دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
گزارش نشست: جامعهشناس رزمیکار ده سال بعد از مرگش
در اسفند ماه 1390، انسانشناسی و فرهنگ با همکاری گروه فرهنگ و جامعه انجمن جامعهشناسی ایران و انجمن علمی دانشجویی انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نشستی را به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت «پیر بوردیو» در دانشکده برگزار کردند. در بخش اول این نشست، فیلم «جامعهشناسی یک ورزش رزمی است» ساخته «پیر کارل» که فیلم مستندی درباره زندگی بوردیو است پخش شد و در بخش دوم، دکتر سارا شریعتی و دکتر ناصر فکوهی از دانشگاه تهران و دکتر محمد یمنی از دانشگاه شهید بهشتی سخنرانی کردند. متن این سه سخنرانی را در ادامه میخوانید.
سارا شريعتي: بورديو و ايران، زوجی ناموفق
پير بورديو در جهان اغلب به مثابه «جامعهشناس مبارزه» يعني جامعهشناسي که دخالت در عرصه عمومي همواره در برنامه علمياش جاي داشته است، شناخته ميشود؛ «فيلسوفي که از جامعهشناسي ابزاري براي مبارزه عليه نابرابريهاي اجتماعي ميسازد.» (مارين دو تيلي، ۲۰۱۱). «وارثان» (در نقد نظام آموزشي) «تمايز» (تحليل مکانيسمهاي نابرابري اجتماعي)، «فقر جهان» (نقد سياستهاي نوليبرال) و...، آثار شاخص فکري وي در اين مبارزه است و فراخوانهاي حمايت از اعتصابگران، سنديکاهاي کارگري، بيخانمانان و حضور در تظاهرات خياباني آنان، مشارکت عملي وي در اين مسير، نقد سلطه در همه اشکالش، شاخص جامعهشناسي بورديو است که ميراث او را زنده و در عين حال سخت مناقشهآميز ساخته است.
خوانش ايراني بورديو اما به نظر ميرسد از طرفي محصور پاياننامههاست و از سويي مورد پذيرش. مفاهيمشگاه از فرط تکرار به کليشه بدل شدهاند و در عين حال غايبند. حضور ندارند. به کار نميآيند. هستند و نيستند. بورديوي ايراني مزاحم نيست. حساسيتزا نيست. مخالف ندارد. جامعه شناسياش يک مبارزه رزمي نيست، ابزار تمايز است. يک چارچوب نظري مناسب براي «بستن پاياننامه». به نظر ميرسد، اين انديشه سيار، در قلمرويي ديگر، يا چالش برانگيز نيست، يا «سازگاري روح ايراني» کار خود را کرده است. زهرش را گرفته و روانه بازار آکادميک ميکند. اين مطلب به تحليل اين موضوع، دلايل و پيآمدهاي آن اختصاص دارد.
«جامعهشناسي و هنر زوج موفقي نيستند. در اين ميان هم جامعهشناسي نقش دارد و هم هنر». اين جمله آغازين مقاله بورديو تحت عنوان «آفرينندگان را چه کسي آفريد؟» است. من ميخواهم از همين فرمول براي سنجش نسبت بورديو و ايران استفاده کنم، با اين ادعا که «بورديو و ايران زوج موفقي نيستند» و در اين نسبت هر دو سهيماند، هم بورديو و هم شرايط ممتاز ايران. اما اين مدعا بر دو ملاحظه استوار است. منظور از بورديو، بورديويي است که از خلال ترجمه برخي از آثارش به ايران معرفي شده است و ميدانيم که از ميان سي کتاب و بيش از چهارصد مقاله بورديو، جز چند کتاب و چند مقاله به فارسي برگردانده نشده است. و منظور از ايران، تجربه شخصي من است در دانشگاه. در نتيجه اين مدعا را که به نظر ميرسد جامعهشناسي بورديو و کاربرد آن در ايران با ناسازگاريهايي روبروست را بايد با توجه به اين دو ملاحظه خواند و از قطعيت دادن و تعميم بخشيدن پرهيز نمود.
در عدم موفقيت زوج بورديو و ايران، بورديو سهيم است. بورديو که به دليل وجه ميداني و تجربي آثارش، گاه متهم بود جامعهشناسياش بسيار فرانسوي است و قابليت تعميم را ندارد. اگر چنانچه در چکيده بدان اشاره کردهام، سه اثر «تمايز»، «وارثان» و «فقر جهان» را به عنوان سه کتاب مهم بورديو شاخص بگيريم اين پرسش مطرح ميشود که تناسب، شباهتها و اشتراکات اين جامعهشناسي با جامعه ما کدام است؟ بورديو در مقدمه انگليسي «تمايز» که بر حجم وسيعي از نمونهها در خصوص جامعه فرانسه مبتني است به اين مسئله اشاره دارد و مينويسد: «به هزار و يک دليل ميترسم اين کتاب به چشم خوانندگان بسيار "فرانسوي" بيايد... من به تأسي از الياس بر خاص بودگي سنت فرانسوي تأکيد ميکنم... اما فراتر از حالت خاص فرانسوي، بيترديد براي همه جوامع داراي قشربندي اعتبار دارد». در اين مقدمه، بورديو به سراغ شباهتهاي ميان محصولات فرهنگي فرانسه با کشورهاي انگليسي زبان ميرود و به معادلهايي اشاره ميکند. «بريژيت باردو» معادل «مريلين مونرو»، «ژآن گابن» مشابه «جان وين»، «عصر جديد» معادل «پارتيزان ريويو» و...، اما من گاه فکر ميکنم اگر بورديو پيشگفتاري براي ترجمه فارسي «تمايز» مينوشت، چه شباهتهايي ميتوانست ميان فرانسه با جامعه ايران پيدا کند؟ احتمالا «ژان گابن» و «جان وين» معادل «فردين»، اما «مريلين مونرو» و «بريژيت باردو»ي ما کدام است؟ «لوموند» و «فيگاروي» ما يا «تايم» و «نيوزويک» ما کدام؟ «اولترا لفتيسم» يا «دانشجويان شصت و هشتي»، در تاريخ ما کجا معادل مييابند؟ و اصولا آيا امکان مقايسه هست؟ بورديو اشاره دارد که بعضي چيزها مقايسهپذيرند و برخي نيستند. در آنجا يک قانون کلي ارائه ميدهد: «طرز بيان ويژه هر محصول فرهنگي، هميشه تابع قوانين بازاري است که در آن عرضه ميشود.» قوانين بازار ما کدامند؟
در «وارثان» نيز که تحليل نظام آموزشي فرانسه است، پرسش از اين شباهتها و تفاوتها مجدداً مطرح ميشود. نظام آموزشي ما پس از انقلاب بسيار متحول شده است. مدارس نخبگان، مدارس غير انتفاعي، مدارس مذهبي، مدارس دولتي و... هر کدام ويژگيهاي خاص خود را دارند. در يکي ملاک، مسابقات و المپيادهاست و در ديگري حساسيت بر زبان انگليسي و ورزشهاي خاص و در آن ديگري معيار تربيت ديني است. «اشرافيت سالاري» جامعه درباري که جزو خاص بودگي سنت فرانسوي است و «الياس» بر آن تاکيد دارد، در ايران چگونه صورتبندي ميشود؟ «گراند اکول»ها با ويژگيهاي خاص خود در ايران چه معادلي دارند؟ آيا ميتوان بازتوليد نظم اجتماعي را در نظام آموزشي ما رد يابي نمود؟ و سومين اثر، «فقر جهان» که مطالعه فلاکت و فقر جهان در اشکال مدرن را مورد مطالعه قرار داده است: مطالعه خشونت پنهان ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي، فقر شرايط اقتصادي و فرودستي و موقعيت فرد که ناشي از احساس شکست و تحقير شدگي او در جامعه است. هر سه اثر مبتني بر کار تجربي و ميداني در جامعه فرانسه هستند و در نتيجه بسيار معطوف و مربوط به موقعيت اجتماعي خاص تحقيق. مسلما نتايج عام هر کدام از اين تحقيقات، ميتوانند در زمينه و موقعيتي ديگر کاربرد داشته و عملياتي شوند اما در گام اول، اين حجم دادههاي کاملاً بيگانه با موقعيتي غير اروپايي، رابطه برقرار کردن با نتايج کار را سخت دشوار ميسازد. اين اولين مانع فهم و بهکارگيري بورديو در جامعه ايراني است.
مانع دوم کاربرد جامعهشناسي بورديو در ايران، موقعيت ممتاز اين جامعه است و مشخصا دشواري شرايط براي جامعهشناسي انتقادي يا به تعبير «بولتانسکي»، «جامعهشناسي رهاييبخش» در ايران. جامعهشناسي انتقادي با يک مفهوم شاخص ميشود؛ مفهوم «سلطه». نقد سلطه در اشکال کهنه و جديد، سلطه آشکار و پنهان. اين جامعهشناسي با شاخص نقد و با دغدغه پاسخ به مسائل عملي، در ايران اگر نگوييم شرايط امکان ندارد اما بسيار دشوار است. «بولتانسکي» اشاره دارد که ثقل تحليلهاي انتقادي، رابطهاي است که نقد سلطه با توصيف آن، برقرار ميکند. هم جامعهشناسي مبتني بر توصيف و هم جامعهشناسي انتقادي، با زيست روزمره رابطهاي بيروني دارند با اين تفاوت که بر خلاف جامعهشناسي توصيفي که بر خنثي بودن مبتني است، جامعهشناسي انتقادي وجهي تجويزي هم بدان ميبخشد و بر خلاف نظر غالب که جامعهشناسي علمي را خنثي ميداند، تاريخ علوم اجتماعي نشانگر آن است که هر دو پروژه توصيفي و انتقادي به موازات هم در تنشي که اين دو را به هم همبسته نموده است، پيش رفتهاند و زماني که ميخواهند تناقضات دروني يک نظم اجتماعي را برملا سازند، ميتوانند در کاري علمي تلفيق شوند.
اما اين جامعهشناسي انتقادي هم به دلايل بيروني و هم دروني، شرايط امکان خود را به سختي مييابد. عامل بيروني، موقعيت سياسي ايران است که مانع از آن ميشود جامعهشناسي انتقادي مجال حضور بيابد و در نتيجه اين جامعهشناسي به سختي ميتواند سنتساز شود. عامل دروني، به موقعيت نقد در جامعه ما بر ميگردد. نقد، اساسا از پشتوانه نظري، فرهنگي و تاريخي غنياي برخوردار نيست، در نتيجه «جامعهشناسي انتقادي»، اغلب با «جامعهشناسي پارتيزان»، خلط ميشود. با اين وصف، به نظر ميرسد جامعهشناسي انتقادي در ايران، براي اينکه بتواند مجوز ورود به دانشگاه را پيدا کند، به نحوي بازيافت ميشود. به دانشگاه ورود پيدا ميکند اما جز در پايان نامهها حضوري ندارد. انگار به موازات مسائل ايران است نه در تقاطع آن. ورود آن، گزينشي است و از آنچه ميتواند مساله ساز باشد، پرهيز ميشود. در نتيجه به يک معنا ميتوان گفت ما با پديده «اوژنيزاسيون» جامعهشناسي انتقادي و در اينجا بورديو، مواجهيم. «اوژنيزاسيون» که به «زيباسازي» يا «به نژادي»، ترجمه شده است، تئوري و روشي بود که ميخواستند بر مبناي آن ژنتيک نوع انسان را کيفيت ببخشند. ژنهايي را که مضر تشخيص داده ميشد از بين ببرند و ژنهايي که مفيد ارزيابي ميکردند را فعال کنند. بر اساس اين تئوري، سه روش پزشکي اعمال شد: برنامه عقيم سازي اجباري آنها که واجد ژن مفيد ارزيابي نميشدند. حساسيت نشان دادن به پيوند ژنها تا محصولاتي ناقص به دنيا نياورند و محدود کردن مهاجرتها براي پرهيز از اختلاط ژنها. بورديو خود از اين اصطلاح در خصوص سانسور استفاده ميکند و مينويسد: «هر بياني محصول ميل به بيان و از سويي سانسور موجود در ساختار ميدان است و اين انطباق از خلال اوژنيزاسيون انجام ميشود». حاصل اين فرايند، نوعي «سازش» است، سازشي که با ترکيب آنچه ميخواهيم بگوييم و آنچه ميتوانيم بگوييم، ممکن ميشود. آنچه «امکان» و «شرايط امکان گفتن» را دارد. به نظر ميرسد بورديو نيز که فرايند زيباسازي را در سانسور افشا ميکرد، خود مورد اعمال اين فرايند قرار گرفته است و در جامعهشناسي وي، به آنچه مضر يا مساله ساز به نظر ميآيد، نميپردازيم. جامعهشناسي بورديو از خلال اين فرايند «زيباسازي» يا «به نژادي» است که قابليت ورود و زيست در ايران را يافته است.
محمد یمنی: بوردیو و مسئله «تولید» علم
از نظر بوردیو لازم است واقعیتهای اجتماعی در زمینههای مربوطهشان فهمیده شوند. برای چنین فهمی، ضروری است که آنها را، به جای اینکه از زمینهشان جدا کنیم (که در اکثر پژوهشهای معمول انجام میگیرد) زمینهای کنیم. بوردیو بر «تبیین تفهمی جامعهشناسی» نیز تاکید دارد. او بدون اینکه بین تبیین و فهم جدایی قائل شود بر دشواریهای چنین فهمی نیز تاکید دارد. این دشواریها کدامند و چگونه میتوان مسیر پر مانع چنین فهمی را هموار ساخت؟ او تسلط محقق بر رابطه «ذهنی با موضوع»، توجه به «انسانشناسی ناخودآگاهی که متخصص در فعالیت علمی خود به کار میگیرد» و نیز تعمق در «جهان اجتماعیای که تخصص و متخصص را تولید میکند»، مهم دانسته و آن را نوعی تاملپذیری اصلاحطلبانه میداند که مسیر فهم را هموار میسازد؛ بدین ترتیب «تحلیل اجتماعی ذهن علمی» مبنایی بر «آزادی» و از این رو برای فهم میگردد. ولی این تاملپذیری چیست و چگونه حاصل میشود؟
از جمله دستاوردهای اساسی پژوهشهای بوردیو، آشکارسازی «منطق» کارکردهای درونی ساختار سیستم آموزشی فرانسه و نیز چگونگی شکلگیری «خشونت نمادین» میباشد. ولی با چه شیوه و چه مفاهیمی او توانست، به تعبیر ابن خلدون، «نقاب از چهره چنین حقیقتی بگشاید»؟ این کار بدون دوری از توهم مدرسی ممکن نبود. ولی راه گریز از این توهم چیست؟ در این گفتار تلاش شده است تا با تعمق در پرسشهای فوق، در مسئله «تولید» علم از نگاه بوردیو تامل شود، چون همان طوری که او می گوید، تولید علم، در معنی صوری آن، میتواند سرپوشی برای فهم حقیقتها بوده و در نتیجه واقعیتهای «مصنوع» تولید کند. پیر بوردیو متفکری بود که زایش اندیشههای او بر اساس نقد از ساختارها و کارکردهای سیستمهای اجتماعی و فرهنگی شکل گرفت ولی این نقادی ابتدا شخص بوردیو را سوژه خود قرار میداد و این واقعیتی است که متفکر، یعنی آن کسی که میخواهد «نقاب از چهره حقیقت بگشاید» نمیتواند گریزی از آن داشته باشد.
بالا بردن عزت نفس دانشگاهیان سبب مخدوش کردن درک واقعی آنها نسبت به خود و دیگران میشود. بوردیو این پرسش را مطرح میکند که آیا بهترین معیار اندازهگیری توفیق علمی كميت تولیدات است یا کیفیت آن. او به «مرتون» ارجاع می دهد و معتقد است «نهاد علم» نظام پیچیدهای را برای کسانی بوجود آورده است که به طرق گوناگون بر طبق هنجارهای آن زندگی میکنند. بنابراین محقق از طریق آنچه برای نهاد علمی دارای ارزش است خود را متمایز میكند اما سوال اينجاست كه آیا این ارزشها مطلق هستند؟ آیا هنجارهای نهاد علمی مثلاً دانشگاه در برابر اکتشافات علمی میتوانند بیطرف باشند؟ آیا در صورت بیطرفی، وجود این هنجارها و قواعد بی معنا نخواهد بود؟ بر این اساس، زندگی دانشگاهی زندگی پارادوکسیکالی میشود و تعارضهای ممکن بین ماندگاری قواعد و روشها از یک سو و پویایی واقعیتها از سوی دیگر میدان را برای نوآوران تنگتر و برای پیروان هنجارها فراختر كرده و مسیرهای مختلفی را برای بالا بردن عزت نفس آنها پیشنهاد میکند. اگر چنین مسیرهای انحرافی به حوزه مدیریت سازمانهای علمی برسد، چه اتفاقی میافتد؟
در دیدگاه بوردیو موانع پیشرفت علمی موانع اجتماعی هستند. تعریف بوردیو از فعالیت علمی بسیار جالب است. مبنای فعالیت علمی نظامی از استعدادهای عمدتا زاینده است که قابل انتقال بوده و گرایش به تعمیم دارند. ولی چه چیزی مانع چنین استعدادهایی و بروز آنها میشود؟ تا چه حد «ذوق» و «تخیل» در پیدایش آنها نقش دارد؟ بوردیو در اینجا درباره کژیها در گزارش علمی بحث میکند. از نظر او، خلاقترین جنبه پژوهشها ناپدید میشود و این برداشت به وجود ميآيد که تخیل، شور، هیجان و هنر نقشی در پژوهشها ندارد و اینکه نوآوری از فعالیت پرشور دستها و مغزهای بشر به شدت متعهد ایجاد نشده؛ بلکه از تسلیم منفعلانه به قواعد بیحاصل روش علمی حاصل شدهاند. بوردیو برای دچار نشدن به چنین وضعیتی پیشنهادهایی هم ارائه میكند. پیشنهاد او مفهوم «تاملپذیری انتقادی» است كه معتقد است «خاستگاه طبقاتی پایین و خیلی دهاتی» همزمان با ورود تضاد آمیزش به «اشرافیت آموزشی» او را برمیانگیزاند تا متضادها را آشتی دهد. او کتابهای روششناسی را که به چنین تامل پذیریای توجه ندارند، نقد میکند و از این طریق نظریه عمل درگیر در کار علمی شکل میگیرد و منجر به استفاده ضد مدرسی از مفاهیمی میشود که گاه هم جلوه فروشی نظریهپردازانه و هم دقت کاذب پوزیتیویستی را طرد میکنند.
بوردیو «شکوه» یا «تخیل خلاق» را یکی از شالودههای اساسی تولید علمی میداند و میگوید وقتی با بحرانها همراه میشویم هر مانع بازدارندهای میتواند به سرمایه تبدیل شود به شرط اینکه این را بفهیم. ولی فهمیدن چیست؟ «فهم» تفسیر معانی است که انسان به رفتارهای خود و دیگران میدهد و «تفسیر» نیز به دنبال شناسایی بازیهای ناخودآگاهی است که در انسان وجود دارد. حتی گفتمان دانشمندان نیز بر حسب «زمینه» آنها متفاوت است. او «روش مقایسهای» را به نقد میکشد. اگر چه روش آموزشی که چیزهای برابر را نابرابر بپندارد و چیزهای نابرابر را برابر نیز قابل تغییر و قابل دفاع نیستند. بنابراین مسئله «زمینه» و «زمینهشناسی» جزء مسائل اساسی بوردیو قلمداد میشوند. این فهم زمینه از طریق دو «رویکرد طولی و عرضی» ممکن میشود. یعنی هر پدیده را در زمان هم عرض و هم طول آن ببینیم که این کار میسر نیست مگر از طریق شاگردي و کارآموزی طولانی. در این مسیر «تخصصگرایی» کنار زده میشود زیرا مانع فهم است. تماسهای بین گروهی همانند «تماسهای تمدنها» موقعیتهای مناسبی برای آشکار شدن معانی ضمنی هستند و به ویژه گردهماییهای بین رشتهای. بدین ترتیب برای بوردیو مفهوم «حوزه» و «میدان» مهم شده و «شفافیت کار» تبحر قلمداد میشود.
بوردیو نقاد سیستم آموزشی است و میگوید از آنجا که هر طبقه اجتماعی تصاویر خاص خود را از نظامهای ارزشی خود دارد، فرصت دسترسی به آموزش عالی برحسب گروه اجتماعی اصلی آنها در بین دانشجویان نابرابر میشود. سیستم آموزشی گرایش به مصرف دانش دارد و در گروی ارضای آن است. دانشجويان نیز محصول سیستم آموزشی هستند و منطق آن را نیز بیان میکنند. سیستم آموزشی برای همه یکسان نیست گرچه نمایش یکسانی دارد. این سلطه عقیده نخبهگرا در سیستم آموزشی از طریق «خشونت نمادین» عمل ميكند که نمونه بارز آن اجبار در ورود به فرهنگ مدرسهای است. آیا بوردیو با خاستگاه طبقاتی پائین نجات یافته از چنین سیستمی بوده است؟ تلاش بر خودکاوی که در بوردیو مییابیم نشان از این صحت سوال است. بوردیو به «شهود» و «تخیل خلاق» در تولید علمی تاکید دارد. این شهود است که منجر به درک ضد مدرسی از مفاهیم میشود. «شهود» از طریق نقد تجربه اجتماعی یکی از بنیادهای چنین توانایی علمیای است. او در اواخر عمر خود در سال ۲۰۰۱ در درس خود در کلژ فرانس درباره علم میگوید گمان میکنم یک حرکت قهقرایی علمی جهان علم را تهدید میکند. خودآئینهایي که علم به تدریج در برابر قدرتهای سیاسی و حداقل در برابر دیوان سالاریهای دولتی به دست آورده بود و حداقل شرایط لازم را برای استقلالش تضمین میکرد، به شدت ضعیف شدهاند. او هشدار میدهد که ساز و کارهای اجتماعی همراه علم با خطر تابع شدن اهداف تحمیلی خارجی مواجهاند و سلطه منفعت بر فعالیتهای علمی. نقش رسانهها و روشنفکران رسانهای که او اعتقاد دارد غذای آماده فرهنگی را ارائه میدهند و «نئولیبرالیسم» و «جهانیسازی اقتصادی»، علم را به خطر انداخته است.
نتیجهگیری بوردیو نزدیکی قابل تاملی با دو دیدگاه در بین اساتید بسیار بزرگ دانشگاه تهران دارد که به نوعی آثارشان مشهور است. برای کسانی که به گذشته دانشگاه تهران اشراف دارند، مرحوم «فروزانفر» که در سال ۱۳۲۲ میگوید علم دارای دو وجه است. حدود ده سال بعد مرحوم «هشترودی» میگوید هر پیشرفت علمی و فنی هم زمان آشفتگیهایی به وجود میآورد. هموطن بوردیو، «مورن» مطرح میکند که چهار موتور مخرب «فرهنگ» است؛ «علم»، «فن»، «صنعت» و «منفعت» که بسیار قابل نقد و مسئله دارند. در این شرایط علم چه باید بکند؟ علم راهی ندارد جز این که میان «حق ناشناسی تمامیت خواهانه عقلگرایی خشک» از یک سو و «عقبنشینی غیرعقلانی هیچ انگار» از سوی دیگر متعاقبا رفت و برگشت کند. این رفت و برگشت عصاره روش بوردیو را میسازد و رابطه متقابل تئوری و عمل را مطرح میکند.
به گذشته دور برمیگردیم. «ابن خلدون» بنیانگذار جامعهشناسی مینویسد «پای بستِ آخرین، اندیشه است». آن گاه در عمل از «پای بست اندیشه» آغاز میکنند و سپس به ساختن دیوار و سقف میپردازند. این است معنی گفتاری که میگویند آغاز کار پایان اندیشه است و پایان اندیشه آغاز کار. در بستر «دیالکتیک نظریه و عمل» کار محقق نقاب از چهره حقیقت میگشاید. چنین دیالکتیکی لازمه اکتشاف علمی است. آن چه از طریق عمل تایید نشود، باید کنار گذاشته شده، دوباره ارزیابی و مجددا فرمول سازی شود. بین «نظریه» و «عمل» رابطه رفت و برگشت وجود دارد. عمل حدود صحّت نظر را نشان میدهد و نظر عمل را با واقعیات و حقایق نزدیک میسازد و در نهایت تطبیق نظر با عمل سبب پیشرفت و جهشهای علمی میشود. ولی نظریه بدون تامل و نقد سنتهای علمی پیشین شکل نمیگیرد. افکار تابع شرایط تولید آن و این شرایط وابسته به تاریخ مربوط بدانها هستند. بنابراین بررسی نقادانه گذشته لازمه اکتشاف علمی است.
به بوردیو انتقادهای زیادی میشود: «جزمگرا»، «کارکردگرا» و «محافظهکار». بوردیو خود پاسخ میدهد که کلمه «بازتولید»، بازتاب شومی به وجود آورده است. این کلمه وارد بحثها شده ولی افراد کتاب «بازتولید» را نخوانده، گفتهاند بوردیو میگوید سیستم آموزشی طبقات اجتماعی را بازتولید میکند، بوردیو این گونه میگوید پس «محافظه کار» است. اگر با نظر «ابن خلدون» به آوردهی مهم بوردیو در ساحت علم نگاه کنیم میتوانیم بگوییم بوردیو توانسته نقابی از چهره حقیقت بگشاید. او نقاب از چهره سیستمهای آموزشی و بازیهای آن و البته بیشتر در فرانسه کنار زده تا با طرح کارکردهای باز تولیدشدن آن نشان دهد که این سیستم آموزشی چگونه کارکرد مشروعیت بخشی به نظام را انجام میدهد. تحقیقات بوردیو عموما ناظر به سیستم آموزشی فرانسه است البته نشانههایی از یافتههای او در دیگر سیستمهای آموزشی قابل مشاهده است. اما آیا این بار بررسی یافتهها و دادههای پژوهشی آتی که نشان دهد برد نظریههای بوردیو تا کجاست و به جز آن آیا اصالت روش او و رویکردهای نقادانهاش همچون «تاملپذیری» و «دیالکتیک نظر و عمل»، آموزهای بس مهم برای جلوگیری از اقتباسهای کورکورانه و توهمات مدرسی در حال گسترش در نظام آموزش دانشگاهی ما نیست؟
در نهایت باید بگویم جملهای از «خواجه عبدالله انصاری» درباره بوردیو مطابقت میکند. او میگوید برای اینکه طالب یار شوی اول باید بگویی کیستی تا بعد بتوانی بگویی چیستی. فیلم شما هم همین را نشان میدهد. دغدغه بوردیو شناخت خودش و تجربههای عینی بود.
ناصر فکوهی: نظریات میدان و سرمایه بوردیو در موقعیت معاصر ایران
بحث من در ادامه صحبت خانم دکتر شریعتی است؛ اما لزوماً نه در آن جنبه. ایشان در این باره صحبت کرد که آیا جامعهشناسی بوردیو قابل انتقال به جامعهشناسی ایران هست و در نهایت هم پاسخ منفی دادند و من هم کاملاً با ایشان موافقم، زیرا معتقدم ظرفیتهای فرهنگی این کار وجود ندارد. حتی در خود فرانسه هم بوردیو خیلی پذیرفته شده نیست. بوردیو را در خارج از فرانسه بیشتر پذیرفتهاند. در فرانسه ده سال بعد از مرگش هنوز به او شدیداً حمله میشود حتی عدهای معتقدند که بوردیو میخواهد از زیر خاک هم مشهور شود. در بخشي از فیلم «جامعهشناسی یک ورزش رزمی است» شما «لوئی وکان» را میبینید. او در فیلم همان دانشجویی است که بوردیو به او میگوید این همه سفر از این کشور به آن کشور چیست، بنشین و کتابی بنویس و امروز «وکان» استاد برجسته «برکلی» است و یکی از گفتوگوهایش را من اخیراً ترجمه کردهام و در ویژهنامه بوردیو منتشر خواهد شد. او به اصطلاح شما دانشجوها یک بچه مثبت با استعداد درخشان بود، او در دانشسراي عالی مدیریت درس میخواند، یعنی جایی که او را مطمئن میساخت که بعد از فارغالتحصیلی مستقیماً در جایی مدیر خواهد شد و درآمد زیادی خواهد داشت. از وكان كه تا زمان مرگ بورديو از جمله نزديكترين افراد به او بود، میپرسند چگونه با پیر بوردیو آشنا شدید. میگوید روزی به سخنرانی بوردیو رفتم و حرفهای خیلی جدی و خسته کنندهای میزد. بعد با هم به کافه تریا رفتیم و از ساعت 7 شب تا صبح بحث کردیم و اتفاقاً زمان انتخابات در فرانسه هم بود و او تمام مکانیزمهای انتخابات را برای ما شکافت. اینجا واکان جمله خیلی زیبایی دارد که میگوید: «من به خودم گفتم اگر جامعهشناسی این است، من جامعهشناس خواهم شد». وکان پیش از این هم جامعهشناسی را میشناخته؛ کسی که در مدرسه عالی مدیریت درس میخواند، نمیتواند در این باره کاملاً بیخبر باشد اما دیدگاهی که آن زمان داشت مربوط به جامعهشناسی کلاسیک فرانسه بود، یعنی همان حرفهای بیخطر. برخلاف اصطلاحی که خود بوردیو در این فیلم به کار میبرد، یعنی همان که «جامعهشناسی یک ورزش رزمی است». یعنی باید از آن استفاده کرد ولی با تعادل. زیرا میتواند اندیشهها و باورهای دیگران را «ساختزدایی» کند. کاری که دوست بوردیو، «دریدا»، به شكلهاي مختلفي، انجام داد.
بحث من در این باره است که آیا دو مفهوم «میدان» و «سرمایه» که مهمترین مفاهیم بوردیو هستند، در ایران قابلیت کاربرد دارند؟ پاسخ من این است که بله امکان دارد اما به شکل مشروط. و لازمهاش یک کار نظری بسیار گسترده است. «میدان» در اصطلاح بوردیو یعنی مجموعه کنشگرانی که در یک مرز مشخصی قرار گرفتهاند و بر اساس ساز و کارهای مشخص همان میدان بر سر امتیازات مشخص با هم رقابت میکنند. مثال او میدان اساتید دانشگاه است، رقابتی بین آنها حاکم است بر سر دانشیار و استاد شدن، پایاننامه و کلاسهای بیشتری گرفتن و غيره. و یا پرستاران بر سر سرپرستار شدن، حقوق بیشتر و... . به هر حال مجموعههایی که بوردیو به عنوان «میدان» تشخیص میدهد، بیشتر مجموعههایی هستند که او نام «طبقه» به آنها نمیدهد؛ بلكه آنها را «گروههای حرفهای- اجتماعی» مینامد که البته این اصطلاح از خود بوردیو نیست اما آن را خیلی برجسته میکند، نسبت به اصطلاح «طبقه» که اصلاً آن را نمیپذیرد. زیرا طبقه را یک واحد بزرگ میدانستند که بزرگیاش از آن سلب معنا میکند. به عنوان مثال، بورديو حتی وقتی از پزشکان صحبت میکند تمایل دارد مفهوم را جزئيتر به کار برد و میگوید گروه جراحان. مثلاً در ایران هم جراح مغز با دکتر عمومی چندان رقابتی ندارد. میدانها را بدین صورت تعریف میکند. سرمایهها هم به طور خلاصه شامل «سرمایه اقتصادی» (ثروت فرد)، «سرمایه اجتماعی» (میزان روابط اجتماعی قابل استفاده و بهرهوری)، «سرمایه فرهنگی» (تحصیلات رسمی، دانش فرهنگی، شناخت عمومی) و «سرمایه کاریزماتیک» ميشود. در مورد «سرمايه كاريزماتيك» که بوردیو کمتر درباره آن صحبت میکند، خیلی تحت تاثیر وبر است و منظور، احترامی است که فرد در جامعه دارد.
حال بیائیم بسنجیم که این دو مفهوم چه قدر در جامعه ایران قابل استفادهاند؟ وقتی من از جامعه ایران حرف میزنم منظورم «تاریخ مدرنیته ایران» است؛ به ویژه که در حال نوشتن تاریخ فرهنگ معاصر ایران از مشروطه تا امروز هستم؛ یعنی از سفر اول ناصری به غرب تا امروز مد نظرم است. این صد سال را در اصطلاح «longue durée» میگویند، يعني «زمان دراز قابل تحلیل». آیا این مفاهیم در این دوره صد ساله قابل اطلاق است؟ اينجا اشاره كنم كه توصیه من به شما این است که اگر به دنبال بهترین کتاب در مورد جامعه ایران هستید، لزوما سراغ کتابهایی که جامعهشناسان ایران نوشتهاند، نروید؛ بلکه کتاب طنز «دائی جان ناپلئون» را بخوانید. همانطور که اگر دانشجوی علوم سیاسی «1984» جورج اورول را دقیقاً بخواند ارزشش شاید از بسیاری از کتابهای رسمی کارشناسی و کارشناسی ارشد بیشتر باشد. در جامعه ما «اشرافیتها» واقعی نیستند؛ بلکه در یک چرخه به هم تبدیل می شوند. هم خودشان و هم دیگران میدانند که اینها اشرافیت نیستند اما نقشها به شکل آئینهای تکرار میشود.
من از دو پدیده حرف میزنم: «سرعت تشکیل میدان» و «سرعت تشکیل سرمایه». سرعت از لحاظ زمانی مد نظر است. از زمانی که فردی سرمایهاش مثلاً در حوزه فرهنگی صفر است اما به حدی میرسد که به او استاد دانشگاه میگویند که در گفتمان بوردیوئی یعنی بالاترین حد «سرمایه فرهنگی». «سرمایه اقتصادی» هم که میدانید در جامعه ما یک شبه به دست میآید اما عکسش هم حاکم نیست و این تفاوتی است با سیستمهاي نولیبرال. مثلاً در دانشگاههای دنیا عده زیادی وارد میشوند و عده کمی خارج می شوند. اما در اینجا عده کمی وارد میشوند اما همه خارج میشوند و هیچکس هم این سوال وجودی (اگزیستانسیال) را نمیپرسد که پس دانشگاه دارد چه چیزی را کنترل میکند؟ به جز نمره و فیش حقوق؟ اينجا سرعت شکلگیری سرمایهها در کل اشکال آن سرعتی غیرعقلانی دارد. زمینههایی وجود دارند که شکلگیری غیرعقلانی و سریع سرمایه را به شدت افزایش میدهند. در جامعه ایران تیپی از «غیر عقلانیت اسطوره» است و ایرانیها واقعاً عاشق اسطوره هستند. مثلاً اخیرا ایمیلی برای من آمد که بالاخره پس از 58 سال، کرسی انیشتین در دانشگاه هاروارد توسط یک ایرانی پر شد. این گونه تیترها زیاد است مثل اولین زن فضانورد كه ایرانی است. حتی سایتی هم هست که تمام این موفقیتها را فهرست کرده است.
کتاب مهم دیگري که توصیه میکنم بخوانید، کتاب «چرند و پرند» مرحوم دهخداست. در دوره مشروطه نوشته است. در آن، نامه معروفی نوشته به «آدام اسمیت» و گفته واقعاً اشتباه است که تو را پدر علم اقتصاد میدانند، زیرا تو گفتهای که پول از کار یا ارث به دست میآید. در حالی که در ایران شاه میتواند یک روز در میدان توپخانه تمام سلاحها را حراج کند و روز بعد همان جا اعلام کند که هر کس سلاح داشته باشد باید سه برابر قیمتی که دیروز قیمت سلاح بود جریمه بپردازد و بدون هیچ کاری پول به دست بیاورد. بنابراین سیستم عدم عقلانیت يك سيستم بلندمدت است، اما از یک زمانی با ورود درآمد نفتی تشدید شده و انحرافات افزایش یافته است.
در بحث «میدان» هم همین اتفاق افتاده است. «میدانهای حرفهای- شغلی» ایران فاقد عقلانیت هستند و شکلگیری آنها آسیبزاست. در این جای شکی نیست که میدانها در ایران شکل گرفتهاند. میدانهایی از اساتید دانشگاه تا جراحان. اما بوردیو نمیتوانست فکر کند و به این نتیجه برسد که در کشوری كه بساز و بفروشي برجهای پایتخت به دست جراحان مغز یا قلب باشد يا کسی بتواند در روز چند نفر را عمل کند و در عین حال به فکر چکهای پاس نشدهاش باشد و شما میدانید که «اشراف پزشکان» در ایران گروهی از همین جراحان مغز و قلب هستند.
بنابراین آسیبشناسی میدانها در سطح اختلال میدانها و در سطح شکلگیری میدانها اتفاق میافتد و تامل درباره پیاده کردن این نظریه را باید به همین سو پیش برد.
این مطلب متعلق به ویژه نامه پیر بوردیو است که به زودی منتشر خواهد شد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست