یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

جوان ها,«ماه عسل» و هدف نهایی


جوان ها,«ماه عسل» و هدف نهایی

ماه رمضان که شروع شد, هم زمان با آن مثل سال های قبل پخش انبوهی از سریال ها و برنامه های ویژه این ماه نیز آغاز شد

ماه رمضان که شروع شد، هم زمان با آن مثل سال های قبل پخش انبوهی از سریال ها و برنامه های ویژه این ماه نیز آغاز شد. «پنجمین خورشید» با آن فیلم نامه خوب اما جلوه های ویژه و بازی ضعیف بازیگرانش، «عبور از پاییز» و داستان امپراتوری که حتی برای بچه هایش هم امپراتور بازی در می آورد، «نردبام آسمان» و بازی غیر منتظره مجری سابق صندلی داغ «کاردان» از جمله این سریال هاست؛ هر چند امسال علاوه بر این چند سریال تکراری نیز پخش می شود، سریال هایی مثل «اغما» و حامدی که می رود تاجیکستان (اسمش را فراموش کردیم) اما یک برنامه غیر از همه این ها که گفتیم پخش می شود که اگر چه نام و محتوایش تکراری است اما تا دلتان بخواهد آدم های متنوع و جورواجور توی این برنامه رفت و آمد می کنند. برنامه زنده «ماه عسل» را عرض می کنیم. هر کسی تا این جای مطلب را بخواند فکر می کند مطلب صفحه سینما، اشتباه در صفحه جوان به چاپ رسیده است اما محض آرام شدن خاطر مبارکتان عرض می کنیم که نه، این گونه نیست. این مطلب فقط و فقط ویژه صفحه جوان نگاشته شده و لاغیر.

خوب مقدمه اش کمی سینما تلویزیونی شد اما از آن جا که بحث مربوط به همین رسانه عظیم ملی خودمان است مجبوریم این گونه بنگاریم. داشتیم نطق می کردیم که بعله ... این برنامه «ماه عسل» با آن اجرای احسان علیخانی کم کم داشت ما را به حد جنون می رساند که با خود گفتیم: «عیبی ندارد، اگر برای این مجری با آن قیافه حق به جانب و رک و صریح و تو ذوق بزن و ... یک نقد درست و درمان بنویسیم و در صفحه سینما بگذاریم تا بلکم عبرت دیگران شود» ولی شد؟ نه نشد که ... اگر گفتید چرا؟ (این یک تکه را از سریال هفت و هشت صدا و سیمای خودمان که دارد در ماه رمضان پخش می شود کش رفتیم!) عبرت دیگران نشد چون اصلا قسمت نشد نقدی بنویسیم. کاسه عمرمان سرریز شده بود؟ نه نشد که ... پس چی شد؟ خوب نکته دقیقا همین جاست؛ با خودمان گفتیم: «آهای جوانک! اگر می خواهی نقد کن فیکون کننده ای بنویسی باید حسابی دقیق باشی و خوب تحقیقات کنی به همین منظور برخلاف سال های قبل که در طول ماه رمضان ۴، ۵ شب قسمت می شد این برنامه را تماشا می کردیم آن هم به طور اتفاقی، امسال تصمیم گرفتیم برای نگاشتن یک نقد بترکان هر شب، مو به مو و لحظه به لحظه این برنامه را تعقیب کنیم و حواسمان باشد که کوچک ترین حرکتی از نظر ما دور نماند.

۱) روز اول برنامه یعنی غروب اول که برنامه پخش شد، یک میهمان از برنامه ۲ سال پیش دعوت شده بود. جوانی معلول که از هر انگشتش یک هنر می ریخت و عجیب حرف هایش بوی آسمان و باران می داد. دلمان می خواست در حرکات و سکنات مجری برنامه دقیق شویم تا نقد حقیقی تر باشد اما شد؟ نه نشد که؟ اگر گفتید چرا؟ چون آن جوان معلول با حرف های خالصانه ای که می زد چنان ما را تحت تأثیر قرار داد که با خود گفتیم، هنوز ۲۹ شب دیگر برای دقیق شدن در حرکات «علیخانی» و نگاشتن نقد منصفانه وقت باقی است، فعلا تمرکز کنیم روی میهمان برنامه که دارد مغزها را با حرف هایش بدجور زیر و رو می کند.

۲) روز دوم با دیدن میهمان برنامه با خود گفتیم: «برنامه شده است بچه بازی، آخر عمو پورنگ و امیر محمد چه ربطی به برنامه افطاری دارند؟» هنوز این غرغرها به طور کامل در مغزمان زمزمه نشده بود که چهره ای دیگر از مجری سر زنده برنامه های کودک در نظرمان شکل گرفت. تولد در جنوب شهر تهران و زندگی ۷ خواهر و برادر در ۲ اتاق به همراه پدر و مادرشان بیوگرافی مجری شنگول کودک و نوجوان بود. نکته بارز در این قسمت برنامه عشق سرشار عموپورنگ به مادرش بود و دعاهایی که مادر از پشت تلفن، سلسله وار نثار فرزندش می کرد. آن جا بود که دانستم حقیقی است که می گویند: «فرزند صالحی برای پدر و مادرت باش تا دعاهای بی دریغ و خالصانه شان رمز موفقیت تو در زندگی باشد.»

۳) روز سوم رئیس یک بیمارستان میهمان برنامه بود که چون سن این رئیس از «نرم» صفحه ما بالاتر است، از پذیرش او در این مطلب پوزش می طلبیم.

۴) پدر و مادرش آمده بودند و خودش چند دقیقه ای به صورت تلفنی میهمان برنامه بود؛ جوانی که از ۱۴ سالگی معتاد شده بود و پدر و مادرش بویی نبرده بودند. حتی وقتی ازدواج کرد باز هم پدر و مادر متوجه اعتیاد فرزندشان نشدند و تنها همسر او فهمید که معتاد است. پدر و مادر، عمر و زندگی شان را گذاشتند و همسر تمام عشقش را تا او ترک کند و حالا پیروزمندانه بر قله افتخار «ماه عسل» از خدایی می گفتند که همه چیز به خواست اوست و اگر نخواهد نمی شود. نکته اخلاقی این برنامه این بود که ما فهمیدیم اگر جوانی بسیار باهوش باشد و خانواده خوبی هم داشته باشد و حتی تحصیلات عالی بکند به معنی سلامت او از اعتیاد نیست چرا؟ چون به گفته پدر و مادر جوان یاد شده، او تمام این صفات را یک جا داشت اما معتاد بود. ما یاد گرفتیم که گول ظاهر را نخوریم و یاد گرفتیم که با ظاهر خود، خودمان و دیگران را گول نزنیم. راستی این مجری که قرار بود نقدش کنیم در این قسمت برنامه خیلی خیلی بد حرف زد به طوری که یادمان آمد اصلا برای چی داریم «ماه عسل» را نگاه می کنیم! این بد حرف زدن «علیخانی» با پدر جوانک معتاد شفا یافته آن قدر وحشتناک بود که در چهره پدرش خواندیم که می گفت: «امیدوارم پسرت معتاد شود و بفهمی که من چه زجری کشیدم.» (فکر هم می خواندیم و نمی دانستیم!)

۵) دختر جوان به نظر سالم است، تنها سخت صحبت کردنش انسان را به یاد خاص بودن او می اندازد ولی بعد که می فهمی ۵ ماه در کما بوده و یکهو به هوش آمده، پی به عمق قضیه می بری. سال ۷۹ تصادف می کند و او را از عمق یک دره بیرون می آورند. با گوش های خودش می شنیده که پرستاران او را نمی پذیرفتند و می گفتند «این جنازه چیست آورده اید؟ باید بروید بهشت زهرا» پزشکان می گفتند: «حداکثر ۴۸ ساعت دیگر زنده است» و ... اما به گفته خود جوان قصه ما، آن خدایی که من می شناسم، شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد. می گوید گربه باز بودم و آن طور که از رفتارهای قبل از تصادف از پدرش عذر می خواهد می شد فهمید که خیلی سر به راه نبوده است. می گوید معنای زندگی را حالا که معلول شدم می فهمم و یقین دارم در رخداد این حادثه خیری نهفته بوده و گرنه من تمام عمر را در گمراهی می ماندم. می گوید: روز به روز بهتر می شوم از همه نظر و مطمئنم که گذر زمان تمام مشکلات را حل می کند. آن قدر عمیق و زیبا و صریح و ساده صحبت می کند که مجری برنامه کم می آورد، تازه به جای یک تندیس ۲ تا تندیس از کیسه خلیفه می بخشد و ...

نمی دانیم دیگر بیش از این چه باید بگوییم، اما هدف نهایی ما تغییر کرد، ما فهمیدیم به جای تمرکز روی یک شخص و یافتن عیب هایش می توان روی نکته های مثبت تمرکز کرد و به جای حرص خوردن، نکته ها یاد گرفت، می شود همه انسان ها را همان گونه که هستند پذیرفت و برای آرام کردن عصبانیت های درون از برخی افراد، نگرش خودمان را نسبت به آن مسائل تغییر داد. ما جوان هستیم، هنوز جوان هستیم و کارهایی می توانیم بکنیم که انگشت حیرت بر دهان بماند، کارهایی مثل کارهای این میهمانان «ماه عسل» که خواندید. پس خودتان را به هیچ وجه دست کم نگیرید چرا؟ چون واقعا راه زیادی تا موفقیت باقی نمانده است. پس موفق باشید.

تقی نژاد