چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
زینالعابدین مؤتَمِن: ادیب و دبیر (در صدمین سال تولّد او)

به احترامِ همة دبیران ادبیّات ایران
دبیران در سیر تاریخ ایران، چه قبل و چه بعد از اسلام، طبقه یا گروهی بسیار درخور اهمیّت محسوب میشدند. آنان به امور دیوانی و دفتری اشتغال داشتند. این طبقه یا گروه، به سبب نوع کار خود، ناگزیر از احاطه بر جوانب عامّ و خاصِّ زبان و ادب، توانایی در کاربرد این دو، و نیز آشنایی با شماری از دانشهای مورد لزوم بودند.
1. دبیری در دبیرستان البرز
الف) دبیران در سیر تاریخ ایران، چه قبل و چه بعد از اسلام، طبقه یا گروهی بسیار درخور اهمیّت محسوب میشدند. آنان به امور دیوانی و دفتری اشتغال داشتند. این طبقه یا گروه، به سبب نوع کار خود، ناگزیر از احاطه بر جوانب عامّ و خاصِّ زبان و ادب، توانایی در کاربرد این دو، و نیز آشنایی با شماری از دانشهای مورد لزوم بودند. تاریخنگاران یکی از دلیلهای تداوم در تاریخ ایران را، به رغم هجوم نیروهای بیگانه و سُلطة آنان، به وجود و حضور دیوانسالاری، وزیران و دبیران ایرانی مربوط دانستهاند. امّا با ورود به دورة تجدّد، امور دیوانی و دفتریِ کشور، بهتدریج، به دستگاههای نوآیین انتقال یافت. البتّه سنخ و شاخههای این دستگاهها به گونهای بود که دیگر، دست کم به لحاظ اسم و اصطلاح، از دبیری و دبیران کهن، کمتر نشانهای بر جای ماند. با این همه، لفظ دبیر، که به معنای قلمزن و کاتب بود، در برخی زمینهها، مانند برخی گروههای سیاسی و اجتماعی، سفارتخانه ها و حوزة روزنامهنگاری وارد و حفظ شد.
ب) در چهارچوب بحث حاضر، یعنی آموزش، باید اشاره کرد که در عصر تجدّد، اندک اندک، این مقوله، چه در وجه عمومی و چه در وجه تخصّصی، در دست دولت / حکومت قرار گرفت. این دو نوع تعلیم، مشتمل بود بر سه دورة مقدّماتی، میانی و عالی. برای تمایز این دورهها از همدیگر، از برخی واژههای کهن، به صورت و معنای اصلی یا تغییریافته، بهرهیابی شد. «دبستان، دبیرستان و دانشگاه» از جملة آنها بود. در مَثَل، آموزش دورة میانی / متوسّطه در مجموعهای به نام «دبیرستان» زیر نظر معلّمانی قرار گرفت که به آنان «دبیر» گفته میشد. هر یک از دبیران به تعلیم درسهایی خاصّ به دانشآموزانی برآمدند که در دورة نوجوانی (حدود 13 – 12 تا 19 – 18 سالگی) به سر میبردند.
پ) در میان معلّمانِ دورة مورد بحث، وظیفة آموزش زبان و ادب فارسی بر عهدة «دبیران ادبیّات» بوده است. این دبیران، علاوه بر آموزش قواعد زبان ملّی و مشترک، جلوههای گوناگون معنوی و انسانیِ ادب فارسی را به شاگردان یاد و انتقال دادهاند. علاوه بر این، آنان در پروراندن و تشویق ذوق ادبی و قلمی در میان شماری از دانشآموزان نقشی به سزا داشتهاند. از این رو، دبیران ادبیّات، مستقیم یا نامستقیم، به تحکیم فرهنگ، روح و وحدت ملّی در میان نسلهایی که پس از دورة متوسّطه، به مرحلة آموزش عالی و عرصة زندگی اجتماعی وارد شدهاند، بسیار یاری رساندهاند. بدین ترتیب، دبیران ادبیّات را باید به حقّ، مشعلداران فروتن فرهنگ ایران در عصر تجدّد دانست.
ت) زینالعابدین مؤتَمِن (خرداد 1293 – تیر 1384) یکی از این مشعلداران فروتن فرهنگ ایران محسوب میشود. اجداد او در شهر خویِ آذربایجان سُکنی داشتند. آنان، از حدود پایان دورة صفوی، ابتدا به کاشان، و سپس به تهران مهاجرت کردند. خود وی در این شهر زاده شد. دو دورة متوسّطه و عالیِ کالج امریکایی البرز را به پایان برد. همچنین، به ترتیب، دورههای لیسانس (کارشناسی) زبان انگلیسی، و زبان و ادبیّات فارسی را در دانشسرای عالی (1319) و دانشکدة ادبیّات تهران (1323) گذراند. از همان هنگام فراغت از تحصیل متوسّطه (1315) تا سال 1358 به تدریس در کالج البرز پرداخت. در آغاز، مدّتی کوتاه، زبان انگلیسی، و سپس، در بخش اعظم این سالها، زبان و ادبیّات فارسی تدریس کرد. به موازات تدریس در کالج البرز، که از سال 1319 دبیرستان البرز خوانده شد، در دبیرستانهای دارالفنون، رازی، ایران (دخترانه) و نوربخش (دخترانه) هم مشغول به تعلیم این رشته بود. نام چند تن از دانشآموزان او در سالهای مختلف تدریس از این قرارست: داریوش آشوری، نادر ابراهیمی (1387 – 1315)، فرّخ امیرفریار، سیّد عبدالله انوار، بهرام بیانی، بهرام بیضایی، عبّاس پهلوان، ولیالله درودیان، محمّدرسول دریاگشت (1387 – 1315)، هاشم رجبزاده، محمّدعلی سپانلو، خسرو سینایی، علی قیصری، محمّدعلی همایون کاتوزیان، عبدالله کوثری، جمشید گیوناشویلی (بعدها از ایرانشناسان گرجستان شد) و جهانگیر هدایت.
ث) مؤتمن «درست، منظّم، مرتّب و بدون اتلاف وقت» درس میداد. به معنی کردن لغتها اکتفا نمیکرد: «تجزیه و تحلیل میکرد. مَثَل میزد. شاهد از جای دیگر میآورد. مقایسه میکرد». علاوه بر این، «کلاس انشاء مؤتمن استثنایی بود». هر دانشآموز میبایست در هر ثلث، سه انشاء بنویسد. وی همة انشاءها را چه به صورت شفاهی و چه به شکل مکتوب نقد و بررسی میکرد. «سعی میکرد قویترین استعداد شاگردانش را تقویت کند: آن که قصّهپردازست، قصّه بنویسد و آن که به نقد ادیبانه بیشتر تمایل دارد، استعداد نثرنویسی و تحلیل ادبی خود را بپرورد» (کاتوزیان، هشت مقاله، ص 98؛ همو، طرحی از سیمای یک استاد، صص 60 – 59).
ج) از نظر شخصیّت، «محجوب، ملایم، اصولی و منطقی» بود. دانشآموزان «چه در رو و چه در قفایش، جانب احترام را نسبت به او» از دست نمیدادند (کاتوزیان، طرحی از سیمای یک استاد، صص 60، 55). با شاگردان قدیم و جدیدش معاشرت میکرد. دیدارها گاه در خانة اجدادی کهن وی بود (ساخته شده در سال 1262 ش در کوی نوریزادة ناحیة پامنار تهران، که جزء فهرست آثار ملّی ثبت شده)، و گاه در کافة نادری، پاتوقش: «در معاشرت، معلّمی نمیکرد. رابطهاش رابطهای برابر بود». البتّه، «از نظر جهانبینی و منش و رفتار، فردی سنّتی بود. امّا برخی خصوصیات متفاوت با افراد سنّتی داشت. اهل تعارف و حشو و زواید در حرف زدن نبود. میدانست دنیا رو به تغییر دارد و مرتّب نباید به گذشته نگریست. مردی تَر و باز به روی حرفهای نو بود» (امیرفریار، صص 48 – 47). به طور کلّی، مؤتمن در مقام «نمونهای شایان توجّه از اعتدال طبع و شیوة متعارف زندگی، به سهولت، معیارهای بالایی را از لحاظ آموزش پایدار» نگه داشته بود (قیصری، 2006، ص 83).
2. آفاق را گردیدهام، مهرِ بُتان/وطن ورزیدهام
چ) این «مرد دبیرپیشه» (تعبیر از ناصرخسرو) به تفرُّج در اطراف و اکناف جهان بسیار علاقه داشت. صرف نظر از سالهای کهولت، پای پیاده به جاهای بسیار زیادی سَرَک کشید. میگفت جز یکی از استانها، اغلب نقاط ایران و «قسمت عمدة نیمکرة شمالی» جهان را با وسواس و گاه مکرّر دیده است (دیداری دوستانه، ص 50). بیشکّ، لذّت این همه سفر برایش بیرون از وصف بوده است. امّا از آنها جز «سه هزار اسلاید و ده ساعت فیلم متحرّک»، هیچگونه یادداشت و سفرنامهای بر جای نمانده است (دیرینهتر از البرز، صص 25 – 24؛ دیداری دوستانه، صص
51-48). بدبختانه، به یادداشتبرداری و سفرنامهنویسی عقیده نداشت. البتّه، در این موضوع، هم جای تحسُّرست هم جای انتقاد.
ح) مؤتمن هیچگاه گِرد تکاپوهای سیاسی نگشت. امّا به طبع، در این زمینه برای خود، آرایی داشت. در دورة نوجوانی، او و احسان طبری (1368 – 1295) از جملة دوستان بسیار صمیمی یکدیگر بودند. مدّتی بعد، انور خامهای هم به این دو پیوست. از این رو، پس از شهریور 1320، شروع آزادیهای سیاسی و اجتماعی، و تشکیل حزب توده، با دوستانش در این حزب مرتبط بود. حتّی به تعبیر خود «چند درصدی گرایش به آن حرفها داشت». امّا پس از ماجرای «کافتارادزه و تقاضای واگذاری نفت شمال» (1323) به تدریج، میان وی و «رفقای حزب توده شکاف و اختلاف پیدا شد». او در مقام یکی از منتقدان این حزب، به بحث و جدل با اعضا و هواداران آن میپرداخت. به نظر میرسد که مؤتمن، به ویژه، بر اهمیّت وحدت و منافع ملّی پای میفشرد. البته با وجود انتقاد، همواره، به نحوی منصفانه، شخصیّت دوست قدیم خود، طبری را، «ممتاز، معروف، فوقالعاده با استعداد و یک تیپ برگزیده» تلقّی میکرد. هرچند، در میان سوسیالیستهای ایرانی، «بیش از همه» به خلیل ملکی (1348 – 1280) عقیده داشت. میگفت که همة آثار ملکی را «با اعتقاد» خوانده است: «متأسفانه کوبیدندش. بدنامش کردند. انواع و اقسام اتّهامات به او بستند. بیچاره دق کرد و با ناکامی مُرد» (دیداری دوستانه، صص 59، 40 – 38، 28). مؤتمن، کم و بیش، در زمرة محافظهکاران قرار میگیرد. امّا او «محافظه کار اصیلی» بود که «عقیدهاش را پنهان نمیکرد و حاضر بود بهای آن را نیز بپردازد» (امیرفریار، ص 47).
خ) مؤتمن در نیمة دوم دهة 1310 با داستان تاریخی آشیانة عقاب شناخته شد (با توجّه به گرایش تحلیلی و تحقیقیام، توانایی پرداختن به این اثر را ندارم). او در همین دهه، به سرودن شعرهای فکاهی و طنزآمیز هم رغبت نشان داد. آیا میتوان آآیآآآآ
بر اساس چند نمونهای از این شعرها که در مجموعة برگی چند از دفتر زندگی (1345، 80 ص) نقل شده، دربارة آنها داوری کرد؟ اگر بتوان چنین کرد، باید گفت که این نمونهها (برگی چند، صص 80 – 77) بیشتراز طبع روان گوینده حکایت میکند:
«چون نداری تاب رزم زورمندان، لاجرم
هر که را بیزوریابی در مقام زور باش»
(برگی چند، ص 77)
همچنان که شاعر، خود اشاره کرده، در این دسته از شعرهایش نشانههایی از سبک هندی دیده میشود. در دیگر سرودهها چهطور؟ در دیگر سرودهها این نشانهها اندک، و تمایل شاعر بیشتر به سبک عراقی، منتهی سبک عراقیِ نزدیک به وقوعگوییست. شاید بتوان گفت که از میان همعصران، تا حدّی شیوة محمّد حسین شهریار حدود (1367 ـ حدود1285) در شعرهای عاشقانه را به ذهن خواننده تداعی میکند. شاعر / راوی بیشتر در پی ثبت دقیق حالتهای روحی خود (از راز و نیاز با معشوق گرفته تا عجز و لابه به درگاه او) در چهارچوب «آواها و ایماها»ی (تعبیر از محمدعلی اسلامی ندوشن) موجود در بافت زبان شعر عاشقانة فارسی، قلمرویی از سدة هفتم تا سدة دهم قمری، یعنی از سعدی شیرازی تا وحشی بافقیست. بدین ترتیب، در مجموع، ارجاع بیرونی شعرها، گاه نمایان، گاه بسیار نمایان، و اغلب، حاکی از حضور تجربههای عینی جلوه میکند:
«ای مهر و مهِ مؤتمن ای لُعبت طنّاز
آخر دل سنگین تو خواهان که گردد؟»
(برگی چند، ص 7)
«بُتان که نغز و دلآویز و شوخ و عیّارند
چه باشد ار دل عشّاق را به دست آرند»
(برگی چند، ص 8)
«آن گل تازه که پنهان به مَنَش لطفی هست
یارب از چشم حسود چمنش بد مَرَساد»
(برگی چند، ص 11)
«از آن چه در بدِ من با تو گفت دشمن من
به جان تو که اگر روح من خبر دارد»
(برگی چند، ص12)
«فرقیست بین شعر من و شعر شهریار
چون فرق شهریارِ وی و شهریار من»
(برگی چند، ص 15)
«از لُعبت حصاری با مؤتمن چه گویید
کآتش به جان او زد این لُعبت فراری»
(برگی چند، ص 19)
«این نغمههای دلکش او نیست بیدلیل
یارب به دام کیست گرفتار، یار ما»
(برگی چند، ص 32)
ای دل، وفا مجوی ز معشوق حزبباز
کاو را به جز به کوی سیاست گذر نبود»
(برگی چند، ص 55)
«صبا بگوی به آن ماهروی چرخنشین
که همچو باد به سرعت ز پیش ما مگذر»
(برگی چند، ص 57)
د) شاعر، گاه به جای شعر، با نثر شمّهای از حالتهای عاشقانة خود را بازگفته یا در تحلیل و تبیین آنها کوشیده است. نیاز به گفتن نیست که این نثرها، اغلب، نالازم جلوه میکند. امّا صاحب این قلم، علاقهمندست که در تحلیل و بررسی این شعرها و نثرها به دو دلیل قدری احتیاط کند. دلیل نخست آن است که شاعر و نویسندة مجموعة مورد بحث، این شعرها و نثرها را به صورتی خصوصی، یعنی فقط برای دل خود چاپ کرده و در اختیار دوستان و آشنایان نزدیکش قرار داده است (نسخهای که من خواندهام، از آنِ یکی از این دوستان، حسن رهآورد: 1391 – 1294، بوده و به کتابخانة مجلس انتقال یافته است). دوم آن که مقدّمة کتاب، ذیل عنوان «روی سخن با صاحبدلانست»، با این عبارت شروع میشود: «من شاعر نیستم، دعوی نویسندگی هم ندارم». امّا بنا بر اصرار دو تن از دوستانش، هر دو از دبیران دبیرستان البرز، این شعرها و نثرها را «برای یاران و سرورانی که بیش و کم از لطف و عنایتشان برخوردار» بوده، منتشر کرده است. (برگی چند، صص 5 – 3). نام این دو دوست، مصطفی سرخوش (صاحب این بیت: به یزدان که گر ما خرد داشتیم ــ کجا این سرانجام بد داشتیم) و مهدی زرّینقلم (گویندة این بیت: دریغا جوانی چو آهو به دشت ــ به هم تا زدم چشم، از من گذشت) است.
ذ) صرفنظر از سرودههای بالا، دو شعر دیگر در مجموعة مؤتمن جلب نظر میکند. یکی از این دو شعر، قطعهایست رثایی در سوگ شریعت سنگلجی (1322 ـ حدود 1271). شاعر در این شعر از درگذشتِ «راهنمای» خود در «بحبوحة گرمی افکار و احساسات مذهبی»، افسوس خورده و در بیت پایانی، مادّه تاریخِ وفات این عالِم نواندیش دینی را ثبت کرده است. البتّه، ردیفِ اسمی قطعة مؤتمن، «دریغ از آن همه علم»، پای حرکت قطعه را، به طبع، تا حدود زیادی، آرام / کُند ساخته است:
«چو رو بتافت شریعت ز تنگنای جهان
خروش خاست زکیهان، دریغ از آن همه علم»
(برگی چند، صص 64 – 63)
در مقابل، در شعر دوم، شاعر با ردیفی فعلی (البته، در بیت دوازدهم، در جناسی تامّ، ردیف از فعل به اسم تبدیل میشود) شور میهندوستانة خود را به خوبی القاء و مؤکّد کرده است. این شعر، که به خلاف دیگر شعرهای این مجموعه در سبک خراسانیست، حاصل دیدار اوست از تخت جمشید و دیگر محوطّههای باستانی استان فارس در بهار سال 1326. قالب این شعر قطعه است. امّا وزن، واژگان و نحو این زبانِ شعر، گرایشی گریزناپذیر به مثنویها و قصیدههای حماسی یا فاخر دارد. 9 بیت از این «قطعة» تأثیرگذار 13 بیتی را نقل میکنم:
«زهی کاخ جمشید کیوانْ طراز
که گردونْش با چرخ همبر نهاد
فَری تختگاه فلک پایگاه
که بُنگاه بر چرخ اخضر نهاد
عجب نیست گر خاکساری چو من
سر عجز بر خاک این در نهاد
بر این آستان، سر ز روی نیاز
بسی همچو خاقان و قیصر نهاد
ز خاقان و قیصر شگفتی مدار
که گردون بر این آستان، سر نهاد
چو تاجیست ایران که کیهانخداش
اَبَر تارک هفت کشور نهاد
[...]
بر این خطّة پاک مینوسرشت
پرستشگهی نغز، داور نهاد
من و بوسه بر خاک این بارگاه
ندانم تو را چیست اندر نهاد
به دل اندرم، مهر ایران، خدای
ز بنیاد با شیر مادر نهاد»
(برگی چند، صص 66 – 65)
3. چنین گفت آن ادیب نکتهپرداز
ر) به نظر میآید که مؤتمن پس از فراغت از تألیف داستان تاریخیاش، از حدود نیمة دهة 1310 تا اواخر دهة 1330، تکاپوهای قلمی و ادبی خود را بر شناخت جوانبی از شعر فارسی متمرکز کرد. حاصل این تکاپوها، علاوه بر دو منتخب الفبایی و موضوعی از شعر صائب، تحلیلی تفصیلی از زندگی و شعر صائب تبریزی (در اشعار برگزیدة صائب، 1320؛ ویرایش دوم با عنوانِ گهرهای راز از دریای اندیشة صائب، افشاری، 1364، صص 114 – 3) و نیز تحلیلهایی تفصیلیتر از شعر فارسی (یکی با عنوانِ شعر و ادب فارسی، 1332؛ چ 2، افشاری، 1364، 375 ص؛ و دیگری با عنوانِ تحوّل شعر فارسی، 1339؛ چ 4، طهوری، 1371، 414 ص) است. میکوشم تا بر اساس ویرایش / چاپهای متأخّر از این سه تألیف، و نیز شماری از آرای ادبی و فرهنگی مؤلّف در چند گفتوگو، نوشته و نامه، از «مؤتمنِ ادیب» یاد کنم.
ز) محتوای مقدّمه بر دیوان صائب را شاید بتوان به چهار قسمت تقسیم کرد: شناختی از زندگی، مسافرتها و آرامگاه او (صص 31 – 19)، شناختی از آراء، روحیه، عقیده و رفتار شاعر از ورای شعرهایش (صص 62 – 31) مشتمل بر: خوشبینی و نظر صائب نسبت به شاعران گذشته و معاصر، صائب و شاعران عصر در قهوهخانه، حسودان و طاعنان او، شهرت و مفاخره، بادهگساری و موادّ مخدر در شعرش، اخلاق و عقاید او، و تأثیر محیط بر آنها)، شناختی از فراز و فرودهای زیباییشناختی شعر صائب (صص 86 – 62 ، شامل نظرهای مؤلّف و دیگران)، شناختی از سیر و ویژگیهای سبک هندی و بحثهای پیرامون آن (صص 114 – 87).
ژ) کتاب شعر و ادب فارسی شناختی از این زمینهها و موضوعها در شعر فارسی، اغلب با زیر فصلهایی چند است: مدح، تقاضا و استعطاف، رثاء، وصف، تصوّف، شعر اخلاقی، شعر فلسفی، شعر روایی، غزل یا حسب حال عاشقانه، شعر خَمری، ساقینامه، مناظره و سؤال و جواب، حماسه و مفاخره، شکوا، اعتذار، هجا و هزل و مطایبه، لُغز و معمّا و مادّة تاریخ و سایر تفنّنات ادبی. همچنین، کتاب تحوّل شعر فارسی شامل دو بخش است. بخش نخست، شناختیست از «اقسام شعر فارسی» (صص 128 – 7) در 7 فصل: قصیده، ترجیعات و مسمّطات، قطعه، غزل، رباعی و دوبیتی، مثنوی، اقسام دیگر شعر. هر یک از این فصلها زیر فصلهایی هم دارد. مؤلّف در بخش دوم، سیر تحوّل قصیده (صص 198 – 129) و سیر تحوّل غزل (صص 400 – 199) را به صورتی تفصیلی طرح و بررسی میکند. هر دو کتاب مورد اشاره با معنای لغتها و نامهای دشوار و دور از ذهن پایان میپذیرد. چنانکه پیداست، مؤلف در کتاب نخست، کمابیش به ساختار محتواییِ شعر فارسی، و در کتاب دوم به ساختار شکلی آن پرداخته است.
س) مؤلف در دهة 1330 بر این نظرست که «پیشینیان ما در وادی تحقیقات و تتبُّعات ادبی، گامی، چنان که باید، نفرسودهاند». علاوه بر این، در دورة تجدّد «بر اثر نظم کهنه و فرسودة کتابهای درسی و شیوة خشک و نادلپذیر بیشتری از معلّمان، شاگردان، آنچنان که باید، شوق و رغبتی» نسبت به ادب فارسی ابراز نمیدارند (شعر و ادب، ص 3). در واقع، «موضوعات اساسی و مهمّی چون مسئلة سبکشناسی و نقد ادبی و علل پیدایش ادوار و مکاتب مختلف و تأثیر حکومتها و ترقّی یا انحطاط شیوه یا شیوههایی در زمینة شعر و شاعری و موضوعات دیگری نظیر آن، تقریباً در نوشتههای آنان مسکوت مانده است» (تحوّل شعر، ص 4). بدین ترتیب، وی «با همة ناآزمودگی و عدم بصیرت، به سائقة ذوق طبیعی و به اتّکاء شور و حرارتی» که در یاد گرفتن و یاد دادن داشت، کوشید کتابهایی که «سلسلهجنبان ذوق و قریحة نوآموزان شود» (تحوّل شعر، ص 4) تألیف کند.
ش) به نظر میآید که مؤتمن مطالعة دیوانهای شاعران را با دقّت و حوصلة لازم و کافی انجام داده باشد. انتظام و طبقهبندی کلّی و جزئی نکتهها و تحلیلها نیز اغلب، درخور توجه یا پذیرش است. البتّه، تفصیلِ شماری از مطالب را شاید بتوان به وجه آموزشیِ تألیف مرتبط کرد. در مجموع، میتوان گفت که مؤلّف، بحثهای خود را به صورتی خواندنی، و نه خشک و بیروح، پیش بُرده است. یعنی فقط به «مظروف» نیاندیشیده و «ظرف» را هم در نظر آورده است. به ویژه، نقلِ نمونههای مختلف و متنوّع از شعرها، بر گیرایی و جذّابتر شدن تحلیلهایش افزوده است.
ص) زیباییها، ظرافتها و شگردهایی که در شعر فارسی وجود دارد، به سبب زمینههای فرهنگی و روحی، برای اغلب ایرانیان و فارسیزبانان هوشرُباست. برای منتقدان و محقّقان ایرانی و فارسیزبان هم در موارد متعدّد چنین بوده است. از این رو، بسیاری از آنان، مقهورِ این زیباییها، ظرافتها و شگردها، از ورود به محتوای شعر فارسی و زمینههای شکلیابی این محتوا بازماندهاند. مؤتمن در این زُمره نیست. او ضمن حفظ توجّه به برخی از سطوح زبانی و زیباییشناختی، کوشیده است تا در حدّ دریافت و قلم خود، از منظرهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی و انسانی به شعر فارسی بنگرد. او از توجّه به زمینههای زمانی هم غفلت نکرده است (به عنوان نمونه: شعر و ادب، ص 187؛ تحوّل شعر، صص 246، 236، 210). البتّه، وی در بخشی از تحلیلهای خود، دیدگاهی اخلاقی اتّخاذ میکند. در مَثَل، در هنگام اشاره به نفوذ و سهم گستردة عشق در شعر شاعران، به این دیدگاه تمایل دارد. عشق مطلوب، از نظر او، عشق پاک است و نه عشق تنکامانه (تحوّل شعر، صص 333، 310، 288، 242، 215، 24).
ض) این ادیب فرهیخته کوشیده است تا به صورتی جامعنگرانه/ فراگیر از شاعران، و دورهها و سبکهای کهن شعر سخن بگوید. در واقع، به خلاف بسیاری از صاحبنظران و ادیبان زبان فارسی، او نگاهی بیترجیح به شعر فارسی دارد (گهرهای راز، صص 68 – 67). این نظام بیترجیح، به مؤتمن یاری رسانده تا به تحلیلهایی سنجیده و دور از احساس دربارة شعر و شاعران قلمرو زبان فارسی، از سدة سوم تا سدة سیزدهم قمری، نزدیک شود. با این همه، در توصیف شعر و شاعران اهل تعبیرهای کلّی نیست، اهل سبک ـ سنگین کردن است. علاوه بر این، با تأکید بر امتیازهایی از قبیل «تأثیر» و «تنوّع» در تعیین «ارزش» سخن (شعر و ادب، صص 128 – 127، 123)، در برخی موارد، به «تفاوتِ» مراتب خوانندگان شعرهای مختلف هم اشاره میکند. مثالی میآورم. در تحلیل غزلهای عطّار نیشابوری از غلبة «جنبة معنویت و عرفان و حکمت بر جنبة عشق و بیان احساسات و حالات مادّی و روحی عاشق» در این غزلها یاد میکند. به طبع، «عشّاق دلسوخته، هیجانات و عواطف شورانگیز خود را در آن منعکس نمیبینند. از این رو، کسانی که مثلاً میتوانند از غزلیات سعدی و حافظ لذّت برند، از مطالعة غزلیات عطّار زود خسته میشوند» (تحوّل شعر، صص 233- 232). مؤتمن در مواردی چند، که البتّه اندک است، از نوع تأثیر شعرها بر خود، به عنوان یک خواننده یا شنونده، هم با قدری تحلیل یاد میکند (تحوّل شعر، صص 306، 213).
ط) مؤتمن به مطالعة متون اصلی بیش از مطالعة پژوهشهای دیگران رغبت داشت. میگفت: «من اهل این ژستهای عالمانه، که دیگران دارند، نیستم. غالباً نصف بیشتر کتاب[ها] صرف این پانویسیها میشود» (دیداری دوستانه، ص 45). البتّه، باید توجّه داشت که کار او بیشتر، تحلیل، بررسی و نقد است تا تحقیق و تتبّع. با این همه، بیشکّ، میان تحقیق و تتبّع علمیِ اصیل، و آنچه وی «ژستهای عالمانه» میداند، تفاوتهای عمیقی وجود دارد. به هر روی، تحلیلها، بررسیها و نقدهای مؤتمن فاقد کتابشناسی است. ارجاعها به صورت درون متنی یا پانویس هم در آنها حالت حدّاقلّی دارد. این ارجاعها را بر میشمارم:
○ شعر و ادب فارسی: مقالة شعر خوب (محمّدتقی بهار، صص 202 – 201)، تاریخ ادبی (ادوارد براون، ص 88)، شعرالعجم (شبلی نُعمانی، صص 284، 265، 220، 190، 151، 149، 88)، تاریخ تصّوف (قاسم غنی، ص 131)، درس گفتارهای دانشگاهی (بدیعالزّمان فروزانفر، ص 131)، شرح بر نظامی گنجهای (حسن وحید دستگردی، ص 164).
○ تحوّل شعر فارسی: مقدّمة بهار بر ترانههای روستایی ایران (حسین کوهی کرمانی، ص 90)، شعرالعجم (صص 354، 116)، سخن و سخنوران (فروزانفر، ص 143)، مقالة بازگشت ادبی (بهار، ص 178)، حافظ چه میگوید؟ (احمد کسروی، ص 309)، سخنرانی دربارة حافظ (مسعود فرزاد، ص 308)، شعر فارسی در عهد شاهرخ (احسان یارشاطر، ص 334)، جامی (علیاصغر حکمت، ص 340).
○ گهرهای راز: مقدّمه بر دیوان صائب (امیری فیروزکوهی، صص 91 – 90، 71، 27)، مقدّمه بر دیوان صائب (یونس جعفری، ص 28)، تاریخ ادبی (براون، صص 77، 65)، مقدّمه بر منتخب اشعار صائب (حیدرعلی کمالی، ص 66)، دانشمندان آذربایجان (محمّدعلی تربیت، ص 66).
ظ) در مجموع، توانایی فاصله گرفتن از موضوع مورد شناخت و تحلیل در مؤتمن اندک نیست. این نکته، یعنی نگاه از بیرون، بر توانایی عمومی او در شناخت و تحلیل شعر فارسی افزوده است. در این زمینه، میتوان به دو دلیل اشاره کرد:
1. تحصیل در دورههای متوسّطه و عالی کالج امریکایی البرز، که حدود یک دهه طول کشید، و نیز تحصیل در دورة لیسانس (کارشناسی) زبان انگلیسی دانشسرای عالی (کاتوزیان، هشت مقاله، ص93). در کالج یاد شده همة درسها، به طبع، جز فارسی و عربی، به زبان انگلیسی عرضه میشد. به احتمال زیاد، وی در درس زبان انگلیسیِ این کالج و آن مؤسسة آموزش عالی با نوع تحلیل و بررسی متنهای ادبی و فرهنگی، که در مدرسهها و دانشکدههای ایالات متّحدة امریکا و انگلستان تدریس و تأکید میشد، تا حدّی آشنایی یافته بود. مقصود، نوع تحلیل و بررسی رایج در این دو کشور، قبل از حضور منتقدان برجستهای مانند تی. اس. الیوت (1965 – 1888) و آی. اِی. ریچاردز (1973 – 1893) و جریانها و گروههایی مانند «نقد نو» و «بلومزبری» ست.
2. بی شکّ، ترجمة تدریجی مجلّدات پنجگانة شعرالعجم، تألیف شبلی نُعمانی (1914 – 1857)، ادیب مسلمان، نوآور و نکتهدان هندی، به قلم سیّد محمّدتقی فخرداعی گیلانی (1344 – حدود 1258) از زبان اردو به زبان فارسی از نیمة دهة 1310 به بعد، تأثیر مناسبی بر ذهن و زبان برخی صاحبنظران و ادیبان ایرانی بر جای گذاشت. شبلی نوع جدیدی از نگاه به شعر فارسی را در قلمروهای زبان، سبک، فرهنگ، تاریخ، جغرافیا، جامعهشناسی و روانشناسی پیشنهاد میکرد. از لابهلای آثار و آرای صاحبنظران و ادیبانی مانند نیما یوشیج (1338 – 1276) و علی دشتی (1360 ـ حدود 1273) میتوان دریافت که آنان این کتاب را خوانده و از آن بهرههایی بُردهاند. مؤتمن نیز در این زُمره است. او، خود، از اهمیت تألیف شبلی، و نفوذ آن بر خود یاد کرده است (شعر و ادب، ص 4؛ دیداری دوستانه، ص 45).
ع) به طور کلّی، دانش ادبی مؤتمن اطمینانبخش، و روش ادبیاش ابتکاری جلوه میکند. میان روش او و روش علی دشتی در تکنگاریهایش دربارة شاعران کهن، شباهتهایی بهویژه از نظر تکیه بر التذاذ ادبی دیده میشود. امّا به نظر میآید که در آثار مورد بحث، دشتی نسبت به مؤتمن، قلمی بسیار ذوقیتر، و مؤتمن نسبت به او نگاهی علمیتر دارد (مؤتمن نسبت به تکنگاریهای دشتی نظر مساعدی داشت: دیداری دوستانه، ص 34؛ دیرینهتر از البرز، ص 34؛ دربارة این تکنگاریها: شناختی از تحلیلهای ادبی دشتی، عابدی، نگاه نو، ش91، پاییز 1391، صص 108-104). با این همه، همچنان که بهتدریج آشکار شد، روش ادبی مؤتمن از روش دانشگاهیِ رایج در دهههای 1330 – 1310 هم فاصلههایی a;آشکاآشآشکآشکار مییافت. شاید بتوان گفت که او در حدّ فاصل دو روش ذوقی و دانشگاهی در دورة مورد بحث، به روشی خاصّ خود رسیده بود. البتّه، از استادانش در دورههای متوسّطه و دانشگاه، مانند صادق رضازادة شفق (1350 ـ حدود 1274)، عبدالعظیم قریب گرکانی (1344 ـ حدود 1258) و بدیعالزّمان فروزانفر (1349 ـ حدود 1276) با احترام یاد میکرد. امّا تأکید میورزید که «زیاد تحت تعلیم آنان نبودم. شاید کمی خودسر و لجوج و تکرو بودم» (به معلّمی، ص 5).
غ) نمونههای زیر از آراء و اشارههای مؤتمن، گویای جوانبی از شخصیّت، دانش، روش و حتّی بینش او در مقام ادیب است:
○ «بزرگترین نقیصة اشعار وصفی، کلّی بودن آن است. بدین معنی که شعرای ایران در وصف موضوع منظور، به شرح و بیان کلیّات پرداخته و زحمت توصیف جزئیات را، که مسلّماً باعث تشخیص و تفکیک دقیق چیزی از چیز دیگر است، به خود هموار نکردهاند» (شعر و ادب، صص 116 – 115).
○ «شعر خراسانی کاملاً درباری و منحصر به دربارست. این شعر، زبان تودة مردم نیست. زبان فاخر اشرافپسندی است که عامّة مردم به دشواری با آن ارتباط برقرار میکنند. فیالمثل ما به طور دقیق اطلاع نداریم که در زمان سلطان محمود غزنوی، مردم کوچه و بازار به چه شیوهای گفتوگو میکردند و چه شعری زبان حالشان بوده است. آیا منوچهری و عنصری و فرّخی، شاعر تودة مردم بودهاند یا خیر؟» (دیرینهتر از البرز، صص 39 – 38)
○ در دورة سلجوقی، مانند دورة غزنوی، شعر فارسی «بیشتر صبغة مذهبی داشت و به خلاف شعر دورة سامانی فاقد روح ملیّت و ایراندوستی بود [...] تنها در ضمن اشعارگویندگان آذربایجان، مخصوصاً فلکی شروانی و خاقانی، گاهگاه به اشعار و اشاراتی که کم و بیش حاکی از روح ملیّت و وطن دوستیست بر میخوریم. قصیدة خاقانی دربارة خرابههای تیسفون و ایوان مدائن شاید در نوع خود، بینظیر و منحصر به فرد باشد» (تحوّل شعر، ص 155).
○ «اگر بنا باشد شرایط طوری پیش بیاید که من مجبور به انتخاب یک شاعر باشم، آن یک نفر، سعدی است و کلیّات او» (به معلّمی، ص 11؛ با این انتخاب، او را میتوان در جوار ادیبانی مانند محمّدعلی فروغی:1321-1256، حبیب یغمایی: 1363 – 1280، غلامحسین یوسفی: 1369 – 1306 و مانند آنها قرار داد).
○ «غزلیات مولانا از لحاظ فصاحت یک دست نیست و غثّ و سمین فراوان دارد. گاهی معانی در آسمان هفتم است و الفاظ، که در حقیقت کالبد معنی است، مناسب و درخور آن نیست». او «غزلیات آتشین بسیار دارد». امّا «امروزه جز معدودی از غزلهای او، که زبانزد ارباب ذوق و حال میباشد، بقیه در زوایای خمول و گمنامی مانده» است (تحوّل شعر، صص 275، 271؛ نظر مؤتمن مربوط است به دهة 1330. البتّه، در دهههای 1380 – 1340 موقعیت غزلهای مولانا دچار تغییرهای اساسی شد: جدال با سعدی در عصر تجدّد، عابدی، دانشنامة فارس + مرکز سعدیشناسی، شیراز، 1391، صص 83 – 82، 78 – 77).
○ «ما نمیخواهیم حافظ را مانند بعضی از کوتهنظران و بداندیشان، مردی بیبند و بار و لااُبالی و قلندر بدانیم، امّا پیش از آن که او را مانند عطّار و مولوی و همگامان آنان، سالکی راهبر و منزلشناس و عارفی تیزهوش و کاردان بشناسیم، شاعری سخندان و مردی آزاده و عاشقی شیدا و رهروی پُرشور و آشنا به مشرب تصوّف و اهل دل و حال میدانیم» (شعر و ادب، ص 154). «قسمتی از اشعار میپرستانة حافظ، که متضمّن اصطلاحات بادهپرستان و میخوارانست، نه حاکی از بادهگساری و نه قابل تعبیر به تعبیرات عرفانی است، بلکه صرفاً عبارت از مصطلحات خاصّی است که در طول زمان از موضوعات ادبی شده و شعرا عموماً آن را در اشعار خود به کار بردهاند» (تحوّل شعر، ص 318).
○ «جای تردید نیست که بعد از حافظ و جامی که سلسلة استادان قدیم به آنان ختم میشود، دیگر سخنوری به عظمت قدر و وسعت فکر صائب در عرصة شعر و ادب فارسی ظهور نکرده است» (گلچین صائب، ص 1). او «متجاوز از صد و بیست هزار بیت شعر دارد و اگر همة این اشعار یا قسمت مهمّی از آن خوب و برگزیده نباشد، اقلّاً ده هزار بیت و به گفتة شادروان امیری فیروزکوهی بیست هزار بیتِ آن، یکدست، پخته و فصیح و از زمرة بهترین اشعار به شمار میرود» (گهرهای راز، ص 75).
○ همچنان که مؤتمن، خود تأکید کرده، قبل از انتشار اشعار برگزیدة صائب و مقدّمة تفصیلی او بر آن (1320)، در دهههای 1310 – 1300، حیدر علی کمالی (1328 – حدود 1250) با نشر منتخبی اجمالی از شعر صائب و تحلیلی از آن، و محمّدعلی تربیت (1318 – حدود 1256) با نگارش زندگینامهای از صائب در ضمن کتاب دانشمندان آذربایجان، پیشروان شناخت این شاعر پس از حدود دو سده سکوت دربارة او در ایران هستند (گهرهای راز، ص 5؛ به معلّمی، ص 8). شخص سوم، بیشک، خود مؤتمن است.
○ «متأسفانه، شعرای سنّتی و نوپرداز ما گرفتار تعصّبات کوری هستند که هیچ ثمری ندارد و مُضرّ است [...] نیما در شعرهای سنّتیاش عمیقاً شاعر متوسّطی است. ولی در شعر]های[ نوی نیما، تکّههای بسیار درخشانی پیدا میشود که مثالزدنی است [...] برای من شعر “ آی آدمها” یادآورشعر حافظ “شب تاریک و بیم موج” » است. «همین حالا، که تقریباً نود سال از عمرم میگذرد، هر چند وقت، این شعر نیما در گوش جانم زمزمه میشود: “میتراود مهتاب”» (دیرینهتر از البرز، صص 50 – 49).
○ «به نظر من کسی حقّ دارد واردِ عرصة شعر نو شود که شعر کلاسیک را بشناسد و در واقع، بتواند وزن را تشخیص دهد و یک غزل و یا یک قصیدة خوب هم بسراید». مهدی اخوان ثالث (1369ـ1307) «به اشعار کلاسیک وارد بود. پارهای از شعرهای خوب و ماندنی از او و بعضی دیگر، در واقع، به غنای گنجینة ادب فارسی افزوده است» (به معلّمی، ص 11؛ دیرینهتر از البرز، ص 50).
○ صادق هدایت (1330 – 1281) «یکی از برجستگان و پیشکسوتان نویسندگان ایران است و حتّی میشود گفت یک سر و گردن از دیگر همردیفان خود برتر است و حرمتش واجب» (دیداری دوستانه، ص 34). داستان «سگ ولگرد» او را، با وجود پایان «تلخ» آن، «به معنای مطلق کلمه، یک شاهکار میدانم». امّا «صمیمانه بگویم، من بوف کور را چندین بار خوانده» و «چیزی از آن در نیافتهام. شاید خداوند آن استعدادی را که به پارهای از روشنفکران داده، مرا از آن محروم ساخته است و به همین جهت، قادر به فهم مشکلات و مرموزات بوف کور نیستم. بوف کور ماحصل مالیخولیابافی هذیانآلود یک آدم هیستریک است که همه چیز را به طرف تباهی و تلخی میکشاند» (دیرینهتر از البرز، ص 33؛ نظر مؤتمن دربارة بوف کور از دیدگاه اخلاقی، و نیز دوری / بیگانگی وی از / با ادبیّات مدرن حکایت میکند).
○ احمد کسروی (1324 – 1269) «از جمله متفکّران و دانشمندانیست که به جنگ تصوّف برخاست. ولی در این مبارزه، راه افراط پیمود». به نظر میآید که کسروی «خود تا این اندازه به فساد و تباهی فلسفة تصوّف معتقد نبود، بلکه او در مقابل نفوذ و تأثیر فوقالعادة تصوّف و فسادی که از این حیث در اجتماع ایران ظاهر شده بود، این تندی و خشونت بیدریغ را لازم میشمرد [...] اگر بین نظریات آن مرحوم و حامیان متعصّب تصوّف التیامی حاصل شود و اعتدالی در عقاید و آرای طرفین پدید آید، گمان میرود بهتر میتوان در نتایج مثبت و منفی تصوّف قضاوت نمود. چه مسلّم است که تعصّب و افراط در هر چیزی آدمی را از طریق راست و قضاوت درست باز میدارد» (شعر و ادب، صص 173 – 172؛ نیز: تحول شعر، صص 324 – 309).
ف) برخی نکتههای اصلاحی یا تکمیلی دربارة آراء و آثار مؤتمن در حوزة تحلیل و بررسی ادبی از این قرارست:
○ عنوان کتاب مؤتمن در تحلیل شعر فارسی بر اساس محتوا، شعر و ادب فارسیستvh
. بیشکّ، چنین عنوانی بسیار کلّی، و قابل اطلاق بر کتابهای بسیار زیادی است.
○ در همین کتاب، دو بخش مرتبط است با «مناظره» و «لُغَز و معمّا و مادّة تاریخ و سایر تفنّات ادبی». ممکن است قدما به این نوع تقسیمبندی علاقهای داشتند. امّا واقع مطلب، این است که این دو بحث را نمیتوان با محتوای شعر مربوط دانست. آنها را باید نوعی شگرد یا روش محسوب کرد.
○ در جایی (شعر و ادب، ص 88) بیهیچ توضیحی نظر ادوارد براون (1926 – 1862) دربارة یکی از شعرهای فیضی دکنی (سدههای 11 – 10 قمری)، به عنوان «بهترین نمونة اشعار وی»، همراه سه بیت از آن نقل شده است:
«ای روشنی دیدة روشن چهگونهای؟
من بی تو تیرهروز، تو بی من چهگونهای؟»
امّا این نکته از قلم افتاده که این شعر، در واقع، استقبالیست از قصیدة مسعود سعد سلمان (سدة 5 قمری):
«ای لاوَهور ویحک بی من چه گونهای؟
بیآفتاب روشن، روشن چه گونهای؟»
○ در بحث از شعر برای لوح مزار (شعر و ادب، صص 95 – 94) به شعر پُرشهرت پروین اعتصامی (1320 – 1285) و در بخش مناظره (شعر و ادب، ص 251) به حدّ لازم، به وسعت حضور این شگرد یا روش در شعرهای این شاعر اشاره نشده است.
○ بیشک روش مؤتمن در تحلیل و بررسی ادبی، نسبت به زمان خود، نوآورانه است. امّا نوع نثر، جملهبندیهای دور و دراز و بیاعتناییاش به نشانههای نگارشی، نسبت به همین زمان، تا حدّی سنّتگرایانه جلوه میکند.
○ مؤتمن شیوة یا مکتب وقوعگویی را تا حدّی، امّا نه به طور کامل و دقیق، از سبک هندی تفکیک کرده است (تحوّل شعر، صص 385، 380، 377، 355، 351). امّا این تفکیک، به گونهایست که اشاره به شعر وحشی بافقی (سدة 10 قمری) در ذیل شعر صائب و سبک هندی قرار گرفته است! به طبع، از نظر زمانی، آن یک، باید به کلّی، پیشتر از شعر سبک هندی قرار میگرفت.
○ در بحث از «غزل در دو قرن اخیر» (تحوّل شعر، صص 400 – 398)، یعنی از آغاز دورة بازگشت تا دورة رضاشاه، بیآوردن نمونه، به کمتر از سه صفحه اکتفا شده است. نگاه مؤتمن در این قسمت تا حدّی بدبینانه است. امّا آن کمیّت و این نگاه با محتوای کتاب و دید نو سنّتگرایانة مؤتمن در زمینة شعر تناسبی ندارد.
○ اشارههای مؤتمن به فتحعلیخان صبای کاشانی (سدههای 13 – 12 قمری)، نیای مادریاش، بسیار گسترده (ر. ک: فهرست اعلامِ شعر و ادب فارسی و تحوّل شعر فارسی) و اغلب، همراه با تفخیم است. در مقابل، از قاآنی شیرازی (سدة 13 قمری) بسیار کم و آن هم با تخفیف (تحوّل شعر، صص 397، 191)، و از سروش اصفهانی (سدة 13 قمری) فقط یک بار یاد شده است. از قصیدهسرایان اواخر دورة قاجار، مانند ادیب الممالک فراهانی (1296 –حدود 1239) و بهار (1330 – 1265) هم یادی به میان نیامده است.
○ چنان که میدانیم، مؤتمن «بر سر کتاب خُلقیّات ما ایرانیان نوشتة محمّدعلی جمالزاده (1376- حدود1270) با آن نویسندة شهیر سرشاخ شد» (افشار، ص 113). کتاب جمالزاده را نمیتوان نوعی نقد یا خود ــ انتقادی از رفتار ما، ایرانیها، بلکه باید نوعی تخریب و خودزنی دانست. از این رو، نقد مؤتمن بر این کتاب، هم از نظر میهندوستی و وحدت ملّی، و هم به لحاظ علمی صحیح بود (نامههای ژنو، صص 691 – 686). البتّه، مؤتمن با پیش کشیدن زندگی خانوادگی و شخصی جمالزاده و برخی نکته های دیگر، در نقد خویش، زیادهروی کرده بود. خوشبختانه، مؤتمن متوجّه این ضعف در نقد خود شد. در مقابل، بدبختانه، جمالزاده هرگز به اشتباه بزرگ خود در تألیف این کتاب پی نبرد (اسنادی از مشاهیر، صص 436 – 430، 376 – 374؛ نامههای ژنو، صص 685، 294 – 289، 215 – 214).
ق) مؤتمن پس از انتشار کتاب تحوّل شعر فارسی (1339) جز تجدید نظر در برخی آثارش، به ویژه آشیانة عقاب و مقدّمه بر منتخب شعرهای صائب، از هر نوع تکاپوی ادبی کناره گرفت. دلیل چه بود؟ آیا انتظار داشت که در مَثَل، کتابهایش به نظام دانشگاهی ایران راه یابد و تدریس شود؟ امّا او میدانست که در این نظام، متن ادبی، اغلب به لفظ، و لفظ به معنی (آموزش) و تصحیح لفظ (پژوهش) منحصر و با آن تعریف میشود. از این رو، جایی برای آثار او، که تازه خود هم در زمرة استادان دانشگاه نبود، در دانشگاه وجود نداشت. آیا شکست در عشق و ازدواج، که در سرودههایش بازتابهایی گسترده یافته، و پیآمد آن، شاید، نومیدی (تحوّل شعر، ص 5) و «بیماری سخت مربوط به اعصاب» (دیداری دوستانه، ص 55) بود، او را به سکوت ادبی از یک سو، و سازوکار جانشینیِ آن شکست، یعنی سفرهای گسترده کشانید؟ آیا دوریاش از نوشتن، از نوع نومیدیِ رایج در میان اهل قلم و فکر در کشوری مانند کشور ما پس از دورهای نوشتن و تألیف بود: بنویسیم برای چه؟ بنویسیم برای که؟ پاسخ هر چه باشد، دربارة چهاردهه و نیم خاموشی قلمیِ زینالعابدین مؤتمن، این «ادیب نکتهپرداز»، فقط باید گفت: افسوس، افسوس!
24 خرداد 1393
کتابشناسی برگزیده
● کتابها
1. آشیانة عقاب (10 ج، سالهای 1317 – 1315).
این داستان تاریخی، در آغاز، به صورت غیرقانونی منتشر شد. نویسنده، بعدها، آن را در یک جلد تفصیلی ویرایش و منتشر کرد.
2. اشعار برگزیدة صائب (با مقدّمة تفصیلی، 1320).
منتخب شعرهای صائب بر اساس الفبای قافیه است. ویرایش تفصیلیتر آن با عنوانِ گهرهای راز از دریای اندیشة صائب (1364).
3. شعر و ادب فارسی (1332).
تحلیل و تحقیق ادبیست.
4. گلچین صائب (1333).
منتخب شعرهای صائب بر اساس موضوعهاست و به خطّ علیاکبر کاوه.
5. فارسی و دستور برای سال سوم دبیرستانها (با همکاری محمّد پروین گنابادی و دیگران، 1335).
گویا در تألیف کتابهای درسی دیگر برای مدرسهها هم سهیم بوده است.
6. تحوّل شعر فارسی (1339).
تحلیل و بررسی ادبیست.
7. برگی چند از دفتر زندگی (1345).
مجموعهایست از شعر و نثر او به خطّ مهدی زرّینقلم. به صورت خصوصی نشر یافته است.
8. گزیدة اشعار صائب (با همکاری جعفر شعار و حسن انوری، 1368).
برای تدریس در دانشگاههاست.
● مقالهها و شعرها (در نشریهها و مجموعهها)
9. از حدود اوایل دهة 1310 به بعد، بخشی از آشیانة عقاب، و نیز شعرهای فکاهی و طنزآمیز (با امضای ز. م. حاج لکلک) و مقالههایش در نشریههای امید، شفق سرخ و توفیق نشر یافت. همچنین در همین دهه، مدّتی مدیر و سردبیر بخش فارسی نشریة جوانان ایران (نشریة دوزبانة انگلیسی ــ فارسی کالج البرز / امریکایی تهران) بود.
10. البرز در گذشته و حال (در: سدهنامة البرز، به کوشش منوچهر آدمیت، 1354؛ و باز نشر در: دبیرستان البرز و شبانهروزی آن، اسدالله موسوی ماکویی، 1378؛ زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی مؤتمن، به کوشش امید قنبری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385).
11. نقدی بر تصوّف (ماهنامة آموزش و پرورش، س 47، ش ویژه، 16 مهر 1357).
این نوشته، بیاشاره به منبع، از کتاب شعر و ادب فارسی استخراج شده است.
12. نوشته / گزارش مؤتمن دربارة کتاب خلقیات ما ایرانیان تألیف محمّدعلی جمالزاده، و دو نامهاش به جمالزاده در این زمینه: اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران (ج 4: جمالزاده، به کوشش علی میرانصاری، سازمان اسناد ملّی ایران، 1381)؛ نامههای ژنو (از جمالزاده به ایرج افشار، به کوشش افشار با همکاری محمّد افشینوفایی و شهریار شاهیندژی، 1388)؛ نیز: «نامة آشتی» و «خشم ناسیونالیستی» (تجربه، دورة جدید، ش 4، شهریور 1390).
● گفت و گوها
13. پای صحبت مؤتمن (جمشید صداقتنژاد، رستاخیز، 15 دی 1355).
14. گفتوگو با نویسندة آشیانة عقاب (جهان کتاب، س 1، ش 2، آبان 1374).
15. به معلّمی عشق میورزیدم (علیاصغر محمّدخانی، حسن انوشه و ولیالله درودیان، کتاب ماه ادبیّات و فلسفه، ش 48، مهر 1380).
16. چند شیشه آبلیمو به جای حقّ تألیف: گفتوگو با نویسندة سالهای دور (امید فیروزبخش، کارگزاران، 23 تیر 1382).
این کوشندة ادبی گفتوگویی تفصیلی با مؤتمن در مجموعة «تاریخ شفاهی ادبیّات معاصر ایران» (زیر نظر محمّدهاشم اکبریانی) انجام داده است (این گفتوگو، جز قسمتهایی از آن در نشریهها، هنوز منتشر نشده است).
17. دیداری دوستانه با استاد مؤتمن و گفتوگویی دوستانهتر (علی دهباشی و ولیالله درودیان، بخارا، ش 38، مهر 1383).
18. دارالفنونیها (صنم مودی، همشهری، 4 بهمن 1383).
19. دیرینهتر از البرز (امید قنبری، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مؤتمن، 1385).
● دربارة مؤتمن روزنامهنگار
20. تاریخ جرائد و مجلّات ایران (سیّد محمّد صدرهاشمی، 4 ج، اصفهان، 1331 – 1327).
21. دربارة مؤتمن (ابوالقاسم حالت، تلاش، ش 31، آبان ــ آذر 1350).
22. مؤتمن روزنامهنگار (سیّد فرید قاسمی، بخارا، ش 38، مهر 1383).
● دربارة آشیانة عقاب
23. در شماری از پژوهشهای مرتبط با تاریخ داستاننویسی ایران یا مقالههایی که دربارة مؤتمن نوشته شده، به اجمال یا تفصیل به این داستان تاریخی اشاره شده است: فرانسیسک ماخالسکی، بازیل نیکیتین، وِرا کوبیچکوا، یحیی آرینپور، محمّدعلی سپانلو، محمّدعلی همایون کاتوزیان، حسن میرعابدینی، علی قیصری، محمّد غلام (= محمّد پارسامنش)، کامران سپهران و چندین تن دیگر.
● از نگاه دوستان و آشنایانش
24. هفتاد و سه سال دوستی (منوچهر ستوده، بخارا، ش 38، مهر 1383).
25. فضل تقدّم (منوچهر آدمیت، همان).
26. زینالعابدین مؤتمن (ایرج افشار، در: تازهها و پارههای ایرانشناسی / 43، همان).
27. راهیان سفر بیبازگشت: زینالعابدین مؤتمن (محمدعلی اسلامی ندوشن، هستی، دورة 2، س6، ش6، پاییز 1384).
28. گفتوگو با هوشنگ پیرنظر (نقد و بررسی کتاب تهران، ش 21، آذر ـ دی 1386).
29. خاطرات سالهای خدمت: در دبیرستان البرز (جلال متینی، ایرانشناسی: ایالات متحدة امریکا، س23، ش1، بهار 1390).
● در قلم شاگردانش
30. به یاد آن که ... گفتن و شنیدن آموخت (فرّخ امیرفریار، جهان کتاب، س 10، ش 200، آذر 1384).
31. یادی از خدمات مؤتمن (سیّد عبدالله انوار، بخارا، ش 38، مهر 1383).
از شاگردان مؤتمن در نخستین سالهای دبیریست.
32. ما و مؤتمن (بهرام بیانی، همان).
33. In Memoriam; Zein al Abedin Motamen: Teache, Writer and Critic (Ali Gheissari, Iranian Studie, Vol. 39, No. 1, March 2006).
34. Motamen, Zein al Abedin: A Teacher, Writer and Scholar of Persian Literature (A. Gheissari, "Iranica Website", Last updated: May 30, 2012).
35. آدم و معلّم در زینالعابدین مؤتمن (محمدعلی همایون کاتوزیان، بخارا، ش 38، مهر ـ آبان 1383؛ بازنشر در: «هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، کاتوزیان، 1385).
36. طرحی از سیمای یک استاد (م. ع. ﻫ.. کاتوزیان، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مؤتمن، به کوشش امید قنبری، 1385).
37. Alborz and its Teachers (M. A.H. Katouzian, Iranian Studies, Vol. 44, No.5, 2011).
برگردان فارسی آن: البرز و معلمان آن (ترجمة فرزانه قوجلو، بخارا، ش74، بهمن ـ اسفند 1388).
* عنوان سه بخش مقالة حاضر، به ترتیب برگرفته شده از این سه بیت است:
«کیام اکنون؟ یکی آواره از عشق
دبیری در دبیرستان البرز»
(مهدی حمیدی شیرازی)
آفاق را گردیدهام، مهر بُتان ورزیدهام
بسیار خوبان دیدهام، اما تو چیز دیگری»
(امیرخسرو دهلوی)
«چنین گفت آن ادیب نکتهپرداز
که درس عاشقی میکرد آغاز»
(وحشی بافقی)
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی انسان شناسیو فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست