دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تو پایان مرا دیدی و رفتی...


تو پایان مرا دیدی و رفتی...

به روی گونه تابیدی و رفتی
مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود
تو هستی مرا چیدی و رفتی
كنار اتظارت تا سحر گاه
شبی همپای پیچك ها نشستم
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت
تمنای …

به روی گونه تابیدی و رفتی

مرا با عشق سنجیدی و رفتی

تمام هستی ام نیلوفری بود

تو هستی مرا چیدی و رفتی

كنار اتظارت تا سحر گاه

شبی همپای پیچك ها نشستم

تو از راه آمدی با ناز و آن وقت

تمنای مرا دیدی و رفتی

شبی از عشق تو با پونه گفتم

دل او هم برای قصه ام سوخت

غم انگیزست توشیداییم را

به چشم خویش فهمیدی و رفتی

چه باید كرد این هم سرنوشتی ست

ولی دل رابه چشمت هدیه كردم

سر راهت كه می رفتی تو آن را

به یك پروانه بخشیدی و رفتی

صدایت كردم از ژرفای یك یاس

به لحن آب نمناك باران

نمی دانم شنیدی برنگشتی

و یا این بار نشنیدی و رفتی

نسیم از جاده های دور آمد

نگاهش كردم و چیزی به من گفت

تو هم در انتظار یك بهانه

از این رفتار رنجیدی و رفتی

عجب دریای غمناكی ست این عشق

ببین با سرنوشت من چه ها كرد

تو هم این رنجش خاكستری را

میان یاد پیچیدی و رفتی

تمام غصه هایم مثل باران

فضای خاطرم را شستشو داد

و تو به احترام این تلاطم

فقط یك لحظه باریدی و رفتی

تو را به جان گل سوگند دادم

فقط یك شب نیازم را ببینی

ولی در پاسخ این خواهش من

تو مثل غنچه خندیدی و رفتی

دلم گلدان شب بو های رویا ست

پر است از اطلسی های نگاهت

تو مثل یك گل سرخ وفادار

كنار خانه روییدی و رفتی

تمام بغض هایم مثل یك رن

شكست و قصه ام در كوچه پیچید

ولی تو از صدای این شكستن

به جای غصه ترسیدی و رفتی

غروب كوچه های بی قراری

حضور روشنی را از تو می خواست

تو یك آن آمدی این روشنی را

بروی كوچه پاشیدی و رفتی

كنار من نشستی تا سپیده

ولی چشمان تو جای دگر بود

نمی دانم چه می گویند گل ها

خدا می داند و نیلوفر و عشق

به من گفتند گل ها تا همیشه

تو از این شهر كوچیدی و رفتی

جنون در امتداد كوچه عشق

مرا تا آسمان با خودش برد

و تو در آخرین بن بست این راه

مرا دیوانه نامیدی و رفتی

شبی گفتی نداری دوست، من را

نمی دانی كه من آن شب چه كردم

خوشا بر حال آن چشمی كه آن را

به زیبایی پسندیدی و رفتی

هوای آسمان دیده ابریست

پر از تنهایی نمناك هجرت

تو تا بیراهه های بی قراری

دل من را كشانیدی و رفتی

پریشان كردی و شیدا نمودی

تمام جاده های شعر من را

رها كردی شكستی خرد گشتم

تو پایان مرا دیدی و رفتی...