یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

چند می گیری مدل بشی


چند می گیری مدل بشی

تابستان داغ و خیابان های براق

«از مد افتاده اما هنوز خیلی ها می پوشن»، «این یکی مدش جدیده اما من خوشم نمی یاد» و «زود از مد می افته»، «این چیه پوشیدی؟ مده! این ۲۰ساله دمده شده. خب همینش مده دیگه!» و... این ها جملاتی است که وقتی در خیابان به تماشای ویترین فروشگاه های لباس می ایستی به راحتی شنیده می شود؛ پدیده ای که خوب و بد بودنش مطلق نیست و گاه خوب است و گاه خیلی بد! هیچ چیز در «مد» ثبات ندارد جز تغییر، یک سال بنفش، سال دیگر قهوه ای، روزی لباس های کوتاه روز دیگر بلند! تغییری بی وقفه و اغلب نفس گیر برای جیب های افراد مدگرای یک جامعه که گاه به شدت با عنصر زیبایی شناسی در تضاد است و گاه چنان در بی نظمی و شلختگی تعریف می شود که بیش از آنکه چشم نواز باشد، حال به هم زن است...به هر حال همه اینها شکلی از مد هستند تا برخی افراد به وسیله آن طبقه اجتماعی و هویت فردی خود را به نمایش بگذارند، هویتی که گاهی در تاروپود همین مدهای زمان دار تعریف می شود...با هم کمی مدگرایی کنیم؟ بفرمایید!

● مد از کی به ایران آمد؟

برخی رضاخان را بنیانگذار مدگرایی در ایران و تقلید از غرب می دانند و عده ای نیز معتقدند اولین محصلان ایرانی که در دوره قاجار برای تحصیل به اروپا سفر کردند، مد را به ایران آورده اند. اگر دومی را بپذیریم تاریخچه مد در ایران به دربار قاجار ها می رسد البته در آن زمان مدهای اروپا به خصوص فرانسه فقط در دربار مشاهده می شد اما در دوره رضاخان تجدد و مدگرایی به مردم عادی هم تسری پیدا کرد و با ایجاد مغازه های خیابان جمهوری و شکل گیری طبقه متوسط ایرانی بحث مد داغ تر شد و برای همین هم شاید هیپی گری اولین مدی بود که جوانان ایرانی از غرب اقتباس کردند. لطفا سری به آلبوم عکس خانوادگی تان بزنید، عکس پدر را چک کنید...چقدر مو داشته!

از دوره کلاه شاپو، موی بریانتین زده و سبیل داگلاسی تا خط ریش سوزنی و ریش لنگری راه درازی در عرصه مد و عرضه کالاهای زیبایی، آرایشی و بهداشتی طی شده است. براساس اطلاعات موجود در ایران، آقایان پیشگامان مدگرایی بوده اند، آن ها که در دوران قاجار و سال های اولیه حکومت رضاخان مجال بیشتری برای استفاده از مدل های غربی و آراستن ظاهر خود داشتند، در سال های بعد کم کم عرصه را به خانم ها واگذار کردندو حالا گویا بدجوری بازی را باخته اند!

رونق بازار، افزایش تقاضای مصرف کنندگان، به وجود آمدن رفاه نسبی در زندگی طبقه متوسط و همچنین ابزارهای ارتباطی، انسان ها را به سوی توجه بیشتر به ظواهر زندگی سوق داد. در عصر ارتباطات هم دنیای بی انتهای تبلیغات، چرخه تولید و مصرف را چنان گسترش داده است که به دنبال آن خیابان های تهران پر می شود از لباس های زرد، سبز، نارنجی و قرمز، کفش های هری پاتری، شلوارهای کوتاه، مانتوهای آستین کوتاه، بلوزهای تنگ، موی تن تنی و تیفوسی، رنگ موهای فانتزی و... خلاصه هر آنچه که بخواهید هست! حتی گاه اگر بر اثر یک اشتباه، محصولی تولید شود که هیچ مبنا و قاعده ای نداشته، یکباره به مد اول کشور تبدیل می شود؛ به یک مثال توجه بفرمایید: می گفتند دوستی داشته ریشش را اصلاح می کرده، یه تکه زیر چانه اش مانده بوده که برق رفته و اصلاح نشده، حالا همین یک ذره ریش مد می شود و ... در واقع خیلی از مدها، مبنای عقلانی و یا دلیل خاصی ندارد، صرفا جهت زیبایی و البته بیشتر «خودنمایی» است. برای همین هم نمی توان به طور کلی «مد» را تایید را رد کرد. باز هم سری به آلبوم عکس خانوادگی بزنید، اوایل دهه ۷۰، شلوارهای پاچه خمره ای مد شده بود؛ الان اگر یک میلیون تومان هم بدهند به نسل ما برای پوشیدن نیم ساعت همان شلوارهایی که روزی مد بودند، عمرا هیچ کدام قبول نکنیم، علتش واضح است، دیگر در آن مدل شلوار، زیبایی خاصی نمی بینیم. همین طور برای خانم ها؛ مثلا مانتوی خفاشی! مد با گذشت زمان از مد می افتد مگر اینکه خیلی مد باشد! گرچه گاه بازگشت به ۴۰ سال قبل هم خودش نوعی مد است!

● می پوشم پس هستم...

پوشش و لباس جدای آنکه به عنوان یک نیاز اصلی برای بشر به حساب می آید، عاملی برای نمایش اعتقاد و شخصیت افراد هم هست. خیلی رسمی این حرف می شود اینکه لباس، به نوعی پرچم وجودی انسان است. ما می پوشیم و به وسیله نوع پوشش بخشی از هویت خود را عرضه می کنیم. اگرچه

هر کسی که روپوش سفید به تن داشت حتی اگر آمپول زن بود، به او می گویند دکتر! اما هر کسی کت وشلوار پوشید، مدیر کل نیست! و هرکه تی شرت تنش کرد، یک جوان خوش گذران. مثل داستان مد، لباس پوشیدن هم به طور مطلق بیانگر شخصیت ما نیست؛ درست به عکس ارائه بلیط در اتوبوس! این غیر مطلق بودن از آن جهت مورد تاکید است که آدم ها را با نوع لباس پوشیدن «قضاوت» نکنیم! و توقع نداشته باشیم همه پسرها، کت و شلوار بپوشند و همه خانم ها هم چادر مشکی. اما باید توقع داشته باشیم که لباس خوب و زیبا بپوشیم و اگر روزی نسل سوم ما به شلختگی پوشش رسید، حتما یک جای کار ما لنگ می زده که »زیبایی« را در شلختگی و مثلا شلوار ریش ریش شده و پیراهن یک وجب بالاتر از شلوار برایش معنا کرده اند! بله لباس پوشیدن، ماشین سواری نیست که آیین نامه و امتحان و گواهینامه و مقررات داشته باشد؛ چگونه پوشیدن در درجه نخست یک امر سلیقه ای است اما به هر حال ارتباط نزدیکی با فرهنگ یک ملت دارد. کافی است به پوشش اقوام عزیز کشورمان نگاهی بیندازید تا دست تان بیاید چقدر این لباس حرمت دارد. همه جوش و خروش ما هم همین است که خودمان بفهمیم داریم چه می پوشیم؛ همین!

● اثر انگشت یک ملت

لطفا به کمی شعار به دربخور توجه فرمایید: هر ملتی اثر انگشتی دارد که آن ملت را در میان ملل دیگر متمایز می کند، این اثر انگشت بخشی از هویت و موجودیت او است که نمی توان جایگزینی برای آن تراشید، اثر انگشتی که خود را در باور ها، آداب و رسوم، زبان و گویش و سرانجام لباس نشان می دهد. اگر برای بشر دیروز لباس دو وجه عمده پوشانیدن -برخاسته از شرم فطری انسان- و حفاظت از انسان در برابر تغییرات اقلیمی را داشته امروز وجه دیگری به این موضوع اضافه شده و آن تبدیل لباس به یک عنصر هویتی و موجودیت بخش است. معلوم است که اگر می خواهیم هویت خود را در تعاملات جهانی داشته باشیم باید اثر انگشت هایمان را حفظ کنیم.

حالا سوال این است که واقعا برای این داستان در طول سالهای انقلاب چه کرده ایم؟ جان؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ شورای فرهنگ عمومی؟ توقعات بیجا که می گویند اینجاست! بله؟ دولت؟ استغفر الله! فعلا همه کار دارند جز نیروی محترم انتظامی. آقا خدا قوت! ما کلا از کسی توقع نداریم و همچنان به همان معدود کارگاه های تولیدی زیرزمینی هم نسلان خودمان قانعیم که هر ازگاهی با دست خالی خلاقیت هایی به خرج می دهند و اتفاق های تازه ای در بازار مد و لباس و آرایش رخ می دهد اما آبی از جماعت مسولان و نهادهایی که با دبدبه و کبکبه هیچ وقت با مردم پیش نیامده اند و یا عقب تر بوده اند و یا اصلا نبوده اند، گرم نمی شود. شما هم زیاد به آن جماعت دل نبندید.

به خاطر همین نهادها و برخی مسولان ما سال ها اصل لذت، عناصر زیبا شناختی و جذابیت را دست کم گرفته ایم، گمان بردیم بین جذابیت و زیبایی و پوشانندگی و الگوی اسلامی فاصله زیادی وجود دارد اما ماجرا این گونه نیست؛ متاسفانه ما انواع و اقسام روش ها را برای جلوگیری از نفوذ مد ها و مدل های غربی در کشور به کار بردیم غافل از اینکه می توانیم با حمایت از استعدادهای فراوانی که در حوزه مد و لباس در کشور داریم به جای آنکه همواره در فکر پاتک باشیم؛ خودمان مبدع طرح های جذابی از انواع و اقسام لباس های زنانه و مردانه باشیم که مخاطب آن سوی مرز ها را نیز به سمت خود بکشانیم.

● آقایان بیدار شوید لطفا!

امروز با نگاهی به در و دیوار شهر هم می توانیم به این نتیجه برسیم که گویا بعد از سال ها طراحان و تولیدکنندگان لباس در کشور از خواب خرگوشی خود بیدار شدند و به فکر استفاده از پتانسیل های موجود در کشور افتاده اند، دیروز استفاده از بازیگران و بازیکنان داخلی برای معرفی لباس ها و برندهای داخلی و امروز صاحبان کمپانی های بزرگ سراغ افرادی رفته اند که شهرتی ندارند اما استعداد، زمینه و گاهی دانشی هم در زمینه مدل شدن دارند. کافی است کمی فقط کمی از طراحان خوش ذوق داخلی حمایت کنیم، باور کنید ما پرچمدار مدل در جهان خواهیم شد، فقط کمی حمایت می خواهد چه در بحث تولید و چه در زمینه تبلیغ که دومی به مراتب مهم تر از اولی است.

● چند می گیری مدل بشی؟

تعریف مدل و شغل مدلینگ در ایران کمی با دنیای غرب متفاوت است. اولین تفاوت آشکار اینکه مدل بودن در ایران حداقل برای بیشتر فعالان این وادی حرفه محسوب نمی شود و درآمدی که از این راه کسب می کنند، بسیار ناچیز است و در واقع در ایران مد به عنوان صنعت شناخته نمی شود. عده ای در کشور به شکل نیمه حرفه ای در کار مدلینگ، در گروه های مدل های شوهای لباس فعالیت می کنند و مدل بودن برای گروهی از جوان ها صرفا علاقه است. ضمن اینکه این علاقه به خاطر دلال بازی یک عده، در حد علاقه باقی مانده است!

به همین دلیل بیشتر جوان هایی که وارد این حرفه می شوند وضع مالی خوبی دارند و برای پول سراغ مدلینگ نمی روند و خود همین هم یک زنگ خطر است که...بماند! مدلی که ۵ سال است کار کرده، ماهی۲۰۰ هزار تومان درآمد دارد. البته درآمد مدل عکاسی بیشتر از مدل فشن شو است. کار در شو ها همراه با خستگی و گرسنگی(بالاخره شما نان هیکل قلیانی خود را می خورید) و درآمدش هم کمتر است.

● دردسرهای مدل بودن!!

یک مدل ۲۳ ساله درباره سختی های مدل بودن(!) اینگونه می گوید: در شوهای لباس، در عرض ۳ دقیقه باید لباس قبلی را عوض کنیم، سرتاپایمان را چک کنیم و مراقب باشیم مو ها و قیافه مان به هم نریخته باشد تا دوباره روی سن برویم. تعداد مدل ها ۱۰ نفر است و تا دوباره نوبت هر مدل برسد که روی سن برود، حداکثر۳ دقیقه طول می کشد. زمانی که شو داریم، نمی توانیم چیزی بخوریم. فقط اجازه داریم مقدار کمی آجیل بخوریم که گرسنگی نکشیم، چون شکممان جلو می آید. حتی یک لیوان آب هم نمی خوریم!

وی ادامه می دهد: معمولا مکان های مناسبی برای اجرای شو از نظر سرما و گرما نداریم، توجه برگزار کنندگان فقط به مشتری ها و بازدیدکنندگان است و به پشت صحنه توجهی ندارند. در یکی از شو ها یک نفر از خود مدل ها موهای بقیه مدل ها را درست می کرد. می خواهم بگویم خودمان خیلی به یکدیگر می رسیم، نمی گذاریم کسی با نقص روی صحنه برود. چون هیچ وقت همه چیز از نظر امکانات کامل نیست.

این یک طرف داستان است؛ طرف دیگرش خنده دار تر است، اینکه وقتی هدف شما پول درآوردن باشد، مدل کیلویی چند؟ طرف با خودش می گوید پسرخاله شمسی خانم، همسایه اصغر کله پز هم می تواند این کار را برای شان انجام بدهد. پولی هم نیاز ندارد و تازه یک پولی هم می دهد برای آمدن! این طوری می شود که دست زیاد می شود و بازی خراب!

● جدای از دردسرهای مد؛

مدل شدن هم برای خود دنیای پر از جنجال و حاشیه ای است؛ رویای راه رفتن روی باریکه ای که جمعیت زیادی دو طرف آن نشسته باشند و عبور که می کنی برایت سر تحسین تکان بدهند، رویای انتشار تصویر چهره ات روی ژورنال ها و بیلبوردها، آن قدر که همه مردم شهر تو را ببینند، رویای دیده شدن روی جلد مجله ها در همسایگی سوپر استار ها و خواننده های مطرح، ذهن این مدل ها را مشغول کرده است، رویاهایی که اغلب دردسرساز می شود چرا که همیشه و در هر عرصه ای، افراد برای رسیدن به اهداف و خواسته هایشان گاهی از راه قانونی و گاه از مسیرهای غیر قانونی و اشتباه وارد می شوند. آنهایی که رویاهای کاذب در سر دارند و می خواهند یک شبه ره صد ساله را طی کنند از آموزشگاه ها و موسسه های بدون مجوز و نظارت قانونی سر در می آورند و عاقبتشان از ابتدا مشخص است. ایمیل های خود را چک کنید، حتما بین ایمیل ها، یکی دونفر اعلام آمادگی کرده اند برای مدل شدن...واقعا چه شده است؟

باید به یک تولید کننده مد تبدیل شد کمی شعار بدهیم: لباس می تواند دروازه ای برای ورود به بهشت باشد یا درهای جهنم را به روی ما و دیگران باز کند. مسلما ما در این باره دچار غفلت های بزرگی شده ایم و بیشتر از آنکه به نگاه ایجابی مجهز باشیم با نگرش سلبی جلو آمده ایم...

اگر آخر قصه را بخواهیم طوری تعریف کنیم که کلاغه به خانه اش برسد؛ باید بگوییم امروز دیگر زمان جمع کردن مدها از خیابان ها و بوتیک ها نیست؛ امروز زمان تولید مدهای بومی است؛ چطور همان چند جوانی که عکس شهدای عزیز را روی تی شرت ها چاپ کردند با اقبال نسبی مواجه شدند یا آن عده که با خط نستعلیق و شعر فاخر مانتو و تی شرت طراحی کردند، برای مدتی توی بورس بودند؛ خب از این جماعت و این جماعات حمایت کنیم، الکی هم نمایشگاه و کنفرانس و همایش و ...برگزار نکنیم و دائم شعار پشت شعار! مارک های مزخرف خارجی روستاهای ما را هم قبضه کرده آن وقت ما همایش برگزار می کنیم درباره چادر ایرانی و اسلامی! چادری که بهترین پارچه اش را از کره و ژاپن باید وارد کنیم و هر قواره اش با تخفیف ۴۰ هزار تومان می شود! در برابر مانتویی که ۷۵سانتی متر پارچه دارد با ۶ عدد دکمه و جینی ۴۰ هزار تومان می شود، قابل رقابت است؟ ما مدل ندهیم، ماهواره چنان مدل ها را رو می کند و برنده میدان می شود که خودمان هم نمی فهمیم؛ مجبوریم بنا به نیاز بازار لباس و مدل های خوب و زیبا طراحی کنیم اگر به فکر آینده نسلی هستیم که در هجوم رسانه ها و امواج نامرئی غرب و شرق، به سمتی می رود که بیشتر جذبش کند.

ضمن اینکه سعی کنید فکر و اندیشه و عمل تان همیشه «مد» باشد؛ می دانیم سخت است اما ماندگاری آدم ها به همین است؛ سکه امام روح الله تا ابد برای هر انقلابی در هر گوشه از کره خاکی، «مد» است چون او روی خط مد «اخلاص و عمل صالح» بود.