چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

تو هستی ایران


تو هستی ایران

مقاله حاضر به دنبال آن است كه با توجه به متغیرهای در حال رشد كشورها مبتنی بر موج اول ناسیونالیسم و سپس موج دوم آن, به تفسیر راجع به تغییرات درونی آنان بنشیند این تفسیر سعی دارد از زاویه ای دیگر به نظریه دولت سازی بومی و جهانی به ادله ای تبیین كننده برسد و با این دو رویكرد شرایط انتخاباتی ایران و شخص پیروز در آن را توضیح دهد و معرفی كند

قریب چهل روز پیش با دوستم آقای ك.ب در منزل اینجانب راجع به رئیس جمهور آینده جمهوری اسلامی ایران در نظام بین المللی كنونی صحبت می كردیم. پس از صحبت های طولانی به این نتیجه رسیدیم كه كاندیدایی خاص از اصول گرایان رئیس جمهور آینده ایران خواهد بود. به دنبال همین نتیجه گیری در كلاس كارشناسی ارشد سیاست بین الملل در دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران رشته روابط بین الملل این پیش بینی را مطرح كردم و دانشجویان با كمال تعجب و ناباوری این نظر را به شوخی گرفتند و برعكس بنده تكرار كردم كه این نیز از شگفتی های انتخابات آینده خواهد بود. مبنای این نتیجه گیری چه بوده است؟نظم موجود در جهان به چالش كشیده شده است و نظریه های تغییر (Change) بیش از نظریه های استمرار (Continiuty) مصداق پیدا كرده است. به همین سبب ساختارشكنان موفق تر از ایستاگران هستند. تغییر و ساختارشكنی در هر نظام به واسطه پارامترهای مربوط به الف- ساختار قدرت ب- جنگ ج- آراء و تصمیمات نهادها و سازمانها د- ساختار موضوعی ه - ساختار تكنولوژی یا فن آوری و و- تضاد موجود درون هر نظام ایجاد می گردد. به بیان دیگر اگر در هر نظام ساختار قدرت عوض شود آن نظام تغییر می كند و یا اگر جنگی در درون نظام صورت گیرد آن نظام تغییر می كند. همچنین نهادها و سازمان های یك نظام در اثر ایجاد رویه های ناشی از آراء و تصمیمات باعث تغییر آن نظام می شوند. به شق دیگر موضوعات كوچك ولی بسیار تخصصی موجب تغییر می شوند و یا ساختار فن آوری تغییرات جدی در هر نظام را باعث می شوند و یا مطابق اصل دیالكتیك تضاد موجود در درون هر پدیده باعث تغییر آن پدیده می شود.

اما تغییر خود دو حالت به خود می گیرد. در حالت اول تغییرات در اصول است كه گویند تغییر در اصول تغییر خود رژیم است.كه در این حالت به طور كلی همه چیز عوض می شود، گوئی انقلاب صورت گرفته است. در حالت دوم تغییر در اصول نیست بلكه تغییر در قواعد است كه در آن حالت گویند تغییر در درون رژیم صورت گرفته است.تغییر كنونی در خصوص انتخابات ریاست جمهوری نیز حالت دوم بوده است. به عبارت دیگر اولاً تغییر ضروری و غیرقابل انكار بوده است ثانیاً این تغییر موجب تغییر رژیم جمهوری اسلامی ایران نمی شود بلكه در درون رژیم تغییرات لازم صورت می گیرد تا این قبیل تغییرات بتوانند ایران را با تغییرات موجود در نظام بین المللی همسو نمایند.قوه مجریه جمهوری اسلامی ایران در شانزده سال گذشته برخلاف وعده های خود ایستا شده بود و نظریه های استمرار در مورد آن بیشتر مصداق داشت و علت آن نیز نوعی غفلت و یا عدم شناخت صحیح از وضعیت موجود در نظام بین المللی بود. به عنوان مثال زمانی كه هنوز حاكمیت دولت ها در غالب زمینه ها كاملاً مشهود بود سخن از افسانه افول حاكمیت و تمركززدائی می زدند و این در حالی بود كه در جهان موج دوم ناسیونالیسم در حال شكوفائی بود. اگر موج اول ناسیونالیسم را دولت سازی از طریق ارزش های فرهنگی و ایدئولوژیك بدانیم، موج دوم ناسیونالیسم را باید مبتنی بر تكنولوژی و فن آوری بدانیم یعنی آنچه كه تكنوناسیونالیسم (Technonationalism) نام دارد.ناسیونالیسم مبتنی بر فن آوری یا تكنوناسیونالیسم نشان می دهد كه دولت ها و حاكمیت ها هستند. موتورهای دولت سازی علیرغم تلاش های جهانی سازی در دهه گذشته روشن و فعال بوده اند. تعداد حاكمیت ها به طور فزاینده افزایش پیدا كرده و قطب های اقتصادی كه زمانی محدود به اروپای غربی و آمریكای شمالی بود اكنون به نقاط دیگر دنیا به ژاپن، چین، هندوستان و جنوب شرق آسیا كشیده شده است. تحولات دو سه هفته گذشته راجع به رد قانون اساسی اروپا در فرانسه و هلند بحرانی در قلب همگرایی و جهانی سازی ایجاد نموده است. اعلام رأی «نه» به قانون اساسی اروپا چیزی جز گرایش به حاكمیت های جداگانه نیست.در هشت سال گذشته به طور خاص و در ۱۶ سال گذشته به طور عام اعتقاد قوه مجریه بر اصل حاكمیت سست شده بود و برعكس اعتقاد بر افسانه افول حاكمیت ها، تمركززدائی، الحاق بی قید و شرط به كنوانسیون ها و معاهدات بین المللی بدون در نظر گرفتن منافع ملی پررنگ تر شده بود. بر همین اساس قوه مجریه در این دوران بر نظریه های رشد بومی جدید (The new growth theory) باور پیدا نكرد، یعنی محوری كه انقلاب جمهوری اسلامی ایران بر آن استوار شده بود. نظریه های رشد بومی جدید به نقش حاكمیت و دولت در مدیریت امور داخلی و بین المللی تكیه دارد.متأسفانه در طول ۱۶ سال گذشته اندیشه های اقتصادی نئوكلاسیك ها بر قوه مجریه حاكم بوده است. نئوكلاسیك ها كسانی هستند كه بدون توجه به تاریخ و جغرافیا و بافت بومی یك ملت، اقتصاد ملی را بدون بعد تلقی كرده و آن را در دامن زمان در نظر می گیرند. الگوئی از توسعه را قابل اجرا در تمام كشورها می دانند. اما واقع گرایان عصر حاضر توسعه را در دامان مكان، تاریخ و جغرافیای خاص در نظر می گیرند و بر اقتصاد ایران، دولت ایران، حاكمیت ایران باور دارند و می گویند: تو هستی ایران.تغییر شگفت انگیز در انتخابات حاكی از خواست یك ملت در مكان خاص با تاریخ خاص و برای حاكمیت خاص است. ملت ایران این انتخابات را در بستر تحولات نظام بین المللی برگزیده اند. بدیهی است مردم ایران نگران دخالت های بیگانگان در همسایه های خود بوده اند و بر همین اساس استراتژی بقای ایران را ترسیم نموده اند. از هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اصل دخالت در زمینه های ۱- حقوق بشر ۲- تروریسم ۳- سلاح های كشتار جمعی ۴ _ جنگ های داخلی این بهانه را به بیگانگان داده است كه در امور داخلی ملت ها به صورت افسارگسیخته دخالت نمایند. این قبیل دخالت ها باعث می شود كه امنیت داخلی و بین المللی ملت های ضعیف و سرشار از ثروت در معرض تاخت و تاز بیگانگان درآید. به موازات این دخالت ها اندیشه های اقتصادی نئوكلاسیك با آب و رنگ تازه جهانی شدن انتقال كالا، خدمات و سرمایه را بدون پیامد منفی تلقی می نماید حال آن كه انتقال این قبیل كالا، خدمات و سرمایه اگر بدون برقراری موازنه قدرت بین مكانیزم های ملی با مكانیزم های بین المللی صورت گیرد فاجعه خواهد آفرید. كمترین پیامد این انتقال ها این خواهد بود كه گروهی به سرعت سود اقتصادی خواهند داشت و گروهی دیگر یك شبه ورشكست خواهند شد. این نابرابری اقتصادی باعث تغییرات در لایه های اجتماعی شده و نارضایتی های اقتصادی و سیاسی در پی خواهد داشت. به همین دلیل بود كه هشت سال پیش ملت ایران در دوم خرداد برای پیدا كردن یك استراتژی ملی بر مبنای رشد بومی جدید به خاتمی پناه بردند. توقعات آنان برآورده نشد چرا كه تعادل لایه های اجتماعی (Social Strata) ایجاد نشد و توزیع نابرابر ثروت ادامه یافت. ملت ایران با دید باز و آگاهانه به دنبال آن بوده اند كه قوه مجریه را پویا كنند. آنان تغییر را بر استمرار ترجیح داده اند. به خوبی دریافته اند كه ایران نیاز به یك دولت قوی (Strong State) دارد تا یكصدا با تهدیدهای بیگانگان كه حاكمیت و قلمرو ایران را در معرض خطر قرار داده اند مواجهه نماید. ایران به یك قدرت اجرائی ساختار شكن نیاز داشت. ایرانیان به خوبی دریافته اند كه تمركز قدرت باعث ثبات سیستم و انكسار قدرت باعث بی ثباتی سیستم می شود.بدیهی است بی ثباتی سیاسی و اقتصادی عدم امنیت، عدم هویت، از خودبیگانگی و فروپاشی یك ملت را فراهم می سازد. به همین سبب ملت ایران آمده اند تا بگویند: توهستی ایران.