یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
تشنگی
اجازه بدهید همچنان گمنام بمانم، از شهر و کار و افکارم چیزی نگویم و فقط به ماجرایی اشاره کنم که به زمان خیلی دوری برنمیگردد. همین چند وقت پیش بود که از سر اجبار یک سالی پیش آن پیرمرد زندگی کردم. پیرمرد مثل بیشتر همنوعانش موجود وحشتناک و در عین حال قابل ترحمی بود. بیشتر وقتها دلم میخواست گلویش را فشار بدهم و کار را یکسره کنم، اما باز دچار دودلی میشدم و دست نگهمیداشتم تا بیشتر زنده بماند و بههمان نسبت بیشتر زجر بکشد.
گاهی هم از سر دلسوزی او را نمیکشتم؛ هر چند که خودش تمایلی به ادامه زندگی نداشت و در انتظار کسی بود که شهامت به خرج دهد و او را روانه گوری کند که از مدتها پیش آماده کرده بود.
کمحرف بود. هفتهای یک یا دوبار و در سخاوتمندانهترین وضع سه دفعه زبانش را به حرکت وامیداشت. شبی که همه خواب بودند، در جواب حرفهای طولانیام بالاخره به حرف آمد؛ با همان خست همیشگی، شمرده شمرده، و با لحنی خسته و آرام که بیرمقیاش کلافهام میکرد، گفت: به شرف داشته و نداشتهام قسم میخورم که این داستان را کلمه به کلمه از کتاب قابوسنامه نوشته امین عنصرالمعالی اسکندر ابنقابوس ابن وشمگیر میگویم؛ کتابی که او در سال ۴۷۵ هجری قمری جهت تعلیم و تربیت فرزندش «گیلانشاه» نوشت.
بگذریم از اینکه این آقا، منظورم گیلانشاه است، بعد از سالها مبارزه با ظلم و بیعدالتی و مشت هوا کردن و کف به دهان آوردن و تحمل زندان و تبعید، کارش به نزولخواری و معامله ارز و دلالی و زنبارگی و تریاککشی و میخوارگی کشید و ثابت کرد که حرفهای پدرش پشیزی نمیارزند، اما مضامین آن کتاب هنوز هم برای من ارزش خاص خود را دارند.
سرت را درد نمیآورم. در کتاب قابوسنامه به تصحیح و حاشیهنویسی پروفسور فیصل عبدالله فیصل چاپ سال ۲۰۰۰ قاهره، در یکی از صفحهها که بر حسب اتفاق در تمام نسخهها شمارهاش چاپ نشده است، از زبان مردی آمده است که: روزی روبهروی دختری بسیار جوان نشسته بودم. سوگند میخورم بهحدی زیبا بود که چیز دیگری را نمیدیدم؛ مگر طپانچهای را که رو به من در دست گرفته بود. سؤال دختر عجیب بود ولی تازگی نداشت: «یک مرد دانا هر چه داناییاش بیشتر میشود، میگوید که نادانترم. یک مرد ثروتمند هر چه پولدارتر شود، بیش تر احساس فقر میکند. تو دوست داری کدامیک باشی؟ یک جواب ترا به مرگ میرساند و یکی دیگر به من.»
در چم و خم پیدا کردن جواب بودم که یادم افتاد پنجاه سال پیش عین همین اتفاق برایم افتاده بود. آنبار دختری دیگر، و در همین حد زیبا، خیلی جدی اما با مهربانی هر چه تمامتر پرسیده بود: »دوست داری که سیاستمدار شوی و زندگی دیگران را جزیی از داراییات به حساب بیاوری یا هنرمند شوی و زندگیات را متعلق به مردم بدانی؟
« من در جواب آن دختر، که او هم طپانچهاش را رو به قلبم گرفته بود، گفتم: »هنرمند.« و او شلیک کرده بود؛ درست به قلبم.« باز در فراز و فرود افکارم بودم تا جواب نهایی را پیدا کنم که بهخاطر آوردم صد سال پیش هم روبهروی دختری زیبا و طپانچه بهدست نشسته بودم و او با تبسمی دلنشین پرسیده بود: »دوست داری فرمانده جنگی شوی و مثل اسکندر فاتحانه وارد سرزمینهای دیگران شوی یا یک صیاد ساده؟« در جواب گفته بودم: »یک صیاد ساده ولی دعا میکنم که ماهیها در تورم نیفتند.« و او رو به قلب من شلیک کرده بود.
اینبار در دادن جواب احتیاط کردم. دختر با شرمی شرقی و ملایمتی غربی تذکر داد: «من منتظرم.» بیشتر به فکر فرو رفتم. دیر به صدا در آمدم: «دوست دارم تاجر شوم.» بیهیچ مکثی، به شرفم قسم که بیمکثی طپانچه شلیک شد، اما دریغ و درد که ایندفعه، و فقط این دفعه، گلوله واقعی بود و لوله طپانچه رو به خود دختر. قلبش شکافت. من ماندم و آن مایع تحریککننده و آشوبزایی که از چشمه سینهاش میجوشید.
پیرمرد ساکت شد. سعی نکرد اشکهایش را از روی صورت پلاسیده و استخوانیاش پاک کند و همچنان خیره مانده بود به من؛ دو ساعت شاید هم سه روز یا چهل هفته. به وجدان داشته و نداشتهام سوگند میخورم که از این موضوع چیزی یادم نمانده است.
فتحالله بینیاز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
دولت سیستان و بلوچستان جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی امام خمینی سیدابراهیم رئیسی
آتش سوزی تهران وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران پلیس سیل کنکور هواشناسی فضای مجازی زنان پایتخت
خودرو دلار هوش مصنوعی قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا ارز مسکن تورم
تلویزیون سریال مهران مدیری سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد موسیقی سریال پایتخت فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
غزه اسرائیل جنگ غزه رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی سپاهان آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
تبلیغات ناسا اپل سامسونگ فناوری نخبگان بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل