پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

جنگ سرد


جنگ سرد

جنگ سرد به فاصله زمانی بین پایان جنگ جهانی دوم ۱۹۴۵ تا خراب شدن دیوار برلین در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ به دستور گورباچف اطلاق می شود اصطلاح جنگ سرد در روابط بین الملل از ابداعات «برنارد باروک» مشاور روزولت و سپس هری ترومن رئیس جمهور ایالات متحده امریکا بود

جنگ سرد به فاصله زمانی بین پایان جنگ جهانی دوم ۱۹۴۵ تا خراب شدن دیوار برلین در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ به دستور گورباچف اطلاق می‌شود. اصطلاح جنگ سرد در روابط بین‌الملل از ابداعات «برنارد باروک» مشاور روزولت و سپس هری ترومن رئیس جمهور ایالات متحده امریکا بود. از نظر باروک بعد از آنکه دولت‌های بزرگ به سلاح هسته‌ای دست یافتند، دیگر به مصلحت آنها نبود که به طور مستقیم و مسلح رودرروی یکدیگر قرار گیرند. روشن است که منظور «باروک» از جنگ گرم، درگیری اتمی بود که در صورت بروز آن هر دو طرف متخاصم نابود می‌شدند. بنابراین دو اردوگاه «سوسیالیسم» به رهبری اتحاد شوروی و «کاپیتالیسم» یا سرمایه‌داری به رهبری ایالات متحده امریکا و اروپای غربی می‌بایست برای حفظ خودشان تا می‌توانستند از درگیری‌ مستقیم نظامی با یکدیگر خودداری کنند.

ولی در عین حال برای رسیدن به اهداف خود از جنگ روانی و تبلیغاتی، مخاصمات ایدئولوژیک، رقابت اقتصادی، مانورهای سیاسی و عملیات‌ جاسوسی، مسابقه تسلیحاتی، فروش‌ سلاح‌های متعارف به کشورهای اقمار خویش، دسته‌بندی‌های بین‌المللی و پیمان‌های نظامی منطقه‌ای، بحران‌های منطقه‌ای و... استفاده کنند. این رودررویی‌ها و رقابت‌ها برای کسب قدرت فقط تا جایی پیش می‌رفت که خطوط قرمزی که در «کنفرانس یالتا» قدرت‌های بزرگ به اتفاق یکدیگر ترسیم کرده بودند، رعایت می‌شد تا مبادا به جنگ گرم منجر شود. در این مقاله سعی بر این است که قبل از تشریح کنفرانس یالتا به کوشش‌های دولت‌های بزرگ برای رسیدن به سلاح اتمی بپردازیم و سپس جریان جنگ سرد را از نظر بگذرانیم چون سه عامل اصلی یعنی

۱) دستیابی دولت‌های بزرگ به سلاح هسته‌ای

۲) تصمیمات کنفرانس یالتا

۳) تصمیمات کنفرانس پوتسدام بود که جنگ سرد را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد.

● از دستیابی به سلاح هسته‌ای تا کنفرانس‌های یالتا و پوتسدام

در خلال جنگ جهانی دوم سه دولت آلمان هیتلری، ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در نیروگاه‌های مخفی هسته‌ای خود درصدد ساختن بمب اتمی بودند. اولین دولتی که درصدد دست یافتن به این نوع سلاح بود، آلمان هیتلری بود. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال قبل از آغاز جنگ جهانی دوم دو فیزیکدان آلمانی به نام‌های «اوتو هان» و «فریتس اشترازمن» توانستند قدرت هسته‌ای اتم اورانیوم را مهار کنند. از قضا «آلبرت اینشتین» دیگر فیزیکدان آلمانی که با این دو دانشمند ارتباط داشت، هنگام به قدرت رسیدن نازی‌ها به امریکا پناهنده شد و در نامه‌ای به روزولت رئیس‌جمهور امریکا خبر داد دو دانشمند مذکور از سال ۱۹۳۳ به بعد در این زمینه کار کرده‌اند و هشدار داد که آلمان با آزمایش بمب اتمی فاصله‌ای ندارد.

بعد از آنکه در ۱۳ آوریل ۱۹۴۰ ارتش آلمان نروژ را اشغال کرد و در آن کشور نیروگاه‌های تحقیقاتی «آب سنگین» (دوتریم) در زمینه انرژی اتمی ایجاد کرد، یکی دیگر از دانشمندان آلمانی که در پایگاه تحقیقاتی «برگن» نروژ کار می‌کرد به نام «اوتو فریش» به امریکا پناهنده شد و به اتفاق «اپنهایمر» در ۱۹۴۲ در یک طرح سری تحقیقاتی به نام «طرح مانهاتان» جهت دستیابی به سلاح اتمی کار خود را آغاز کردند. از سوی دیگر نیروی هوایی امریکا هم با بمباران پایگاه اتمی «اسپیتزبرگن» در نروژ توانست دسترسی آلمان به سلاح اتمی را به تعویق بیندازد. سازمان جاسوسی کاگ‌ب متعلق به شوروی هم البته در پی آن بود که از طریق جاسوسان خود در اسکاندیناوی از طرح‌های اتمی آلمان‌ها آگاه شود ولی نتوانست. اما استالین که مطلع شده بود امریکا به زودی صاحب بمب اتمی خواهد شد در اکثر کنفرانس‌هایی که روزولت و چرچیل در آن حضور داشتند، در چگونگی تقسیم اروپا بعد از شکست احتمالی هیتلر به خواسته‌های امریکا گردن می‌نهاد چون به کمک امریکا نیاز داشت.

بعد از کنفرانس تهران که در دوم دسامبر ۱۹۴۳ با شرکت چرچیل، روزولت و استالین به پایان رسید، امریکا از یک طرف کمک‌های خود را به استالین از طریق خط آهن سراسری ایران و راه‌های شوسه شدت داد و از طرف دیگر امریکا طبق درخواست شوروی برای کم شدن فشار هیتلر به آن کشور درخواست کرد جبهه دومی در نورماندی بگشاید و در مقابل استالین قبول کرد فعالیت‌های «کمینترن» را تعطیل کند. در اثر کمک‌های امریکا بود که روس‌ها در استالینگراد (ولگاگراد) آلمان‌ها را شکست دادند و شبه‌جزیره کریمه و منطقه یالتا آزاد شد.

● کنفرانس یالتا یا اجلاس تقسیم جهان

در آخرین ماه‌های جنگ جهانی دوم که متفقین شکست هیتلر را قطعی دیدند، در تاریخ ۴ تا ۱۱ فوریه ۱۹۴۵ سران متفقین یعنی استالین، چرچیل و روزولت در کاخ لیوادیا واقع در منطقه یالتا در شبه‌جزیره کریمه گفت‌وگوهایی درباره آینده آلمان و جهان ترتیب دادند که محرمانه بود و آنچه باعث ایجاد جنگ سرد پس از شکست هیتلر شد، بر اثر تصمیمات سری این کنفرانس بود که چرچیل در خاطرات دوران جنگ بخشی از آن را فاش کرده که ما بخشی از آنها را یادآور می‌شویم. در این کنفرانس از ژنرال دوگل رهبر فرانسه آزاد دعوت نشده بود و از این جهت بعد از پایان جنگ، دوگل مصوبات سری این کنفرانس را قبول نداشت. در این کنفرانس مشاوران سیاسی نظامی متفقین نیز حضور داشتند.

و متحدین غربی یعنی امریکا و انگلستان با استالین مشغول چانه‌زنی بودند. در تاریخ دیپلماسی عمومی به این کنفرانس «گردهمایی تقسیم جهان» گفته‌اند. در کنفرانس یالتا، استالین برای حفظ خاک اصلی شوروی، دست روی کشورهای اروپای شرقی گذاشت و آنها را بلاگردان خود در جنگ آینده کرد و به چرچیل گفت روسیه به طور سنتی پدر اسلاوها بوده و باید لهستان و سایر کشورهای اروپای شرقی را در تیول خود نگه دارد و این کشورها تحت نفوذ روسیه قرار گیرند. استالین در این کنفرانس خود را وارث تزارهای روسیه قلمداد کرد، چون کشور لهستان بارها بین پروس، اتریش و آلمان از یک طرف و روسیه از جانب دیگر تقسیم شده بود.

این بار استالین خط کروزون را مرز بین لهستان و شوروی قرار داد. [کروزون وزیر خارجه انگلیس در کابینه لوید جرج بود که در سال ۱۹۲۰ موافقت کرد خطی که شهر برست لیتوفسک را به کوه‌های کارپات می‌رساند، مرز روسیه و لهستان باشد.] در ازای این تقسیم مقرر شد برای جبران آنچه لهستان از دست می‌دهد و استالین آن را می‌گیرد، قسمتی از شرق خاک آلمان را در خط دو رودخانه «اودر» و «نایسه» مرز بین لهستان با آلمان شرقی آینده قرار دهند. علاوه بر این استالین شهر «کوینگسبرگ» زادگاه کانت فیلسوف آلمانی و سرزمین مورد علاقه «فردریک کبیر» در پروس شرقی را که مردم آن ژرمن نژاد و ضدروس بودند، به روسیه ملحق کرد و نام آن را به «کالینینگراد» [کالینین رئیس‌جمهور تشریفاتی روسیه بود که در واقع زیر نظر استالین کار می‌کرد] تغییر دادند. در این کنفرانس استالین تا حدی از موضع قدرت صحبت می‌کرد زیرا دو جاسوس امریکایی به نام‌های رزنبرگ و خانمش اسرار بمب اتمی امریکا را که آزمایش آن قریب‌الوقوع بود، در اختیار روس‌ها قرار داده بودند. از این جهت بر خواسته خود افزود و پیشنهاد کرد بعد از پیروزی بر آلمان، ارتش این کشور به کلی منحل شود ولی روزولت و چرچیل این مورد را رد کردند و فقط با محاکمه سران آلمان در دادگاه موافقت کردند و سپس در مورد تقسیم آلمان به دو بخش شرقی و غربی توافق کردند و مقرر شد همه ساکنان ژرمن‌نژاد از پروس شرقی رانده شده و پروس شرقی ضمیمه روسیه شود.

گنجاندن حق وتو در سازمان ملل برای قدرت‌های بزرگ از دستاوردهای این کنفرانس است. روس‌ها امتیاز دیگری از غربی‌ها گرفتند و آن، تصرف کشورهای حوزه بالتیک مانند لتونی، استونی و لیتوانی بود. امتیاز مهمی که غربی‌ها از استالین گرفتند، آن بود که در قلب دنیای کمونیست آینده یعنی برلین پایتخت آلمان شرقی آینده، نیمی از این شهر یعنی قسمت غربی آن به دولت‌های انگلستان، فرانسه و امریکا تعلق گرفت و ضمناً آلمان غربی آینده تحت سلطه سه کشور فرانسه، انگلستان و امریکا قرار گرفت و حوزه نفوذ هر دولتی در غرب آلمان مشخص شد. در جریان این توافقات مقرر شد دولت شوروی برای سرعت بخشیدن به تسلیم ژاپن، قرارداد عدم تعرض خود با ژاپن را زیر پا گذاشته و به شبه‌جزیره کره حمله کرده و سربازان ژاپنی در شمال مدار ۳۸ درجه عرض شمالی تسلیم ارتش شوروی شوند و دست روس‌ها در تصرف مجمع‌الجزایر کوریل باز شد. از آن زمان به بعد روس‌ها در فکر تشکیل رژیمی کمونیستی در شمال مدار ۳۸ درجه عرض شمالی افتادند. جنگ کره که بعداً در ۱۹۵۰ روی داد، میراث شوم این توافق بود. در پایان کنفرانس مقرر شد امریکایی‌ها پایگاهی مانند اکیناوا در ژاپن داشته باشند ولی روس‌ها از داشتن سرزمینی در ژاپن به غیر از مجمع‌الجزایر کوریل محروم شدند.

▪ کنفرانس پوتسدام: بعد از تسلیم آلمان در هشتم مه ۱۹۴۵، دولت‌های متفق در ژوئیه ۱۹۴۵ برای صحه گذاشتن بر تصمیمات یالتا و تعیین تکلیف نهایی آلمان و ژاپن در کاخ پوتسدام در نزدیکی برلین اجتماع کردند. درست یک روز قبل از این کنفرانس یعنی در ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۵ امریکا یک بمب اتمی به قدرت ۲۰هزار تن، تی‌ان‌تی را در صحرای نیومکزیکو آزمایش کرد. انعکاس انفجار این بمب بیش از اینکه ژاپنی‌ها را که هنوز جنگ با امریکا را ادامه داده و تسلیم نشده بودند، تکان‌ دهد، کاخ کرملین را لرزاند و استالین را دچار وحشت کرد. از آن پس شوروی درصدد برآمد به هر نحو که شده، از اطلاعات به دست آمده توسط خانواده رزنبرگ هر‌چه زودتر استفاده کرده و به بمب هسته‌ای برسد. و تعادل قدرت و وحشت را با امریکا حفظ کند.

▪ آغاز جنگ سرد: بعد از تقسیم آلمان، تازه جنگ سرد که به صورت صلح خصمانه ظهور کرده بود، آغاز شد. جاسوسان شوروی که درصدد برآمده بودند به اسرار بمب اتمی امریکا دست یابند، بعد از آنکه دو بمب اتمی امریکا به نام‌های «لیتل بوی» (بچه کوچک) و «فت‌من» (مرد چاق) را به ترتیب روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن فرود آوردند و منجر به تلفات انسانی زیادی شد سازمان کاگ‌ب برای ربودن اسرار بمب اتمی به وسیله «ژولیوس رزنبرگ» و همسرش «اتل» و فردی به نام «مورتون سوبل» موفق شد. مقامات امنیتی امریکا زمانی فهمیدند این اسرار به دست روس‌ها افتاده که اتحاد شوروی فاصله زیادی با آزمایش بمب اتمی نداشت.

رزنبرگ و همسرش دستگیر و اعدام شدند و مورتون به ۳۰ سال زندان محکوم شد ولی روس‌ها موفق شدند در سال ۱۹۴۹ بمب خود را آزمایش کنند. پس از آن بود که دولت شوروی در اروپای شرقی حکومت‌های کمونیستی دست‌نشانده خود را بر سر کار آورد و امریکا نیز متقابلاً پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را در اروپای غربی با هدف مبارزه با کمونیسم ایجاد کرد. رقابت و جنگ سیاسی، علمی و اقتصادی بین شوروی از یک طرف و اروپای غربی از جانب دیگر آغاز شد، مثلاً در مارس ۱۹۴۷ «هری ترومن» به «مارشال» وزیر خارجه خود دستور داد برای مبارزه با کمونیسم میلیاردها دلار به یونان و ترکیه و سایر کشورهایی که در معرض تهدید کمونیسم بودند، سرازیر کند و در این کشورها پایگاه‌های نظامی ایجاد کند. در مقابل روس‌ها در کشورهای اروپای شرقی با پیروی از شیوه «دامپینگ» اقتصادی در حال رقابت با امریکا بودند و البته در مقابل سرمایه‌داری امریکا و اروپای غربی قادر به مقابله و رقابت نبودند.

● فرآیند جنگ سرد و چگونگی گرم شدن تنور آن

«آندره فونتن» روزنامه‌نگار و مورخ و مفسر سیاسی فرانسوی درباره ریشه‌های جنگ سرد می‌گوید: «اولین فاکتور مهم و دائمی جنگ سرد بین شوروی و امریکا ناشی از طبیعت‌ این دو رژیم بود که یکی سوسیالیستی و دیگری کاپیتالیستی بود و هر دو در فکر جهانی کردن اندیشه خود بودند. پس می‌توان گفت جنگ سرد مظهری بود از مبارزه برای برتری‌جویی حیاتی بین دو اردوگاه بزرگ با مکانیسم‌های مختلف تبلیغاتی. شعارهای تبلیغاتی دو طرف در واقع گلوله‌های تبلیغاتی بود که به یکدیگر شلیک می‌کردند. از طرف اردوگاه شرق گلوله‌های تبلیغاتی عبارت بودند از: رسالت جهانی مارکسیسم لنینیسم، انقلاب جهانی پرولتاریا، سرنوشت جهان را ماتریالیسم تاریخی رقم خواهد زد و... از طرف غرب نیز الفاظ لیبرالیسم، دموکراسی، حقوق بشر، اومانیسم (انسان‌گرایی)، آزادی و رهایی از پشت پرده آهنین بود که چرچیل ابداع کرد و همچنین آزادی روشنفکران. (پرده آهنین اصطلاحی بود که چرچیل وضع کرد و به معنی سد نفوذ‌ناپذیری‌ بود که استالین و جانشینانش برای جلوگیری از نفوذ اطلاعات به بلوک کمونیسم به دور آن کشیده بودند.) این وضعیت را «اپنهایمر» پدر بمب اتمی امریکا که یک فیزیکدان آلمانی‌الاصل بود این طور بیان می‌کرد که «شوروی و امریکا به دو عقرب می‌مانند که در استکانی کنار هم جای دارند و هر کدام به قیمت جان خود می‌تواند با نیش مرگ‌زای خود دیگری را از پای در آورد.

در این صورت، هیچ نفعی به چنین قیمتی نمی‌ارزد.» به این ترتیب جنگ رو در رو به مفهوم کلاسیک آن منتفی است. از آن پس دو قدرت شرق و غرب بعد از جنگ جهانی دوم از این جهت به یکدیگر می‌غریدند که طرف مقابل را با دست بردن به سوی دکمه‌های سلاح‌های موشکی و هسته‌ای بترسانند. در این دوره آنها تا توانستند با فروش سلاح‌های متعارف به کشورهای دیگر، جنگ‌های منطقه‌ای به راه انداختند یا با جنگ‌های تبلیغاتی در کشورهای آسیا، آفریقا و امریکای لاتین، شورش یا کودتا برپا کردند که سود آن عاید خودشان می‌شد و نمونه بارز آن جنگ بین کره شمالی و کره جنوبی است که سبب شد دو کشور، به اتفاق چین کمونیست، از ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ نزدیک به دو میلیون تلفات انسانی بدهند در حالی که محرک‌های آنها یعنی شوروی و امریکا فقط کمک‌های لجستیکی می‌کردند و خودشان رودرروی یکدیگر قرار نگرفتند. جنگ سرد از سال ۱۹۵۰ به بعد آنقدر اهمیت یافت که «والتر لیپمن» روزنامه‌نگار امریکایی پس از مطرح کردن این موضوع توسط «باروک»، درباره آن مقالاتی نوشت و آن را صلح خصمانه نامید. چرچیل نیز در همان زمان در ایالت میسوری امریکا طی نطقی به نقشه توسعه‌طلبانه شوروی پس از پیمان یالتا پرداخت و به پیمان‌شکنی استالین حمله برد و گفت: «پرده آهنین، اروپا را از منطقه بالکان تا ساحل دریای بالتیک به دو نیم کرده است.»

● مراحل مختلف جنگ سرد

▪ مرحله اول (۱۹۵۳-۱۹۴۵): در این دوره مساله «آذربایجان ایران» اولین موضوعی بود که در شورای امنیت مطرح شد و مرحوم علا نماینده ایران از عدم تخلیه آذربایجان به سازمان ملل متحد شکایت برد. در آن زمان امریکا به رهبری ترومن که صاحب بمب اتمی بود، روسیه را به عقب‌نشینی واداشت. در سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ مساله نفت ایران برای غرب اهمیت خاصی داشت که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) به نفع غرب تمام شد.

▪ مرحله دوم (۱۹۶۰-۱۹۵۳): در این دوره روسیه نیز مانند امریکا صاحب بمب اتمی و هیدروژنی شده بود و علاوه بر آن دو طرف صاحب موشک‌های قاره‌پیما شدند و تعادل قدرت همچنان برقرار بود. در فاصله ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۰ هواپیماهای جاسوسی U۲ (یو – ۲) بارها از پایگاه‌ پیشاور پاکستان جهت جاسوسی وارد فضای شوروی شدند و کشف این موضوع به قدری رابطه امریکا و شوروی را تیره کرد که خروشچف در سازمان ملل در نطق معروف خود در مجمع عمومی لنگه کفش خود را روی تریبون کوبید که این حادثه به دیپلماسی لنگه کفش معروف شد. در سال ۱۹۶۰ فرانسه نیز صاحب بمب اتمی شد و جنگ هندوچین در ویتنام بین قوای هوشی‌مینه که به ویت‌مینه معروف بودند، با فرانسه آغاز شد و با سقوط دژ «دین- بین- فو» فرانسه شکست خورد. البته چینی‌ها و روس‌ها به چریک‌های هوشی‌مینه کمک می‌کردند. در این فاصله بحران کانال سوئز و سرکوبی جنبش آزادیخواهی ناگی در مجارستان، اروپا و جهان را به لبه پرتگاه جنگ کشاند.

▪ مرحله سوم (۱۹۶۳- ۱۹۶۰): بحران کنگو و قتل پاتریس لومومبا معروف به اسپارتاکوس آفریقا، کودتای موبوتو و قدرت گرفتن موسی چومبه دلال مس و دست‌نشانده بلژیکی‌ها، بحران موشکی کوبا در دریای کارائیب و بالاخره بحران برلین و ایجاد دیوار در این شهر و تقسیم آن شهر به دو بخش برای جلوگیری از فرار مردم آلمان شرقی به جهان آزاد.

▪ مرحله چهارم (۱۹۹۰- ۱۹۶۳): جنگ ویتنام (جنگ امریکا با ویت‌کنگ‌ها)، جنگ هند و پاکستان بر سر کشمیر، جنگ ژوئن ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل، شورش مردم بنگال شرقی و تولد کشور بنگلادش، جنگ سال ۱۹۷۳ مصر و اسرائیل، جنگ خانگی در آنگولا و موزامبیک و دخالت قدرت‌های بزرگ در آن، کودتا در افغانستان و شیلی، مسابقه تسلیحاتی امریکا و شوروی و ارائه طرح جنگ ستارگان توسط ریگان که روسیه شوروی قادر به رقابت با آن نبود. روس‌ها قبلاً بر اثر ضعف اقتصادی در زمان برژنف تا گورباچف چون قادر به رقابت تسلیحاتی با امریکا نبودند، نخست «قرارداد سالت» (محدود کردن سلاح‌های استراتژیک) و سپس «قرارداد استارت» (کاهش سلاح‌های استراتژیک) را به امضا رساندند سرانجام در سال ۱۹۸۵ میخائیل گورباچف به رهبری اتحاد جماهیر شوروی رسید که با دو راهبرد «پروسترویکا» (بازسازی اقتصادی) و «گلاسنوست»‌ (فضای باز سیاسی) تلاش کرد جامعه روسیه در حال انفجار را آرام کند.

به ویژه اینکه ریگان رئیس‌جمهور امریکا و سایر رهبران غربی هم وعده کمک مالی به گورباچف دادند. او طی شش سال زمامداری خود نه‌تنها پس‌مانده‌های دوره استالین را معزول کرد بلکه به سران کمونیست کشورهای اروپای شرقی ابلاغ کرد استعفا کنند و مردم آن کشورها را در گزینش حکومت خودشان آزاد بگذارند. در پی چنین سیاستی گورباچف در نهم نوامبر ۱۹۸۹ دستور داد دیوار برلین را خراب کنند. مفسران سیاسی خراب شدن دیوار برلین را پایان جنگ سرد نامیدند و در پاره‌ای از نقاط حساس شهرها مجسمه‌های لنین را سرنگون ساختند و لفظ سوسیالیسم را از اتحاد جماهیر شوروی برداشتند.

گورباچف در پی ارائه طرح ایجاد خانه مشترک اروپایی در ۱۵ ژوئیه ۱۹۹۰ اصل وحدت آلمان را پذیرفت و قبول کرد که نیروهای شوروی خاک آلمان شرقی را ترک کنند ولی از آنجایی که دولت‌های غربی در دادن کمک‌های وعده داده‌شده تعلل کردند، وضع اقتصادی شوروی دچار بحران شد، به طوری که وقتی گورباچف برای استراحت به ساحل دریای سیاه رفته بود، کمونیست‌های افراطی به رهبری گونادی‌ینایف در مسکو دست به کودتا زدند ولی یلتسین ضمن تماس با غرب این کودتا را درهم کوفت و گورباچف احساس کرد دیگر قادر به کار نیست و پس از بازگشت از شبه‌جزیره کریمه در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ طی نطقی به عنوان آخرین رئیس‌جمهور کشور شوروی استعفا کرد که در پی آن اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و جمهوری‌های آن در اروپا و قفقاز و آسیای میانه استقلال یافتند و فدراسیون روسیه به جای اتحاد جماهیر شوروی متولد شد و یلتسین به عنوان اولین رئیس‌جمهور فدراسیون روسیه روی کار آمد. اما باید به آنهایی که معتقدند جنگ سرد با فروپاشی شوروی و ویران شدن دیوار برلین به پایان رسید، جواب داد که دوران جدید رقابت تسلیحاتی در دوران بوش و پوتین دوباره آغاز شد. و به نحوی دیگر جنگ سرد در حال تجدید حیات است چون به قول «توماس هابز» فیلسوف انگلیسی و «روسو» فیلسوف فرانسوی که در چند قرن قبل از جنگ سرد می‌زیستند، دولت‌ها پیوسته در حال جنگ به سر می‌برند و تنها به مقتضیات در دوره‌های مختلف میزان یا سهم چانه زدن و تحت فشار گذاشتن حریف تغییر کرده است.

اگر آمار کشته‌شدگان سال‌های جنگ سرد را در نظر بگیریم، خواهیم دید که بیش از تلفات جنگ جهانی دوم است. جنگ افغانستان و پاکستان، جنگ عراق و سومالی، نبرد در دارفور سودان، استمرار نسل‌کشی‌های آفریقا و عملیات تروریستی را می‌توان نوعی جنگ سرد به شیوه جدید دانست که به مراتب بیشتر از جنگ سرد بین ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۹ احتمال تبدیل آن به یک جنگ همه‌گیر و جهانی بیشتر است زیرا یکی از نگرانی‌های جهان امروز در آن است که مثلاً پاکستان که دارای زرادخانه اتمی است، تروریست‌ها به آن دست یابند و جهان را به مخاطره‌ای عظیم بکشانند.

سیروس غفاریان

منابع

۱- جنگ سرد نوشته احمد میرفندرسکی، تهران، ۱۳۵۰

۲- تاریخ جنگ سرد نوشته آندره فونتن، ترجمه عبدالرضا هوشنگ‌مهدوی، نشر نی، تهران ۱۳۶۴

۳- همنوازی تازه اروپا، نوشته ژاک دولوور، ترجمه عباس آگاهی، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۱

۴- فرهنگ روابط بین‌الملل، حسن پستا، نشر فرهنگ معاصر، تهران ۱۳۸۴

۵- تاریخ دول معظم (دو جلد)، نوشته ماکسیم مورن، ترجمه شمیم‌، علمی، تهران ۱۳۳۷