چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
طنز ایرانی
چاشت
خلیفه روزی چاشت میخورد، بره بریان پیش وی نهاده بودند. اعرابی از بادیه در رسید؛ وی را پیش خواند. اعرابی بنشست و به شره۱ تمام در خوردن ایستاد. خلیفه گفت: «چنان این بره را از هم میدری و به رغبت میخوری که گوییا پدر او تورا به سرو۲ زده است!» اعرابی گفت: «این خود نیست؛ اما تو چنان در وی مینگریو از دریدن و خوردن او بد میبری که گوییا مادر او تو را شیر داده است!»
عاقلان بصره
بهلول را گفتند: «دیوانگان بصره را بشمار.» گفت: «از حیز شمار بیرون است. اگر گویید، عاقلان را بشمارم که معدودی چند بیش نیستند!»
نامهنویس
فاضلی به یکی از دوستان صاحب راز خود نامهای مینوشت. شخصی در پهلوی او نشسته بود و به گوشه چشم، نوشته وی را میخواند بر وی دشوار آمد؛ بنوشت که: «اگر نه در پهلوی مندزدی نشسته بودی و نوشته مرا نمیخواندی، همه اسرار خود بنوشتمی.»
آن شخص گفت: «والله که ای مولانا من نامه تو را مطالعهنکردم و نخواندم!» گفت: «ای نادان، پس این را که میگویی، از کجا میگویی؟»
بهارستان
عبدالرحمن جامی
پینوشتها
۱.حرص، آز
۲.شاخ
codex۲۳x
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست