چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

آشتی آفتاب و اژدها


آشتی آفتاب و اژدها

در آخرین روزهای سال ۲۰۱۲ نمایندگان پارلمان ژاپن, با رای قاطعی «شینزو آبه» از حزب لیبرال دموکرات را به عنوان نخست وزیر جدید کشور خود انتخاب کردند

در آخرین روزهای سال ۲۰۱۲ نمایندگان پارلمان ژاپن، با رای قاطعی «شینزو آبه» از حزب لیبرال دموکرات را به عنوان نخست وزیر جدید کشور خود انتخاب کردند. نخست وزیر جدید ژاپن درحالی کار خود را آغاز می کند که رابطه ژاپن و چین روزهای پر تنشی را می گذراند. اختلافات میان این دو قدرت اقتصادی دنیا ریشه در تاریخ دارد. اما این بار، تنش های پیش آمده عمدتا به دلیل اختلافات ارضی دو کشور درخصوص مالکیت جزایر دریای چین شرقی است. به نظر می رسد نخست وزیر جدید ژاپن درخصوص این جزایر قاطعیت بیشتری نسبت به دولت قبلی نشان دهد. شینزو آبه گفته است که این جزایر «بخشی ذاتی از سرزمین» ژاپن هستند. او با استناد به قوانین بین المللی این جزیره ها را تحت نظارت ژاپن دانسته است و اظهار داشته که جایی برای مذاکره در این خصوص وجود ندارد. وی با گرایش راست گرایانه خود، مواضعی «ملی گرایانه تر» دارد. هرچند که وی در جریان مبارزات انتخاباتی خود تاکید کرد که تمایل دارد روابط توکیو و پکن بهبود یابد و اختلافات جاری به زودی حل وفصل شود. از سوی دیگر چینی ها نیز به طور آشکاری نارضایتی و ناخرسندی خود را از پیروزی شینزو آبه و حزب محافظه کار لیبرال دموکرات ژاپن در انتخابات این کشور ابراز داشته اند. چرا که سوابق شینزو آبه و حزب لیبرال دموکرات نشان می دهد که در سیاست خارجی نرمش کمی دارند.

جزایری خالی از سکنه، اما محلی برای تنش و درگیری

۴۰ سال پیش، در سپتامبر ۱۹۷۲، کمی پس از سفر ریچارد نیکسون به چین، ژاپن و چین پس از سال ها جنگ روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. زمانی که این عادی سازی روابط، روی داد جزایر دریای چین شرقی، اساسا موضوعی برای اختلاف بین دو کشور نبود. چرا که این جزایر تحت تسلط دولت آمریکا بود. ژاپنی های این جزایر هشت گانه را «سنگاکو» و چینی ها آنها را «دیائو» می نامند. هرچند این جزایر خالی از سکنه هستند، اما نقش استراتژیک این جزایر از لحاظ منابع انرژی و نیز نقش با ارزش آنها از دید بازرگانی و نظامی باعث شده است که هیچ یک از طرفین در این خصوص ذره ای کوتاه نیایند.

در سال های اخیر وجود تفاهمنامه ای بر سر مالکیت این جزایر باعث شده بود که دو کشور بر سر این موضوع مشکل و تنشی جدی نداشته باشند. همین تفاهمنامه موجب گشته است که این جزایر خالی از سکنه و ابنیه باشد. به موجب این توافقنامه ژاپن پذیرفته بود که در این جزایر ساخت و سازی انجام ندهد و اجازه ندهد هیچ یک از اتباع ژاپنی وارد این جزایر شود. چین هم در مقابل قبول کرده بود که هرگونه ادعا درباره این جزایر را فعلامطرح نکند و نگذارد که این اختلافات در روابط سیاسی و تجاری دو طرف اختلالی ایجاد کند. فقط هر از چندگاهی درگیری هایی بین نگهبانان و گاردهای ساحلی دو طرف رخ می داد. اما از آوریل ۲۰۱۲ تحرکاتی از سوی ژاپنی ها برای تصاحب جزیره ها انجام گرفت که منجر به بالاگرفتن تنش ها شد. فرماندار توکیو که یک ملی گرای تندرو است در جریان دیدار از آمریکا، گفت که توکیو در حال برنامه ریزی برای خرید سه جزیره از جزایر مورد مناقشه با چین، از مالکان خصوصی آن است. در آن زمان سخنان وی، واکنش تندی را به همراه نداشت. اما تنش ها وقتی بالاگرفت که دولت ژاپن در عمل مطابق سخنان فرماندار توکیو پا پیش گذاشت. پیامد این تحرکات ژاپن، واکنش صریح و شدید چینی ها بود. دولت چین عده ای از فعالان هنگ کنگی را در ماه آگوست به این جزایر فرستاد. گاردساحلی ژاپن فعالان هنگ کنگی را دستگیر کرد اما برای جلوگیری از تشدید تنش، بعد از مدت کوتاهی آنها را آزاد کرد. کمتر از یک ماه بعد، پس از تصمیم نهایی دولت ژاپن برای خریداری جزایر از مالکان خصوصی، تظاهرات ضد ژاپنی خیابان های بسیاری از شهرهای چین را فرا گرفت. این تظاهرات که توسط دولت کمونیستی چین سازماندهی شده بود در بسیاری از نقاط به شورش، تخریب و حمله به کارخانه ها و شرکت های ژاپنی و نیز به آتش کشیدن پرچم ژاپن منجر شد. از سویی موضوع گیری آمریکا به نفع ژاپن، باعث متشنج تر شدن فضا شد. سنای آمریکا منطقه مورد مناقشه را جزیی از قلمروی ژاپن دانست و آن را مشمول قانون پیمان دفاعی دو کشور شناخت. متعاقب این رویدادها مناسبات تجاری چین و ژاپن تا سطوح مختلفی مختل شد. به طوری که بعضی از محصولات ژاپنی برای عبور از گمرک در انتظار طولانی می ماندند.

با تمام این احوال به نظر می رسد که چین و ژاپن هر دو در تلاش برای کنترل و آرام کردن اوضاع هستند. هرچند که هیچ یک از دو طرف نمی خواهند از موضع خود عقب نشینی کنند و هر دو به دنبال راه هایی برای به دست آوردن امتیازهای بیشتر هستند.

مناسبات و مخاصمات چین و ژاپن در گذر تاریخ

با نگاه به مناسبات چین و ژاپن در طی تاریخ، مشاهده می شود که این دو کشور بخش عمده ای از قرن بیستم را در حال مخاصمه و درگیری گذرانده اند. سابقه تنش های امروز دو کشور به بیش از ۸۰ سال قبل برمی گردد. یعنی زمانی که ژاپنی ها در سپتامبر ۱۹۳۱ منطقه «منچوری» چین را اشغال کردند و توانستند بخش های وسیعی از شمال شرق چین را به کنترل خود درآورند. ژاپن طی آن سال ها در قامت یک قدرت نظامی قصد داشت نظم و آرایش خاور دور را به دست خود و بدون دخالت قدرت های جهانی شکل دهد. چند سال بعد در ژوئیه ۱۹۳۷ بین گروهی از سربازان ژاپنی و چینی درگیری مختصری روی داد و این اتفاق برای ژاپن بهانه ای شد تا لشگرکشی گسترده ای را به خاک چین آغاز کند.(۱) این تهاجم با حمله به پکن و چند روز بعد با پیاده شدن سربازان ژاپنی در شانگ های آغاز گردید. پکن ظرف ۴۸ ساعت به تصرف درآمد و شانگهای در ۲۷ اکتبر سقوط کرد.

در آن زمان هنوز حزب کمونیست چین فرمانروای مطلق چین نبود و حزب ملی چین (کومین تانگ) حکومت چین را در دست داشت. چین در آن شرایط فاقد حکومتی قدرتمند و ارتشی منسجم بود. ژاپن توانست طی ۱۸ ماه بر بخش های مهمی از چین از جمله پکن، شانگهای و نانکن مسلط شود. اراضی میانی رود « یانگ تسه » که بزرگ ترین مناطق تجاری چین در آن زمان بود در اختیار ارتش ژاپن قرار گرفت و سپس سراسر کرانه جنوبی چین توسط ژاپن اشغال شد. ژاپن در اوج این لشگرکشی ها توانسته بود بر ۴۲ درصد جمعیت چین مسلط شود و مهم ترین نقاط تجاری چین را در اختیار بگیرد. در آن زمان قدرت های بزرگ دنیا بسته به منافع خود، واکنش های مختلفی به این تهاجم نشان دادند. انگلستان تنها به اعتراض دیپلماتیک اکتفا کرد. آمریکا تنها اعلام کرد که وضع موجود را به رسمیت نمی شناسد. آلمان و ایتالیا که از متحدان ژاپن بودند به طور ضمنی و آشکار از ژاپن حمایت کردند. در این میان تنها دولت سوسیالیستی شوروی (سابق) بود که دربرابر ژاپن مقابله کرد.

هرچند که حزب کمونیست چین هم اکنون در کتاب های درسی خود می نویسد که در آن زمان مقابل نیروهای ژاپنی ایستاده است و از چین دفاع کرده است، اما سوابق تاریخی نشان می دهد که این حزب در آن زمان با هدف سرنگون کردن حزب ملی چین در خدمت متجاوزان به چین عمل کرده است. حزب کمونیست در آن زمان دریافت که اگر با نیروهای ژاپنی درگیر شود قادر نخواهد بود که حتی از پس یک لشگر آنها برآید و شکستش حتمی است. از نگاه حزب کمونیست، اهمیت در حفظ قدرت حزب بود نه بقای کشور و ملت. در کتاب «۹ شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست» آمده است که حزب کمونیست در زمان اشغال، طی بیانیه ای از مردم مناطق تحت کنترل حزب ملی چین درخواست کرد دست به اعتصاب و شورش بزنند تا دولت ملی گرا سرنگون شود. با حمله نیروهای ژاپنی به پایگاه دریایی «پِرل هاربر»(۲) آمریکا، درگیری های ژاپن و چین نیز به گوشه ای از جنگ جهانی دوم در جبهه بزرگ جنگ اقیانوس آرام بدل گردید. نیمی از تلفات جنگ اقیانوس آرام حاصل این درگیری ها بود. سرانجام در سال ۱۹۴۵ با شکست ژاپن از متفقین، نیروهای این کشور به طور کامل خاک چین را تخلیه کردند. جنگ های چین و ژاپن در پی سیاست های امپریالیستی ژاپن و در دورانی رخ داد که ژاپن هنوز قدم به دروازه های شکوفایی اقتصادی و فناوری نگذاشته بود. با پایان جنگ جهانی دوم حزب کمونیست چین توانست با شکست کامل حزب ملی چین حاکمیت مطلق خود را در سال ۱۹۴۹ تثبیت نماید.

هر دو قدرتمند در اقتصاد، اما بسیار متفاوت در معیارهای انسانی و اجتماعی

دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی مصادف بود با بیشترین رشد اقتصادی ژاپن و جهش به سمت شکوفا شدن در اقتصاد و فناوری . حال آنکه در نقطه مقابل برای چین این سال ها مصادف بود با دوران مصیبت بار انقلاب فرهنگی مائو. یعنی دورانی که اقتصاد چین نه تنها رونقی نداشت بلکه قحطی، فقر و ورشکستگی سراسر چین را در بر گرفت. از سویی دیگر شروع دهه ۱۹۸۰ مصادف بود با اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز که توسط «دنگ شیائوپینگ» رهبر وقت حزب کمونیست چین به اجرا گذاشته شد و به منزله شروع رشد چشمگیر اقتصادی چین تا به امروز بوده است. این درحالی است که ژاپن درست در همین سال ها نرخ رشد چشمگیر اقتصادی اش آهسته و آهسته تر شد.

اما آیا چین و ژاپن مسیر توسعه و پیشرفت یکسانی را پیموده اند؟ با نگاهی عمیق تر به اوضاع چین، خواهیم دید که این کشور، تحت حاکمیت حزب کمونیست، هم زمان با توسعه اقتصادی شاهد نزول و سقوط شدید شاخص های اجتماعی، انسانی و زیست محیطی بوده است. به این معنا که چین، تحت سیطره کمونیسم، توسعه ای کاملانامتوازن را در پیش گرفته است که در نهایت تبعات آن می تواند دامنگیر تمام دنیا شود. در نقطه مقابل آنچه در مورد ژاپن شاهد هستیم این است که ژاپنی ها هم زمان که در علم، فناوری، اقتصاد و صنعت حایز بهترین رتبه ها هستند، توانسته اند از لحاظ احترام به حقوق بشر، آزادی ادیان و افکار، دموکراسی و ارتقای شاخص های فرهنگی، مورد احترام و تحسین جامعه جهانی قرار گیرد. صنعت، ثروت و مدرنیزه شدن هیچ کدام باعث نشده است که عمده مردم ژاپن از فرهنگ سنتی شان که مبتنی بر اخلاق و کرامت انسانی است فاصله بگیرند. فرهنگی که ریشه در کنفسیونیسم و مکاتب کهن شرقی دارد.

در ورود به هزاره سوم میلادی برای جامعه جهانی مساله محیط زیست و حفاظت از آن تبدیل به یک چالش و دغدغه جدی شده است. دولت ژاپن از طریق وزارتخانه محیط زیست خود، هر ساله میلیاردها ین برای مقابله با گازهای گل خانه ای و گرمایش جهانی هزینه می کند و در بخش صنعت و تولید تلاش بسیاری را در توسعه انرژی های تجدیدپذیر و تولید محصولات سبز و قابل بازیافت می کند. اما در نقطه مقابل، توسعه اقتصادی چین به قیمت تخریب گسترده اکوسیستم های طبیعی، آلودگی هوا و تخریب گسترده اراضی و جنگل ها بوده است. برای نمونه نقایص مادرزادی نوزادان در چین که در نتیجه آلودگی شدید محیط زیست این کشور است از سال ۲۰۰۱ ، ۴۰ درصد افزایش یافته است. به طوری که هر ۳۰ ثانیه یک نوزاد ناقص الخلقه در این کشور متولد می شود. چین دچار آلودگی زیست محیطی شدیدی است که تاوان رشد نامتوازن اقتصادی است. کیفیت هوا در شهرهای بزرگ چین مکررا از سطح خطرناک می گذرد و میلیون ها نفر به آب پاک دسترسی ندارند. چین از بزرگ ترین تولیدکننده های گازهای گل خانه ای است و خشک شدن یا آلودگی شدید دریاچه ها و رودخانه های حیاتی از دیگر فجایع زیست محیطی این کشور است.

نظام حاکم بر ژاپن گرچه در زمره نظام های سکولار طبقه بندی می شود، اما از لحاظ تنوع و آزادی ادیان و مکاتب فکری، این سرزمین را می توان به بهشتی برای معتقدین به ادیان گوناگون تعبیر کرد. از شاخه های گوناگون بودیسم، دائوییسم و کنفسیونیسم گرفته تا ادیانی که از سرزمین هایی دورتر به ژاپن راه پیدا کرده اند. ادیانی نظیر اسلام و مسیحیت. اما در مقابل شاهد هستیم که سال هاست بسیاری از سازمان های حامی حقوق بشر چین را در صدر لیست ناقضان حقوق بشر قرار داده اند و پرونده های سنگینی در این خصوص علیه رهبران حزب کمونیست در سراسر دنیا تشکیل شده است. از زمان انقلاب فرهنگی مائو در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تا به امروز موارد بسیار زیادی از آزار، سرکوب و تعقیب پیروان ادیان مختلف مستند شده است. از جمله می توان اقلیت مسلمان اویغور در منطقه سینک یانگ، مسیحیان ساکن چین و بوداییان تبت را نام برد.

در کنار آنچه ذکر شد می توان اشاره کرد به ۱۴ سال تعقیب و آزار شدید بیش از صد میلیون نفر از مردم چین که به تمرین روش معنوی فالون گونگ (فالون دافا) گرایش دارند. روشی که از سال ۱۹۹۲، به دلیل فواید چشمگیر آن در بهبود سلامت روحی و جسمی مردم رواج و محبوبیت روزافزونی پیدا کرد. اما حزب کمونیست با این نگرانی که شاید رواج گسترده روش معنوی فالون گونگ باعث شود ایدئولوژی الحادی کمونیسم به چالش کشیده شود راه ستیز و سرکوب شدید آن را تا به امروز در پیش گرفته است.

در چین اگر به حدود هفت دهه پیش یعنی قبل از ظهور حزب کمونیست در این کشور بازگردیم، در میان چینی ها، چه در سطح حاکمیت و چه در سطح جامعه، معنویت و خصلت های مثبت اخلاقی حاکم بوده است. اما ظهور حزب کمونیست باعث وارونه شدن فرهنگ حاکم بر چین شد. فلسفه حزب کمونیست کاملامغایر با فرهنگ کهن و اصیل چین است. حال آنکه ژاپن این اقبال را داشت که میراث گذشتگان خود را به دست نسل امروز خود بسپارد.

نویسنده: هادی فیروزی

چاپ شده در روزنامه شرق

۱۲ دی ماه ۱۳۹۱

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=۲۶۵۶۸۲۵

http://sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=۳&pageno=۱۴

پی نوشت:

۱) این جنگ را به عنوان جنگ دوم چین و ژاپن در دوران معاصر می شناسند. چرا که پیش تر از آن نیز در سال های ۱۸۹۴ تا ۱۸۹۵ دو کشور بر سر موضوع کره درگیری های نظامی داشتند، که به آن درگیری ها نخستین جنگ چین و ژاپن اطلاق می شود.

۲) حمله به پِرل هاربر (نبرد پرل هاربر) حمله ناوگان دریایی ژاپن به پایگاه دریایی پرل هاربر آمریکا واقع در جزایر هاوایی در هفتم دسامبر ۱۹۴۱ بود که صدمات بسیار سنگینی بـه آمریکایی ها وارد ساخت و موجب ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم شد. ۳۶۰ هواپیمای ژاپنی توانستند پنج ناو بزرگ آمریکایی را به همراه سه کشتی کوچک تر غرق کنند. سه ناو دیگر به گونه ای آسیب دیدند که توان عملیاتی خود را از دست دادند. علاوه بر آن، ۱۸۸ هواپیمای آمریکایی روی زمین نابود شده و ۱۵۵ هواپیمای دیگر آسیب دیدند. در پایان بیش از ۲۴۰۰ کشته و ۱۲۴۰ مجروح نیز بر دست نیروی دریایی آمریکا مانده بود. همچنین در این رابطه فیلمی هم به نام پرل هاربر در سال ۲۰۰۱ توسط مایکل بی ساخته شده است.