سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

پستی و بلندی روایت برای کودکان در ادبیات و سینما



      پستی و بلندی روایت برای کودکان در ادبیات و سینما
سارا جمال‌آبادي

می گویند "اگر درخت ها را نشناسی در جنگل گم شوی و اگر داستان ها را ندانی در زندگی" با این نگاه دانستن داستان ها مهم می شود و روایت آنها برای کودکان مهم تر ؛تا جایی که دکتر امیر علی نجومیان عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی و معاون پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی در سخنرانی که در نشست های هفتگی شهر کتاب داشت به اهمیت روایت کردن برای کودکان اشاره می کند و می گوید"اغلب کودکان از طریق روایت به شناخت خودشان و دنیای اطرافشان دست پیدا می کنندو قوه تفکر هر فردی توسط ساختار روایت ساخته می شود ؛روایت هایی که تاثیرشان در دوران کودکی بسیار بیشتر است تا جایی که فرایند یادگیری اغلب با استفاده از روایت کردن شکل می گیرد.روایت هایی که از سویی دستگاه خلاقیت کودک را حرکت می دهند و هدایت می کنند و از سویی دیگر قدرت خلاقیتش را بالا می برند." اما چگونه باید برای کودکان روایت کرد؟چگونه باید داستان ها را برای آنها به تصویر کشید که خلاقیتشان را رشد دهد؛آنها را به جلو حرکت دهد و به شناخت از زندگی برساند؟ در عصر ارتباطات و ریخته شدن دیوارهای مابین فرهنگ ها و جغرافیاهای مختلف به واسطه دسترسی به اینترنت ؛در عصری که کودکان دایره کلام و دانستنی های شان از زندگی گاه تنه می زند به دانسته های نسل های قبلی ؛چنته داشته های ما در ادبیات و سینما چقدر پر است که بتواند روح جستجوگر کودکان امروز را سیراب کند؟ روایت ما برای کودکان این عصر چگونه باید باشد و چگونه نباید باشد؟ اگر در جامعه خودمان روایتی وطنی و داخلی برای کودکان نداشته باشیم و سینمای جهان؛کتاب ها و داستانهای خارجی تنها خوراک بچه ها باشند چه اتفاقی خواهدافتاد در ادامه این بحث را با کارشناسان و متخصصان این حوزه مطرح کرده ایم. علی اصغر سید آبادی نویسنده ؛ منتقد ادبیات کودک و سردبیر پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان به تخیل کودکان سقف نزنیم کتاب های «‌چه کسی کلاغ را اختراع کرد؟» «شاهزاده‌ی بی‌تاج و تخت زیرزمین» «روزها دیوها از آدم‌ها می‌ترسند» «قصه های شیرین مغزدار»«داستان فکر ایرانی» «مجموعه ترانه بازی » «بادکنک به شرط چاقو» و...همچنین مقالات بدن کودک و پایان پذیری ادبیات کودکان؛نگاه ایرانی به پایان ادبیات کودک ؛ ادبیات کودک و نوجوان و هویت تجویزی گوشه ای از کارنامه علی اصغر سید آبادی نویسنده ؛روزنامه نگار و منتقد ادبیات کودک در این سال های اخیر است. سید آبادی در پاسخ به این سوال که اصلا روایت کودکانه چیست و آیا اصلا روایتی متمایز از روایت بزرگسالانه به نام روایت کودکانه وجود دارد؟ می‌گوید" همان‌طور که در بحث نظریه و نقد ادبی و هنری بحثی به نام روایت زنانه وجود دارد، فکر می‌کنم که روایت کودکانه هم وجود دارد." او درباره ویژگی هایی که این روایت را می سازد و از روایت های دیگر متمایز می کند هم عنوان می کند"ویژگی اصلی کودکان تخیل مهار نشده آنان است در حالی که تجربه ما بزرگترها باعث می شود تا به تخیل ما مهاری زده شود.؛تجربه‌ها به ما می‌گویند که این خیال تا چه سقفی می‌تواند واقعیت بپذیرد و ما کم‌کم آدم‌هایی واقع‌گرا، محافظه کار و پذیرنده آنچه هست می‌شویم. از سوی دیگر تجربه به ما در فهم پدیده‌ها کمک می‌کند، اما کودکان تجربه کمی دارند و به همین دلیل تخیلشان مهار نشده است.ما امور را به کمک تجربه می‌فهمیم، اما کودکان به کمک تخیل با پدیده ارتباط برقرار می‌کنند و به نظر من نکته کلیدی در تفاوت "فهم و ارتباط" کودکان با آدم بزرگها است. او هدف فهماندن موضوعات مختلف به کودکان را به جای ارتباط برقرار کردن با آنها مشکل مهمی می داند ادبیات و هنر ما گریبانگیرش است و می گوید "ما به جای ارتباط برقرار کردن با کودک دنبال فهماندن موضوعات مختلف به کودکان هستیم در حالی که با این کار کودکان را با محصولی که ارایه می دهیم محدود می کنیم و جا برای تخیل او نمی‌گذاریم و اگر دقت کنیم می بینیم بیشتر آثار تولید شده برای کودکان با این دید تولید شده‌اند.در حالی که وقتی از موضع «فهماندن» بیرون بیاییم و به «ارتباط» بیاندیشیم، ممکن است حتی اثری داشته باشیم که کودکان قصد و نیت سازنده را نفهمند اما با آن ارتباط برقرار کنند؛برای آن ماجرایی بسازند و از آن حرف‌هایی را بیاموزند که با حرف سازنده فرق دارد اما این اتفاق در حوزه تخیل آنها می‌افتد و این اتفاق بسیاربسیار مهم‌تر از آثاری است که هدفشان تنها این است که" بچه‌ها چیزی را بفهمند"! این نویسنده کودک نوجوان درباره قهرمان سازی و دوگانه سازی در روایت برای کودکان هم عنوان می کند"داستان‌هایی که قهرمان دارند، مبتنی بر دوگانه‌سازی‌ خوب/بد، فقیر/غنی، وزشت و زیبا هستندکه با این دوگانه‌سازی از گام اول کلیشه‌ای ساخته می شود که تقریبا همه می‌دانیم چه کسی باید پشیمان شود؟ چه کسی باید برنده شود؟ چه کسی باید ببازد؟او با عنوان این مسئله که "نمی‌خواهم بگویم نباید چنین داستان‌ها یا فیلم‌هایی باشد،"این سوال را مطرح می کند" آیا ما نمی‌توانیم ادبیات و هنری داشته باشیم که در آن مسابقه‌ای، دعوایی، اختلافی میان دوگانه‌های مرسوم نباشد؟" او هنرمندانی حوزه کودکان بیش از اینکه متعهد به تجربه‌های زیستی خود باشند، متعهد به تجربه‌ها و تخیل‌ کودکانه می داند و می گوید" این تجربه و تخیل هم به طور ذاتی می تواند وجود داشته باشد و هم می تواند به صورت اکتسابی بدست بیاید .ما در دنیای ادبیات و هنر کودکان هر دو نوع اش را داریم و چه بسا کسانی را که ترکیبی از این دو را همزمان به کار برده‌اند نیز داشته باشیم. گروهی با تمرین و گروهی بنابه وجوه شخصیتی‌شان مثل کودکان به دنیا نگاه می‌کنند و نگاهشان را به زبان کودکانه بیان می‌کنند و به مسایل کودکان توجه دارند. گروهی هم این موارد با مطالعه و تحقیق می آموزند و ارتباط مستقیم با کودکان می گیرند. بعضی هم ناخواسته وارد دنیای کودکان می‌شوند و در این دنیا می‌مانند یا نمی‌مانند. مثلا نمونه‌اش کیومرث پوراحمداست. او خود را هیچ‌گاه فیلمساز کودکان نمی‌داند اما او فیلمساز کودک و نوجوان است و تعدادی از بهترین فیلم‌های کودکان را ساخته است. سید آبادی در باره نوع روایتی که این سالها در حوزه های مختلف سینما و ادبیات برای کودکان انجام گرفته و متناسب بودن این روایت ها با زمان و موقعیت حال بچه ها می گوید" پاسخ به این سوال نیازمند تحقیق گسترده است و همچنین در حوزه‌های مختلف وضعیت ما متفاوت بوده است. مثلا در سینما می‌توانیم بگوییم که سینمای کودک اصلا وجود ندارد که بخواهیم درباره‌اش از این زاویه قضاوت کنیم که مطابق با شرایط روز بوده و یا نه اما در حوزه انیمیشن به تازگی اتفاق‌هایی در حال رخ دادن است که باز هم متاسفانه رویکرد رسمی دارد و انگار که پشت همه کارها تنها یک سلیقه و یک تهیه‌کننده وجود دارد. با این حال به نظرم در حوزه ادبیات کودک اتفاق‌هایی افتاده که اگرچه هنوز کمرنگ است، اما می‌توانیم روی آنها تکیه کنیم؛همچنین در حوزه تصویرگری کتاب کودک با زبان امروزی‌تر روبروهستیم. نویسنده کتاب "داستان فکر ایرانی" در باره اهمیت وجود داشتن روایتی که وطنی باشد هم می گوید" من خیلی با مفهوم روایت وطنی ارتباط برقرار نمی‌کنم وبه نظرم روایت اگر در شکل محدود بماند خیلی مرزبردار نیست، اما در انتقال آن چون ناگزیر از استفاده از زبانیم به جغرافیا مرتبط و با آن محدود می‌شود. برای همین در رشته‌هایی که زبان جهانی‌تر و همه‌فهم‌تری دارند، مانند تصویرگری وضعمان بهتر است.همچنین ادبیات و هنر ملزم به پذیرش زندگی روزمره به عنوان واقعیت تغییرناپذیر نیست. ادبیات و هنر میتواند از زندگی روزمره فراتر برود. با این حال آنچه در بخش بزرگی از ادبیات و هنر ما اتفاق می‌افتد این است که نه تنها فراتر از زندگی روزمره نمی‌رود که به زندگی روزمره دهه‌های پیش وفادار است. برای همین بچه‌ها بیشتر ترجیح می‌‌دهند ادبیات غیرایرانی بخوانند یا فیلم غیرایرانی ببینند. یا انیمیشن‌ها و بازی‌ها و فرآورده‌های فرهنگی غیرایرانی را به محصولات ایرانی ترجیح می‌دهند." سید آبادی که کتاب «روزها دیوها از آدم‌ها می‌ترسند» او در پنجاه و ششمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب کودک که همه‌ساله در آلمان برگزار می‌شود، جزو ۱۵ کتاب برتر جهان قرار گرفت در باره ظرفیت ادبیات امروز کودکان برای ورود به حوزه سینما و تصویر عنوان می کند"ادبیات کودک ما با اشکال بزرگی روبروست. در اغلب داستان‌ها ماجرا با توضیح پیش می‌رود و درواقع به ضرب و زور توضیح نویسنده ما متوجه کنش و واکنش‌ها می‌شویم. کنش و واکنش‌ها خودبه‌خود رخ نمی‌دهد. از این نظر بیشتر به شعر نزدیک است و کمتر امکان تصویری شدن دارد اما با این حال در میان ادبیات داستانی ما نمونه‌هایی می‌توان یافت که برای تبدیل شدن به فیلم سینمایی و انیمیشن مناسب هستند، اما سینمایی نیست که به آن رجوع کند. اگر هم سینمایی وجود داشته باشد بیشتر فیلم‌سازان ترجیح می‌دهند فیلمنامه را هم خودشان بنویسند و مشکل اصلی البته در جای دیگری است، جایی که نه ربط زیادی به ادبیات دارد و نه به هنر بلکه به سیاست‌های فرهنگی ربط پیدا می کند." رضی هیرمندی مترجم و نویسنده کارگردانان ترجیح می دهند متن را خودشان بنویسند رضی هیرمندی نویسنده و مترجم آثار بسیاری چون" از شکوفه تا درخت؛اگر من نباشم؛در هر دل آوازی هست؛هواخوری با پروانک، فرهنگ گفته های طنز آمیز ؛ یاری کودک به کودک مرگ ایوان ایلیچ؛ این منم، واکین؛درخت بخشنده؛در جست و جوی قطعه گمشده و ...است. اوکه شل سیلور استاین و دکتر زیوس را با ترجمه های اش به کتاب خوانهای ایرانی معرفی کرد با عنوان اینکه "یکی از کارهای اساسی که در حوزه ادبیات باید انجام بگیرد تفکیک ادبیات خردسالان از نوجوانان است چرا که عناصر سازنده قصه کودک با نوجوان متفاوت است و خردسالان-کودکان-به دلیل محدودیت شناختی و تجربی که از زندگی دارند و نداشتن سواد خواندن بیشتر با موئلفه های عاطفی ارتباط برقرار می کنند و به شناخت می رسند" گفت " بچه ها در دوره نوجوانی که به نوعی دوره میانی بین دو گروه سنی کودک و بزرگسال است و انگلیسی ها به آنها teenager می گویند یعنی گروه سنی که در سن خود teen به معنای 10 را دارد با هر دو گروه سنی هم پوشی پیدا می کنند و طبیعتا موئلفه های شان برای شناخت از هر دو گروه مجزا می شود که برای دیدن این تغییر موئلفه ها باید تغییراتی در محتوای اثر و فرم آن داده شود وهرچند هگل درباره شعر می گوید"صورت همان محتوا است و محتوا همان صورت"یعنی که این ها جدایی ناپذیر از یکدیگر هستند" اما از لحاظ نظری می شود این دو را تفکیک و درباره آنها در این حوزه بحث کرد." هیرمندی درباره روند تغییر فرم و محتوای روایت برای کودکان در طی 200 سال گذشته می گوید"از لحاظ محتوا ؛محتوای ادبیات کودک که از 200 سال پیش مطرح شده تا دوران مدرنیزم ؛تفاوت زیادی نکرد و بیشترین تغییری که صورت گرفته در حوزه فرم آن بود.به طور مثال 13 نوع فانتزی داریم از جمله اسطوره ها و افسانه های های کهن و اسطوره های جدید هم هستند . در همه ی این ژانرها بن مایه ی مبارزه خیر و شر؛نیکی و بدی؛نوع دوستی ؛ستایش شجاعت ؛مهربانی؛دوست داشتن خانواده و...دیده می شود .اما موضوع این است که در حقیقت تا قبل از دوران مدرن و زمانی که کودک به عنوان هویت مستقل شناخته شود ما ادبیات مجزایی برای آنها نداشتیم و حتی افسانه های معروف برادران گریم –سیندرلا؛گرتل هوشیار و..-که از قدیمی ترین افسانه هایی بود که برای کودکان گفته می شد در اصل برای همه روایت می شد و نه فقط برای کودکان؛ تا اینکه به تدریج پدیده "کودک" به عنوان یک هویت مستقل از طرف آدم بزرگها پذیرفته شد و کودک توانست خودش را به عنوان پدیده ی مستقل تحمیل کند؛پدیده ای که محتوای مستقل و زبان مستقلی برای خودش می خواست و با زبان بی زبانی می گفت قصه هایی را می خواهد که برای خودش باشد.مثلا تا قبل از این دوران -به خصوص در کشورهای ایدئولوژیک و آیینی -مسئله عشق دوران نوجوانی که یک تابو بود مطرح نمی شد." هیرمندی ورود به دنیای تکنولوژی را زمینه ساز تغییرات گسترده در این زمینه می داند و ادامه می دهد"کم کم با ورود به دنیای تکنولوژی نوجوان خواست که خودش ؛شرایط واقعی اش و نحوه تقابلش را با آدم ها در قصه ها ببیند و این طور بود که محتوا هم تغییراتی کرد.به طور مثال این گروه سنی خواست که پدیده "قلدری " را که در غالب بزرگتر ها از جمله بچه های بزرگتر و حتی اولیای مدرسه و پدر و مادر و برادر و خواهر در زندگی روزمره بر او اعمال می شود ببیند . همین خواست موجب پدید آمدن کتابهایی چون "مدرسه عجیب وغریب " شد که در خلال داستانهای آن می بینیم چطور بچه ها مدیر و ناظم و ..را به سخره می گیرند و یا خیلی مضامین دیگر که وارد حوزه ادبیات مدرن کودک و نوجوان شد و محتوای این حوزه را تغییر داد." او درباره اتفاقاتی که در ادبیات داخلی ما هم در این دوران افتاد می گوید"در ادبیات داخلی کودک و نوجوان ما هم قدم هایی در این زمینه برداشته شد.مثلا در قصه "پلو خورش" هوشنگ مرادی کرمانی می بینیم که چطور بچه ها جمع می شوند نزد مسوولین می روند ،می نشینند با آن ها گپ می زنند و همراهشان پیتزا می خورند.شاید برخی بگویند این مضامین را می توان حتی در قصه های گذشته هم پیدا کرد ؛درست است اما این موضوع ها محوریت نداشتند و عنصر فعالی نبودند اما زمانی که کنشگری فعال کودکان مطرح شد و از همه مهم تر کودک خواست تا از روزن چشم او اتفاقات به تصویر کشیده شود نه تنها محتوا که صورت و زبان هم تغییر کرد.کودک ادبیات خودش را خواست که به نوعی ادبیات روزآمد شده بود واین مسیری بود که ادبیات غرب و همچنین تا حدودی ادبیات ما طی کرد و در حوزه محتوا و فرم دچار تغییر شد." مترجم آثار پرفروش شل سیلور استاین و دکتر زیوس ورود به قرن بیستم و وسیع شدن دایره ارتباطات وکوتاه شدن فاصله کشورها به لحاظ به وجود آمدن رسانه های دیداری و شنیداری را زمینه ساز کم شدتن فاصله دنیای کودکی و بزرگسالی می داند و می گوید" با ریختن دیوار چینی که بین کودکان و بزرگسالان بود؛کودکان امروز کودکان دیروزی نبودند که دایره واژگان محدودی داشتند و تنها سادگی زبان آنها را جلب داستان ها و اسطوره ها می کرد بلکه با همگانی شدن رسانه ها زبان هم همگانی شد و مرززبان ها رنگ باخت و کودک خواستار زبانی شد که با آن در ارتباط بود؛زبانی که می شنید؛ نه تنها در دنیای بسته خودش و پشت دیوارهای مدرسه و در کتابهای درسی که در تلویزیون؛اینترنت و ... به عبارتی دایره واژگان یک بچه کلاس اول دبستان بسیار گسترده تر از دایره واژگان بچه 50 سال قبل شد و نه تنها در گستره واژگان عام که در مورد واژگان خاص هم این اتفاق رخ داد و کودکان هم آرگو-زبان خاص گروهی - خودشان را پیدا کردند." هیرمندی اتفاقات این عصر را زمینه ساز تغییر شاخص شاهکارهای جهان کودکان می شمرد تا جایی که " شاهکارها دیگر آثاری نبودند که لغات سنگین چون متن های شکسپیر به کار برند بلکه آثاری بودند -و البته هستند -که دایره واژگان گسترده ای به گستردگی دایره واژگان بزرگسالان داشتند وبه عبارتی زبان استاندارد یک جامعه را داشتند؛یعنی همان زبانی که از رسانه ها شنیده می شود." او درباره تغییرات محتوای این شاهکارها هم می گوید"از لحاظ محتوا این شاهکارها بیشتر داستان هایی بودند که با "روح کودکی" سازگاری داشتند و برای همین بود که نه تنها کودکان که بزرگسالان هم با آنها ارتباط برقرار می کردند.در این مورد می توانیم نگاهی داشته باشیم به آثار هوشنگ مرادی کرمانی که با روح کودکی همه ما سازگار است؛آثاری که به تصویر هم کشیده شد و موفق هم بودند." این مترجم که جوایز بسیاری از جمله دیپلم افتخار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را هم در کارنامه خود دارد در پاسخ به این سوال که چرا در این سالها داستان های کمی به حوزه رسانه های تصویری راه پیدا کردند؛گفت"این موضوع احتیاج به تعمق و بررسی بیشتری دارد ولی می توانم بگویم مسئله تنها کمبود متن در حوزه ادبیات داستانی کودک نمی تواند باشد چرا که هستند آثاری مثل کتابهای محمدرضا یوسفی و یا فریدون عموزاده خلیلی نویسندگان کودکی که این ظرفیت را دارند که به تصویر در بیایند اما این اتفاق نیفتاده و کارگردانان بیشتر ترجیح داده اند متن را خودشان بنویسند و یا سفارش بدهند تا از متن های آماده ای که وجود داشته استفاده کنند. هیرمندی همچنین به پیامد نداشتن محصولات داخلی در حوزه سینما و ادبیات برای کودکان اشاره کرد و گفت"اگر کودکان ما پیش از آشنا شدن با ادبیات و حتی سینمای خودشان با ادبیات و سینمای دنیا آشنا شوند به نظر شخصی من "غوره نشده مویز می شوند" .من معتقدم اول از همه باید پا در جای پای خودمان سفت کنیم ودر هر حوزه ای از خودنگری شروع کنیم وبعد به دیگرنگری برسیم یا بهتر این که همزمان به خود و دیگران بنگریم. هرچند در حال حاضر ایده "جهان وطنی" مطرح می شوداما باید از شیوه خود انگلیسی ها و طرز فکرشان استفاده کرد که می گویند Think globally,act locally یعنی "جهانی ببین و محلی عمل کن ". مسعود کرامتی کارگردان؛تهیه کننده و بازیگر : کودکان دنبال فلسفه بافی و گنده گویی نیستند عصر طلایی سینمای کودک را دهه 60 و 70 می دانند.زمانی که اگر صف های بلند کنار در سینماها را دنبال می کردی و سر به سمت سردر سینماها می چرخاندی می توانستی ببینی فیلمی که خانواده ها را به سینما کشانده فیلمی از ژانر کودک است. مسعود کرامتی کارگردان ؛ بازیگر وتهیه کننده یکی از افرادی است که در این دوره فعالیت زیادی داشته است.کرامتی که یکی از عروسک گردانان فیلم "شهر موش ها" بوده؛ فیلم "پاتال و آرزوهای کوچک" را کارگردانی کرده؛در فیلم "دزد عروسک ها" دستیار کارگردان بوده و همچنین مشاوره فیلمنامه "مدرسه پیرمردها" را انجام داده درباره چگونگی انتخاب روش "روایت کردن " در آن زمان که موفق هم بوده و توانسته مورد قبول کودکان واقع شود می گوید"سادگی مهم ترین مشخصه روایت برای کودکان است و حرف اول را در این باره می زند.وقتی برای کودکان روایت می کنیم باید ساده ؛روشن و بدون پیچیدگی حرف بزنیم.کودکان دنبال بحث و فلسفه و گنده گویی و نصیحت نیستند و آنچه یک داستان را برایشان جذاب می کند "ماجرا" است." کرامتی انتخاب موضوع را مرحله بعدی می داند و می گوید "برای کودکان فرقی نمی کند چه موضوعی را انتخاب کرده اید اما این موضوع باید در دل خود ماجرایی جذاب داشته باشد که به سادگی روایت شود.چیزی که در آن دوران مورد نظر ما بود و هنوز هم می بینیم این روش در دنیا حرف اول را می زند ؛ مثلا پارک ژوراسیک مورد توجه بسیاری قرار می گیرد و برایشان جذاب است چرا که هم فانتزی و هم جذابیت دارد." او درباره فیلمنامه پاتال و آروزهای کوچک هم می گوید "زمانی که این فیلمنامه به دست من رسید شخصیت پاتال شخصیتی شبیه مدادپاک کن بود که ویژگی خاصی نداشت اما در بازنویسی چون می خواستیم فیلمنامه تازگی و نوآوری داشته و خاص باشد شخصیت پاتال را در قالب پیرمردی که اتفاقا زشت هم بود و همین چهره خاص اش می کرد طراحی کردیم که از داخل یک کره جغرافیایی بیرون می آمد و باقی داستان..." کرامتی که فعالیت خود را در سینمای کودک و نوجوان در دهه 80 هم با فیلم های روز کارنامه؛ترانه کوچک من و کودکانه ادامه داده درباره این سینما و فعالیت در این حوزه عنوان می کند"نگاه من به دنیا تلخ شده است؛دنیایم با گذشته فرق کرده و دیگر نمی توانم به آن شکلی که در گذشته برای کودکان روایت می کردم؛روایت بکنم.نگاه حالا من به کودکان نگاه یک آدم بزرگ است که با حسرت به گذشته نگاه می کند و نسبت به بچه ها حس دلسوزی دارد و با اینکه خیلی دوست دارم مثل گذشته بتوانم یکبار دیگر آن شیوه روایت را برای بچه ها داشته باشم اما نمی توانم؛چون من بزرگ شده ام و آنچه بر من در این سالها رفته به قدری تلخ و سیاه بوده که دیگر نشاط و شادابی باقی نگذاشته است و این تنها مختص من نیست و می دانم دیگرانی هم که در حوزه کودک فعالیت می کردند چنین حال و هوایی را دارند." این کارگردان و تهیه کننده درباره تاثیرات ساخته نشدن محصولات داخلی برای کودکان و فقیر شدن سینمای کودک و از بین رفتن آن هم می گوید"اگر جوانان امروز به خانواده اهمیتی نمی دهند ؛ احساس وطن پرستی در آنها ضعیف است ؛خودخواه شده اند و تنها خود را می بینند و به خود می اندیشند حاصل شرایطی است که در آن پرورش یافته اند.شرایطی که در آن روایت تلویزیون؛سینما و رادیو از زندگی با آنچه که می بینیم و هست تفاوت دارد تا جایی که انگار ما دریک کره زندگی می کنیم و آنها در کره ای دیگر و با شرایطی دیگر" دکتر میترا حکیم شوشتری فوق‌تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان: کودکان از داستان ها درس می گیرند "کودکان نصیحت کردن را دوست ندارند و باید از راه غیر مستقیم مفاهیم را به آنها انتقال داد که یکی از این راه های غیرمستقیم بهره گرفتن از رسانه های تصویری و روایت کردن از دریچه آن ها است.مخصوصا در سن خردسالی که بچه ها دوستی ندارند و رسانه ها بخش مهمی از زندگی شان را تشکیل می دهند." "دکتر میترا حکیم شوشتری روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران ضمن بیان این مطلب با تقسیم بندی روایت برای گروه خردسال و نوجوان می گوید"در دوران خردسالی بچه ها به لحاظ تفکر عینی که دارند به شخصیت های ساده ؛حیوانات و عروسک ها علاقمندی بیشتری نشان می دهند و ورود به دنیای آنها برای شان جالب است.حتی در بسیاری مواقع دیده شده که وقتی والدین و یا مربیان نتوانسته اند رفتاری را در این دوران تصحیح کنند با کمک گرفتن از این عناصر توانسته اند مقاومت کودک را برای تصحیح پذیری بشکنند و رفتار او را تغییر دهند.اما از سن 12 سالگی به بعد بچه ها تفکر انتزاعی پیدا می کنند و می توانند به معانی فکر کنند و تخیل داشته باشند و دیگر لازم نیست که سطح ارتباط سادگی خودش را حفظ کند و می تواند پیچیدگی هایی در روایت داشته باشد چرا که در این سن نوجوان قادر به درک این مسایل است. " دکتر شوشتری با اشاره به این موضوع که وجود قهرمان و ضد قهرمان به داستان جذابیت می دهد؛اذعان می کند این روش روایت کاستی هایی را هم به دنبال دارد چرا که نمی تواند به بچه ها یادی بدهد همیشه همه چیز سیاه و سفید نیت و وجوه خاکستری هم در زندگی وجود دارد. او همچنین سنخیت نداشتن فیلم ها و فضای داستان ها را با زندگی کودکان به ضررآنها می داند و می گوید" کودکان مثل بزرگترها نمی توانند قدرت تحلیل داشته باشند و بامشاهده صحنه ها و حتی برخی تبلیغات این تصور برایشان پیش می آید که ای کاش این جا زندگی نمی کردند و آنها هم به این نوع زندگی و حتی مواد غذایی دسترسی داشتند در حالی که چیزهایی که آنها می بینند و می خواهند حتی در دسترس بچه های بسیاری که در آن محیط زندگی می کنند قرار ندارد و همین موضوع اهمیت ساخته شدن فیلم ها یی که با شرایط روز سنخیت داشته باشد را پر رنگ تر می کند."