جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه و زمان


فلسفه و زمان

سخنم را با دو مقدمه آغاز می کنم و سپس در مورد فضای فکری مرحوم فردید نتیجه گیری می کنم

سخنم را با دو مقدمه آغاز می کنم و سپس در مورد فضای فکری مرحوم فردید نتیجه گیری می کنم. در بحث فلسفه و تاریخ فکر می کنم سه نوع تاریخ را می توان از هم متمایز کرد؛ اول تاریخ نقلی. ‌در تاریخ نقلی تلاش می شود به هر موضوعی که می خواهیم بپردازیم، مثل مسائل و رخدادها، به شکل خطی و امتدادی مورد بررسی قرار گیرند. تاریخ نقلی ناگزیر است رخدادها را به شکل طولی مورد بررسی قرار دهد. مثلاً بگوید عصر روم باستان یا قرون وسطی و عصر جدید. چه این تاریخ راجع به فلسفه باشد یا هر موضوع دیگر. تاریخ دیگری وجود دارد که از جهاتی به تاریخ نقلی نزدیک است و آن تاریخ تفکر است. یعنی تاریخ مناسبات فکر و تفکر با هم. یعنی تاریخی که درباره تفکر است. شاید بیشتر در کتابهای تاریخ فلسفه چنین تاریخی پی گرفته می شود. در این تاریخ ضرورتاً لازم نیست مباحث به شکل طولی مطرح شوند که نوعاً چنین است.

تاریخ دیگری هم وجود دارد که عینیت سیرورت تفکر است. عین تفکر است. خودش تفکر است. در این سنخ تاریخ که با مسامحه اسمش را تاریخ می گذاریم اساساً امکان ندارد بتوان مسائل را به شکل طولی مورد بررسی قرار داد. بلکه ناگزیریم مسائل و مباحث را جابجا کرده و هم عرض قرار دهیم.

ما می توانیم تا حدودی در تاریخ نگاری هایی که احیاناً در عالم اسلامی صورت گرفته است به این نوع سوم اشاره کنیم. در خیلی از تاریخ نگاری های عالم اسلامی بر خلاف تاریخ نگاری هایی که بر مدل خطی- امتدادی صورت گرفته، در مورخ این دغدغه را نمی بینیم که تلاش داشته باشد مناسبات را پی در پی بیاورد، بلکه ملاکی را مثلاً عبرت در نظر می گیرد و همین ملاک را در تاریخ پی گرفته است (بیهقی). مثل قرآن که وقتی می خواهد رخدادهای تاریخی را برایمان ذکر کند، منظم نگفته است. نه به این دلیل که بی نظم است. چون ملاک نگاه قرآن به تاریخ، نوع نگاه خطی و امتدادی به تاریخ نیست. این گونه نیست که در قرآن در یک سوره و در آیاتی که ممکن است یکجا نازل شده باشد، ابتدا آیاتی درباره حضرت آدم، سپس اشاره ای به حضرت ابراهیم و سپس حضرت عیسی بشود. این نگاه یک نوع نگاه تاریخی است که در آن رخداد و مساله اصالت ندارد. یک ملاک دیگر است که با این ملاک از این رخدادها مساله جدیدی حاصل می شود.

گمانم این است که خود فلسفه وقتی در مقایسه با زمان و تاریخ سنجیده می شود (البته بین تاریخ و زمان تفاوت است)، جنس فلسفه به گونه ای است که با زمان چنین معامله ای دارد. فلسفه را نمی شود به شکل طولی فهمید. هر چند ناگزیریم برای فیلسوف شدن و فهم فلسفه، تاریخ فلسفه را هم بخوانیم. چه بسا در تاریخ فلسفه این ملاکهای طولی رعایت شده باشد. هر چند خود تاریخ فلسفه هم عین فلسفه است. مثل تاریخ علم نیست. یعنی شما در علوم می توانید بی آنکه تاریخ یک علم را بخوانید، در آن علم صاحب نظر شوید. لازم نیست یک فیزیکدان، تاریخ مباحث فیزیکی را فراگرفته باشد ولی در فلسفه چنین نیست. ما ناگزیر به مراجعه به تاریخ فلسفه ایم و تاریخ فلسفه هم خودش عین فلسفه است. اما خود فلسفه با تاریخ فلسفه فرق می کند. خود فلسفه، شدن فکر است.

ما در طول تاریخ با دو نوع پرسش کلی و اساسی روبرو بودیم که یکی اساسی تر است. یکی پرسش های چرایی و دیگری پرسش های چگونگی است. چرا باران می بارد با چگونه باران می بارد متفاوت است. بقیه سوال ها مثل از کجا، برای چه و چطور به یک گونه به این دو نوع پرسش برمی گردند. در میان این دو پرسش، پرسش های چرایی مهم تراند. این پرسش ها خصوصیات ویژه ای دارند و اندک اند. شاید در طول تاریخ بشر قابل احصاء باشند. می توان این پرسش ها را با توجه به روایتی از حضرت علی در سه پرسش جمع کرد:‌ از کجا آمده ایم؟ کجا هستیم؟ کجا می رویم؟

این پرسش ها کم اند اما این خصوصیت را دارند که اگر به آنها پاسخ داده شود، چگونگی ها در نسبت با چرایی ها هم به پاسخ خود می رسند. لازم نیست ما به همه چگونگی ها پاسخ دهیم. سوالات چرایی فرا زمانی و مکانی اند. در طول تاریخ، دغدغه بشر بوده اند. هیچ وقت کهنه نمی شوند. ربطی به رشد و تکامل بشر هم ندارند. یعنی تغییر پیدا نمی کنند. بشر سیری از سطح به عمق و از اجمال به تفصیل در سیر تکاملی خودش در نسبت به پرسش های چرایی طی می کند. پاسخ ها به عمق می رود اما سوال ها انگار در طول تاریخ بوده اند. مثالی می زنم. در طول تاریخ در طبقه بندی مسائل فلسفی هم ذکر می شود که چند تا از مسائل فلسفی ازلی اند. یعنی هر فیلسوفی در هر دوره ای تاریخی و در هر جایی که بوده، ناگزیر بوده این سوال را طرح کند. مثلا آیا برای عالم ماده، عالم دیگری هم هست؟ هیچ فیلسوفی در مقام تفلسف نمی تواند نسبت خودش را با این پرسش در ابهام قرار دهد. در یونان باستان، قرون وسطی و اکنون طرح می شود. اما بعضی مساله ها هم فقط متعلق به یک دوره اند. اما در آن دوره جهانی اند. بعضی از مسائل فلسفی، مختص یک دوره اند و علاوه بر آن مختص به یک فرهنگ هم هستند. یک سنخ مسائل نادر فلسفی هم داریم که متعلق به یک دوره هستند، مختص یک فرهنگ هستند و به یک شخص تعلق دارند که البته این گونه مسائل اگر بازتاب اجتماعی نداشته باشد نمی تواند ماندگار باشد. مسائلی که در حوزه چرایی مطرح می شود از سنخ مساله ها و پرسش های فرازمانی و مکانی و ازلی اند. در همه زمانها و مکانها طرح می شوند.

خصوصیت سوم مسائل چرایی این است که فقط طبقاتی خاص به این سوال ها پرداخته اند. طبقات خاصی خود را متکفل پاسخ دادن به این پرسش ها داشته اند. مثل متون مقدس، کلام وحی، شاعران و فلاسفه، و یا حتی عرفا. متون مقدس نیامده اند تا برای ما چگونگی ها را حل کنند. نه اینکه در یک متن مقدس از چگونگی سوالی نیست. هر جا در قرآن چگونگی مطرح شده برای این است که پلی بزند برای یافتن پاسخی برای یک چرایی. چرایی ها در متون مقدس مهم اند. مثلا خدا در سوره والفجر می فرماید: وقتی من به بندگانم رزق دادم خوشحال می شوند و می گویند خدایم من را اکرام کرد. وقتی رزق از او می گیرم می گوید: خدای من به من اهانت کرد.

خدا می خواهد به این آقا پاسخ بدهد که چی شد که من رزق را شما را گرفتم. او دو گونه می توانست پاسخ دهد. یک مدل این است که بفرماید می دانی چرا امسال رزق نداری؟‌ چون باد فرستادم محصولات شما ریخت و رزقی به شما نرسید یا آفتی آمد و چیزی به شما نرسید. اینها مکانیزم های چگونگی است. خدا نمی خواهد اینگونه پاسخ دهد چرا به تو رزق ندادم؟ بلکه می خواهد بگوید من یک سنتی دارم که وقتی به تو رزقی دادم باید به بندگانم چیزی بدهی. اگر ندادی سنت من این است که از تو می گیرم. این قاعده ی خداوند است. خدا می خواهد یک چرایی را پاسخ دهد. در طول تاریخ این پاسخ جریان دارد. نعمت دادم شکر نکردی؛ گرفتم. این اصل تغییر نمی کند.

در قرآن و بعضی متون مقدس داریم که چگونه ازدواج کنید. شکل ازدواج بودایی، مسیحی و مسلمان فرق می کند. اینکه متن مقدس دستور می دهد چگونه ازدواج کنید برایش مهم است. نه اینکه دغدغه داشته باشد یک مساله چگونگی را پاسخ دهد. بلکه به این علت است که می خواهد پاسخ یک چرایی را بدهد. چرا من باید ازدواج کنم؟ خدا می گوید برای اینکه به آرامش برسی باید ازدواج کنی. خدا می گوید اگر این چگونگی ازدواج کردن را رعایت نکنی، به آرامش نمی رسی. اگر چگونه را رعایت نکنی به چرایی نمی رسی.

فلاسفه هم اینگونه اند. فلسفه ممکن است در دوره ای که در آن ظهور پیدا می کند، تمام شود و ساقط شود. اما خود فلسفه تمام نمی شود. به رغم آنکه در عهد یونان باستان نیستیم، ناگزیریم ارسطو بخوانیم. نه به این دلیل که یک فیلسوف شوم باید ارسطو بخوانم. نه به این دلیل که او یک فیلسوف است. بلکه چون او معلم تفکر است. چون او آموختن را به ما می آموزد ناگزیریم از خواندن او. چنانچه ناگزیر از خواندن فارابی، دکارت، بوعلی سینا هستیم. فلسفه هیچ گاه نمی میرد. عالم فلسفه همیشه حال است. حال اینکه چه می شود یک فیلسوف، نبی یا شاعر در زمانه خودش مهجور می شود، مساله قابل تاملی است.

فیلسوف حرف می زند انگار حرف هایش شنیده نمی شود. نبی پیامی می آورد به آن پیام عمل نمی شود. شاعر نکته ای مطرح می کند و آن دیده نمی شود. گاهی اوقات در این زمان فیلسوف، نبی و شاعری در این عالم هست ولی مساله اش مساله این زمان نیست. مساله آینده است. گوشهای اهل این زمانه هنوز آماده شنیدن این مطلب نشده است. قلب ها هنوز پذیرای این حرف نیست. حتی ظرف زمانی پذیرای شنیدن این حرف نیست.

نخبگان معمولاً آدمهایی هستند که از زمانه جلوترند. با قواعد فردا سیر می کنند. راه فردا را باز می کنند. اگر فیلسوفی از جنس فردا حرف زد، امروز مهجور است. عین اینگونه مهجوریت برای یک ولی خدا و شاعر هم پیش می آید. داشته ایم که ولی خدا و یک شاعر در زمانه اش شناخته نشده است. مهجور و تبعید شده است. تحویلش نگرفته اند. یک سده و نیم بعد از ملاصدرا به حکمت صدرایی توجه شد. در غرب هم از این نمونه ها داریم. گوش انسانها و زبان آنها مناسب دوره حال آنها نیست. زبان هم اینگونه است. لذا هم زبان و هم تفکر، زمانی است.

تفکراتی وجود دارند که بیرون و زمانی اند. مثل فلاسفه، شعرا و نبی. زبان آنها هم می تواند زمان ساز باشد. یک وقت زبانی از زمانه نشأت می گیرد و زمانی، زبانی زمان ساز می شود. یک ولی خدا، ادبیاتی می آورد و زمان ساز می شود. اینکه چه می شود یک جایی، عالمی خاص برپا می شود، فلاسفه نظریاتی ارائه کرده اند. کانت به درک پیشینی اشاره دارد، ملاصدرا بحث ادراک بسیط را مطرح می کند، ابن سینا هم همینطور. بعضی فلاسفه معاصر بحث دانش همگانی را مطرح می کنند که این دانش همگانی نیاموختنی است. نسبتی که انسانها میان زمان و ادراک پیشینی برقرار می کنند می شود عالمشان. به هر میزانی که انسانها ادراک پیشینی را درک و تفسیر کنند به عالم خودشان نزدیک تر می شوند. به هر میزان که بر ساحت ادراک پیشینی بیفزایند، بر زمانی می شوند.

در یک تلقی و تفسیر از دین، خود دین دو سویه فهم شده است. در قوس صعودی وقتی به دین نگاه کردند، جریان ولایت خداوند در هستی است و در قوس نزولی هم جریان قوسی مادون ها به این ولایت است. آ‌ن وقت نبی و ولی چیست؟ نبی و ولی خود این دین است در این تفسیر. نبی فقط راهنما نیست، بلکه راه است. امام فقط راهنما نیست بلکه خود راه است. هر رفتار امام جزئی از دین و عنصر و آموزه و حکم دین است. البته دین ما به ازای بیرونی ندارد. دین آیت و نشانه و اجزاء، آموزه و احکام دارد. ولی هم طبق تعریف، انسان کامل است. یعنی به یک گونه کلی هستی است. کلی هستی می شود بسط وجودی ولی. در این صورت ولی، وقتی می خواهد حرفی بزند ظرف زمانه هنوز محمل مناسبی برای این حرف نمی تواند باشد. زمانه هنوز آنقدر اتساع ظرفیتی پیدا نکرده تا کلام نبی را در خود جای دهد. هر چه زمانه اتساع پیدا کند، نبی بیشتر شناخته می شود. هر چه در زمان جلوتر می رویم ولی خدا شفاف تر شناخته می شود. در آخرالزمان مهدی موعود بهتر درک می شود. زیرا زمانه اتساع پیدا کرده است.

البته این مباحثی که طرح کردم ربطی به مرحوم فردید نداشت بلکه قابل تطبیق با مرحوم فردید است. گمانم این است که به هر دلیلی مرحوم فردید در زمانه اش پرسش هایش شنیده نشد. مساله هایش درک نشد. عالم زمانه مرحوم فردید نتوانست نیوشای کلام ایشان باشد.

حال چرا امروز سراغ او آمده ایم؟ درست است که در زمان او عده ای از او پرسش می کردند اما اندک بودند و خواص، ولی امروز از او در دانشگاه ها به شکل گسترده تری پرسش می شود. او هم به شکل موسع تری به ما پاسخ می دهد. اینکه چرا ما امروز بهتر می توانیم او را بشنویم گمانم این است، به مدد انقلاب اسلامی، عالمی درست شده و محقق شده که در آن گوشها تناسب بیشتری با زبان و تفکر مرحوم فردید دارند. من معتقدم نسلی که بعد از انقلاب آمده است، توانسته است با مرحوم فردید نسبتی همدلانه تر برقرار کند، مهربانتر باشد، حرفهایش را بشنود و فهم کند و چه بسا گذر کند.

نوشتار حاضر، متن سخنرانی احمد رهدار، استاد حوزه و دانشگاه است که با عنوان «فلسفه و زمان» در تا ریخ ۲۹ مهر ۱۳۸۶ در همایش شناخت آرا و اندیشه های سید احمد فردید در دانشکده علوم انسانی دانشگاه علامه طباطبایی ایراد گردید.

سخنران: احمد - رهدار

خبرنگار: سعید - بابایی