چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

موانع تولید علم در جامعه مسلمین


موانع تولید علم در جامعه مسلمین

امروزه دانش بشر به طور فزاینده ای توسعه و رشد پیدا نموده و منشأ تحولات حیرت انگیزی در جهان شده است

امروزه دانش بشر به طور فزاینده ای توسعه و رشد پیدا نموده و منشأ تحولات حیرت انگیزی در جهان شده است. از این رو همچنان که بزرگان طلایه دار تولید علم درگذشته بوده اند و همه جهانیان اعم از مسلمان و غیرمسلمان وامدار دانش پرافتخار آنانیم بنابراین باید راه آن سلف صالح را در پرتو مکتب و آیین دانش دوست و علم آفرین اسلام ادامه داد.

برای نهضت تولید علم و جنبش نرم افزاری باید سرمایه های وجودی خود را شناخت، زیرا ملتی که با سرمایه های وجودی خویش بیگانه باشد، ملتی رشد نایافته است از سوئی دیگر، ما صاحب مکتبی هستیم که طلب علم را بر هر زن و مرد مسلمان واجب می داند(۱) لذا در اثر تشویق وتوصیه های قرآن مجید درباره، تأمل و دقت در آسمانها و زمین و در اسرار خلقت و آفرینش، مسلمانان در زمینه های مختلف شروع به فعالیت های علمی و تحقیقی نمودند و به حدی در این زمینه ها پیشرفت کردند که ترجمه کتابهای آنان در مدارس عالی آکسفورد با شوق و علاقه دنبال می شد و از طرف دانشمندان اروپایی همانند «مایکل سکات» که بعضی از آثار ابن سینا، ابن رشد و ابن البطریق را به لاتین ترجمه کرد و در اختیار پژوهندگان اروپایی قرار داد یا «روبرت گروس تستو» به ترجمه کتابهای حکمای اسلامی پرداخت یا «راجربیکن» فلسفه و حکمت اسلامی را نقل کرد و اسلام در قسمت بزرگ جهان از آسیای مرکزی تا باختر دور تسلط و حکمفرمایی علمی و عملی را آغاز نمود.(۲)

در شرایط کنونی برای سیر و سلوک علمی در جامعه مسلمانان، ابتدا باید موانع را برداشت و بعد از آن انتظار حرکت داشت. لذا به نظر می رسد پاره ای موانع پارادوکسیکال، و متناقض نما هست که باید به توصیف و شرح وحل آنها پرداخت. نوشتار حاضر در مقام تبیین این موانع و راهکارهای برون رفت از آنها برآمده که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.

● تناقض علم و دین

مسئله رابطه علم و دین از مهمترین مسائل فلسفه، دین و یکی از علل و انگیزه های طرح بحث زبان دین بوده است. اندیشمندان در طول تاریخ و بخصوص در عصر حاضر، اظهارنظرهای متفاوت و حتی متناقض در پاسخ به مشکل فوق ارائه کرده اند. مجموع نگرشهای غالب فلسفی معاصر در غرب را می توان چنین خلاصه کرد:

۱) پاره ای از این مکتبها بر جدایی کامل دین از علم تأکید دارند. آنان می گویند هر یک از علم و دین برای خود حوزه مستقلی دارند و هیچ دخالتی در یکدیگر ندارند لذا مسئله ای که هم دین و هم علم به داوری و قضاوت درباره آن بپردازد وجود ندارد بنابراین، تعارض بین علم و دین مرتفع و بلکه سالبه به انتفاء موضوع است. تئوریها و فرضیه های علمی هیچگونه محتوای کلامی ندارند و هیچ کمکی به دین نمی رسانند. کما اینکه مخرب عقاید دینی هم نیستند. مکتبهای فلسفی همچون، اگزیستانسیالیسم، تحلیلی زبانی و جریانها و نگرشهای کلامی، نظیر نئوارتدکس، چنین دیدگاهی اتخاذ کرده اند.

۲) دسته دیگر از مکتبهای معاصر، با حفظ اعتقاد به تفاوت دو حوزه علم و دین، توازی هایی در روشهای آن دو می یابند. مراد از توازی این است که علم و دین در حالی که از نظر موضوع مستقل اند، شباهتهای مهمی از نظر ساختار دارند، اینان به دنبال مقایسه، بین روشهای پژوهش در علم و دین اند و می کوشند که هم علم و هم دین را در درون یک برداشت وحدانی از جهان لحاظ کنند. الهیات لیبرالیسم و فلسفه، پویش، با وجود اختلاف فاحشی که دارند، طرفدار چنین دیدگاهی هستند.

۳) طیف دیگری هستند که علم را مددکار دین می دانند و معتقدند که علم نتایج کلامی دارد و می توان از راه علم و فرضیه های آن دلایلی برای اثبات وجود خداوند متعال اقامه کرد. طرفداران این نگرش قدمتی طولانی در تاریخ دارند و سابقه آن به بیش از چند قرن می رسد. (۳)

از سوی دیگر باید گفت که تعارض بین علم و دین در سه جنبه قابل تصور است.

الف) تعارض بین پیش فرضهای علمی و دینی

ب) تعارض بین کشفیات علمی و ظواهر با نصوص دینی

ج) تعارض بین لوازم روانی کشفیات علمی با جزمیات دینی

در اینجا آنچه باعث عطف توجه به بحث زبان دینی شد، تعارض نوع دوم بود. به عنوان مثال، کشفیات داروین در مورد زیست شناسی به نظر آمد که بسیاری از «ظواهر کتاب مقدس» در مورد خلقت دفعی آدم را مورد سؤال و تردید جدی قرارداد. بنابراین یکی از علل روی آوردن متکلمان مسیحی به بحث زبان دینی فرار از مخمصه، تعارض کتاب مقدس با داده های علمی بود. برخی از متکلمین مسیحی اعلام کردند کتاب مقدس در بیان این مطالب (خلقت انسان و آفرینش و...) از زبان سمبلیک استفاده نموده و مقصود از خلقت شش روزه آسمان و زمین خلقت تدریجی آنها می باشد. در مجموع برای حل مشکل تعارض علم و دین راه حلهای مختلفی عرض شد که به قرار ذیل می باشند:

۱) راه حل «تفکیک بین قلمرو علم و قلمرو دین»

۲) راه حل «ابزار انگاری در علم» (علم به عنوان افسانه ای مفید)

۳) راه حل ابزارانگاری در دین (دین به عنوان ابزاری برای تحکیم اخلاق، اخلاق اجتماعی و...)؛

۴) راه حل «تفکیک بین زبان دین و زبان علم» به عنوان بازیهای زبانی متنوع

۵) راه حل «راه تأویل دین»

۶) راه حل «سیال کردن معرفت دینی و تفکیک آن از دین».

۷) راه حل «عرفی دانستن یا سمبلیک انگاشتن زبان دینی»

همانگونه که ملاحظه شد، بسیاری از این راه حلها، راه حلهای زبانی بوده که در نتیجه بحث تعارض علم و دین مطرح شده اند. بنابراین، یکی از علل و انگیزه های طرح بحث زبان دین، پیدایش مشکل تعارض علم و دین بود.(۴)

ماکس پلانگ دانشمند و فیزیکدان بزرگ آلمانی می گوید: «هرگز تضاد واقعی میان علم و دین پیدا نخواهد شد چون یکی از آن دو مکمل دیگری است. هر شخص جدی و متفکر، به عقیده، من به این امر متوجه می شود که اگر بنا باشد تمام نیروهای نفوس بشری در حال تعادل و هماهنگی با یکدیگر کار کنند، لازم است که به عنصر دینی در طبیعت خویش معترف باشد و در پرورش آن بکوشد. و این تصادفی نیست که متفکران بزرگ همچنان نفوس دینی ژرف داشته اند، ولو اینکه چندان تظاهری به دینداری خود نکرده اند.»(۵)

حال با این توضیحات: اگر مسلمانی شوق علمی بسیار داشته باشد و بخواهد جزء دانشمندان بزرگ جهان شود و سهمی در تولید علم و جنبش نرم افزاری داشته باشد با این پارادوکس چه باید بکند؟ او می خواهد دیندار باقی بماند و اندکی از تدین فاصله نگیرد اما چه کند اگر چنین علامت سؤال بزرگی در ذهن داشته باشد؟ لیکن اگر این مشکل تعارض علم و دین به احسن وجه برای او حل گردد، بدون هیچ دغدغه، فکری می تواند در مسیر تولید عمل گامهای بلند و درخشانی بردارد و افتخار جامعأ مسلمین در سراسر جهان گردد.

اما پاسخ مختصر این معمای معرفتی آن است که در نسبت بین علم و دین که از نسب اربع منطقی آیا تباین است؟ یا عموم و خصوص مطلق؟ یا نسبتی دیگر؟ هرکس راهی را رفته است. اما اگر بگوییم مقصود ما کدام معنای علم است، خیلی سریعتر به پاسخ خواهیم رسید و نسبت منطقی بین آنها را در خواهیم یافت. از میان معانی گوناگون، علم به معنای دانش تجربی است که اولا ظنی است و مانند علوم فلسفی و ریاضیات مبتنی بر براهین قطعی نمی باشد ثانیاً دارای متد تجربی است ثالثاً مرکب از گزاره های صحیح و سقیم است.

اگر به دقت به ویژگیهای علوم تجربی عنایت شود به خوبی می توان دریافت که آیا بین گزاره های دینی و علمی، تعارضی می تواند وجود داشته باشد یا نه؟ داده این دسته از علوم به دو بخش تقسیم می شوند:

الف) قوانین علمی: این بخش از گزاره های علمی تا حدی از قطعیت برخوردار است و تأثیرپذیری کمتری از عوامل ظنی دارد. این قضایا معمولا با گزاره های قطعی دینی هیچگونه برخورد و تعارضی ندارد. البته مقصود ما از دین در بحث خصوص اسلام است. نه هر دینی، زیرا چه بسا بر اثر تحریفات پدید آمده در ادیانی چون مسیحیت تعارضات جدی در این مرحله نیز یافت شود.

ب) نظریات علمی: باتوجه به این که نظریات علمی از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیاری این نظریات دچار ابطال و دگرگونی می شود، بنابراین نباید انتظار داشت که همیشه نظریات علمی با داده های دینی هماهنگ و کاملا سازگار باشد؛ زیرا لازمه، آن این است که دین نیز مانند آرای ظنی و تجربی دانشمندان همواره دستخوش دگرگونی شود. بنابراین ممکن است برخی از گزاره های دینی با برخی از گزاره ها در زمانی معارض افتد و در زمان دیگری موافق شود. به عنوان نمونه می توان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیک جنین با والدین را در نظر گرفت که تا اواخر قرن نوزدهم مغایر نگرش علمی رایج در زیست شناسی بود ولی در نیمه، دوم قرن ۱۹ نظریات مبتنی بر پیوند یکسویه فرزند با پدر و مادر همگی منسوخ گردید و علم جدید نیز با دیدگاه قرآن در این زمینه همسو شد. از طرف دیگر باید توجه داشت که کاروان علمی بشر هنوز در نیمه، راه است و بسیاری از نظریات موجود نیز در آینده دگرگون خواهند شد.

طبیعی است در این میان آراء و اندیشه های صحیح و سقیم بسیاری وجود خواهند داشت. بنابراین انتظار هماهنگی کامل دین و علم به معنای دانش تجربی، انتظاری نابجاست، لیکن آنچه مسلم است این است که بین قطعیات دین و علم تعارضی نبوده و نخواهد بود.

استاد علامه جعفری می گوید: اینکه علم و دین با یکدیگر متضادند، برای اولین بار بطور رسمی در مغرب زمین بروز کرده و شیوع پیدا کرده است. این حکم به تضاد که در مغرب در نتیجه برخورد ارباب کلیسا با علم بوجود آمده و موجب بروز یک جنگ ساختگی میان دین و علم گشته چگونه به جوامع اسلامی سرایت کرده و دین اسلام را هم به تضاد با علم محکوم ساخته است؟! داستانی است بس شگفت انگیز! که آن بیت معروف را بیاد می آورد:

گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری(۶)

اگر ما حیات معقول را دارای دو رویه یا دو بعد فرض کنیم، بدون تردید یکی از آن دو، دین است و دومی علم و معرفت. گروهی پیروزی نهایی را با علم دانسته و دین را در مقابل علم ناتوان می بینند گروهی پیروزی نهایی را با دین دانسته و علم را جز یک روشنایی مزاحم چیز قابل ارزشی نمی دانند. هر دو گروه با حقیقت علم و دین آشنایی کامل ندارند و اگر در حقیقت این دو موضوع دقت شود خواهیم دید که اصلا نه تنها علم با دین پیکاری ندارد بلکه بالعکس می توانند با همدیگر به یک همکاری ابدی دست بزنند.(۷)

● تناقض علم و عرفان

یکی دیگر از موارد که به نظر تناقض نما جلوه می کند مسئله رابطه علم و عرفان است. زیرا مسلمان شیفته علم و دانش با آن همه تأکیدی که بر کسب علم در اسلام شده است مشتاق فتح قله های علم و دانش و صعود به مرحله تولید علم و رسیدن به کاروان جنبش نرم افزاری است؛ اما ناگهان مواجه با تعابیر بسیار تحقیرآمیزی نسبت به علم از سوی بعضی از بزرگان دین می شود، آنگاه دچار شک و تردید و حیرت می شود که آیا علم را رها کند و صرفا به دنبال عرفان باشد؟ یا مسئله به گونه دیگری است و آن بزرگان مانند شیخ بهایی و مولوی و... مقصودشان از توهین به علم چیز دیگری بوده است.

آنچه مسلم است بزرگانی که از آنها نام بردیم مخالف عقل و علم نیستند بلکه مرادشان از برخی تعابیر بعضا بسیار زننده و تحقیرآمیز، علم بی حاصل است و آن علمی است که برای تفاخر و خودنمایی باشد و آدمی را از رسیدن به مقصد اعلای حیات بازدارد.

بنابراین علم و تعقل و اندیشه مانند سایر نعمتهای الهی فی حد ذاته نیکوست به شرطی که در جهت کمال و سعادت معنوی انسان باشد.

استاد علامه، جعفری(ره) در تبیین رابطه عرفان و علم و عقل معتقدند که علم و عقل موجب می شود تا من انسانی گسترش یافته و بر هستی اشراف پیدا کند. برخی از عرفا علم و عقل را حجاب دانسته اند. البته علم و عقل هنگامی به عنوان حجاب مطرح می شوند که «عامل آرایش و غرور من انسانی تلقی گردند» حتی خود عرفان اگر وسیله «آرایش ذات» تلقی شود این حجاب ضخیم تر از حجاب علم و عقل خواهد بود. علم و عقل از آن جهت که عارف را با حقایق آشنا می سازند دو عالم روشنگر برای عارف به شمار می روند. مولوی نیز که از چوبین بودن پای استدلالیان سخن به میان آورده به طور مطلق نخواسته به نفی استدلال بپردازد. زیرا اولا بیان مولوی شکل اول قیاس است. ثانیا با درنظر گرفتن سایر اشعار مولوی مراد آن نوع استدلالهایی است که برای خودنمایی و جلب توجه مردم به کار می رود. از سوی دیگر استاد یکی از نتایج منفی جداسازی شریعت، طریقت و حقیقت را این می داند که میان علم و عقل که از بهترین وسایل حقیقت یابی هستند و عشق و عرفان، پیکاری ساختگی ایجاد خواهد شد.

عرفانی را که استاد جعفری مطرح می کند، عرفان مبتنی بر اسلام، آن هم اسلامی که از کتاب و سنت و سیره، پیامبر و ائمه می آید. ایشان در تعریف عرفان می گوید: «عرفان اسلامی عبارت است از گسترش و اشراف نورانی «من انسانی» بر جهان هستی، به جهت قرارگرفتن «من» در جاذبه، کمال مطلق که به لقاءالله منتهی می گردد.»(۸)

و استاد جوادی آملی می فرمایند که مقصود از عرفان، همان شهود واقع و معاینه حقیقت خارجی است که منزه از هرگونه نسج حسن و بافت خیال و دسیسه نفس در منطقه مثال متصل است.

و تنها راه ادراک حضوری ذات اقدس خدا شهود قلبی است و چنین بهره، دل مؤمن است که حقیقت ایمان در متن آن نهادینه شده باشد. و معلوم است که حقیقت ایمان که اولین شرط شهود خدای سبحان است نه محسوس است نه متخیل، از این رو خود حقیقت ایمان را نه با ابراز حسی می توان ادراک کرد و نه با تمثیل خیالی می توان تصویر کرد.(۹)

آری انسان شیفته علم، می تواند به عالی ترین مدارج و معارف عرفانی نائل گردد. زیرا انسان بزرگترین جدول بحر وجود و جامع ترین دفتر غیب و شهود و کاملترین مظهر واجب الوجود است.

این جدول، اگر درست لایروبی شود، مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می گردد. این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن کلمات نوریه، شجون حقایق اسماء و شئون رقائق ظلیه، آنها را داراست.

غایت سیرانفسی، معرفت شهودی است که لم اعبد ربا لم اره، و نهایت سرآفاقی معرفت فکری که اولئک ینادون من مکان بعید.(۱۰)

پس می توان هم ریاضیدان بود و هم عارف، هم فیزیکدان بود و هم عارف، هم پزشک بود و هم عارف، هم فقیه بود و هم عارف، اینها نه تنها هیچ تعارضی با هم ندارند بلکه دانشمند عارف و عارف دانشمند بسیار زیبنده تر است.

● تناقض علم و ثروت

یکی از جدالهای جدی اندرونی که ممکن است پویندگان دانش را از یافت و تولید علم باز دارد و یا در اثناء راه آنان را متوقف نماید، مسئله تعارض و تقابل علم و ثروت است. اینکه در این نزاع پیروزی از آن کدامیک باشد و برتری را از آن کدام بدانیم، چیزی است که ذهن حقیقت جوی آدمیان و به ویژه اندیشمندان را به خود مشغول داشته است، چنانکه حتی در مدارس به نوجوانان موضوع «علم بهتر است یا ثروت؟» را برای درس انشاء ذکر می نمایند و این نشان از اهمیت این سؤال و پاسخ آن دارد.

در فرهنگ اسلامی علم بسیار ارزنده تر از ثروت است و این مربوط به همه زمانهاست قرآن کریم هرگز مال را ملاک برتری ندانسته است اما درباره علم می فرماید:

- «علی الارض زینه لها» (کهف - ۷) یعنی آنچه که در روی زمین است زیورارض است، نه زینت انسان (۱۱) پس زینت انسان علم و ایمان و ادب اوست.

- هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون (زمر / ۹)

- «یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوالعلم درجات» (مجادله /۱۱)

حضرت علی (ع خطاب به یاررازدار خویش، کمیل می فرمایند: یا کمیل! العلم یحرسک، وانت تحرس الماس، والمال تنقصه انفقه، والعلم یزکوعلی الانفاق ، مال بر اثر خرج کردن نقصان می یابد ولی دانش بر اثر یاد دادن به دیگران فزونی می یابد، تمکن یافته به ثروت، با از بین رفتن آن، از دست می رود.

ای کمیل بن زیاد! شناسایی دانش و (تحصیل آن) دین است که به سبب آن پاداش داده می شود. انسان به وسیله، دانش در زندگی اش اطاعت از امر خدا واولی الامر را کسب می کند و بعد از مرگش نام نیکی بجای گذاشته است (و نیز بدانکه) دانش فرمانرواست و ثروت فرمانبر و محکوم.

گردآورندگان مال تباه شدند در حالیکه ایشان زنده اند و دانشمندان پایدارند، چنانکه زمین و آسمان پایدار است...

آری آنچنان که امام فرموده اند، دانشمندان تا دنیا دنیاست پایدارند و تا روزگاری که نظم این جهان برقرار است نام آنها بر تارک کتاب هستی نقش بسته است، آیا ارشمیدس و سقراط و افلاطون و نیوتن و خواجه نصیر و فارابی و جابربن حیان و بوعلی سینا و پاستور و پاسکال و هزاران امثال ایشان مرده اند؟

یانامشان همیشه بر سر زبانها و یادشان الهام بخش دانش پژوهان دیگر است؟

مطالعه تاریخ علم و فلسفه، انسانهایی را بیاد ما می آورد که در گوشه و کنار این زمین خاکی، در طول قرنها و در پس زوایای مجهول و ناشناخته ، هستی با اظهار عقیده ای، یا کشف و اختراعی یا بیان حقیقتی یا نشان دادن واقعیتی، موجودیت خود را حفظ کرده اند و از فراخنای تاریک گورشان با ما صحبت می کنند و یاد و نام خودشان را در دلهای ما زنده نگه می دارند.

کسانی که شیفته، جمع مال و اندوختن ثروت اند، اینان شخصیت خود را در خارج از وجود خود می دانند و فراموش کرده اند. که زرق و برق طبیعت، زینت زمین یا آسمان است نه زیور انسان. و اگر انسان خود را به زیورهای مادی باخت، برای ابد از سعادت محروم شده است. اگر کسی ساختمانی احداث کرد آن محدوده، زمین را زینت داده نه خودش را چون خانه زینت زمین است نه زیور صاحب خانه، زمین آباد شده، نه انسان. باغی که در یک جا احداث شده، آن محدوده خاص را مزین کرده، نه انسان را. درخت زینت زمین است، نه زینت انسان.

فرشی که در یک اتاق گسترده شده، زیور زمین است نه زینت جان آدمی، زیرا قرآن می فرماید: «انا جعلنا علی الارض زینه لها» یعنی آنچه که در روی زمین است زیورارض است، نه زینت انسان پس زینت انسان علم و ایمان و ادب اوست.

● تناقض علم و راحت طلبی

آیا تولید علم وجنبش نرم افزاری با راحت طلبی قابل جمع است؟ آیا کسی که در اندیشه، تن پروری، پرخوری و هرزگی است می تواند عالم و دانشمند شود تا چه رسد به اینکه در زمره مولدان راستین علم به شمار رود؟ مطمئناً برجستگان دانش به نیکی دریافته اند که «تا انسان هستی خویش را به علم ندهد، علم اندکی از خود را به او نخواهد داد.» آدمی باید در مسیر تحصیل دانش و رسیدن به مرحله تولید علم سختیها و مشقتهای بسیاری را تحمل کند. کم گوی و گزیده گوی باشد. از پرخوری، از پرخوابی و پرحرفی پرهیز نماید. رنج سفر و غربت را پذیرا شود و صد البته نیاز به یک علاقه و اشتیاق وافر دارد. زیرا «این عشق است که دانشمندان کامپیوتر را وا می دارد سالهای عمر خود را صرف و هر مانعی را برطرف کنند تا انسانهایی را به فضا بفرستند و برگردانند. این عشق است که سبب می شود کسانی که تا دیروقت شب بیدار بمانند و صبح خیلی زود برخیزند... هیچ عظمتی بدون عشقی بزرگ بدست نمی آید» (۲۱)

پس تولید علم زحمت دارد و تلاش بسیار می خواهد و ارزش آن و شیرینی آن در همین تحمل مشقتها برای گرفتن نتیجه است. پس اگر می خواهیم به نتایج ارزشمند و باشکوه علمی دست یابیم و در جهان اسلام درخشش ویژه داشته باشیم باید با راحت طلبی وداع کنیم و آن را به کناری نهیم.

● تناقض علم و معنویت

آیا نمی شود هم به کار تولید علم پرداخت و هم به لذتهای معنوی رسید و آن را در عمق وجود خویش احساس نمود از علم به عین رسید و از گوش به آغوش؟ یعنی مولدان علم، چشمی بی عیب برای دیدن غیب داشته باشند؟ و با چشمی ملکوتی به تماشاگه راز رفته، حقایق عالم را مشاهده کنند؟ مسلما اگر آنها هم بخواهند، نه تنها می توانند بلکه باید گفت، بهتر و زود تراز دیگران می توانند به جهان غیب برسند و ببینند که در غیب سری جهان چه خبر است. زیر عالمان از خشوع بیشتری برخوردارند و به خدا نزدیک ترند چنان که در قرآن می خوانیم: «انما یخشی الله من عباده العلماء» (فاطر/۸۲)

آنها هم می توانند رایحه ای ملکوتی را استشمام کنند و فضای جانشان را عطرآگین کنند و هم فعالیت مغزی و فکری خویش را به اوج علم و دانش برسانند. دانشمندان مسلمان و مومن به خوبی می دانند که: «اسلام دین علم و دانش است. و دانش را دومین پله ترقیات طبیعی و تکاملی انسان شمرده است. در قرآن مجید بیش از هفتصد آیه در موضع خرد و دانش بیان شده، و بیش از اندازه ای که مقصود است مقام دانش را بالا برده است. بنابراین آیا چگونه ممکن است که چنین آئینی که زنده کننده دانش است با دانش مخالف باشد؟!»(۳۱) و ما را فقط به سوی معنویت بخواند؟!! بنابراین مولدان علم باید بدانند که آنان نیز می توانند به ستیغ تیز معنویت صعود کنند و دلهایشان را به مبدا تابناک اشراق متصل نمایند و با چشمی برزخی باطن عالم را مشاهده کنند. البته نظام این جهان، غیرت آمیز است: یعنی اجازه نمی دهد که دست ناپاکان و نااهلان به پاکیهای این عالم برسد. پس باید طهارت باطن داشت تا بتوان دستی در باطن جهان داشت و آن را مس نمود. زیرا در قرآن می خوانیم «لایسمه الا المطهرون» (واقعه/۹۷)

از این رو، هم می توان در جنبش نرم افزاری مشارکت کرد و بلکه طلایه دار آن بود و هم در تکاپوی باطنی عالم مشارکت جست و در زمره آنان بود و به ولایت تکوینی دست یافت. چرا که «انسان در اثر پیشرفت در امور معنوی به نوعی اشراف بر آفرینش دست می یابد و قادر به تصرف در طبیعت می شود» هر چند برخی از ارباب قلوب که به مقام ولایت تکوینی رسیده بودند به لحاظ و معنویت ادب مع الله دست به تصرف دراز نکردند و جز خدا نخواسته اند.

بنابراین علم و معنویت نه تنها منافاتی با هم ندارند بلکه یار و یاور یکدیگرند و اهل علم در اثر مراقبت از نفس می توانند به عالی ترین مراتب معنویت نائل گردند زیرا مفتاح سعادت ابدی، مراقبت است.» (۴۱)

● تناقض علم و روزمرگی

آیا تولید علم با روزمرگی هماهنگ است؟ و آیا روزمرگی موجب حیات علم می شود یا ممات آن به نظر می رسد اگر علم دچار روزمرگی شد و آینده نگری و پیش بینی نکرد از تولید و پیشرفت و تکامل باز خواهد ماند. بنابراین پاسخ به نیازهای کنونی لازم است اما کافی نیست. زیرا ممکن است روزی مثلا نفت ما تمام شود، پس باید به منابع دیگر انرژی نیز بیندیشیم. اساسا عقل می گوید که آدمیان باید در زندگی آینده نگر باشند و در مسیر تولید علم، نباید صرفا به وضع موجود اکتفا کرد بلکه باید تلاش همه جانبه نمود تا به وضع مطلوب رسید. لازمه چنین چیزی عبور از روزمرگی و داشتن طرحها و نقشه هایی بسیار دقیق است. ابتدا باید اندیشه کرد، آنگاه آینده را به احسن وجه طراحی کرد و این نیاز به یک برنامه ریزی علمی دارد زیرا برنامه ریزی یکی از مهم ترین کلیدهای موفقیت آدمیان است از این رو، گفته اند. «برنامه ریزی هدفدار، منتهی به ترقی و تعالی می شود.» (۵۱)

به نظر می رسد که علم از روزمرگی گریزان است زیرا حیات علم به نقد ورد کردن و تعالی و ترقی است پس حل این پارادوکس به تلاش روشمند، عمیق و دامنه دار بستگی دارد.

● تناقض تولید علم و آفت علم زدگی

آیا اشتیاق به علم و تولید آن و تلاش بی وقفه در جهت جنبش نرم افزاری ما را دچار آفت علم زدگی می کند؟ ممکن است جامعه، مسلمین دچار این پارادوکس شود که اگر غرب دچار آفت علم پرستی شد پس اگر ما هم به تولید علم اقدام نماییم شاید روزی دچار چنین تعارض فضیلت کش و ایمان سوزی شویم؟ و همین امر مانع اقدام آنها برای تولید علم شود.

ابتداً باید توضیح داد که مقصود از علم زدگی یا سیانتیسم چیست؟ سیانتیسم یعنی اصالت دادن به علم به عبارت دیگر، تنها علم تجربی را گره گشای علم بشر دانستن. از نظر سیانتیستها هیچ چیز حقیقت ندارد جز آنچه علم می فهمد و به هیچ چیز نباید رو کرد، جز آنچه علم نشان می دهد.(۶۱) این تلقی و تلاقی برای غربیها بعد از رنسانس و ظهور مکتب سیانتیسم رخ داد که علم را تا حد خدایی بالا بردند و حاکمیت صد در صد علم تجربی را بر تمام ارکان زندگی بشر پذیرفتند. لیکن مسلمان معتقدند هرگز چنین عقیده ای در مورد دانش تجربی ندارد تا دچار چنین پارادوکسی شود این معما برای او حل شده است. زیرا انتظار معقولی از آن درصحنه، زندگی دارد. بررسی کارنامه، زندگی دانشمندان بزرگ جهان اسلام کاملاً گواه صادق آن است.

مؤمن درعین اشتیاق وافر به علم و مطالعه و تحقیق، هرگز دچار غرور علمی نمی شود زیرا می داند که علم از ناحیه، علم آفرین، یعنی، خالق هستی است. پس این رویکرد صائب و روشن. آن برداشت های نادرست را در جامعه مسلمین بوجود نمی آورد.

● تناقص تولید علم و علم نافع و سودمند

آنگاه که می خواهیم درجهان تدین به جنبش نرم افزاری روی آوردیم با یک امر دیگری مواجه می شویم و آن اینکه از یک طرف عمر ما اندک است و از سوی دیگر علم وسعت بی انتهایی دارد. پس چه باید کرد؟ امام علی علیه السلام درپاسخ به این سوال می فرمایند:«وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم» پرهیزکاران فقط به علم و دانشی که آنان را سود رساند. گوش فرا می دهند. (نهج البلاغه فیض، ص ۶۱۴)

همچنین در تعقیب نماز عصر می خوانیم:«واعوذ بک من علم لاینفع» اما چرا باید از علم غیرسودمند به خدا پناه برد؟ زیرا ما در برابر لحظه به لحظه عمر عزیز خود مسئولیم و حق اتلاف را نداریم. آنان که سرمایه عمر عزیز خویش را مصروف علوم مضر و غیر سودمند می کنند همانند کسانی هستند که سالیان درازی پول جمع می کنند و بعد یکی یکی آنها را آتش می زنند. علم غیر سودمند علمی را گویند که موجب غفلت انسان از خدا و معرفت نفس شود. به واقع هر شنیدنی برای ما فایده ندارد و خواندن هر کتابی سودمند نیست. از سوی دیگر سودمندی در صورتی است که هرگاه ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، پزشکی و هر علم دیگری که می خوانیم با نظر عمیق و دقیق باشد به گونه ای که آیت بودن نظام خلقت و اسرار شگفت انگیز آن ما را به غفلت خالق و خشیت در برابر او رهنمون باشد. پس اگر در تولید علم، بنا به توصیه، گرانبهای حضرت امیر(ع) آن جنبه نافعیت و سودمندی آن منظور نظر باشد. آنگاه نور علی نور خواهد شد.

● تناقض علم و مفهوم خدا در زندگی

آیا اگر به تولید علم پرداختیم. دیگر باید با مفهوم خدا در زندگی وداع کنیم؟ زیرا مغرب زمینیان روزی که به تولید عمل رسیدند که پاره ای از دانشمندانشان چنین کردند و چنین از جامعه خواستند؟ آیا باید به گونه ای عمل کرد که بت بزرگی از تولید علم بسازیم و خدا را از فضای زندگیمان حذف نماییم؟ اساساً بین تولید علم و مفهوم خدا در زندگی هیچ گونه تعارضی وجود ندارد. چرا که این تقابل نیز درغرب قبل از انتشار کتاب داروین درمورد پیدایش نوع انسان پدید آمد.«موضوع اصلی کتاب منشأ انواع این اندیشه، ساده است که رقابت همان کاری را در طبیعت وحشی می کند که پرورشگر در میان جانداران اهلی انجام می دهد: یعنی که حذف و اصلاح از راه تنوع و گزینش طبیعی صورت می گیرد.» (۷۱) براساس تئوری وی انسان د رتداوم تکامل حیوانات پست تر از خودش بوجود آمده است. طرح آن موجب شد که دربرخی از محافل از این نظرعلمی برای انکار خدا استفاده کنند و حال آنکه داروین خود با صراحت اعلام کرد که «من در تحولات فکری خویش به انکار وجود خدا نرسیدم.» (۸۱) بنابر این هرچقدر علم پیشرفت کند نه تنها به هیچ وجه مفهوم خدا را در زندگی انکار نمی کند بلکه موجب پی بردن به عظمت خالق خدا آفرینش و موجودات آن می شود. زیرا جهان، قانونمند است و کشف هر قانونی ما را بیشتر شگفت زده می کند نه منکر آفریننده، قوانین جهان هستی.

● تناقض علم برای علم و علم برای خدا

اصولاً برای رسیدن به تولید علم آیا باید فقط علم را برای علم خواند یا علم را برای خدا؟ آیا اگر علم را فقط برای خدا بخوانیم دیگر به مرحله جنبش نرم افزاری نخواهیم رسید؟ و یا بالعکس تلاش ما چند برابر خواهد شد؟ بسیاری از فلاسفه گفته اند:«علم برای علم و شناختن برای شناخت. چون اگر کسی علم را برای مقصود دیگری تحصیل کند به اندازه ضرورت اکتفا می کند و همین که به مقصود نائل گردید تحصیل را ترک می کند؛ اما وقتی علم را ذاتاً دوست داشته باشد ولو مانع اغراض دیگری باشد. در تحصیل آن سعی و کوشش می کند. گویند ترقی علم در هر ملتی متفرع براین بوده است که آن را ذاتاً دوست داشتند یا برای غرض دیگری تحصیل می نمودند:» (۹۱) از سوی دیگر علامه جعفری معتقد است که درک علوم نباید تنها برای آرایش ذهنی و کسب امتیازات اعتباری صورت بگیرد بلکه حتما باید درجهت ایجاد زمینه های مناسب برای برخورداری جامعه از حیات معقول مورد بهره برداری قرارگیرد. (۲۰) در این خصوص یکی از پندهای گرانمایه پیامبر اکرم (ص) به ابن مسعود آن است که:«ای پسرمسعود:هر که علم برای دنیا آموزد و مهر دنیا و زیورهای آن را بر علم برتری دهد و برگزیند مستوجب خشم خداوند است و باید با یهود و نصاری که کتاب خدا را پشت سر نهادند. در پایین ترین قسمتهای دوزخ بماند.» (۲۱) از این رو، با عنایت به مطالب پیش گفته، در می یابیم که خود علم فی نفسه یک امر وجودی است.و وجود هم شرافت دارد. لیکن انسان مؤمن پیوسته بدین نکته، ارجمند واقف است که از علم و دانش باید برای رسیدن به جاذبه، ربوبی استفاده کرد و هدف تنها خدا باشد ولاغیر. بنابر این نیت مؤمن از تولید علم باید قرب الهی باشد و این مطلب منافاتی با دوست داشتن علم ندارد.

● تناقض علم و عمل

در دین مبین اسلام بر روی مساله عمل تأکید بسیار شده است. تا بدانجا که در افواه عموم مسلمین معروف است که می گویند، اصل، عمل انسان است نه چیز دیگر، حال اگر ما وقت عزیز خود را مصروف تحصیل و تولید علم بنماییم آیا از عمل باز نمی مانیم؟ به سخن دیگر چگونه می توان تناقض علم و عمل را برای خود حل نمود؟

اگر به مداقه وکنکاش درخصوص علم و عمل بپردازیم .به نیکی درمی یابیم که «علم و عمل علی التحقیق جوهرند نه عرض. بلکه فوق مقوله اند و انسان به علم و عمل ارتقاء وجودی می یابد. وهر کس بدان پایه که علم آموخته و عمل اندوخته، به همان اندازه انسان است و قدر قیمت دارد.» (۲۲)

آدمی اگر می خواهد به آسمان کمال پرواز نماید و هدف راستین حیات را بخوبی ادراک نماید. باید با دو بال علم و عمل پرواز کند تا درملکوت آسمانها، که خود با عظمت است. به عنوان «عظیم» خوانده شود. چنانکه امام صادق(ع) می فرمایند:«هر که برای خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد درمقامهای بلند آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا، عمل کرد برای خدا، تعلیم داد برای خدا.» (اصول کافی) از این بیان نورانی می فهمیم که اولاً علم را برای خدا باید آموخت، ثانیا علم با عمل هم دوش است وعلم، عمل را صدا می زند و درنتیجه مکمل یکدیگرند، ثالثاً چنانکه پیامبر(ص) به ابن مسعود می فرمایند: هرکه بیاموزد و عمل نکند، خداوند او را در قیامت کور محشور سازد. رابعاً هرکه عمل کرد به معلومات خودش خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید: زیرا امام صادق(ع) می فرمایند: «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم. کسی که به دانسته خود عمل کند، خداوند علم و آنچه که نمی داند را نیز به او خواهد داد.» بنابراین رابطه علم با عمل در فرهنگ اسلامی یک موضوع حل شده ای است و نیازی به تفضیل ندارد.

● سخن پایانی

علاوه بر تناقض های عنوان شده موارد دیگری همانند: تخصص و تعهد، دانش و ارزش، فکر و ذکر، تولید علم و تربیت دینی، مطرح است که به خاطر اختصار از بیان آنها خودداری شد. هرچند به طور تلویحی در لابلای مطالب ذکرشده اند. به نظر می رسد اگر این گروه های درونی برای عموم مسلمین گشوده شود و این تعارض ها و تناقضات بعضاً روحی درست تبیین شود، آینده، علمی مسلمانان، که پیوسته دغدغه، اخروی دارند، از تجلی و تلألو خاصی برخودار خواهد شد. امید آنکه این نوشته گامی هرچند کوچک در جهت بازگشایی و بازنمایی راه پرنشیب و فراز تولید علم و جنبش نرم افزاری در جهان اسلام باشد و ما را در مسیر تولید علم، در پرتو عنایات صاحب زمانمان حضرت مهدی(عج) مستدام و پاینده بدارد.

عبدالکریم شاحیدر

پی نوشت ها:

۱) اصول کافی، ج اول، کتاب فضل العلم

۲) بخشایشی، عقیقی، زیربنای تمدن و علوم اسلامی، ص۱۹

۳) حسین زاده، محمد، فلسفه، دین، ص۷۳

۴) علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، ص ص ۴۴-۶۴

۵) پلانک، ماکس؛ علم به کجا می رود، ترجمه، احمد آرام، ص ۲۳۵

۶) جعفری، محمدتقی، علم از دیدگاه اسلام، ص۳۱

۷) جعفری، محمدتقی، علم در خدمت انسان. ص۱۳

۸) نصری، عبدالله: تکاپوگر اندیشه ها، ص۴۴۸

۹) جوادی آملی، عبدالله: حیات عارفانه. امام علی(ع) صص ۵۴-۴۳

۰۱) حسن زاده آملی، حسن؛ معرفت نفس، دفتر اول، مقدمه، کتاب

۱۱) جوادی آملی. عبدالله: اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، ص۲۶

۲۱) رابینز، آنتونی؛ بسوی کامیابی، ترجمه، مهدی مجردزاده، کرمانی، ص۴۲

۳۱) موسوی راملی درفولی،سید احمد؛ سراج السالکین یا چراغ رهروان، ص۸۸

۴۱) حسن زاده، آملی، حسن، مجموعه، مقالات، ص۱۵

۵۱) رابینز، آنتونی، همان منبع، ص۵۲

۶۱) فتح الهی، ابراهیم، متدلوژی، ص۱۵۳

۷۱) هال، لویس ویلیام هلزی، تاریخ و فلسفه، علم، ترجمه، عبدالحسین آذرنگ، ص ۳۴۳

۸۱) رجبی، محمود؛ انسان شناسی، ص۹۸

۹۱) حسن زاده، آملی، حسن؛ معرفت نفس،دفتر سوم، ص۴۱۴

۰۲) جعفری، محمدتقی؛ علم از دیدگاه اسلام، ص ۹۵

۱۲) میرباقری، سیدابراهیم، ای پس مسعود، ص ۱۳

۲۲) حسن زاده، آملی، حسن؛ مجموعه، مقالات، ص ۱۰۳