دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

تلاشی ناکام در دوشیدن کلیشه ها


تلاشی ناکام در دوشیدن کلیشه ها

بازی دارک داستان اِریک بِین را روایت می کند در ابتدا به نظر می رسد, او از آن دسته آدم های خوشگذران است, اما بعد از چندی متوجه می شویم یک خون آشام به او حمله کرده و بر اثر خونی که از بدنش مکیده موجب فراموشی اریک شده است از همان ابتدا بی سرو ته بودن داستان توی ذوق می زند

عنوان: Dark پلتفرم: PC ،Xbox۳۶۰ ناشر: Kalypso Media سازنده: Realmforge Studios سبک: مخفی‌کاری – اکشن‌/‌ نقش‌آفرینی امتیاز: ۰/۶

بازی دارک داستان اِریک بِین را روایت می کند. در ابتدا به نظر می رسد، او از آن دسته آدم های خوشگذران است، اما بعد از چندی متوجه می شویم یک خون آشام به او حمله کرده و بر اثر خونی که از بدنش مکیده موجب فراموشی اریک شده است. از همان ابتدا بی سرو ته بودن داستان توی ذوق می زند. مکانی که اریک در آن حمله قرار گرفته، از سوی خون آشام ها کنترل می شود و جالب اینجاست که خون آشام های آنجا رفتاری بشدت دوستانه داشته و هر چه را که درباره خون آشام ها باید بداند، مختصر و مفید به او می گویند، سپس روانه اش می کنند تا پیش از تحلیل رفتن مغزش، با نوشیدن خون خون آشامی گردن کلفت به خون آشامی کامل تبدیل شود.

در طول داستان تعدادی ایده جالب درباره فلسفه خون آشام ها دیده می شود، اما با توجه به ماهیت ضعیف داستان، انسان شکاک را بر آن می دارد تا بفهمد از کجا دزدیده شده اند! به عبارتی همان حسی را پیدا می کند که با دیدن یک تبلیغ بازرگانی هوشمندانه ایرانی پیدا می کند... ظاهرا نویسنده داستان (مثل نگارنده) علاقه عجیبی هم به استفاده بی خود از لغات کتابی داشته که اثر عکس گذاشته و موجب غیرقابل درک شدن شخصیت هایی شده که دیالوگ های عامیانه می طلبند.

مدل های ضعیف و لیپ سینک (انیمیشن گفتار) نخ نما و نچسب مزید بر علت شده اند تا بازیکنان هنردوست را به کل زده کند. انیمیشن راه رفتن و دویدن هم خدا خیرش دهد، در عین ضعیف و بدترکیب بودن، رابطه ای بگیرنگیر با محیط بازی دارند. گرافیک بازی از دیدگاه هنری، جلوه ای قابل قبول دارد، اما از نظر فنی براحتی پیش بازی های روز رنگ می بازد. صداپیشگان هم در شکل دادن یکی از مهم ترین عناصر بازی های داستان محور نقش آفرینی، یعنی صداپردازی ناکام مانده اند و به عنوان آخرین تیر، بر قلب ارزش هنری بازی فرو رفته اند.

گیم پلی بازی همان است که یک دهه پیش از یک بازی مخفی کاری توقع داشتیم؛ البته بدون هیچ سلاح خاصی. همه کارها با دست خالی صورت می گیرد. اریک باید از نقطه ای به نقطه دیگر برود و در طول مسیر تا جای ممکن از دیده شدن بپرهیزد. از عنوانی با ظاهر اینچنینی توقع چیدمان دقیق دشمنان نمی رود. از آنجا که خبر از سیستم سایه هم نیست، باید انتظار این را داشته باشید که دیده شدن، به معنای نابود شدن باشد. این مساله در حالی تبدیل به یک تضاد مضحک می شود که می بینیم هوش مصنوعی ضعیف دشمنان، خیلی اوقات آنها را از دیدن اریک و تشخیص محل ایستادن وی عاجز می کند! هر چه بی سر و صداتر مراحل را رد کنید، تجربه بیشتری کسب می کنید تا ارتقاهای تازه ای را خریداری کنید. این ارتقاها از کاهش صدای حرکت کردن تا نامرئی شدن را شامل می شود.

یکی از انتقادهای دیگری که به بازی وارد است، تفاوت آشکار وجود نداشتن بین دشمنان است. فرقی ندارد بازی به شما دیکته کند که در هر زمان با چه دشمنی طرف هستیدیا با خون آشام ها برخورد دارید یا به مصاف نیروهای مزدور می روید؛ از ابتدا تا انتهای آن، حس خواهید کرد فقط یک بدخواه دارید که به مقدار معتنابهی کلون شده و برای رد مسئولیت در بازی گنجانده شده است. سرانجام این بازی را حتی به با حوصله ترین ها هم توصیه نمی کنیم؛ اما اگر تصمیم به وقت تلف کردن گرفته اید، به همین بازی بچسبید. مبادا به سراغ بازی Ride To Hell: Retribution بروید که به لعنت خدا هم نمی ارزد!

سیاوش شهبازی