یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

سریالی که از دیالوگهای بدون تاثیر فراتر نرفت


سریالی که از دیالوگهای بدون تاثیر فراتر نرفت

نگاهی به مجموعه هر شبی دلنوازان

جدای دیالوگ محور بودن، آنهم دیالوگهای نه چندان دلچسب و تاثیرگذار، شخصیت پردازی هم یکی از نکات مهمی است که در هیچ کدام از کاراکترهای داستان "دلنوازن" به طور کامل صورت نگرفته یا به صورت اغراق آمیز و غیرقابل باور است. پای سریال های هر شبی در تلویزیون با "نرگس" به خانه ها باز شد و بعد از آن با ترانه مادری و رستگاران و... پیگیری شد. حالا هم سریال "دلنوازان" مهمان هر شب تلویزیون شده و بالطبع، مخاطبان خاص خود را نیز یافته است. یکی از سیاست هایی که باعث شد صدا و سیما برای ساخت چنین سریال هایی سرمایه گذاری کند، نیاز به خوراکی برای جذب مخاطب بود. همچنین لازم بود برخی مفاهیم در کش و قوس جذابیت های داستانی مطرح شود تا نقش ماندگارتری را در ذهن مخاطب از خود به جای بگذارد.

سریال های روتین، جدای از کیفیت ساخت و موضوع داستانی، همه شان مخاطب خود را یافتند چراکه ویژگی منحصر به فرد این سریالها پخش هرشب و در ساعتی معین است و این به نوع خود برگ برنده ای محسوب می شود. چراکه مخاطبان همیشگی تلویزیون که اغلب آنان را زنان خانه دار تشکیل می دهند بیشتر برحسب نوعی عادت همیشگی به پیگیران این سریالها می پیوندند و تقریبا کم و کیف فنی و مفهومی سریال در درجههای بعدی سرگرم کنندگی آن قرار دارد. چراکه مخاطبان ثابت سریالی مانند "دلنوازان" همان مخاطبان "رستگاران" و حتی "کلید اسرار" هستند که وجه مشترک همه شان برای تماشا شدن، سرگرم کنندگی است. "دلنوازان" یکی از آخرین سریالهای شبانه ای است که تلویزیون رو آنتن دارد و هم اکنون یک ماه و اندی از پخش آن می گذرد. این سریال با انتخاب فیلم نامه ای در ظاهر پیچیده(!) و همزمانی پیش بردن چند ماجرا سعی کرده جذابیت داستان را حفظ کند و در عین حال به موضوع حساسی چون ازدواج نیز بپردازد.

با تمام این اوصاف آنچه تا کنون مخاطبان شاهد آن بوده اند داستانی در ظاهر خوش رنگ و لعاب با بازیگران فراوان و حواشیهای گوناگونی بوده که غیر واقعی بودن پرداختن به آنها نه تنها کمکی به جلو بردن سیر داستان نمی کند، بلکه مخاطب را خسته کرده و مانند نقطه ای اضافه، چشم مخاطب را آزار می دهد. می توان داستان ازدواج بهزاد و یلدا را به خاطر پرداختن به موضوع ازدواج و داستان دزدیده شدن ستاره را به خاطر حجم پرداخت به آن از محورهای اصلی داستان دانست. در این صورت داستان ازدواج روشنک و رامین و افسردگی دکتر زند و... داستانهای فرعی محسوب می شوند که البته ممکن است دلایلی هم برای ضرورت وجودشان باشد. مثلا اینکه رامین و روشنک نماد زوجهای مدرن امروزی هستند که سرسری و بدون پایه ازدواج می کنند و دائما در حال بگو مگوهای بچه گانه بوده و این برای عبرت گرفتن نسل امروز جهت انجام ازدواج آگاهانه است. همچین کارگردان، دکتر زند افسرده و ناراحت را هم برای این در سریال گنجانده تا با راهنماییها و ارشادهای فرشته گونه مهتاب به راه سلامت و عاقبت به خیری هدایت شود و دست آخر با ازدواج با مهتاب، هم او را عاقبت به خیر کند و هم همه مخاطبان بدانند که بخت این دختر خوب هم به خوشی باز شد.

شخصیت پردازی هم یکی از نکات مهمی است که در هیچ کدام از کارکترهای این داستانها به طور کامل صورت نگرفته یا به صورت اغراق آمیز و غیرقابل باور است. طوری که مخاطب بارها در مواجه شدن با برخی دیالوگها یا اقدامات کاراکترهای سریال آن را به نوعی غیرقابل باور و در اصطلاح عام خود "داستانی" و "قصهای" می داند. مثلا مادر بهزاد; زنی با بازی ربات گونه و خالی از احساس خود که با تغییر رویههای ناگهانی، نماد زنی کج اندیش و بد بین است، مهتاب; دختری کاملا سپید، مهربان و صبور که تنها بلد است دیالوگهای خطی از مهر و صفا و صمیمیت بگوید، روشنک و رامین; زوجی که درک و فهم شان پایین تر از حد معمول است، همگی باعث شده داستان دارای نوعی از هم گسیختگی و شخصیتهای غیر قابل باور باشد.

البته در این بین داستان زندگی یلدا و بهزاد و شخصیتهایشان نیز در نوع خود قابل تامل و پرداخت هستند. شاید جوانان زیادی باشند که در یک نگاه عاشق می شوند و به خانواده پشت کرده و با لجبازی به خواسته خود می رسند اما در ادامه ساختن شخصیت دیوگونه از وی با بدرفتاریهایی چون حبس همسر در خانه بیشتر به خلقیات مردان دهه ۴۰ شبیه است تا مرد دهه ۸۰، خصوصا حب او به فرزند ندیده آنهم از همسری که گمان می کند، ازدواج را برای تجارت با او انجام داده است. مظلومیت یکباره یلدا نیز، بعد از رفتار با اعتماد به نفس و تندش در قبل و بعد ازدواج، تن دادن به رفتارهای بهزاد و از طرف دیگر نقشههای عمویش، درحالی که از او متنفر است، نشان از عدم شخصیت پردازی برای یلدا است یا اینکه او نیز دختر چشم و گوش بسته دهه ۴۰ بوده که کمتر می تواند راه را از چاه تشخیص دهد و اجبار به هر سو که باشد، همانجا کشید می شود. البته جدای دیالوگ محور بودن، آنهم دیالوگهای نه چندان دلچسب و تاثیرگذار، باز شدن گره داستان گم شدن یلدا و اتفاقات پیرامون نیز از جمله مسائلی است که "دلنوازان" به صورت سطحی به آن پرداخته است.

از دیگرانتقاداتی که بر این سریال وارد است کمرنگ جلوه دادن نقش پلیس در داستانهایی است که جرمی در آن اتفاق افتاده یا مجرمی آزادانه در حال زندگی کردن در شهر است. این مسئله می تواند به عدم توجه کافی به نقش پلیس در سریالهای آموزنده باشد که در این بین می توان این خرده را به نیروی انتظامی هم گرفت که چرا وقتی چهره ناتوانی از این ارگان به نمایش در می آید، سکوت کرده و از حیثیت کاری خود دفاع نمی کند؟ در این سریال مجرمی مانند اتابک آزادانه در شهر چرخیده و با سیم کارتهای اعتباری با هرکس می خواهد تماس می گیرد و یا با خانواده خود ملاقات می کند. هرچند که این بار هم، مانند همیشه، پلیس بدون پیش زمینه و حضور کافی در آخرین لحظه آفتابی شده و ماجرا را تمام می کند. به نظر می رسد که سریالهای شبانه "صرف داشتن مخاطب" نمی توانند کارهای موفقی محسوب شوند و بهتر است نگاهی دوباره به چرایی و چگونگی ساخت چنین سریالهایی در تلویزیون بشود.

خبرگزاری حیات