چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
حول و حوشِ میراث معنوی
۱) میراث معنوی در مقابل میراث مادی ، همه آن چیزهایی نیست که پشت پرده جاری زندگی من و تو وجود دارد . پشت این پرده ، خیلی چیزها هست . اطلاعات و آگاهیها ، یعنی دانش ما از حیات و زندگی ، عقیدهها و علاقهها ؛ یعنی وابستگیهای روح و دل ما که به ما میگوید : چگونه زندگی کنیم ، آمال و آرزوها ، برنامهها، قول و قرارها ، نذر و قسمها ؛ یعنی نگاه ما به زندگی پیش رو ؛ یعنی فکر فردایی که هر روز ( بد یا خوب ) ، میدانیم از راه میرسد ؛ انبوه سؤالات ، چراها ، سرگردانیها و نمیدانمهای ریز و درشت و یلی چیزهای دیگر . مثلاً چی؟ نمیدانم ، شاید عشق و کینه ؛ شاید عقدهها یا آزادی و آسودگی ؛ شاید غصّه و حسرت ؛ شاید درد یا خاطرات مبهم خیلی دورِ تلخ و شیرین.
۲) میراث ، چیزی است که دیگری با رفتنش آنرا برای تو و دیگران به جا گذاشته است و اگر زحمت او نبود ، چیزی هم وجود نداشت که برای تو به میراث بگذارد .
چاههای نفت ، میراث گذشتگان ماست برای امروز ما ؛ امروز ، به دست پدر ماست ، فردا دست ما ؛ پس فردا میرسد به دست فرزندان ما . آنچه به دست آنها میرسد ، میراث ماست که با چنگ و دندان حفظش میکنیم ( ؛ چون میراث پدرانمان است) ، رشدش میدهیم و بعد ، دو دستی تقدیم آنها میکنیم .
دوستی داشتم که خانه قدیمی کلنگی ای که از پدرش به او رسیده بود ، نگه داشته بود . قابل سکونت نبود ، اما چون ارث پدرش بود ، به خانه دست نمیزد . میگفت : خانهای که پدر بزرگم با زحمت ساخته و تحویل پدرم داده ، خراب نمیکنم . فکرش را بکنید اگر پدرِ پدر بزرگ و پدر بزرگِ پدر بزرگ و باقی اجدادش هم میخواستند همین معامله را با ارث و میراث پدری بکنند ، الآن چند تایی غار با دیوارهایی نقاشی شده هم به همراه بقیه چیزها ، جزو میراث پدرشای میبود .
جواب نمیخواهم ، فقط از خودتان و بعضی از بقیه بپرسید : آیا میراث مادی گذشتگان ، تقدّس دارد؟ آنها چهقدر ارزش دارند؟ چه ارزشی دارند و به چه کارِ زندگی امروزِ ما میآیند؟ میراث پدری چه جایی توی زندگی من دارد؟ سرِ طاقچه ، توی گنجه ، توی دلم یا جیبم یا هیچ جای دیگر .
حتماً قبلاً متوجه شدهاید که بعضیها جواب این سؤال را بدون آن که اصلاً بدانند (چه رسد به آن که فکر کنند) ، دادهاند . اما شما فکر کنید .
بِراوو! ببخشید ، احسنت! بستگی دارد چه میراثی باشد ، باغ و زمین و خانه باشد یا یک قلمدان نفیس ، یک ساعت جیبی قدیمی ، یک کتاب ، یک قالیچه زینتی یا ...! نمیدانم موافق هستید یا نه ، به نظرتان آن جمله کوتاهی را که پدری توی لحظه آخر همراه با آخرین نفسهایش تحویل حلقه فرزندانش میدهد ، میتوانیم به این لیست اضافه کنیم؟
شاید در این هیاهویِ همه جا گیرِ دادوستدهای مادی ، فراموش کرده باشیم که ما آدمها با کوچکترین اجتماعی که ما را در خود جای میدهد ، وارد دنیایی شدهایم پر از داد و ستد بیوقفه ، ولی آرام و ناپیدای طرز فکرها ، ذهنیتها، عادتها، خصوصیتهای فردی در رفتار و گفتار و هزار چیز دیگر که هیچ وقت ، هیچ کس به خاطر آن ، دست به جیب نمیشود!
در این دنیا اگر بزرگترها سنجیده عمل کنند ، بزرگترین فروشندهها و صادر کنندههای کالایند و چه بسا پدری با رفتن خویش ، کلید انباری از این دست کالاها را بسپارد به دست فرزندان ، اقوام ، یا حتی دوستان ، بلکه هر کسی که با او امکان ارتباط داشته است .
۳) آثار هنری و ادبی ، نهفته در موزهها و کتابها، جلوهگر در صدا و تصویر ، کلمه و کلام ، بر دیوارههای کوچه و بازار و مسجد و محراب ، بخشی از میراث غیرمادّی ماست . عالیترین احساسات انسانی پیوند خورده با ملکوت الهی ، به دست و زبان هنرمندان بزرگ ، در طول تاریخ جاری شده است تا مخاطب خود را هر جا و هر گاه که باشد با خود همراه کند و روحش را از آن زیبایی ، سرشار سازد . کیست که خود را از این سرمایه پر بهره ، بینیاز بداند .
این سرمایه ، اختصاص به هیچ تمدّنی ندارد ؛ هر چند در بستر فرهنگ خاصی رشد کرده و بالیده ، اما به هر حال ، خالق آن ، انسان است ، هر کجا که باشد و چهقدر نزدیکاند به هم ، دردها ، نیازها ، احساسات و آرزوهای او در این گوشه و آن گوشه جهان .
هنر و ادبیات ، مانند افکار و عقاید ، حتی آنگاه که به انحطاط و پستی میگرایند ، از آن جا که نمایانگر انحطاط انسان و عاقبت دوری او از معانی زیبا و حقیقت هستی است ، به همین اندازه (دقیقاً به همین اندازه) بخشی از میراث معنوی انسان به شمار میرود . آثار ادبی و هنری ، به اندازه آثار فلسفی و علمی ، ارزشمندند . این هر دو دسته ، تجربیات ذهن بشر است .
۴) تمدن را مجموعه دست آوردهای تلاش بشری دانستهاند و فرهنگ ، آن وجه از تمدن است که به ساختههای معنویِ انسان مربوط است .۱ ماحصلِ تلاش انسان برای بقا ، و کنجکاوی و جسارت او برای کشف راههای رفع موانع رفاه ، ساختههای مادی اوست که معمولاً و خصوصاً در مورد انسانهای آغازین (و هر چه به این سوتر ، کمتر ) با مسئله بودن یا نبودن او در آمیخته است ؛ یعنی پاسخی به نیازهای حیاتی. آنگاه که او ( یعنی بشر اولیه ) به چیزی جز تن مادیاش ( یعنی شکم و شکار و خانه و زندگی و زن و بچه و باقی چیزهایی که با چشم میدید و با دست لمس میکرد ) میاندیشید ، آن چه میساخت ، یک دستآورد معنوی بود .
او به خدای واحد یا خداهای خیالیاش میاندیشید ، یا به ارواح و شیاطینی که مسلّط بر امور زندگیاش میپنداشت و به اموری از این قبیل . و البته او بیشک ، درباره هستی و قوانین آن فکر میکرد ، صاحب علوم و فنونی بوده و زیبایی را میشناخته . زیبایی به او حکم میکرد ، غار نوشتهها و کشیدهها را از تناسب لازم بی بهره نگذارد ؛ برای همسرش از عاج فیل ، پوست گاومیش و شاخ و برگ درختان یا داندان نیش یک حیوان وحشی بزرگ ، یک گردن بند زینتی درست کند .
کهنترین میراث معنوی بشر که در گفتگوهای باستانشناسانه و تاریخ هنر ، از آن یاد میکنند ، مربوط به همین دوره است . نویسندگان تاریخ هنر ، در پیگیری سر نخِ هنر به آن جا میرسند و باستانشناسان ، در جستجوی نشانههای اولین نمونههای انسانی .
اگر هر دوی آنها در یک جا به هم میرسند به این دلیل است که این میراث معنوی ، به طرز غیر قابل تفکیکی با میراث مادی تمدنهای اولیه ، گره خورده است .
شاید لازم باشد برای کسانی که به تصوّر رایج از هنر و هنرمندی دل بستهاند ، یادآور شد که تفاوت بزرگی، آثار هنری گذشته را (هر چه قبلتر ، پر رنگتر) از آنچه امروز توانایی یک هنرمند میآفریند ، جدا میکند . تمدنهای سنّتی ، هیچ گاه موزه نداشتهاند و هیچ گاه یک اثر هنری را صرفاً به خاطر خود اثر ، خلق نکردهاند در هنر سنتی ، ترکیبی از زیبایی و فایده وجود دارد که هر شییءِ هنرِ سنّتی را هم زیبا میسازد و هم سودمند .
۲ هنر نزد آنها سرگرمی نبود . هیچ تابلوی تزئینی روی دیوارهایشان نبود ! اما هنر در فرهنگ امروز سعی میکند سایه خودش را از ساختههای مادی (برآورنده نیازهای حیاتی) بشر برداشته ، به گوشهای بخزد و از آن جا گاهی به مناسبتی ، روح و روانِ آنها را که مخاطبش میشوند سیخونک بزند . نمایشگاههای عکس و خوشنویسی و نقاشی و ... به همین منظور برپا میشوند . استثناهایی هم وجود دارد : معماری ، خوشنویسی ، بافندگی ، طراحی صنعتی ، دکور ، لباس و (چندتایی را هم شما نام ببرید). هنوز گه گاهی آمیخته با ضروریات زندگی ، خودنمایی میکنند .
۵) چند تا از اجزای میراث معنوی یک کشور را نام ببرید ، فرهنگ دینی ، آداب و رسوم قومی و ملی ، علوم و فنون ، اندیشهها و نظریات دانشمندان ، تجربههای تاریخی آثار ادبی و هنری؟ محسوسترین و پر کاربردترین و بگذار بگویم کلیدیترین را فراموش کردید .
برای هر ملتی ، زبان ، گستره جغرافیاییاش، آثار و مفاخر ادبیاش ، ظرفیتها، ظرافتها، زیباییها و پالودگیاش از تهاجمات بیگانه ، یکی از جذابترین ابعاد غیرت ملیاند . به طوری که اثبات غیرتمندی ملتها نسبت به این میراث زنده ، به هیچ شاهد و گواهیای نیاز ندارد .
فارسی زبانان - که شاید نمونهای بینظیر در این باره باشند - ، با وجود تغایر زبانشان با زبان دینیشان ( یعنی عربی ) و با وجود غنایی که عربی به فارسی بخشید ، هرگز از زبان فارسی دست نکشیدند . اشعار فارسی دانشمندان بزرگ اسلامی در عصری که تألیفاتشان را به زبان علمی جهان آن روز ( یعنی عربی ) مینوشتند ، نشان از دلبستگی آنها به فارسی و از سوی دیگر ، سرّی نهفته در این زبان کهن دارد . با عوض شدن گردش چرخ گردون و رقم خوردن دوران آقایی (ظاهری) غربیها که غیر از ماشین تکنولوژی ، مجهز به کلهای پر از باد استعمار و استحمار و استثمار بودند ، زبان فارسی مثل بقیه زبانهای دنیا (غیر از زبان غربیها ) تهدید به تغییرات و دگرگونیهایی تا سر حد مرگ شد .
علاوه بر ماهیت تکنولوژی - که تغییراتی را در فرهنگِ مقصد ایجاب میکرد - عدهای از نخبگان (سیاسی و علمی) داخلی نیز سعی میکردند مسیر را برای تحول فرهنگی در همه ابعاد آن حتی زبان ، هموار سازند. مشهورترین سیاسیّونی که در کشورهای اسلامی ، عامل غربیسازیِ جوامعشان شدند و با نامشان آشنایید : رضا شاه در ایران ، آتاتورک در ترکیه و محمّد علی پاشا ( قبل از این هر دو) در مصر بودند . آتاتورک، یک تحصیلکرده دانشگاههای اروپایی بود که در زمینه پر آشوب امپراتوری عثمانی ، پر و بال گرفت و با انحلال خلافت عثمانی ، ترکیه جدید را بنا نهاد و با سیاستهای گام به گام از یک جامعه اسلامی ، یک کشور غربیزده با حکومت لائیک ساخت .
و سرانجام ، رسمالخط لاتین را جایگزین رسمالخط عربی کرد۳ ؛ اما در ایران و مصر ، دیکتاتورها حریف میراث معنوی ملتشان نشدند و فارسی و عربی ، در دل و زبان مردم ، به همان صورت ، ادامه حیات داد و بعدها حتی سعی شد از شر تغییرات جزئی مثل اصطلاحات و ترکیبات وارداتی ، خلاصی یابند ؛ اما قبل از این جفاها که زبان فارسی از نخبگان خودفروخته خود دیده است ، سالها قبل و در آغاز جا به جایی فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی بعد از استیلای اعراب ، تحت لوای اسلام ، شاهد حمایت یک سلسله عربنژاد بود .
استاد مطهری ، معتقد است بنیعباس که از ریشه عرب و عرب نژاد بودند به جهت مبارزه با بنیامیه که اساس سیاستشان قومیت و نژاد و عنصر پرستی عربی بود ، با عربیت و هر چه موجب برتری عرب بر غیر عرب بود مبارزه کردند .
آنها بیشتر از خود ایرانیها زبان فارسی را ترویج میکردند . ابراهیم امام، پایهگذار سلسله عباسی به ابو مسلم خراسانی نوشت : «کاری بکن که یک نفر در ایران به عربی صحبت نکند و هر کس را دیدی به عربی سخن بگوید ، بکش» .۴ بدین ترتیب باید شانس را هم با زبان فارسی ، یار دانست .
محمّد حسین شیخ شعاعی
۱. تاریخ تمدن ، علی شریعتی ، ج ۱ ، ص ۷ .
۲. معرفت و امر قدسی ، سید حسین نصر ، نشر فرزان روز ، ص ۲۱۱
۳. تاریخ جوامع اسلامی ، ایرا - ام لاپیدوس ، ج ۲ . ترجمه : محسن مدیر شانه چی . مشهد : نشر آستان قدس ، ص ۸۲ .
۴. دین و دوران (دفتر ششم از مجموعه خلاصه آثار استاد مطهری ، تهران : نشر دانشگاه امام صادق و کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران) ، ص ۱۹ .
http://hadithezendegi.mihanblog
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست