پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

از کودک کشی چه می دانیم؟



      از کودک کشی چه می دانیم؟
آن تورس برگردان محمد باغی

روز تولد زمانی است که بیشترین تهدید  قتل در آن روز وجود دارد و در اولین سال زندگی نیز به شکلی خاص این خطر باقی می ماند. در واژگان سلامت عمومی، کودک کشی  به مثابه کشتن در اولین سال تولد تعریف شده است. قتل یک کودک در 24 ساعت اول زندگی اش نیز «نوزاد کشی» نام گرفته است.

 

تمرکز بر کودک کشی ها با توجه به تعداد بالای آن در مقایسه با قتل ها در سنین دیگر زندگی قابل توجیه است. این توجه همچنین بدلیل عدم وضوح و بی اطلاعی در مورد فراوانی واقعی کودک کشی قابل توجیه می شود. عدم وضوح در میان کودک کشی،  مرگ های ناشی از تغذیه، حوادث خانگی و مرگ هایی با علل ناشناخته در آمارهای مرگ و میر، در تمامی ادبیات علمی بین المللی به رسمیت شناخته شده است.

این تاملات موجب شد تا گروهی در "مرکز تحقیقات پزشکی، سلامت، سلامت ذهنی، جامعه"(Inserm)، به انجام پژوهشی در مورد «مرگ های مشکوک شیرخوارگان زیر یک سال» در بیمارستان ها و دادگاه های سه منطقه فرانسه مبادرت ورزند. این پژوهش در طول پنج سال (2000-1996) صورت گرفت و نتایج بدست آمده با آمارهای رسمی مرگ و میر در "مرکز اپیدمیولوژی علل پزشکی مرگ ها(CépiDc Inserm) منطبق بود. این پژوهش نشان می دهد که ناچیز انگاری شمار کودک کشی در کشور ما گسترده است. به این ترتیب در نتیجه تحقیق بیمارستانی می توان شمار متوسط سالانه ای در حدود 255 مورد را در مقیاس ملی مشاهده کرد در حالی که مرکز  CépiDc 17 مورد را محاسبه کرده است (برای دوره 2000-1996).

این پژوهش اجازه داد تا 80 مورد مرگ خشن و با قصد قبلی بر اساس حکم دادگاه ( که 35 مورد آن در مورد "سندروم نوزاد حمایت شده" [SBS]، 27 مورد نوزاد، 18 مورد کودک کشی پس از تولد) مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند. نوزاد کشی ها  خود به تنهایی 34 درصد از موارد را شامل می شوند، این موضوع موید آن است که اولین روز زندگی، روزی است که در آن بالاترین خطر کشته شدن قرار دارد. با این وجود چون نظریه پردازی های تشریحی در مورد این قتل ها و مواردی که بعدا پیش می آمدند( بخصوص ویژگی های مرتکبان قتل ها) بسیار متنوع تر از آن هستند که در این متن کوتاه تحلیل شوند، مجموعه کودک کشی ها را تحلیل کند: بنابراین به بررسی قتل هایی که پس از 24 ساعت اولیه زندگی واقع می شوند بسنده می شود و یکی از موارد مرگ ها بوسیله SBS (سندروم کودک حمایت شده) به صورت ویژه تعریف خواهد شد، این مورد که در پایان به آن می رسیم به خوبی چهرهای متفاوت این مبحث کودک کشی را نشان می دهد.

قربانیان و قاتلان

واقعه ای مانند قتل یک نوزاد چگونه  پیش می آید؟ همراهی دست کم سه گونه از عوامل: برخی از ویژگی های نوزاد قربانی، ویژگی های قاتلان، و به همین شکل نارسایی های سرویس هایی که مسئولیت سلامت و رشد کودکان بسیار کم سن و سال را به عهده دارند.

از قربانیان کوچک چه می دانیم؟

-         کودکانِ در معرض خطر بسیار کوچک هستند( بدرفتاری از زمانی شروع می شود که آنان فقط چند هفته سن دارند).

-         کودک کشی غالبا نتیجه یک دوره بدرفتاری طولانی روزانه است ، بویژه در مورد SBS.

-         آنها غالبا نوزادن نارس هستند (گاهی دوقلو ها) و غالبا در هنگام تولد در بیمارستان بستری بوده اند.

-         خواهران و برادران عموما قربانی یک نوع از بدرفتاری ها هستند که غالبا کشنده اند.

از مرتکبان این اعمال چه می دانیم؟

-         آنها تقریبا همیشه والدین هستند.

-         موارد ابتلا قطعی به بیماری های ذهنی حاد بسیار اندک است (شش مورد در کل پژوهش "اینسرم") اما در مقابل، بسیاری از این افراد خود دوران کودکی ای داشته اند که به گونه ای تاسف برانگیز نشان از اعمال خشونت ( بویژه در مورد SBS)، تحقیر و ضعف های روحی داشته است.

-         این والدین انتظارات غیر واقعی دارند و درکی از توانایی های یک بچه کوچک ندارند.

-         تمامی طبقات اجتماعی مبتلا هستند، زیرا عوامل روانی احساسی بر عوامل اجتماعی اقتصادی اولویت دارند.

در مجموع اکثر قربانیان کودک کشی بوسیله متخصصینی که هیچ چیز را نمی دانستند و نمی خواستند ببینند «تحت درمان دارویی» بوده اند. برخی از این کودکان، برادر یا خواهر، گاهی اوقات نیز بوسیله دادگاه یا سرویس های اجتماعی که نمی توانستند مرگشان را مانع شوند،  شناسایی شده بودند.

همچنین پژوهش "اینسرم" (Inserm) امکان تکذیب برخی از کلیشه های خطرناک مانند فرضیه دال بر تجمیع بدرفتاری/شکنندگی، یا اعلان این که  SBS (سندرم کودک حمایت شده) نمی تواند بدرفتاری را تشخیص دهد  فراهم آورد.

در پایان، کلید پیش گیری از کودک کشی در مجموعه راهبردهایی وجود دارد که وابستگی فوری بین والدین و نوزاد را مساعد می کند، و سیکل ناشایست تداوم فرا نسلی خشونت را قطع می کند.

 

زندگی و مرگ  "ج" (شش ماهه): روز شمار یک مرگ اعلام شده

"ج" تولدی پیش از موعد- نارس داشت. او در بخش نوزادان به مدت 13 روز بستری شده بود، برعکسِ برادر دوقلوی او (ج 2)، که با مادرش به بخش مراقبت های بعد از زایمان وارد شده بود.  زندگی "ج" از هنگام تولدش با زخم های مختلفی آذین شده بود (یک سوختگی در سن یک ماهگی بوسیله مادرش در هنگامی که او در حمام بود؛ شکستگی ران پا در پنج ماهگی بدلیل "مقاومت در برابر پدرش" هنگامی که می خواسته او را در روی صندلی اش بنشاند)، و تمامی اطرافیانش در بیان این که او یک بچه ناسازگار است که خیلی بیشتر از برادرش گریه می کند توافق داشتند. "ج" در شش ماهگی بدلیل تکان هایی که پدرش به او می دهد فوت می کند، او اول کوشش کرده تا وی را برای ساکت شدن خفه کند. معاینات پزشکی قانونی زخم های متعددی را با تاریخ های مختلف پیدا می کند، که از آن جمله یک شکستگی جمجمه و خونمردگی ها و نشانه هایی از گازگرفتگی بر روی تمامی بدن را می توان نام برد.

-         کودک کشی (در اینجا با تکان دادن) نتیجه بدرفتاری روزمره ای است که بوسیله یکی از والدین با کودک 5 ماهه صورت گرفته است.

خواهر بزرگتر که در هنگام واقعه 5 ساله است، پس از بروز علائمی (در هنگامی که او سه ماهه بود) از خونمردگی های جمجمه ای، شکستگی های دنده در تاریخ های مختلف و سوختگی هایی با سیگار، پیش مادر بزرگ پدری جا گرفته است، 

-         همان گونه از بدرفتاری که غالبا در میان خواهران و برادران تکرار می شود.

مادر که در هنگام مرگ "ج" 24 سال داشت، از خانواده ای بسیار ساده آمده بود. پدرش هنگامی که او 10 سال داشت، خودکشی کرده بود. او توسط مادری الکلی بزرگ شده بود. پدر "ج"  32 ساله، با مشاغل فصلی زندگی را می گذراند. او در خانواده ای گرم و بسیار همبسته بدنیا آمده بود، اما تمامی کودکی خود را در عزای کودکی که پس از او به دنیا آمده بود و به سرعت فوت کرده بود گذرانده بود. طبق نظر یک متخصص روان درمانی، «او اولین سالهای کودکی را با دریافت و تحمل رنج مادرش گذرانده بود. او که بسیار درون گرا و کاملا در خود پیچیده بود هیچکدام از رنج هایش را به زبان نمی آورد، تمامی سخنان پدر خوانده اش و تمامی سرزنش هایی که به او می شد و سرزنش هایی را که فکر می کرد می توانسته اند در مورد او صورت گیرند، درونی می کرد، او دائما در حال سرزنش و متهم کردن خود به سر می برد».

-         کودک کشی و بد رفتاری تمامی طبقات اجتماعی را شامل می شود. توصیف ها بیشتر در سپهر روانی- احساسی دنبال می شوند تا از جنبه عوامل اجتماعی- اقتصادی (بویژه در ضعف و نارسایی های تاثیرگذار تجربه شده بوسیله فاعلان اعمال در دوران خاص کودکی شان).

بدون آنکه بتوان از چرایی مستقیم مرگ "ج" سخن به میان آورد،  به نظر می رسد که این موضوع بسیار به نارس بودن او و ورود دیر هنگامش به خانواده مربوط باشد. تحلیل گفته های پدرش در آنجا که او دو فرزندش را مقایسه می کند، روشن کننده عدم امکان علاقه بین آنان است:«آنها اشتباها دوقلو هستند، به همدیگر شبیه نیستند و هر کدام شخصیتی متفاوت دارند. "ج2" نوزادی دوست داشتنی است که همیشه در حال خندیدن است (...) و من ارتباط بسیار بیشتری با او دارم تا با "ج"  که کاملا بر عکس اوست : او هیج کس دیگری غیر از مادرش را دوست ندارد، نمی گذارد کس دیگری از او مراقبت کند، حتی اگر من باشم، مادرم ، خواهرم، یا پرستار بچه... او نوزاد ناسازگار و پرتوقعی است». نتیجه دیگر نارس بودن در اینجا روشن می شود که  پدر"ج" سرسختی در توقعاتش در مقابل نوزاد را ثابت کرد و بویژه مسئولیت شکستگی پای وی را  که او خودش عامل آن بوده است به او نسبت داد.

-         فقدان دلبستگی از زمان تولد، علت بزرگ بدرفتاری است که با جدایی نوزاد تشدید می شود، بویژه اگر نوزادِ قربانی، یک نوزاد نارس باشد.

"ج" تا زمان مرگش ، تحت یک درمان دارویی بسیار منظم قرار گرفته بود که در جریان آن  بیش از یک ویزیت در طول هر ماه نزد پزشکی آزاد یا در چهارچوب مرکز بیمارستانی که در آنجا بدنیا آمده بود از وی صورت می گرفت. دفترچه درمانی او نشان دهنده این مطلب است و در پرونده قضایی وی موجود است. در زمینه بدرفتاری طولانی واقعی که "ج" متحمل شده بود، این دفترچه درمانی برای تشریح وقایع معمول در روند درمانی کودکی بدون مشکل رضایت بخش است که شامل رژیم غذایی، واکسیناسیون، نمودار وزن، تجویز  ویتامین د و فلور می باشد. در هنگام آزمایش چهارم ماهگی که بوسیله پزشک عمومی انجام شده بود، او وضعیت کاملا طبیعی پیشرفت حرکتی و فیزیکی را تایید کرده بود: وجود لبخند، بازی با دست هایش، تکیه بر دست با  بالا بردن سر و شانه ها در حالت دراز کشیده روی شکم ... می توان منصفانه پرسید چه می شد اگر این کودک که متحمل رنج دائمی بوده، به خوبی معاینه شده بود، و چه می شد اگر پزشک به صورت روتین  به سوالات در دفترچه بهداشت علامت «بله» بسنده نمی کرد.

-         در بسیاری از موارد تحقیق پس از مرگ یک نوزاد، ناتوانی متخصصین بهداشت در شناسایی بدرفتاری ها ( بر اساس علائم) و اقدام لازم را کاملا روشن می سازد.

 

"آن تورس" (  Anne Tursz)

متخصص اطفال، اپیدمولوژیست، مدیر پژوهش در "اینسرم"  (Inserm). او نویسنده کتابهای "فراموش شدگان، کودکان مورد بدرفتاری قرار گرفته در فرانسه و بوسیله فرانسه"، انتشارات سوی، 2010 و نیز  با مشارکت "پاسکال ژربوان- ررول" (Pascale Gerbouin-Rérolle)، کتاب  " کودکان مورد بدرفتاری. آمار و مبانی قضایی در فرانسه" انتشارات لاوازیه ، 2008 است.

 

برگردان: محمد باغی

http://anthropology.ir/node/25868