جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مدارا با مخالف و مبارزه با معاند در سیره نبوی


مدارا با مخالف و مبارزه با معاند در سیره نبوی

اسلام مدارا با توده مردم, اعم از مخالف و موافق, را ضروری دانسته, احكام و سیاست اسلامی را بدون تبعیض بین آنان اجرا می كند تاریخ اسلام هم از صدر و نیز در دوران ۲۵۰ ساله عصر امامت, گواه رحمت و ملایمت اوصیای پیامبر علیهم السلام , حتی نسبت به دشمنان و بدخواهان آنان, است

افراد هر جامعه دارای اندیشه‏ها، تفكرات و تمایلات متفاوتی هستند. در ارتباط بین افراد جامعه با حكومت، گروه‏های موافق و مخالفی وجود دارند كه با برخوردهای متفاوت حكومت روبه‏رو می‏شوند. صرف‏نظر از انگیزه مخالفت‏ها و چرایی آن‏ها، نحوه برخورد حكومت با گروه‏های مخالف در جوامع قابل بررسی است و از برخوردهای ساده و همراه با ملایمت تا برخورد خشن، ضرب و جرح و به دار كشیدن مخالفان را در طول تاریخ شاهد بوده‏ایم. سؤالی كه مطرح است اینكه مخالفان در نظام سیاسی اسلام، از چه جایگاهی برخوردارند؟ و برخورد حاكمان با مخالفان چگونه باید باشد؟ پاسخ به این سؤالات و این سؤال كه برخورد پیامبر با مخالفان خود چگونه بوده است نوشتار حاضر را موجب گشته‏اند.

البته پاسخ مكفی بحث مفصّلی می‏طلبد، آنچه این مقاله در صدد بررسی آن است تبیین نظری این مسئله در اسلام و نحوه برخورد پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با مخالفان خود است؛ پیامبری كه آخرین هدایت‏كننده بشر به سوی سعادت و حامل آخرین پیام رهایی انسان از تاریكی‏ها به سوی روشنایی مطلق است. به مصداق «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌٔ حَسَنَهٌٔ» (احزاب: ۲۱)، با بررسی رفتار پیامبر، درصدد الگوگرفتن از ایشان در رفتارهای اجتماعی و سیاسی در جامعه هستیم.

مدارا: از ریشه «دری ـ درایهٔ»، در لغت، به معنای مجامله و ملاطفت، برخورد مؤدبانه یا چاپلوسانه آمده است.(۱) منظور از «مدارا» در این نوشتار، نوعی برخورد همراه با سعه صدر، گذشت و تحمّل است؛ معادل آنچه امروز از آن به تساهل تعبیر می‏شود. بعضی به اشتباه، مدارا را با واژه «تولرانس» (Tolerance) غربی یكی می‏دانند؛ زیرا تولرانس نوعی برخورد همراه با تساهل و كوتاه آمدن از حق خود است كه مورد قبول اسلام نیست.(۲)

البته این تعریف به معنای بی‏تفاوتی نسبت به عقاید مخالف نیست. به تعبیر دیگر، «مدارا با اعتقادورزان است، نه با اعتقادات.»(۳)

مخالف: در لغت، از ریشه «خَلَفَ»، اسم فاعل باب مفاعله، به معنای ضد و ناسازگار بودن و مغایر بودن با چیزی است،(۴) و در جامعه، به گروهی اطلاق می‏شود كه با قدرت حاكم و مردم جامعه، هم اعتقاد نیستند و البته اقدامی برخلاف ندارند، مخالفت آن‏ها در مرحله اعتقاد است و به مرحله عمل در اجتماع نمی‏رسد. به عبارت دیگر، در زندگی اجتماعی موافقت داشته و همه در یك جامعه با قوانین حاكم بر آن، زندگی مسالمت‏آمیز دارند، اما در نوع تفكر، اندیشه و اعتقادات با هم دارای اختلاف هستند.

معاند: در لغت، از ریشه «عَنَد ـ عنود» اسم فاعل باب مفاعله به معنای سماجت كردن، خیره سری كردن، منحرف گشتن و برگشتن است.(۵) در كنار مخالفان، گروه دیگری هستند كه به مبارزه و اقدامات عملی علیه قدرت حاكم و مردم جامعه روی می‏آورند و درصدد سست كردن پایه‏های حكومت اسلامی می‏باشند. از این عده، به «معاند» تعبیر می‏شود.

● مدارا با مخالف

جایگاه اصل مدارا در اسلام و سنّت معصومان علیهم‏السلام

اسلام مدارا با توده مردم، اعم از مخالف و موافق، را ضروری دانسته، احكام و سیاست اسلامی را بدون تبعیض بین آنان اجرا می‏كند. تاریخ اسلام هم از صدر و نیز در دوران ۲۵۰ ساله عصر امامت، گواه رحمت و ملایمت اوصیای پیامبر علیهم‏السلام ، حتی نسبت به دشمنان و بدخواهان آنان، است. پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به عنوان سرسلسله این الگو، در مدیریت خود، همواره بر این اصل تأكید می‏ورزید؛(۶) همچنان‏كه می‏فرماید: «اَعقلُ الناسِ اَشَدُّهم مداراهًٔ لِلناسِ، وَ اَذلُّ الناسِ مَن اَهانَ النَّاسَ»؛(۷) عاقل‏ترین مردم كسی است كه بیشتر با دیگران مدارا كند، و خوارترین مردم كسی است كه آنان را مورد تحقیر و توهین قرار دهد.

به كارگیری این شیوه موفقیت بیشتری به همراه خواهد داشت، بخصوص برای حاكمان و مدیران جامعه. بدین‏روی، پیامبر در راستای تحقق اهداف اصلی خود در امر هدایت جامعه، این شیوه را برگزید و اصل رحمت و محبت اساس دعوت ایشان بود و راز موفقیت او در تألیف قلب‏ها، محبت و ملایمت او كه از صد لشكر قوی‏تر است،(۸) تا جایی كه سیره‏نویسان در توصیف آن حضرت نگاشته‏اند: «پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دارای قلبی رقیق بود و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود.»(۹)

زراره از امام باقر علیه‏السلام نقل كرده كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرمود: «بی‏گمان، رفق بر چیزی قرار نگرفت، مگر آنكه زینتش بخشید.»(۱۰)

با تكیه بر روایات متعدد از پیامبر، می‏توان گفت: از جمله اصول مهم دین اسلام، اصل سمحه و سهله بودن دین اسلام و مخالفت با هرگونه سخت‏گیری‏های بی‏مورد است؛ همچنان‏كه از پیامبر نقل شده كه فرمود: «من با دین یكتاگرای با گذشت ـ یا آسان ـ مبعوث شده‏ام و هركس با سنّت من مخالفت ورزد، از من نیست.»(۱۱)

اگرچه در محدوده سمحه و سهله بودن دین، بحث‏های فراوانی مطرح است، كه آیا این به معنای گذشتن از اصول دین و كوتاه آمدن در مقابل اقدامات مخالفان است یا نه؟ در پاسخ می‏توان گفت: هیچ‏گاه منظور از مدارا نسبت به مخالفان زیر پا گذاشتن اصول دین و تعالیم ضروری آن نیست، بلكه آسان‏گیری اولاً، در اصل پذیرش دین است كه هیچ‏گونه اجبار و اكراهی در آن نیست؛ ثانیا، در عمل به احكام دین، تا جایی كه اصول آن حفظ شود.

● اقسام مخالفان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله

در یك تقسیم‏بندی كلی، می‏توان مخالفان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را به سه دسته تقسیم نمود:(۱۲)

. كسانی كه منكر خداوند بودند؛ همانند بت‏پرستان، كفّار و مشركان كه با تكذیب و استهزا مخالفت می‏نمودند.

. اهل كتاب (یهودیان و مسیحیان) كه با محاجّه و خیانت مخالفت می‏كردند و قرآن كریم این عده را در كنار مشركان، دشمن‏ترین دشمنان نسبت به مسلمانان معرفی نموده است: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهًٔ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُواْ.» (مائده: ۸۲)

. منافقانِ به ظاهر مسلمان كه با فتنه‏انگیزی و سرپیچی از پیامبر، جبهه داخلی علیه ایشان تشكیل داده بودند. برخورد با هردسته ازمخالفان،بسته‏به‏نوع‏ومیزان‏مخالفت آنان متفاوت بود.

● اصول حاكم بر رفتار پبامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در برخورد با مخالفان

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مقابل بت‏پرستان، كفار و مشركان قریش چاره‏ای جز مدارا نداشت؛ زیرا در ابتدای راه بود و می‏بایست با مدارا و به آرامی آن‏ها را به سمت دین اسلام بكشاند. اما در برخورد با اهل كتاب و پس از تشكیل حكومت اسلامی در مدینه، هر دو نوع برخورد را داشت؛ یعنی تا آنجا كه ممكن بود با گفت‏وگو و با عهد و پیمان سعی در زندگی مسالمت‏آمیز در كنار هم داشت، اما وقتی آن‏ها پا را فراتر نهاده، خیانت می‏كردند یا نقض پیمانی صورت می‏گرفت، پیامبر به شدت برخورد می‏نمود؛ همانند برخورد عملی با قبایل یهودی مدینه.

در برخورد با منافقان، كه با فتنه‏انگیزی، جبهه داخلی علیه پیامبر را تشكیل داده بودند، سعی پیامبر بر مدارا بود. آن حضرت به دلایل گوناگون سیاسی و اجتماعی با مخالفان با ملایمت و رفق برخورد می‏نمود، آن‏گونه كه با عبداللّه بن اُبی برخورد كرد و در جریان فتنه‏انگیزی وی پس از غزوه «بنی‏المصطلق» حاضر به كشتن او، كه سركرده منافقان بود، نشد و در پاسخ به فرزند عبداللّه، كه اجازه قتل پدرش را از پیامبر طلب نمود، فرمودند: «تا هنگامی كه زنده است، مانند یك دوست و رفیق با او به نیكی رفتار می‏كنیم.»(۱۳) به قول ابن‏هشام، همین رفتار آن حضرت باعث شد كه عبداللّه بن ابی از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله خود قرار گیرد.(۱۴)

اما اگر مخالفت آن‏ها درباره اصول تغییرناپذیر دین یا فتنه انگیزی در میان مسلمانان در مقابله با اساس دین اسلام بود، پیامبر شیوه مدارا را كنار گذاشته، به شدت با آن‏ها برخورد می‏نمود؛ همانند به آتش كشیدن مسجد «ضرار» كه منافقان به سركردگی ابوعامر به بهانه بیماری و عدم توانایی حضور در مسجد «قبا» و با حربه «مذهب علیه مذهب» تصمیم داشتند به جامعه نوپای مسلمانان ضرر بزنند كه پیامبر به دلایل ذیل آن را به آتش كشید: زیان رساندن به مسلمانان، تقویت‏كفر،ایجادتفرقه‏میان‏مؤمنان‏وپایگاهی‏برای‏محاربان.(۱۵)

پس از بررسی سیره نبوی، می‏توان اصول ذیل را در رفتارهای آن حضرت یافت:

. رفتار عادلانه با مخالفان در فرمان‏ها (دستورات)، برخورد با دشمن در جنگ و قتال و مانند آن؛

. گفت‏وگو با مخالفان از راه‏های گوناگون صورت می‏گرفت، یا با تماس فردی پیامبر با مردم، یا با حضور در میان قبایل، گاه با پذیرفتن وفدها و هیأت‏های اعزامی از قبایل و یا با اعزام مبلّغ به قبایل و نیز مكاتبه و ارسال نامه به حكومت‏های دیگر این گفت‏وگو و ارتباط صورت می‏پذیرفت.

. قانون‏مداری در برخورد با مخالفان (و موافقان) و پای‏بندی به عهدها و پیمان‏ها؛

. برخورداری از شیوه سمحه و سهله (مدارا) كه برخورداری از این شیوه مزایای بی‏شماری برای حاكم اسلامی (و جامعه اسلامی) در پی خواهدداشت؛ ازجمله ایجاد فضای مناسب برای برخورد اندیشه‏ها و ترقّی و تكامل آن‏ها، جلوگیری از توسّل به زور و سخت‏گیری و تحمیل عقیده و مهم‏تر از همه، حفظ وحدت‏جامعه‏كه‏موجبات رشد جامعه را فراهم می‏سازد.(۱۶)

برتراند راسل در مورد تساهل در میان مسلمانان، اظهار می‏دارد: «بعضی از صفات برگزیده كه امروز بر حسب عادت، آن‏ها را جزو عادات حسنه بخصوص عیسویان می‏شماریم، پیش از این، در مشرق زمین بیشتر مستحسن شمرده می‏شدند و به آن‏ها عمل می‏كردند تا در مغرب زمین. تساهل و تسامح در اوایل ظهور اسلام، به ویژه حكومت اسلامی در مدینه و برخورد مسلمانان با مسیحیان كه كافر و مرتد تلقّی می‏شدند، بسیار جوان‏مردانه‏تر از رفتار امپراطوران بیزانس نسبت به عیسویان بود؛ زیرا پیامبر اسلام نه تشكیلات انگیزاسیون (تفتیش عقاید) اروپا را به وجود آوردند و نه سیاه‏چاله‏های آن را كه در قرون وسطا رایج بودند.(۱۷)

● نمونه‏های مدارا در سیره نبوی

عصر نبوی عصر تأسیس نظام اسلامی و تكوین اعتقادات اسلامی در میان مردم بود. به همین دلیل، رفتارهای پیامبر بیشتر همراه با مدارا بودند تا مردم بتوانند اصل دین را در جامعه بپذیرند. بدین روی، مخالفت‏ها، استهزاها و تمسخرها و حتی مخالفت‏های عملی بعضا با گذشت پیامبر همراه بودند. اما چون اقدامات عملی مخالفان از حد می‏گذشت و پیامبر چاره‏ای جز مبارزه عملی نداشت، از مدارا دست می‏كشید. بیشترین تحمّل و مدارای پیامبر با منافقان مدینه بود؛ چرا كه برخورد شدید با آن‏ها خطری علیه اصل اسلام به شمار می‏آمد.

● نمونه‏هایی از دریای بیكران رفتار همراه با مدارای پیامبر:

. عبداللّه بن ابیّ، رئیس منافقان مدینه بود كه علی‏رغم اقدامات و خیانت‏هایش در مراحل گوناگون، پیامبر علیه او اقدامی نكرد. او در مدینه از جایگاهی بالا برخوردار بود و پیامبر با او مدارا می‏كرد. پس از غروه «بنی‏المصطلق»، به دنبال برخی مسائل، او گفت: «لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَهِٔ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» (منافقین: ۸) كنایه از اینكه پس از برگشت به مدینه، پیامبر را از آنجا بیرون می‏كند. این خبر به پیامبر رسید و اصحاب خواستار برخورد شدید با او شدند، تا جایی كه مسئله قتل او شایع گردید. پسرش از پیامبر خواست: اگر چنین است، او خود عامل این حكم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل پدرش را بكشد و دستش به خون مسلمانی آغشته شود. اما پیامبر در پاسخ او فرمود: چنین حكمی مطرح نیست.(۱۸)

پی‏نوشت‏ها

ـ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۹، ص ۱۹۶.

ـ حسین عبدالمحمدی، تساهل و تسامح از دیدگاه قرآن و عترت علیهم‏السلام ، قم، ظفر، ۱۳۸۱، ص ۱۵.

ـ عبدالكریم سروش، مدارا و مدیریت، تهران، صراط، ۱۳۷۶، ص ۳۱۰.

و۵ـ آذرتاش آذرنوش، پیشین ص ۱۷۹ / ص ۴۶۳.

ـ غلامرضا نوعی، مدارا با مخالفان در قرآن و سنّت، رشت، كتاب مبین، ۱۳۷۹، ص ۹۸.

ـ همان، ص ۹۸ به نقل از: شیخ عباس قمی، سفینهٔ‏البحار، ج ۱۰، ص ۴۴۱.

ـ مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۶۹.

۷ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۹۴ / دیلمی، ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۱۱۵.

ـ محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، چ چهارم، تهران، الاسلامیه، ۱۳۶۴، ج ۲، ص ۱۱۹.

ـ خیب بغدادی، تاریخ بغداد، مصر، مكتبهٔ‏الخانجی، ج ۷، ص ۲۰۹.

۰ـ غلامرضا نوعی، پیشین، ص ۲۳.

۱ـ ان هشام، زندگانی محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولی، تهران، كتابچی، ج دوم، ص ۱۹۸.

۲ـ همان، ص ۱۹۹.

۳ـ غلامرضا نوعی، پیشین، ص ۱۰۱.

۴ـ همان، ص ۵۴ / حسین عبدالمحمدی، پیشین، ص ۱۵۳.

۵ـ غلامرضا نوعی، پیشین، ص ۸۳.

۶ـ ابن هشام، سیره، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، چ دوم، مصر، حلبی، ۱۳۷۵ ق، ج ۲، ص ۳۷۲ / عباس محمود العقاد، عبقریه محمّد، بیروت، المطبعهٔ العصریه، ۱۴۲۱ ق، ص ۸۵ / سیدعلی كمالی، خاتم‏النبیین، تهران، اسوه، ۱۳۷۲، ص ۹۴، به نقل از: ابن اثیر، اسدالغابه، ص ۱۹۷.

۷ـ محمد قوام وشنوی، حیاهٔ‏النبی و سیرته، قم، مؤلف، ۱۴۱۲ ق، ص ۳۲۱.

۰ـ۲۲ـ محمد قوام وشنوی، پیشین، ص ۳۲۶.

۳و۲۴ـ همان، ص ۳۲۷ / ص ۳۲۸.

۵ـ سیدعلی كمالی، پیشین، ص ۱۰۷ / شرف‏الدین محمدبن عبدالله بن عمر، خلاصه سیرت رسول‏اللّه، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸، ص ۱۶۱.

۶الی ۳۴ـ سید علی كمالی، پیشین، ص ۹۵ / همان/ ص ۹۶/ ص ۹۶/ ص ۹۸/ ص ۹۹/ ص ۹۹/ ص ۱۱۰/ ص ۱۰۵.

۵و۳۶ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، چ چهارم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۲۶۳ / ص ۳۱۷.

۷ـ سیدعلی كمال، پیشین، ص ۱۰۴.

۸ـ غلامرضا نوعی، پیشین، ص ۱۰۰ به نقل از: میرزا حسین نوری، مستدرك‏الوسائل، قم،اسماعیلیان،۱۳۸۲ق، ج۳، ص ۲۱۶.

۹ـ حسین عبدالمحمدی، پیشین، ص ۴۷.

۰ـ همان، ص ۸۶، به نقل از: محمدبن یعقوب كلینی، فروع كافی، ج ۱، ص ۳۴۲.

۱و۴۲ـ حسین عبدالمحمدی، پیشین، ص ۸۰ / ص ۱۱۳.

۳ـ حسین عبدالمحمدی، پیشین، ص ۲۸، به نقل از: شیخ حرّ عاملی، وسائل‏الشیعه، ج ۲۸، باب ۱، ص ۳۰۱، روایت ۳۴۸۳۵.

۴ـ ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۶۳۵ / واقدی، المغازی، قم، مكتب‏الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴ ق، ج ۱، ص ۱۷۴.

۵ـ اب‏هشام، پیشین، ج۲، ص ۶۳۶/ واقدی،پیشین،ج۱،ص۱۷۴.

۶ـ مصطفی صادقی، پیامبر و یهود حجاز، قم، بوستان كتاب، ۱۳۸۲، ص ۲۴۰ به نقل از: الروض الانف، ج ۷، ص ۵۳۲.

۷ـ ابن هشام، پیشین، ج ۲، ۳۶۲.

۸ـ جعفر مرتضی، الصحیح من سیرهٔ‏النبی، چ چهارم، بیروت، دارالسیره، ۱۴۱۹ ق، ج ۶، ص ۳۵ / ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۵۱ / واقدی، پیشین، ج۱،ص ۱۸۴/ جعفرسبحانی،پیشین،ص۲۸.

۹ـ ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۲۷۴ و ۲۷۵ / واقدی، پیشین، ج ۱، ص ۳۹۲ / جعفر سبحانی، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۹.

۰ـ مصطفی صادقی، پیشین، ص ۲۶۰.

۱ـ همان، ص ۲۶۱ / واقدی، پیشین، ج ۲، ص ۶۷۷.

۲ـ برگرفته از: مصطفی صادقی، پیشین، ص ۲۶۳.

۳ـ۵۷ـ محمدتقی لسان‏الملك سپهر، ناسخ‏التواریخ، تهران، اساطیر،۱۳۸۰، ص۸۰۲/ ص۹۴۱/ ص۹۴۴/ ص ۹۵۶/ ص ۱۰۸۵.

۸و۵۹ـ جعفر سبحانی، پیشین، ج ۲، ص ۳۳۱ / ص ۲۸۷.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.