شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
تكه ای از لبنان
فرد هالیدی در برخوردی ژرف با حزب الله در قلب سرزمینش، لبنان، به بینشی از اندیشه و استراتژی این «حزب خدا» دست یافته كه می توان گفت لااقل در غرب نظیر و مانندی ندارد.
●●●
در بهار ۲۰۰۴ یكی دو روز را در بیروت می گذراندم كه تلفن غیرمنتظره ای از بخش بین الملل حزب الله به من شد. معاون حزب و ظاهراً استراتژیست حزب در امور بین الملل شیخ نعیم قاسم میل داشت پیرامون «برخورد تمدن ها» با من گفت وگو كند. او مطلبی را كه من در این باره - مروری بر كتاب سال ۱۹۹۸ساموئل هانتینگتون (براساس مقاله خود وی در سال ۱۹۹۳)- نوشته بودم، خوانده بود و می خواست بحث بیشتری در ارتباط با كتابی كه خود نوشته و در شرف انتشار بود، با من داشته باشد. در واقع به من پیشنهاد شده بود مقدمه ای بر چاپ انگلیسی كتاب كه قرار بود در چند ماه آینده انتشار یابد (عنوان این مقدمه شد: حزب الله: داستانی از درون)، بنویسم. این دقیقاً همان چیزی نبود كه برای مسافرت دوروزه ام به پایتخت لبنان در نظر داشتم. من برای سخنرانی در دانشگاه آمریكایی بیروت، پیرامون انقلابات یمن طی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به بیروت دعوت شده بودم، ولی با وجود تمام آن نوارهایی كه برای گرم كردن محفل، از سرودهای انقلابی درباره شورش های دهقانان تا لزوم مسلح شدن زنان، با خود برده بودم موضوع برای دانشجویان حاضر در جلسه چنان بیگانه و غیرملموس بود كه گویی از جنگ های سومریان باستان سخن می گفتم.
به علاوه، قصد ملاقات با دفتر ناشرم -ساقی- در لبنان را داشتم. این شركت تاكنون مبادرت به انتشار چندین ترجمه عربی از كتاب هایم (كه قبلاً به زبان انگلیسی و توسط شعبه آن در لندن منتشر شده بود) كرده بود. این نخستین بار پس از اوایل سال ۱۹۷۱ -فاصله ای بیش از ۳۰ سال كه جنگ داخلی ۱۹۹۰-۱۹۷۵ با حدود ۰۰۰/۱۵۰ كشته (از یك جمعیت سه میلیونی) و تعداد به مراتب بیشتری تبعیدی، بخشی از آن را به خود اختصاص داده بود- كه بار دیگر قدم به بیروت می گذاشتم. لبنان پیش و حتی در طول جنگ داخلی، یكی از قابل دسترس ترین كشورها از ۲۵ كشور واقع در خاورمیانه (كه تماماً، به استثنای سه تایشان، عضو اتحادیه عرب اند) برای من بود، لیكن با این وجود زیاد روی آن كار نكرده ام. بسیاری از روزنامه نگاران دیگر به خوبی با این سرزمین آشنا هستند، در حالی كه علایق و اولویت های من در آن سال ها بیشتر در نقاط دیگری متمركز بودند: عمدتاً ایران، افغانستان، دولت های حوزه خلیج فارس و یمن.
● سرزمین ارواح
اما وقتی با نزدیك ترین دوست عربم -نویسنده لبنانی فواد طرابلسی كه با وی در مناطق درگیر در جنگ های چریكی عمان در ۱۹۷۰ آشنا شده بودم و شب ها در لندن ساعات طولانی به بحث با وی می گذشت- بر سر تهاجم عراق به كویت در ۱۹۹۰ اختلاف پیدا كردم و او از ملاقات با من خودداری نمود، روابطم با این كشور و روشنفكران چپ گرای آن بیش از پیش دستخوش آشفتگی شد. تنها صحبتی كه بین من و فواد بر سر این موضوع رد و بدل شد گفت وگوی تلفنی ای بود كه با وی در شب تهاجم در دوم اوت سال ۱۹۹۰ (زمانی كه در منزل نویسندگان مخالف حزب بعث پیتر اشلوگلت و ماریون اشلوگلت بود) داشتم. به رغم تلاش های چندین دوست آمریكایی، انگلیسی و عرب دوستی ما ادامه نیافت. همین اتفاق برای روشنفكر برجسته عرب، ادوارد سعید كه زیاد از بیروت دیدن می كرد نیز پیش آمد. ظاهراً نقطه نظرات و نگاه من به دنیا، خط جدا كننده بین من و یاران لبنانی و فلسطینی ام بودند. در این شرایط مسلماً در موقعیتی نبودم كه انتظار مهمان نوازی گرمی را داشته باشم.
حتی حالا در یك روز بهاری سال ۲۰۰۴ و ۱۴سال پس از خاتمه جنگ داخلی نیز بیروت به رغم زیبایی های خیابان ها و بندر ظرافت و خوش سلیقگی در جمع آوری خوراكی های متنوع و موزیك اش چندان جای راحتی برای زندگی نبود. هر بار كه اتومبیلی با مردانی غول پیكر با جلیقه های چرمی و سبیل ها بلند، با صدای آزاردهنده ای در نزدیكی قهوه خانه ای كه من در آن جا نشسته بودم، توقف می كردند، فكر می كردم آمده اند سراغ من (زمان، زمان ربودن خارجیان در عراق بود). به علاوه، كشور (و بعدها معلوم شد تا چندین ماه بعد) در اشغال خارجی ها بود: سوری ها در همان نزدیكی اردو زده بودند و شاخك های شان در همه جای حیات سیاسی و اقتصادی لبنان حس می شد.
فكر كردم، اینجا برای گذراندن عید پاك، كه نزدیك بود جای مناسبی نیست و بهتر است به جای آن به بارسلونا بروم، شهری كه از تخریب، قتل های سیاسی و (از نظر بسیاری از كاتالان ها) اشغال آن توسط بیگانگان ده ها سال گذشته بود. با تمام این احوال هنگامی كه از مقابل منزل باشكوه و اشرافی نخست وزیر سابق رفیق حریری در بخش حمرا می گذشتم، حتی فكرش را هم نمی كردم كه روزی -در فوریه ۲۰۰۵- ترور خواهد شد. بی میلی من به بازدید مجدد از شهر، نه تنها حاصل شواهد عینی بود كه خود شاهد آنها بودم، بلكه به خاطره تنی چند از دوستان و آشنایانی كه جانشان را در آنجا از دست داده بودند، نیز مربوط می شد:
عبدالواحد الكیالی از دانشگاهیان فلسطینی كه با او در اواخر دهه ۱۹۶۰ در لندن درس می خواندم، وی برای نوشتن رساله اش پیرامون شورش فلسطینیان در سال ،۱۹۳۶ از آرشیو جدیدی كه به تازگی در انگلستان دایر شده بود استفاده می كرد و سپس به منطقه برگشت و سعی كرد گروه چریكی ویژه خود را به وجود آورد. كاری كه تنها مرگ را برای او -احتمالاً توسط سوری ها- به ارمغان آورد. قصان كنفانی داستان نویس فلسطینی و سخنگوی جبهه خلق برای آزادی فلسطین (كه مصاحبه ای طولانی در New Left Review با او داشتم)، او در سال ۱۹۷۲ در انفجار یك اتومبیل بمب گذاری شده كشته شد. سلیم اللوزی روزنامه نگار لبنانی كه پس از شروع جنگ هفته نامه الحوادث اش را به لندن منتقل كرد، او كه برای مراسم خاكسپاری مادرش بازگشته بود، ربوده و كشته شد. ناصر سعید رهبر حزب ناسیونالیست چپ گرای سعودی كه او را در بالكن آفتابگیر رستورانی در بیروت به ناهار دعوت كرده بودم، در سال ،۱۹۷۹ به وسیله نیروهای امنیتی یاسرعرفات دزدیده و تحویل سعودی ها داده شد و بعدها دیگر كسی او را ندید. مالكوم كر دانشگاهی ای است آمریكایی و نویسنده چندین كتاب بسیار خوب درباره سیاست در میان اعراب، كه در سال ۱۹۸۳ در دفترش در دانشگاه آمریكایی بیروت به قتل رسید. لی داگلاس یكی از چند دانشگاهی كه بر روی یمن امروز كار می كردند، او در آوریل ۱۹۸۶ چند روز پس از بمباران طرابلس توسط ایالات متحده (كه معمر قذافی، مارگارت تاچر را نیز همانند آمریكایی ها، مسئول آن می داند)، هنگام ترك كلوب شبانه ای در بیروت توسط حامیان یا عوامل لیبی به قتل رسید. با تمام این ها، رنج و عذاب طولانی-به رغم پایان خوب و معجزه آسا- دوست خوبم، چارلز گلاس روزنامه نگار كه توانست از چنگ اسارت توسط رزمندگان شیعه در حومه جنوب بیروت بگریزد را نیز اضافه كنید.
●سفری به جنوب
مسافرت با راننده حزب الله به قلب حارث هریك در جنوب بیروت، با توجه به فیلم های خبری فراوانی كه از وقایع جنگ و نواحی ربوده شدن اتباع غرب در این منطقه در تلویزیون ها دیده بودم، از یك لحاظ برایم مسافرت آشنایی بود. نخستین احساس، تا حدی دوگانه بود: پوسترهای بزرگی از روحانیون لبنانی در دو طرف جاده به چشم می خوردند، كه در زیر آنها زنان جوان بدون روسری در رفت و آمد بودند. در قرارگاه های حزب الله -یكی از آنها در بمبارانی در جولای ۲۰۰۶ توسط هواپیماهای اسرائیلی تخریب شده بود- از لابه لای كنترل های امنیتی متعدد وارد دفتر شیخ (كه در لبنان، منظور همان «روحانی» است) نعیم قاسم شدم، كه بر روی یك صندلی راحتی چرمی، در زیر تصاویری از رهبران روحانی ایران نشسته بود.
شیخ نعیم قاسم و همراهانش از اعتماد به نفس كامل برخوردار بودند: اخیراً حزب چندین موفقیت بزرگ در انتخاب محلی لبنان به دست آورده و به علاوه توجه جهانیان به افشاگری ها پیرامون شكنجه و بدرفتاری نیروهای آمریكایی در زندان ابوغریب در عراق جلب شده بود. تصمیم سال ۱۹۹۲ حزب الله، دایر بر مشاركت در حیات سیاسی ملی بدین معنا بود، كه حال دیگر گروه دارای كرسی هایی در پارلمان لبنان و در شرف پذیرفتن كرسی های وزارت در كابینه لبنان بود.
این حضور فزاینده در سیاست كشور لبنان، موجب شناسایی بیشتر بین المللی شده بود: حزب الله از طریق شیخ قاسم و بخش بین المللی حزب گاه نشست هایی با دیپلمات های اروپایی مقیم بیروت داشت و اتحادیه اروپا تلاش می كرد ایالات متحده را نیز ترغیب به این كار كند.
منبع:openDemocracy
ترجمه: ع. فخریاسری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست