چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
چرا کشورمان چنین جرم خیز شده است بخش سوم
ورود میلیونها پرونده در سال به دستگاه قضایی و سیر صعودی آن، بالاترین مقام قضایی را واداشته است که به صراحت و درستی اظهارکنند که جامعه ما دچار بیماری مزمن کثرت جرایم و تخلفات شده است ( همشهری، ۲۰ بهمن ۱۳۸۶). یکی از قضات در جلسهای نقل میکرد که در سفر عمره، سری هم به دادگستری مدینه زده و با کمال ناباوری دیده است که به تعبیر خودش در آنجا پشه هم پر نمیزده است. در کشوری ریشه دار چون ایران که از مکتب بی بدیل تشیع و ملتی مقاوم و فداکار بهرهمند است این خیل عظیم پرونده و جرم و شکایت از چه عواملی نشأت میگیرد؟
دغدغه مقاله گذشته این بود که چرا مجرمان و مخصوصا متعرضان به نوامیس روز به روز گستاختر میشوند. گفتیم که دو امر، یکی در خفا ماندن سرنوشت پروندهها ـ که متأسفانه اکثر خبرنگاران در مواجهه با مقامات قضایی از آن سراغی نمیگیرند ـ و دیگر تضمین آبروی مجرمان، نقشی اساسی در گستاخ شدن برخی مجرمان داشته است.
نکته اساسی این بخش از مقالات این است که به گمان من، ریشه اصلی کثرت جرائم و پروندهها و در نتیجه کمبود امنیت روانی مردم به خصوص بانوان در این نکته نهفته است که آستانه ارتکاب جرم در ایران اشتباه تعریف شده است و برخلاف آنچه برخی میگویند تعدد عناوین مجرمانه و نقص قوانین علت اصلی کثرت جرائم در ایران نیست. بنابراین دو مطلب باید از یکدیگر تفکیک شود. یکی اینکه در مبارزه با جرائم سنگین باید به نحو عبرت آموزی عمل شود که در قسمت قبل مورد نظر بود و دیگر اینکه یک فرد از چه مرحلهای باید متخلف و یا مجرم به حساب آید که در این بخش مورد نظر است. بگذارید با دو مثال آغاز کنم.
فرض کنید امروز در خبرها اعلام شود که فردا یک مفسد اقتصادی به محاکمه کشیده میشود. اگرمیزان سوء استفاده وی مثلا یک میلیون تومان اعلام شود اکثریت ما یا آن را یک شوخی تلقی میکنیم و یا یقین پیدا میکنیم که میزان اختلاس به جای چند میلیارد تومان، به اشتباه یک میلیون تومان اعلام شده است. اما راستی ما را چه شده است که چنین مسلم گرفتهایم که تا صحبت از چند میلیارد تومان چپاول در میان نباشد عنوان فساد اقتصادی محقق نمیشود؟!
همچنین اگر ناظم یک مدرسه در روز اول ورود دانش آموزان، قوانین مدرسه را چنین اعلام کند که به شما هشدار میدهم که اگر کسی گوش دیگری را با دندان بکند، انگشتش را در چشم دیگری فرو کند، دست و پای دیگری را بشکند و یا کلاس را به آتش بکشد به شدت تنبیه خواهد شد، وضعیت به کدام سو خواهد رفت؟ طبعا وقتی از ابتدا تنها این امور جرم تلقی شود و آستانه اعمال مجازات این باشد، دیگر در این کلاس، ناسزاگویی و مشت و سیلی و لگدپرانی و پرتاب آب دهان عملا مجاز اعلام شده و امری عادی تلقی میشود. اگر در همین مدرسه از ابتدا فقط زشتی اموری مانند نگاه تمسخرآمیز و نیز هل دادن دیگری به دانشآموزان تفهیم شده و بر عواقب انجام آنها تأکید شده بود اساسا ارتکاب جرمهای شدیدتر به ذهن اکثریت قریب به اتفاق دانش آموزان خطور نمیکرد، چه رسد به آنکه مکررا رخ دهد.
مروری بر صفحات حوادث نشان میدهد که تا پای قتل و غارت و تجاوز و سرقت مسلحانه و اسیدپاشی و کلاهبرداریهای میلیاردی در میان نباشد اساسا در عرف ما حادثه ای رخ نداده وعنوان جرم صدق نمیکند. بنابراین در برخورد با یک راننده یا موتورسوار هتاک که مثل نقل و نبات بر اثر اشتباه یک عابر یا راننده، در حضور دیگران رکیک ترین کلمات را نثار او میکند و یا به بانویی حتی در حضور شوهر وی متلک گفته و یا تنه میزند، دو راه بیشتر وجود ندارد: یا باید سکوت کرد تا وقتی آن فرد هتاک دهانش را ببندد و یا شخصا باید عکس العمل نشان داد و البته در این صورت باید تمام تبعات غیرقابل پیش بینی از جمله زخم چاقو که متأسفانه حمل آن برای جوانان در ایران بر خلاف بسیاری کشورها ممنوع نیست ـ و یا حتی مرگ احتمالی را به جان خرید. (نمونههایی از قتلهایی که با یک متلک یا مزاحمت تلفنی آغاز شده و یا بر سر رعایت نکردن نوبت در نانوایی یا بنزین رخ داده میتوان سراغ داد (قدس، ۱۸ اردیبهشت ۸۴ ؛ اعتماد، ۲ اسفند ۸۶). بدیهی است موتورسوار یا راننده هتاک از یادداشت شدن شماره موتور یا اتومبیلش هیچ باکی ندارد زیرا قانونی وجود ندارد تا کسی به خاطر شنیدن ناسزا یا متلک بدان متوسل شود.
خواهند گفت مشکل امروز، تعدد عناوین جرم است و با اضافه کردن عناوین جرمها باید چند برابر تعداد موجود، زندان ساخته شود، دهها هزار مأمور دائما در خیابان گشت زده و متخلفان را دستگیر کنند و شهرها چهره پلیسی به خود بگیرد. این توهم از آنجا ناشی میشود که به این نکته مهم توجه نشده است که مشکل جامعه ما بیش از انکه وقوع جرم باشد جرأت بر انجام جرماست؛ بیش از آنکه فساد اقتصادی یک معضل باشد جرأت بر انجام فساد اقتصادی یک معضل است. مهمتر از تجاوز مسافرکش به مسافر بی پناه که اخیرا از راننده شخصی به راننده تاکسی تلفنی هم سرایت کرده است ـ این مسأله است که اساسا چگونه تصور جرمی به این شناعت به این سادگی به ذهن یک راننده میآید؟
البته همین راننده اگر به عربستان برود اساسا فکر تعرض هم به ذهنش خطور نمیکند. آیا در عربستان قدم به قدم مأمور ایستاده است؟ هر ساله دهها زندان ساخته میشود؟ هر روز صدها دست قطع میشود و صدها نفر اعدام میشوند؟ البته چنین نیست. رمز موفقیت آنها با همه اشکالاتی که ممکن است داشته باشند این است که به گونهای عمل کردهاند که هر متخلفی، هم در تخلفات کوچک و هم در تخلفات بزرگ، قبل از انجام جرم یا تخلف چندین بار به عاقبت امر میاندیشد. یک مثال تصویری به توضیح مطلب کمک میکند.
بزرگراهها در همه دنیا خط کشی دارند. تصویر سمت چپ را ـ که در وسط آن میتوان تابلوی بین خطوط حرکت کنید را خواند ـ با تصویر سمت راست که فاقد چنین تابلویی است مقایسه کنید. (این فقط یک مثال است. به معضلات و کاستیها و نیز پیشفرضهای نادرست رانندگی در کشورمان و نیز راهحلها در مجالی دیگر خواهم پرداخت).
افرادی که در تصویر سمت راست ـ که مربوط به یک کشور غیراسلامی است ـ در مسیر خود چنین منظم میرانند از روی تفنن بیرون نیامدهاند. هر کس پشت خودرو مینشیند به سوی مقصدی در حرکت است و طبعا مایل است زودتر به مقصد برسد. همچنانکه در تصویر پیداست فضای کافی برای لایی کشیدن وجود دارد و جالبتر اینکه باند سمت چپ که مخصوص تردد آمبولانس و پلیس است کاملا خالی است. این رانندگان هم مثل ما لایی کشیدن را بلدند ولی همه ترجیح میدهند در صف چند کیلومتری خودروها منتظر بمانند.
واقعا چرا چنین است؟ آیا ظرفیت فرهنگی آنها از ظرفیت فرهنگی ما ایرانیان بالاتر است؟ (اتفاقا این تصویر مربوط به شهری است که ایرانیان بسیاری در آن زندگی میکنند). آیا از باب «و من یعمل مثقال ذرة شرا یره» از لایی کشیدن خودداری میکنند؟ آیا هزاران مأمور در دو طرف بزرگراه ایستادهاند؟ آیا دهها گشت مخفی پلیس در بین این خودروها حضور دارند؟ آیا تعداد زیادی از همین رانندگان قبلا به خاطر لایی کشیدن زندان کشیدهاند؟ آیا روی خطوط، موانع آهنی یا سربی کاشتهاند؟
هیچکدام از این فرضیات درست نیست. علت اصلی این نظم و انضباط این است که متولیان برقراری نظم در آن کشورقبلاً به رانندگان فهماندهاند که در عین احترام کامل به آنها، آنجا که سخن از جان و آسایش مردم است هیچ تخلف کوچکی وجود ندارد و هیچ اغماضی هم در کار نیست. این رانندگان لایی نمیکشند زیرا میدانند در این صورت سرنوشتی بهتر از سرنوشت دو خودرو بسیار گران قیمت بدون سقفی که در بزرگراه لایی کشیده و با یکدیگر کورس گذاشته بودند در انتظارشان نیست. آن دو خودرو (یکی آبی و دیگری سفید) بدون آنکه با خودرو دیگر یا عابری برخورد کرده باشند صرفا به خاطر کورس گذاشتن در زیر یک لودر قرار داده شده و له شدند.
کسانی که چنین برخوردی را تدبیر کردند میتوانستند به جای آن، مجازاتی مانند حبس یک هفتهای یا توقیف خودرو را در نظربگیرند. چرا چنین نکردند؟ زیرا در این صورت باید هر ماه هزاران نفر بازداشت میشدند، هزاران پرونده تشکیل میشد، وقت دهها هزار قاضی و پلیس و زندانبان به رسیدگی به این امور میگذشت و مهمتر از همه اینکه بازدارندگی بسیار کمی هم داشت. روشی که آنها اتخاذ کردهاند برای نشان دادن عمق زشتی این کار نزد متولیان و به هراس افکندن لایی کشان محتمل بعدی برای سالها کافی است. لازم نیست این کار را هر هفته و هر ماه انجام دهند.
در کشور ما مسئولان راهنمایی و رانندگی پس از دوندگیها و التماسهای بسیار اخیراً موفق شدهاند مجوز توقیف موقت خودروهای لاییکش را از قانونگذاران بگیرند. آیا یک لایی کش حتما باید چند نفر را به کام مرگ بفرستد تا این تصور پیدا شود که جرمی صورت گرفته است؟! بنابراین روشن میشود که لازمه پایین آوردن آستانه جرم، افزایش حبس و دستگیری نیست.
بالا بودن آستانه جرم در کشورما نه تنها باعث شده است عدهای شخصا به تنبیه متخلف دست بزنند و در نتیجه کار به ضرب و جرح و احیانا قتل برسد و هزاران پرونده جدید وارد دستگاه قضایی شود، بلکه پیامد بس مهمتری داشته و آن این است که محیط جامعه ما به طور غیرمستقیم و ناخواسته مجرم پرور شده است. به راستی جامعه امروز ما به نوجوانی که به تازگی در جامعه ما پا میگذارد در مورد عواقب جرم و خطا چه میآموزد؟
نوجوان امروز میبیند اداره راهنمایی و رانندگی، داشتن کلاه ایمنی برای موتورسواران و یا حرکت بین خطوط را الزامی اعلام میکند ولی اکثریت آن را رعایت نمیکنند؛ کسانی ساعتها در اطراف مدارس دخترانه مزاحمت ایجاد میکنند و این یک تفریح تلقی میشود؛ برخی تماشاگران چه هنگام شادی پیروزی و چه هنگام غم شکست، پس از خروج از ورزشگاه شیشه دهها اتوبوس را خرد میکنند و رسانه ملی تنها جارو کردن شیشهها توسط کارگران زحمتکش شهرداری را نشان میدهد و نیز تماشاگر متخلفی را که وارد زمین بازی شده فرز میخواند؛ راننده اتوبوسی که در هر سفر مسئول جان دهها انسان است ۱۲ میلیون تومان تخلف مرتکب میشود ولی او بیشتر یک رکوردار تلقی میشود تا متخلف؛ یک موتور سوار، آنهم با چراغ خاموش در شب، جلوی هر خودرو که خواست میپیچد و متلکی هم تقدیم میکند؛ یک انسان بیمار به بانویی تنه میزند و ظاهرا راهی جز تحمل تدبیر نشده است؛ دیگری در نیمه شب صدای گوشخراش ضبط خود را تا آخر بلند میکند و گویی همه این رفتارها از سوی متولیان و جامعه پذیرفته شده است و قابل پیگیری نیست. حال که این اموردر جامعه عادی تلقی شده وباید تحمل شود چرا این نوجوان چنین راهی را در پیش نگیرد؟
جالب اینکه تجربه نشان داده است که بسیاری ازهمین افراد متخلف وقتی به خارج میروند به خوبی به قوانین گردن مینهند. در کشور ما همچنانکه فساد اقتصادی یک میلیونی جرم نیست و باید میلیاردی باشد تا جرم به حساب آید تنه زدن به بانوان، حرفهای رکیک و متلک پرانی هم جرم به حساب نمیآید. حتما باید کار به دعوا و چاقوکشی برسد و کف خیابان به خون کسی رنگین شود نا وقوع جرم احراز شود.
امروزه افرادی هستند که بدون هیچ دغدغهای مزاحمت تلفنی ایجاد کرده و نوار ضبط شده را که در آن صدای خودشان کاملا واضح است، روی سایت گذشته و هر از چندی آن را به روز هم میکنند! یا بسیاری از متخلفان، تهدید را به عنوان مؤثرترین روش تشخیص داده و با خیال راحت قدم به قدم آن را عملی میکنند. متأسفانه به دنبال اولین و کوچکترین تهدید از سوی مثلا یک خواستگار سمج، کسی مراجعه به پلیس را راه خوبی نمیداند؛ زیرا مجازات بازدارندهای وجود ندارد و نتیجه شکایت این است که او بر مزاحمتها بیفزاید. آیا باید کار به اسیدپاشی و امثال آن برسد تا قابل پیگیری باشد؟ همه اینها بدین سبب است که آستانه جرم در کشور به درستی تعریف نشده است.
متأسفانه نحوه رسیدگی به شکایات در برخی مراجع انتظامی و قضایی هم تأیید کننده این نگاه به جرم است. اگر کسی به کلانتری برود و بگوید کسی به او متلک گفته است خندهدار به حساب میآید. حتی اگر بگوید قصد ربودن او را داشتهاند گاهی در جواب گفته میشود: حالا که جرمی واقع نشده، برو خدا شکر کن که الآن در دست آنان گرفتارنیستی! به تعبیر دیگرصرف اقدام به انجام جرم اگر به وقوع خود جرم منتهی نشود امری جدی تلقی نمیشود. ماجرای بسیارتکان دهنده زیر نمونهای از این دست است:
جرم این دختر دانش آموز مظلوم ۱۷ ساله ( ایران، ۴ اسفند ۸۴) این بوده است که در شب جمعه ۲۸ بهمن ۸۴ برای خریدن ساندویچ برای خواهر کوچکش بیرون رفته است. پس از ربوده شدن توسط چهار پسر جوان با تهدید قمه، به طبقه سوم یک مجتمع مسکونی انتقال داده میشود. طبق معمول، التماسها و ضجهها اثری نمیبخشد. پیش از وقوع هر اقدامی از سوی این شروران، از یک لحظه غفلت آنان استفاده کرده و خود را از طبقه سوم به خیابان پرت میکند. او پس از ۵ روز جدال با مرگ سرانجام در خاک آرام میگیرد. (باز تکرار میکنم، خوب است نتیجه این پرونده (و امثال آن) که هرگز اعلام نمیشود در برنامههایی چون برنامه خبری ۲۰:۳۰ که ظاهرا دستش بازتر است پیگیری شود. من متوجه نمیشوم که چرا این اخبار هیچگاه اخبار ویژه تلقی نمیشوند؟ به هر حال اگر عملی کردن این پیشنهاد را به مصلحت نمیدانند لااقل ترتیبی دهند که با پدر و مادر داغدار این دختر معصوم گفتگو شود و اگر این هم صلاح دانسته نمیشود مزار خاموشش برای چند ثانیه به نمایش درآید. اگر مشکل، کمبود وقت است، شهید مطهری آن طور که من میشناسم و خاطراتی هم در این زمینه دارم ـ قطعا راضی خواهد بود که از حجم برنامههایی در مورد خودش مثل ضمیر منیر یا هر برنامه دیگر کاسته شده و به این امور که همسو با منویاتش نیز بود پرداخته شود. با پوزش از گرفتن وقت خوانندگان، متأسفانه قلمم بدون درخواست فاتحه برای این معصوم در خاک آرمیده و امثال او پیش نمیرود).
اگر همین دختر در همان ابتدا از دست ربایندگایش فرار کرده بود و از چنین حادثهای به مراجع رسیدگی خبر میداد، به جای چهره نگاری از متهمان و پخش آن در رسانهها، احتمالا به او هم گفته میشد حالا که جرمی واقع نشده است، از چه شکایت میکنی؟ اگر هم احیانا به شکایت او رسیدگی میشد، مجازات بازدارندهای برای اقدام به ربودن او وجود نداشت و به جرم طرح شکایت، نوبت بعد ده نفره به سراغش میرفتند همچنانکه امثال آن اتفاق افتاده و میافتد.
با کمال تأسف باید گفت در مورد آستانه جرم هم از تعلیمات اسلامی فرسنگها دور افتادهایم. چرا دین اسلام لزوم پرداخت دیه را تنها به جرائمی مانند کشتن ونقص عضو محدود نکرده است؟ دلیل ان روشن است: برای اینکه جلوی خطا را باید از سرچشمه گرفت. به قول سعدی:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
اسلام برای ضربه کوچکی که منجر به سرخ شدن بدن کسی شود ـ حتی اگر این کار به شوخی و یا به صورت غیرعمد انجام شود ـ دیه تعیین کرده است. این باعث میشود مسلمانان هیچ ظلمی در حق دیگران را کوچک نشمارند و از همان ابتدا شدیدا مراقب اعمال خویش باشند. بانوان صدر اسلام هم گاهی به خاطر یک مزاحمت کوچک مثل لمس عمدی توسط نامحرم، به رسول خدا(ص) شکایت میبردند که جریان ایجاد مزاحمت توسط جد خالد قسری نمونهای از آن است که مجال توضیح آن نیست.
اساسا نگاه اسلام به گناه، الهام بخش نحوه صحیح مقابله با تخلفات است. خداوند در قرآن در مورد برخی گناهان مانند خوردن مال یتیم، به جای فرمان به انجام ندادن به نزدیک نشدن (لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن ـ انعام/ ۱۵۲) فرمان میدهد. اسلام نمیخواهد کسی حتی به خوردن مال یتیم فکر کند، چه رسد به اینکه چنین عملی را مرتکب شود. اتفاقا هشدارهای قرآن در مورد مال یتیم از جمله آیه دهم سوره مبارکه نساء، مسلمانان را چنان محتاط کرد که به افراط افتاده و از ترس خوردن مال یتیم برای آنان سفره جداگانه میگستردند که بعدآ از این افراط منع شدند. نیز آنچه در اسلام شدیدترین گناه معرفی شده است کاملا قابل توجه است. شدیدترین گناه نه قتل است و نه غیبت و نه زنا، بلکه به فرموده امیر المؤمنین (ع) گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد (کلمات قصار/۴۷۷).
کاش مشکل درباره آستانه تخلف، تنها این بود که ازتعلیمات اسلامی دور افتادهایم. متأسفانه دراین مورد هم، فرمایش دیگر امیرالمؤمنین(ع) در لحظات آخر عمر محقق شده است آنگاه که فرمود: مبادا غیرمسلمانان در عمل به قرآن از شما پیش بیفتند (نهج البلاغه، نامه ۴۷). چندی پیش یک مآمور پلیس در یک کشور غربی معرفی و محاکمه شد. پس از مراقبتهای نامحسوس معلوم شده بود که این شخص در ساعات غیر کاری که لباس فرم به تن نداشته، چند بار بی جهت از دختران نوجوان ادرس پرسیده و صورت خود را بیش از اندازهای که در هنگام پرسیدن آدرس معمول است به صورت آنان نزدیک کرده است، بدون آنکه تماسی حاصل شود. (تورنتو استار، ۲ نوامبر ۲۰۰۶).
حال راه حل چیست؟ شاید برخی در اینجا هم همان راه آچار فرانسهای را که در مورد همه معضلات میتوان از آن استمداد جست توصیه کرده و بگویند باید به ریشهها اعم از ریشههای تاریخی، اقتصادی و فرهنگی پرداخت و به تعبیر دیگر علتها باید مورد توجه قرارگیرند نه معلولها. این سخن در جای خود صحیح است و راه اساسی هم همین است اما چون وزارت علتها و ریشه ها هنوز تأسیس نشده است با این نوع راه حل معلوم نمیشود که بالأخره مسئولیت حل این معضل بر دوش چه کسانی است و بر فرض تقسیم مسئولیتها، به بار نشستن آن ممکن است دهها سال طول بکشد و عمر راقم این سطور و بسیاری از خوانندگان به آن کفاف نخواهد داد.
به گمان من، لااقل دو راه حل فوری و بسیار مؤثر برای پایین آوردن آستانه جرم بدون توسل به زندان وجود دارد و این تدابیر تأثیرمهمی در کاهش جرائم، کاهش زندانیان، جلوگیری از ساخته شدن بسیاری از مجرمان بعدی و افزایش آرامش روانی مردم خواهد داشت که به فضل الهی در بخش بعد به آن خواهم پرداخت. ناامید نبوده و نیستیم؛ ما ایرانیان ملتی بزرگ و برخوردار از مکتبی بزرگترهستیم و میتوانیم در همه زمینهها بهترین و بلکه الگو بشویم، اگر بخواهیم.
محمد مطهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست