یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نقد گذشته, امید به آینده سینمای ایران


نقد گذشته, امید به آینده سینمای ایران

آمار جهانی كه در یكی دو سال اخیر درباره سینمای ایران اعلام شد گویای شاخص های این سینماست, بدین معنا كه ایران از نظر رتبه بندی با ۶۶ عنوان تولید سالانه فیلم در رتبه پانزدهم قرار دارد اما از نظر جذب مخاطب با ۱۶ ۲ میلیون رتبه ۲۶ را كسب كرده است در همین آمار ایران با ۲۷۵ سالن رتبه ۲۸ را احراز كرده است

امروزه دیگر سیاستمدار یا نظریه پردازی در حیطه اجتماعی و اقتصادی پیدا نمی شود كه ازموضعی پست به هنر و آخرین آن، سینما نگاه كند و بخواهد كه همچون افلاطون شاعران معاصر (سینماگران) را از شهر بیرون كند. متقابلاً اگر هم برخی از سینماگران وجود داشته باشند (كه بسیار هستند) كه به گفته نوستراداموس سیاست را ناصواب- البته به لحن اوكثیف- می شمارند، نه از روی اعتقاد، بلكه دقیقاً خود این گرایش سیاست آنان برای «حفاظ»كارشان و به دست آوردن لقمه نانی است. در هر حال اهمیت و جایگاه سینما در جوامع امروزه غیر قابل كتمان است و گفتن درباره این جایگاه خود تبدیل به كلیشه شده چرا كه دیگر تأثیر سینما از هر جنبه و منظر بركسی و احدی پوشیده و پنهان نیست.

بنابراین اشاره ای گذرا به جایگاه و نقش سینما در كشوری كه بی اغراق توفیق بسیاری از سیاست هایش در داخل و خارج را مدیون سینما است كفایت می كند. برای نمونه نباید راه دور رفت و به دهه های گذشته سرك كشید، بلكه سینما در همین چند سال گذشته در حافظه همه قابل مرور است و موضوع را به خوبی روشن می كند. نقش سینما در اتفاقی مانند انفجار برج های دوقلو در ۱۱ سپتامبر از چنان پر رنگی ای برخوردار است كه دیگر هیچ جای اما و اگر باقی نمی گذارد.

مثلاً كافی است تا ما فیلم هایی مانند گلادیاتور، بلك هارن، پشت جبهه، بازی جاسوس، آخرین قطعه و بخصوص مأموریت غیر ممكن یك و بسیاری از فیلم های كم اهمیت تر و اكران پرتبلیغ این فیلم ها را در سال ها و ماه های نزدیك به ۱۱ سپتامبر به یاد بیاوریم تا ببینیم كه سینما چه نقشی در پیش بینی و قریب الوقوع دانستن حمله های تروریستی مورد ادعای سیاستمداران آمریكا به این كشور ایفا كرده است و یا مهمتر چرا راه دور برویم، قبل از حمله به عراق آیا كم فیلم هایی برای ذهنیت سازی در این باره روانه بازار جهانی شد؟ «ما سرباز بودیم» یك نمونه شاخص از توجیه حضور آمریكا در سرزمین های دیگران به منظور سركوبی «شر»! به زعم حاكمان كاخ سفید است.

وجود دشمن جهانی و بزرگنمایی آن برای آمریكا از جمله سیاست های روز سیاست بازان آن كشور پس از فروپاشی شوروی بود و سینما در این زمینه بیشترین نقش را ایفا كرد. فیلم های زیادی در باره تروریسم از سوی هالیوود تهیه و به نمایش درآمد كه در همه این ها مسلمانان و اعراب و به طور كلی شرقی ها، «بد من»ها را تشكیل می دادند. از دلتا فورس هابگیرید تا جیمز باند های انگلیسی و سریالی مانند «۲۴» و غیره كه در همه این آثار در حالی این طرفی ها خشونت طلب و تروریست و تهدید كننده جهان- آمریكا- معرفی می شوند كه به قول چامسكی « آمریكا خود بزرگترین تروریست جهان است.»

رسانه های امروزی یا همان دهكده مك لوهان حالا حركت پشه ها بر مرداب های فاقد هر جنبنده ای را گزارش می كنند، از همین رو است كه جلسه های مكرر و دائمی سران سازمان جاسوسی آمریكا و ژنرال های مركز نظامی این كشور نیز پنهان نمی ماند و آنهایی كه جدی تر به قضایای مرتبط با سینما نگاه می كنند، در جریان هدایت هالیوود به وسیله مأموران هستند كه چگونه بزرگترین مجموعه سرگرمی ساز آمریكا در جایگاه قدرتمند ترین امكانات علیه «اسلام فعال و ضد امپریالیسم» دایماً برنامه سازی می كند.

اعتقاد بعضی ها مبنی بر اینكه اردوگاه شرق چنانچه در سینما هم قادر می بود مانند نظامی گری با غرب برابری كند، به این زودی از هم نمی پاشید، چندان هم بیراه نیست. خروجی سینمای شرق شوروی مشكل مخاطب داشت. چیزی كه برعكس آن آمریكا به شدت نسبت به آن حساس است و در مواقع لازم واكنش نشان می دهد. واقعیت این است كه اگر در بعد تكنیكی انقلاب اكتبر عامل حضور شخصیت هایی مانند آیزنشتاین و فرم تدوین خلاقانه فیلم «رزم ناو پوتمكین» بود، اما در تداوم این راه فقط به تكنیك و محتوای خالی از علائق و سلایق سینمایی در بهای به مردم انجامید و دیدیم كه سینمای شرقی با رهبری شوروی باوجود همه توجه به ارزش های فرهنگی، اما بخاطر بی توجهی به عناصر مردم پسند عقیم ماند و در سطح جهان نتوانست سیاستمداران این كشور را همراهی كند و همانند آنچه در غرب می گذرد و سینما و سیاست چنان دو یار هم قد و هم وزن یكدیگر را پشتیبانی می كنند، در سمت شوروی هر كدام ساز خود را می زنند.

مهمترین وجوه تمایز سینما و سیاست در این طرف در شعار های سیاسی طرفداری از استقلال كشورها و خشكی و كنترل بیش از حد سینما به شیوه غیر متعارف بود. اتفاقاً آنچه بلا بود كه از سوی آمریكا بر سر شوروی هوار می شد، از طریق سینمایش بود.

این طرفداری و مصداق آوردن از سینمای آمریكا و بخصوص نوع پر تماشاگر آن به هیچ عنوان دال بر پذیرش هر اثر غیر مشروع نیست و اتفاقاً سینمای پر مخاطب آن دیار برعكس سفسطه گران كه هر گاه بحث مخاطب می شود، سینمای «پرنو» و «اروتیك» را علم می كنند- سینمای پاك تر و سالم تر آن است . جدول آمار فروش فیلم ها به راحتی و با اندكی صرف وقت از سایت ها قابل دسترسی است تا دریابیم كه فیلم های پر تماشاگر اعم از كلاسیك و تولیدات دهه های مربوط به رونق (۷۰-۶۰ میلادی) تا یك دهه اخیر آمریكا، آثاری است كه نجیب تر و كم مسأله تر و به قول معروف كم «صحنه» تر است.

فیلم هایی كه به شدت اخلاقی اند بدون این كه شعار اخلاق گرایی بدهند. یعنی سینمای آمریكا از طریق همین اخلاق گرایی قادر به انتقال پیام ها و مضامین سیاسی مورد نظر حاكمان آن است. اگر در غرب «گدار» در تئوری می سرود : «حركت دوربین یك مسأله تكنیكی نیست، بلكه یك نظام اخلاقی است»، چارلی بزرگ در هالیوود به آن جامه عمل می پوشاند و با سینمایش بدون این كه درس اخلاق بدهد، اخلاق می آموخت. آیا «گدار» بیشتر اخلاق آموخته یا چارلی، بی تردید پاسخ به سمت چارلی نشانه می گیرد، چرا كه «گدار» در سینما قبل از آنكه تماشاگر بیابد، شعار داده است و چارلی قبل از این كه شعار بدهد، تماشاگر شكار كرده است.

در سینما تماشاگر باید احترام ببیند و سینمایی كه به تماشاگر احترام بگذارد، مورد حمایت قرار می گیرد. سینمایی كه به دغدغه ها، علائق، تاریخ و نیازهای به روز تماشاگر بها بدهد و باعث به دست آوردن دل او و تلنگر بر مغز او بشود، سالن های پر را به خود می بیند و سینمای اول و دوم و سوم جهان به این اصول پایبند است تا از این طریق بتواند در دل درام و پایان بندی دلخواه به اهداف مورد نظر دست یابد. در واقع در این سینما تماشاگر «اصل» است و تولید بر مبنای مخاطب صورت می گیرد. درست برعكس دیار ما در سال های گذشته كه آنچه به حساب نمی آمده، تماشاگر بوده است.

● سینمایی بدون تماشاگر

آمار جهانی كه در یكی دو سال اخیر درباره سینمای ایران اعلام شد گویای شاخص های این سینماست، بدین معنا كه ایران از نظر رتبه بندی با ۶۶ عنوان تولید سالانه فیلم در رتبه پانزدهم قرار دارد. اما از نظر جذب مخاطب با ۱۶‎/۲ میلیون رتبه ۲۶ را كسب كرده است.در همین آمار ایران با ۲۷۵ سالن رتبه ۲۸ را احراز كرده است.

این آمار كه از سوی نهادهای مسئول ارائه شده به خوبی گویای واقعیت رابطه مخاطب با تولید است و نشان از سیاست گذاری های غلط در سال های گذشته كشورمان دارد. در حالی كه آمار كشورهای رتبه های اول تا دهم در جذب مخاطب فاصله چندانی با رقم تولید ندارند. در واقع در این كشورها اگر تولیدی صورت گرفته و می گیرد برای مخاطب بوده و اگر مخاطبی نبوده، تولیدی انجام نمی شده است. اما در ایران بدون در نظر گرفتن مخاطب هر سال افتخار مسئولان حفظ رتبه پانزدهم جهانی و رقم بیش از ۶۰ فیلم بلند در سال بوده است.

كلام آخر هر مدیری در دفاع از دوره مدیریتش اعلام رقم تولید بوده ولی هرگز كاهش یا عدم افزایش رقم مخاطب برایشان شكست محسوب نشده است. همیشه اینان در تلاش بوده اند تا تولید صورت بگیرد. حالا این فیلم ها در كجا و كدام آرشیو و انبار ثبت می شدند مهم نبوده است. اعلام آمار به بالادستی ها در این فرآیند اهمیت داشته است. فقط در كشور ماست كه فیلمسازی وجود دارد كه ۱۱ فیلم بلند سینمایی ساخته كه ۱۰ عنوان آن رنگ پرده را ندیده است و تأسف انگیز این كه همه این فیلم ها از سوی بخش غیرخصوصی ساخته شده اند و تأسف انگیزتر این كه همه این فیلم ها برای این كه قادر به جذب مخاطب نیستند از سوی سینماداران و كارشناسان به سالن راه پیدا نكرده و نمی كنند.

این سینما از زمانی و دوره ای ارج یافت كه مدیران وقت در برنامه ها و سیاست های سینمایی خود به دنبال «تربیت تماشاگر» بودند، دقیقاً نقطه مقابل سینمایی كه اصلاً شعار تربیت نمی دهد، اما قادر است چنان جریان سازی كند كه آشكارترین نقض حقوق انسان ها توجیه شود.

سینمای ایران در دهه ۶۰ تا اوایل دهه ۷۰ بر مدار اقتصادی قرار داشت و سیر نزولی كاهش مخاطب آن از اواخر دهه ۶۰ آغاز شد تا این كه در اواسط دهه ۷۰ به حد قابل پیگیری رسید و در سال ابتدایی پس از انتخابات خرداد ۷۶ به صورت مقطعی جهشی یافت اما به زودی به بحران و تعطیلی سینماها انجامید.

مهمترین عامل این سیر رو به نزول، تئاتر از نگاه مدیران و متولیان سینما بود كه برای مخاطب در عمل محلی از اعراب قائل نبودند و با سمت گیری سینمایی غیراسلامی - ایرانی، عملاً باعث دلخوری تماشاگری شدند كه خودش و جامعه و اطرافش را در سینما نمی دید.

همین جشنواره فیلم فجر را در نظر بگیرید، به عنوان نمایشگاه و نمایانگر كلیت سینمای ایران در یك سال كه بیست و پنجمین دوره اش را برگزار كردیم و هنوز زیاد از آن فاصله نگرفته ایم، می توان درباره اش حرف زد.

علاقه مندان این جشنواره از راه های دور و نزدیك خود را به تهران می رساندند تا شاید فیلم لذت بخشی را در آن به تماشا بنشینند و حتی ساعت ها زیر برف و باران در صف می ایستادند و گاه تا پاسی از نیمه شب گذشته سرمای نرده های سینما آزادی را تحمل می كردند و خوشحال از این كه بالاخره موفق شده اند به داخل سالن راه پیدا كنند، اما متأسفانه هر لحظه كه از حركت نور بر پرده سپری می شد، خستگی و كلافگی آنها بیشتر می شد تا حدی كه پس از خروج از سینما همان میله ها و شیشه محل الصاق پوستر فیلم را كه تا ساعتی پیش مشتاقانه به آن چسبیده و خیره شده بودند، مورد هجوم قرار می دادند و برای سال بعد قید فیلم و جشنواره را می زدند.

این در حالی بود كه مدیریت وقت سینما در چنبره گروهی خود برای انطباق نعل به نعل سینمای اروپا و به خصوص اروپای شرقی بر ایران اسلامی بود. وام گیری و كپی كاری از سینمای عرفان زده و فلسفه باف اروپا در حالی در دستور كار مدیریت وقت قرار داشت كه توجیه آن سلوك عارفانه و سیاست های فلسفی امام راحل بود و هزینه های بسیار برای تربیت تماشاگر نه تنها به فرار او ختم می شد كه در بسیاری مواقع پیام و مضمون این آثار ساكن و كم تحرك برضدیت انقلاب و عرفان فعال امام(ره) می انجامید.

به قول مرحوم شریعتی، هم سارتر و هم پیامبر(ص) از بهشت می گویند اما فرق آن این است كه سارتر می گوید نیست و پیامبر(ص) می فرمود هست.

متأسفانه در سینما مغایر و مخالف دیگر عرصه ها همیشه مردم به هیچ انگاشته شده اند. حضور مردم در همه عرصه ها قابل احترام و مهم بوده و هست و به تجربه دیده ایم و آزموده ایم كه تا وقتی مردم در صحنه حاضرند و پشتیبان ایران و نظام هستند نه تنها گزندی به نظام وارد نخواهد آمد، بلكه متقابلاً قادریم در زمینه مثلاً هسته ای برنامه هایمان را دنبال و به پیش ببریم، اما در سیاستگذاری ها و برنامه های سینمایی در سال های گذشته مردم یا به حساب نیامده اند و یا تحقیر شده اند و همان مردمی كه از سوی سینمای بیگانه به شدت پذیرش می شود، در این طرف با عنوان عوامانه و غیره رانده شده اند.

در حالی كه از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، رأس هنر باید مردم باشند و در ملاقات های مختلف با هنرمندان بر هنر مردمی - اخلاقی بیش از همه تأكید شده و حتی ایشان به عنوان نمونه به آثاری مانند «ژاندارك» اشاره داشته اند كه بی تردید مصداقی برای هنر و سینمای حماسی و قهرمان پردازانه است. همه افتخار سینمای ما در سال های گذشته ختم به اعلام آمار حضور در آن سوی آب ها بوده است. مثلاً گفته شده كه ما در سال ۸۴ نزدیك به ۱۵۰۰ حضور بین المللی داشته ایم و ۱۵۰ جایزه جهانی كسب كرده ایم، اما هرگز تا پیش از این كسی به تحلیل ننشسته كه همه این عناوین چند درصد تأثیر نمایش فیلم ژاندارك در این سوی آب ها را داشته است.

بخش قابل توجهی از سرمایه گذاری دولت همیشه صرف نشر و انتشار نشریات، كتاب ها، جزوه ها و مطالب سینمایی بوده تا از این طریق تأثیر مطلوب بر تماشاگر و سینماگر گذاشته شود، اما از آنجا كه اعم این تولیدات ترجمه یا تألیف سرقتی از روی مطالب دیگران بوده، راه سینمای غیرمردمی را هموار كرده است.

محمدتقی فهیم


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.