دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سوسیالیسم علمی در قرن بیست و یکم


سوسیالیسم علمی در قرن بیست و یکم

اجازه می خواهم با سپاس حزب ما از حزب کمونیست ونزوئلا میزبان مان بخاطر برگزاری این سمینار سخنانم را آغاز کنم ما صمیمانه معتقدیم که نتایج این همایش, و خود دوازدهمین کنگره بنحو چشمگیری در فعالیت تمام احزاب و جنبش های کمونیست و انقلابی سراسر جهان موثر واقع خواهد شد

حزب کمونیست ونزوئلا یک همایش ایدئولوژیک جهانی با عنوان «سوسیالیسم علمی: تجربیات و مبارزات برای ساختمان آن در قرن بیست و یکم» را در ژوئیه ۲۰۰۶ در کاراکاس برگزار نمود. ترجمه فارسی متن سخنرانی رفیق میگوئل فیگوئروآ، رهبر حزب کمونیست کانادا، تحت عنوان «برخی نظرات پیرامون بحث گذار به سوسیالیسم» در زیر میاید.

اجازه می خواهم با سپاس حزب ما از حزب کمونیست ونزوئلا- میزبان مان- بخاطر برگزاری این سمینار سخنانم را آغاز کنم. ما صمیمانه معتقدیم که نتایج این همایش، و خود دوازدهمین کنگره بنحو چشمگیری در فعالیت تمام احزاب و جنبش های کمونیست و انقلابی سراسر جهان موثر واقع خواهد شد. با توجه به اینکه در اینجا، ونزوئلا، است که طبقه کارگر و نیروهای مردمی امر ساختمان یک جامعه نوین سوسیالیستی- نخستین پروژه سوسیالیستی قرن جدید- را در برابر خود قرار داده اند، «سوسیالیسم قرن بیست و یکم»، موضوع بسیار مناسبی است. مطمئنم که از جانب هیأتهای نمایندگی و احزاب برادر صحبت می کنم اگر بگویم که «ما ۱۰۰ درصد با شما هستیم، و مطمئن هستیم که انقلاب بولیواری و سوسیالیسم پیروز خواهد شد!». بدون تردید، «موج دوم» سوسیالیسم یعنی «سوسیالیسم قرن بیست ویکم» خود را آنجا از «موج اول» ساختمان سوسیالیستی متمایز میسازد که نیروهای انقلابی امروز امتیاز تحلیل و آموختن از تجربیات پیشین- هم دستاوردها و هم شکستها و انحرافات آن تجربیات- را دارند، و از این نظر ما با اطمینان پیش بینی میکنیم که «سوسیالیسم نو» از موج پیشین ساختمان سوسیالیسم بهتر، قوی تر و ماندگار تر خواهد بود.

اما ما همچنین میدانیم که در برخی محافل، از اصطلاح «سوسیالیسم نو» برای جدا کردن آپورتونیستی آن از «سوسیالیسم قدیم»، در راستای نفی نه تنها خطاها و شکستها، بلکه در واقع نفی هر چه که در گذشته برای آن تلاش شد و هر آنچه که بدست آمد استفاده می شود؛ برای آنکه بجای آن یک برداشت تهی، عامیانه و حقیر از سوسیالیسم، و عاری از محتوای اساسی آن را قرار دهند. ما باید چنان رویکردی را قاطعانه طرد نماییم. حزب ما، مانند بسیار ی از احزاب کمونیست دیگر، در پی واژگونی فاجعه بار سوسیالیسم در اروپای شرقی در اوائل دهه ۱۹۹۰، یک دوره طولانی تعمق را طی نمود که به تصویب برنامه جدید حزب ما در سال ۲۰۰۱ انجامید. براساس آن تحلیل و بحث، ما تاکید ویژه ای بر درک متحول خود از سوسیالیسم، بویژه در ارتباط با محتوای دمکراتیک ساختمان و رشد سوسیالیسم نمودیم. اما ما همچنان بر آنچه فکر میکنیم جوانب یا خصوصیات اصلی گزینه سوسالیستی هستند تاکید کردیم، منجمله:

۱) گرچه سوسیالیسم میتواند و باید همه نیروهای اجتماعی که میتوانند برای ساحتمان آن متحد شوند را در بر بگیرد، اما روند باید از طرف طبقه کارگر و نمایندگان سیاسی آن رهبری شود

۲) گزینه سوسیالیستی باید عمیقاً با اصول برابری، عدالت اجتماعی و انترناسیونالیسم عجین باشد

۳) طبقه کارگر و متحدان آن از حق دمکراتیک و همچنین مسئولیت دفاع از سوسیالیسم در برابر مقاومت دشمنان طبقاتی داخلی و خارجی آن برخوردارند و

۴) شالوده اقتصادی سوسیالیسم باید بر دگرگونی سیستماتیک تدریجی روابط مالکیت از خصوصی به اجتماعی قرار گیرد.

مایلیم باقی سخنان خود را در ارتباط با این نکته آخری، یعنی روابط مالکیت، متمرکز نماییم. درک عمومی این است که انتقال پایه اقتصادی جامعه از کنترل عمدتاً خصوصی انحصاری بر ابزار تولید به اشکال اجتماعی مالکیت، شامل مالکیت دولتی، محله ای، تعاونی و دیگر اشکال، نمیتواند یکشبه صورت گیرد. در واقع، اصطلاح «تدریجی» مستقیماً از خود مانیفست کمونیست می آید. اما چقدر تدریجی و با چه فاصله ای بین هر گام یا مرحله گذار؟ اکثر سوسیال دموکرات ها نیز مدعی اند که از مالکیتـ اجتماعی پشتیبانی میکنند، اما اصرار دارند که تغییرات در روابط مالکیت باید شدیداً ماهیت تدریجی داشته و اندک اندک باشد.

یقیناً هر روند انقلابی متمایز است، و مسیر پیشرفت را بدون یک ارزیابی هشیارانه از خصوصیات منحصر بفرد آن و شرایط غیرقابل پیش بینی نمیتوان ترسیم نمود. با این وجود، یک درک نابسامان و با نوسان از روند گذار میتواند خیلی سریع مرز بین یک رویکرد انقلابی و یک رویکرد رفورمیستی را تیره و مات نماید.

بحران و در پیامد آن، فروپاشی سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و اروپای شرقی و حرکت شتابان سرمایه مالی و کشورهای امپریالیستی برای تحمیل یک «مهندسی اقتصادی» جدید منطقه ای و جهانی موجب تشدید بحث ایدئولوژیک پیرامون گذار و حتی امکان گذار سوسیالیستی در شرایط نوین شده است.

در سالهای اخیر، یک «مکتب» گل و گشاد از چپ سوسیال دموکرات، پسا مدرن، تئوریهای رشد و «پسا-کمونیستهای» مأیوس و مرعوب- که برخی از آنها هنوز هم مدعی عمل بر اساس جهان بینی مارکسیستی هستند- تزی را گرفته و تبلیغ می کند که می گوید ساختمان سوسیالیسم، اگرچه نسبت به سرمایه داری حاکم گزینۀ برتری است، اما آن در حال حاضر و تا آینده قابل پیش بینی یک هدف قابل دسترسی نمیباشد. تز دیگری که پیامد منطقی تز فوق است (و اغلب علناً مطرح نمیشود) میگوید نتیجتاً طبقه کارگر و نیروهای مترقی باید تلاشهای خود را برای بدست آوردن رفرمهای اجتماعی و اقتصادی محدود در جهت تسکین بدترین پیامدهای برنامه نولیبرالی غالب «جهانی سازی» سرمایه داری متمرکز نمایند. این «مکتب» رفورمیستی برای آنکه نتیجه گیریهای بدبینانه و تسلیم طلبانه خود را به کرسی بنشاند به پدیده های زیرین اشاره دارد:

▪ بزرگترین شرکتهای فرا ملیتی و موسسات مالی از نظر اندازه و دامنه فعالیتشان در اطراف جهان، بنحو قابل توجهی رشدن نموده، قدرت اقتصادی و در نتیجه آن نفوذ سیاسی خود را در درون دولتهای مجزا ، و در روابط میان دولتها، شدیداً افزایش داده اند؛

▪ رسوخ فزاینده سرمایه مالی جهانی به بازارهای داخلی منجر به پیدایش یک تقسیم کار بین المللی جدید شده، و اهمیت نسبی تجارت خارجی در رابطه با تولید و مصرف داخلی را افزایش داده است؛

▪ افزایش حرکت سرمایۀ داخلی و سرمایه خارجی و تاثیر سوداگری مالی و ارزی، اقتصادها و دولتهای ملی را در برابر باج گیری و ارعاب های اقتصادی و تکنولوژیک و سیاسی قدرت خارجی بسیار آسیب پذیرتر کرده است

▪ نبود بلوک بزرگ کشورهای سوسیالیستی (مانند کومکون) هر نوع گزینه واقعی برای آنکه دولتهای مترقی و انقلابی نوپا بتوانند بر آنها تکیه کنند (یا بطور نظامی از آن دولت ها در برابر تجاوزگری امپریالیستی حمایت کند) را از میان برداشته است.

این نکات معمولاً با نقد بیرحمانه از مشکلات اقتصادی و ساختاری معروف در ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروری سوسیالیستی و دیگر کشورهای «سوسیالیسم واقعاً موجود» ترکیب میشوند. نتیچه گیری ناگزیری که این تحلیل رفورمیستی به آن میرسد این است که: با توجه به «واقعیات» اقتصادی و سیاسی حاکم، توانایی طبقه کارگر و پیشاهنگ انقلابی آن برای دست زدن به اقدامات انتقالی بنیادینی که ماهیت سوسیالیستی دارند، شدیداً محدود خواهد بود. واقعاً که چه تصویر غم انگیزی!

روشن است که بسیاری از مشاهدات و انتقادات بالا را به آسانی نمیتوان کنار نهاد. لنین توصیه میکند که ما همیشه باید با چشم باز به واقعیت نگاه کرده و هرگز آرزوهای ذهنی خود را بجای حقیقت عینی قرار ندهیم. ما کمونیست ها، در ترسیم حرکت بجلو و ساختمان سوسیالیسم، باید ویژگیهای جدید «مرحله» کنونی رشد امپریالیسم را دقیفاً ارزیابی کنیم. بدین معنا که در میان موضوعات دیگر، لازم است به محیط بین المللی اقتصادی، سیاسی و نظامی تغییر یافته ای که در آن در هر کشور مشخص دگرگونی انقلابی انجام می شود- حتی بعد از تأمین قدرت دولتی- توجه نمود.

با این وصف، خطای مهلکی خواهد بود اگر کمونیست ها در برابر بحث های بدبینانه و نتیجه گیریهای تسلیم طلبانه این «مکتب» رفورمیستی تحلیل، عقب نشیتی ایدئولوژیک نمایند؛ بحث ها و نتیجه گیریهایی که در ارزیابی غلو آمیز از قدرت سرمایه مالی، و دست کم گرفتن خام و بیزاری از ظرفیت طبقه کارگر و نیروهای انقلابی برای پیشرفت- حتی در یک محیط خصمانه و پیچیده بین المللی – ریشه دارد. در حال حاضر، این یکی از جبهه های اصلی «نبرد اندیشه ها» است، زیرا این نظرات بدینیانه رفورمیستی در بخش هایی از طیقه کارگر و توده های مردم ستمکش- که روزانه مورد بمباران تبلیغات بورژوازی، رگبار ایدئولوژیک «شوک و ترس» در جهت متقاعد کردن مردم به قدر قدرتی سرمایه و اینکه گزینه دیگری وجود ندارد، قرار دارند- طنین انداز است.

دقیقاً به دلیل ضرورت مقابله با این تلاش منفعل کننده ایدئولوژی بورژوازیی و رفورمیستی در باره برتری سرمایه مالی و ناتوانی توده ها برای در هم شکستن آن قدرت، و ساختن یک جامعه سوسیالیستی اساساً متفاوت است که ارائه پژوهش و تحلیل جامع تر از مجموعه این مسائل برای جنبش ما از اهمیت حیاتی برخوردار است. برای شروع، میتوانیم نکات زیرین را برای پژوهش بیشتر در نظر بگیریم:

۱) پیرامون تحرک سرمایه:

تردیدی نیست که امروزه سرمایه متحرک تر از گذشته است، معهذا در باره میزان حقیقی آن تحرک بسیاز غلو می شود. گنجینۀ فزاینده ای از تجربیات خلقها و دولتها وجود دارد که توانسته اند آن تحرک را محدود نمایند، و (مانند ALBA ) در جهت محدود کردن آسیب پذیری دولت ها در برابر باج خواهی اقتصادی سرمایه انحصاری فراملی گام های عملی بردارند. بخشهای مشخص اقتصاد داخلی وجود دارند- مانند بخش منابع و قسمت اعظم بخش خدمات- که ماهیتاً در مقابل «تهاجمات سرمایه» کمتر آسییب پذیرند.

۲) پیرامون موضوع برنامه ریزی:

این ادعا که اشکال جمعی برنامه ریزی اقتصادی- مرکزی، منطقه ای و محلی- در مقایسه با ظرفیت «بازار آزاد» برای تخصیص منابع و تعیین« «ارزش» ذاتاً نارسا و محکوم یه شکست است، سنگ پایه حملات ایدئولوژیک جاری علیه سوسیالیسم را تشکیل می دهد. و با این وجود متمرکز ترین اشکال برنامه ریزی دولتی در شوروی سابق به موفقیت های بزرگ بسیار- همراه با شکست ها و عدم تناسب- دست یافت. لازم است کارنامه تاریخی تجربه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و دیگر کشورهای سوسیالیستی- گذشته و حال- بر اساس پژوهش درست و عینی بررسی شود. علاوه بر این، لازم است شالوده تکنولوژیک تلاشهای برنامه ریزی پیشین در چارچوب مناسب قرار گیرد. امروزه، انحصارات بزرگ بنحو موثر از تکنولوژیی ها و تکنیکهای تولیدی «به موقع» برای تنظیم آنی اهداف تولیدی و خطوط کالا منطبق با یرتری مصرف کنندگان استفاده میکنند. طبیعتاً، این شیوه ها برای حداکثر کردن سود مورد استفاده قرار گرفته، و در بستر هرج و مرج کلی تولید در سرمایه داری صورت می گیرند، اما چگونه میتوان در حال حاضر و در آینده چنان تکنیکهایی را در جهت افزایش کارآیی اشکال برنامه ریزی سوسیالیستی بکار گرفت؟

۳) پیرامون رشد طبقه کارگر:

سوسیالیسم در قرن بیست و یکم بدست طبقه کارگری که بزرگتر، نیرومندتر، و با تجربه تر از هر زمان دیگری است ساخته خواهد شد. این واقعیت است که از یک کشور به کشور دیگر، تغییراتی- در مواقعی کاملاً دراماتیک- در ترکیب طبقه کارگر در جریان است، اما رویهمرفته طبقه کارگر، هم از نظر اندازه و هم از نظر بلوغ، در همه کشورهای جهان در حال رشد است. طبقه کارگر با سواد تر و از نظر سیاسی و اجتماعی آگاه تر است. البته، عوامل ذهنی در ارتباط با سطح آگاهی طبقاتی وجود دارد که در بسیاری از کشورها همچنان مانع پیشرفت آن می شود، اما طبقه کارگر هنگامی که برای بدست گرفتن قدرت دولتی برخاسته و بسیج شده باشد، بنحو تغییر ناپذیری یک نیروی مادی بسیار قوی برای بدوش گرفتن و رهبری گذار بنیادین به سوسیالیسم خواهد بود.

۴) پیرامون تجاوزگری نظامی امپریالیسم:

امروزه، و تا آینده قابل پیش بینی، هر روند انقلابی مجبور خواهد بود با تهدید تجاوز از طرف قدرتهای امپریالیستی، بویژه امپریالیسم ایالات متحده که دیگر بوسیله وزنه متعادل کننده اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و جامعه دولت های سوسیالیستی بازداشته نمی شود، مقابله نماید. و معهذا علیرغم این شرایط، قدرت امپریالیسم برای تحمیل نظامی دیکتات خود بدون محدودیت نیست؛ در واقع، آسیب پذیریهای آن بیشتر و بیشتر آشکار می شوند. در اینجا نیز، تحلیل بهتر از نقش جنبشهای صلح و ضد امپریالیستی جهان، همراه با تلاش های عملی در جهت تقویت این نیروها، برای کمک به تبدیل آنها ها به یک نیروی مادی در مقابله و جلوگیری از تجاوز گری امپریالیستی حیاتی است.

در پایان، البته برای اثبات این که در شرایط نامناسب جهانی کنونی امکان گذار بنیادین در مسیر خطوط سوسیالیستی وجود دارد، باید قدرت سرمشق واقعی زندگی را در نظر گرفت: پیروزی مداوم کوبای سوسیالیستی در دفاع و پیشبرد انقلاب خود رو در رو با تلاشهای عظیم و پایان ناپذیر امپریالیستی برای نابود کردن آن؛ پیروزی قهرمانانه انقلاب بولیواری در خنثی کردن دسیسه های مداوم ضد انقلابی و انجام تغییرات انتقالی معقول در مسیر سوسیالیسم و در جهت منافع طبقه کارگر و مردم؛ و تغییرات هیجان انگیزی که در حال حاضر در بولیوی برای مقابله با قدرت سرمایه خارجی، تقویت حاکمیت ملی، و اقدام به اصلاحان بنیادین در خدمت به توده های مردم در دست اجراست.

ترکیبی از کار تئوریک و فعالیتهای پراتیک میتواند نشان دهد و نشان میدهد که در جهان امروز، سوسیالیسم نه تنها ممکن است، بلکه پیروز هم خواهد شد!

http://www.cpa.org.au/amrarch/۴۵transition_figueroa.html

منبع: Australian Marxist Review