و داستان به صورت ایده، تجسم و برداشت حاصل میشد سبب شد قصه و رمان طیفهای اجتماعیای را در بر گیرد که بیشتر شکلی عام داشتند. ادبیات داستانی جدید طیف مخاطبان را تغییر داده بود.
علاقهمندان به آن روی میآوردند، نه ضرورتا نخبگان. این هرچند پیروزی برای حوزه ادبیات داستانی جدید بود اما لاجرم ایدهآل آن نویسندگان میتوانست نباشد. گره خوردن آنها به تئاتر و به خصوص نمایشنامه نوشتن شاید تاکیدی باشد بر همین دیدگاه. اما نکته دیگری را هم نباید به فراموشی سپرد، آن هم امکاناتی بود که فرم نمایش میتوانست در اختیار این نویسندگان قرار دهد. «جویس» در نمایشنامه «تبعیدیها» بر چیزی تاکید میکند که در دیگر آثارش کمتر با آن مواجهیم. «همینگوی» هم همینگونه است، مثلا در «ستون پنجم». فرم پیچیده زبانی این هر دو، در نمایشنامههایشان، به یکباره رها میشود، ساده میشود و ایده تودرتوی متنها به ایدهای سرراست و آشناتر بدل میشود. با آزاد شدن فرم نوشتاری و زبان، داستان خطی و روابط به واقعگرایی اجتماعی خود نزدیک میشوند. برای نمونه نگاه کنید به قصه «سربازها»ی «همینگوی» و آن را مقایسه کنید با نمایشنامه «ستون پنجم» از خود او که هر دو از مضمونی کموبیش مشترک برخوردارند، اما از لحاظ فرم مورد مثال خوبی برای گفتههای اخیرند.
«گلشیری» به سوی این سنت نرفت، نه آنکه علاقهمند حوزه ادبیات نمایشی نبود، که تا به آخر عمر از این حوزه کارهایی را خواند، به آن توجه کرد و مثل همیشه به نقد و بررسی آنها همت کرد، اما این بدین معنی نبود که خودش هم کاری در این حوزه انجام دهد. او شعر گفت، فیلمنامه نوشت اما حوزه نمایشی را به غیر خود واگذار کرد. عقایدش برای نیامدن به این سوی اگر متعصبانه و «ارتودوکس» بود، اما برآمده از میل شخصی یا سلیقهاش نبود، اندیشهای در پس عمل نکردنش بود.
محیط اجتماعی «گلشیری» محیط اجتماعی نویسندگان مورد علاقهاش چه در جغرافیای خودی و چه در جغرافیای غیرخودی نبود. تئاتر در سرزمین او فقط بخشی از جهان روشنفکری بود، نه شاخصه آن بود، نه یگانه آن. تئاتر سنت سرزمین «گلشیری» نبود. خوشنام بود اگر در حیطه روشنفکری واقع میشد و بدنام بود اگر در حیطه عوام واقع میشد. اگر «جویس» و «همینگوی» و «سارتر» و «کامو» و «برشت» و دیگران وامدار سنت تئاتر بودند، اینجا هیچکس وامدار این تحفه نبود. هرکه به سوی تئاتر میرفت، میخواست چیزی به شأن آن بیفزاید نه آنکه شأنی از آن بگیرد. این برای «هدایت» هم بود. برای «چوبک» هم بود. تنها یک فرق در آن بود.
«هدایت» به دلیل زمانهای که در آن میزیست، شاهد تلاش همه فرهیختگان با ابزار تئاتر بود اما «گلشیری»، آنچنان که به دورها رفت و از «طبری» و دیگران آموخت، به تاریخ معاصرتر خود نپرداخت که اگر میپرداخت از «میرزاآقا تبریزی» هم آموختنیهای بسیار میآموخت. «گلشیری» نکته دیگری هم که نویسندگانش از تئاتر و نمایشنامه میخواستند، نمیخواست. او به فرم اعتقاد داشت. به بازی زبان و شکل تودرتوی قصه. او به نمایش سرراست و روبهروی آدمهایش اعتقادی نداشت. استاد کندوکاو بود و این حفاری دلخراش را در مجموعهای از فرم، بازی زبانی و نگاه از پرده شیری غبارآلود انجام میداد. از سوی دیگر «گلشیری» پدیده داستان و رمان را پدیدهای متکاملتر از هر پدیده دیگری میدانست. بهگمان او، زیباییشناسی قصه و رمان، زیباییشناسی دقیقتر، شکیلتر و تام و تمامتری بود. برایش هر دوی اینها بار اندیشیدگی کاملتری در خود داشت. «گلشیری» روزگارش را روزگار تسلط داستان و رمان میدانست، هم به دلیل قدرت این دو برای نفوذ به لایههای زیرینتر اجتماعی و لاجرم سوق دادن آنها به آگاهی، هم به این دلیل که تبیین پیچیدگیهای جهان، فرم و زبانی میخواهد همطراز و همواژگان با خود. او این واژگان را در تئاتر و به خصوص جهان نمایشنامه نمیدید.
مهدی یزدانیخرم
نام یادداشت برگرفته است از رساله شیخ شهابالدین سهروردی
یونس تراکمه/محمد چرمشیر/حسین مرتضائیان آبکنار/
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست