جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

زبان در اندیشه ی لوسرکل



      زبان در اندیشه ی لوسرکل
کمال آتش بجان

تصویر: لوسرکل
مقدمه :  ژان ژاک لوسرکل پروفسور زبان انگلیسی در دانشگاه  نانترفرانسه   است که تمام عمرش را به تحقیق و مطالعه در حوزه ی زبان و ادبیات صرف کرده است، از او کتاب های زیادی در حوزه ی فلسفه ی زبان و نئوری ادبی منتشر شده است.

سؤال ها از کجا آغاز می شوند و اساسا چرا مطرح می شوند. روزگاری سؤال جرم بود و در جامعه ی ما کماکان جرم است، آنان که پرسیدند طرد  شدند اما مانع از تکرار تاریخ شدند. سراسر تاریخ فلسفه از سقراط و افلاطون گرفته تا هابرماس و ژیژک همین طرح سؤال از امور بدیهی فرض شده و هژمونی زده بوده است.لوسرکل پرسش گریست از امور بدیهی، بدیهیات را جدی می گیرد و امر جدی را به پرسش.لوسرکل در جریان مسلط فلسفه زبان از سوسور تا چامسکی فرض درون ماندگاری زبانی و قواعد ذاتی آن را مورد نقد قرار می دهد.

سؤالی که مرکز توجه تفکرلوسرکل در مواجه اش با مقوله زبان بوده است این است که آیا زبان آنچنان که چامسکی می اندیشد دارای ساختار ذهنی ثابت در تمام جوامع است یا اینکه زبان پدیده ای تاریخی است که در عین شکل دهی، شکل بخشی شده است. پرداختن به مقوله زبان از آنجا که مسئله اساسی کشور ما نیز هست،امریست جدی.از مشروطه به بعد و همزمان با شکل گیری گفتمان های مدرن در ایران طرح شکل دهی دولت مدرن در دستور کار قرار گرفت.دولت_ملت واحد،زبان واحد،سرزمین واحد با مرزهای مشخص و از همه مهمتر تاریخ یک ملت یک سرزمین مقولات گفتمان مدرن ایرانی بودند.در این راستا زبان ملیت های دیگر ایرانی انکار،حقوقشان به نام دشمن و فرجام جدایی طلب منکوب و آنان که محق بودند محکوم شدند و می شوند.این ایدئولوژی ناسیونالیستی مرکز، ایدئولوژی مسلط تمام دوران مابعد مدرن ایران بوده است،و به جرعت می توان گفت که جریانات چپ تنها استثناء تاریخ روشنفکری و سیاسی ایران بوده اند. بر مبنای این سؤال ما در ابتدا مثال خودلوسرکل در مورد امپریالیسم زبان انگلیسی را ذکر کرده و سپس به چارچوب و طرح نظری اش خواهیم پرداخت.

 

امپریالیسم زبان (انگلیسی زبان امپریالیسم)

لِسرکل انگلیسی را به عنوان زبانی جهانی شده، امری مسلم می داند ، و معتقد است که همانطور که ما شاهد گسترش امپریالیسم در معنای کلاسیک آن هستیم به همان نسبت شاهد جهانی شدن زبان انگلیسی در کل دنیا هستیم. زبان انگلیسی، زبان جهانی شدن و ابزار امپریالیسم است. این امر به وضوح در استفاده ی ما از کامپیوتر ها، رسانه ها، آموزش و هرچند به طور ناقص اما در زبان روزمره ، مشهود است. زبانی در حال به زیر کشیدن زبان های دیگر است. هرچند که مزیت این امر پیوند دادن تغییرات زبانی به تغییرات اجتماعی وسیع تر است،اما فعالیت و ادامه ی این روند تسریع جایگزینی زبانی و مرگ زبان هاست، روندی سریع تر از انقراض گونه ها. طوری که طبق برآورد زبان شناسان هر دو هفته یک زبان می میرد ، طبق این برآورد از کل زبان هایی که در دنیا صحبت می شوند نصف آنها تا پایان قرن محو می شوند.

البته زبان انگلیسی به طور خاص دلیل این روند نیست، بلکه زبان به عنوان مقوله ای از فرهنگ و شیوه ی خاصی از درک جهان علت این روندها است.

لِسرکل به مقوله ی زبان به عنوان یک خصیصه ذاتی گونه انسانی نمی پردازد بلکه به عنوان نتیجه ای از یک تاریخ خاص، کتیبه ای نوشته شده از فرهنگ و چشم اندازی تکین به جهان می پردازد. آنچه در مورد زبان انگلیسی و امپریالیسم این زبان با آن مواجه هستیم صرقا جنبه ی سلطه و گرایش این زبان به سمت نابودی دیگر زبان ها نیست بلکه همزمان با نوعی خود ویرانگری زبانی نیز روبرو هستیم.

بدین معنا که همزمان با رشد زبان انگلیسی در کل جهان و مواجه این زبان با دیگر زبان ها و لهجه های محلی شاهد نوعی آمیزش زبانی و شکل گیری انواع مختلف از زبان های انگلیسی هستیم.

همچنان که شاهد همین امر در مورد زبان لاتین در زمان سلطه ی رُم و خدمت این زبان در جهت این سلطه بودیم، اما سلطه ی زبان لاتین به چالش کشیده شده و به آهستگی شکل های زبانی دیگری را به وجود آورد. پس آنچه مسلم است در مورد زبان انگلیسی شاهد تسلط ساده یک زبان بر دیگر زبان ها نخواهیم بود، بلکه با روندی از سلطه ی خود ویرانگری روبرو خواهیم بود که در نهایت به نابودی خود زبان انگلیسی منتهی خواهد شد.

آنچه در مورد زبان انگلیسی مهم است تعداد سخنگویان به عنوان ساختار متحدالمرکز از انتشار انگلیسی نیست بلکه شکل گیری لایه های زبانی است. طبق نظرلوسرکل ما به سه لایه زبان انگلیسی مواجهیم، در مرکز با سخنگویان بومی انگلیسی که انگلیسی به عنوان زبان اول شان است، در حلقه ی دوم سخنگویانی قرار دارند که انگلیسی زبان دوم شان است و زبان مادی شان نیست بلکه زبانی اجباری به عنوان زبان فرهنگ، امور اجرایی و ... است. در نهایت در حلقه ی سوم (پیرامون) سخنگویانی انگلیسی را می یابیم که این زبان را به عنوان زبان زندگی در مدرسه یاد گرفته اند ( انگلیسی به عنوان زبان خارجی).

ما در مرکز زبان انگلیسی استاندارد را می یابیم و در پیرامون با شکل های آمیخته و مختلط از این زبان روبرو هستیم که بطور قطع همان زبان مرکز نیستند.امپریالیسم زبان انگلیسی ، سلطه ای وابسته به تکنولوژی معاصر و تاثیرات مایل به مرکزی است که فراهم می کند، به طور مشخص زبان انگلیسی استاندارد امروزی زبان شکسپیر نیست بلکه زبان اوباما و نقش وحدت بخش و قدرتمند رسانه های آمریکایی ، وب جهان گستر و زبان اقتصاد یعنی زبان جهانی شدن نئولیبرال است. این گرایش مایل به مرکز در حال تضعیف شدن بوسیله جریان های گریز از مرکزیست که پذیرش سریع گوناگونی را به انگلیسی مرکز تحمیل کرده اند. لهجه های آمریکایی و بریتانیایی در حال تنوع اند، و لهجه های جدیدی مثل استرالیایی ، سنگاپوری، هندی و ... سربرآورده اند که از لحاظ فونتیک ، لغات و گرامر از انگلیسی مرکز متمایزاند. امپریالیسم جهانی تصوری مرکب از قدرت و ضعف است. نیرو های مایل به مرکز ، رسانه های جهانی شده ، وب و دانشگاه های آمریکایی – انگلیسی که در تمام جهان با توابع شان تثبیت شده اند، دو زبانگی ای الزامی را برای بخش وسیعی از جمعیت جهان رقم زده اند . اما این فرایند روندی از سلطه ی بی چون و چرا نیست بلکه جریانی از پیوند زنی ها، اقلیت شدگی ها، مرکزگرایی ها و انفجار هاست و این بدین معنا نیست که موقعیت های اقتصادی و سیاسی سلطه استوار تر از جایگاه های زبانی هستند بلکه به بیان والرشتاین مسئله کلی این است که چه مدت این وضعیت ها دوام خواهند آورد.

چارچوب مفهومی نظری

لِسرکل در طرح نظری خود زبان را تحت شش تز مورد بررسی قرار می دهد که شامل

  1. زبان فرمی از پراکسیس است
  2. زبان یک پدیده ی تاریخی است
  3. زبان یک پدیده ی اجتماعی است
  4. زبان یک پدیده ی مادی است
  5. زبان یک پدیده ی سیاسی است
  6. زبان موقعیتی در رابطه با سوژه شدگی از طریق استیضاح ( Interpellation) است .(لسرکل،2006: 139)

 

1- زبان به عنوان فرمی از پراکسیس

به نظرلوسرکل برای قابلیت طرح زبان به عنوان فرمی از پراکسیس باید چندین نگاه و چشم انداز خود به زبان را تغییر دهیم. اول آنکه مطالعه ی زبان باید از منظر پروسه ای بودن آن به جای شی بودگی زبان شروع شود. برای دستیابی به این منظر باید دیدگاهی غیر فتیشی از زبان بدست داد که قصد فراروی از ابژه های فتیشی (کلمات، جملات و قواعد گرامری) ، را دارد. که قطعا به معنای دست برداشتن از کلمات، جملات و قواعد واگذار شده به ما بوسیله ی سنت زبانی نیست. بنابرین زبان ها شامل قواعد کلی عملی هستند ( نه واقعیتی تثبیت شده) که دستخوش تغییر و به چالش کشیده شدن هستند.

لِسرکل فتیشیسم را در معنای لوکاچی آن به عنوان فرآیندی می داند که طی آن فتیشیسم به سوژه فردیت می بخشد همانطور که به ابژه ها مادیت می بخشد. در این فرآیند سوژه ( فرد) با فتیش کالا که فقط قسمتی کوچک از واقعیت و نه کلیت آن است روبرو می شود.

دومین تغییر چشم انداز منجر به پرداختن پرداختن به زبان از منظر پیوند متقابل اجتماعی می شود که به نحوی زبان را از حوزه فردیت سخنگو خارج می سازد و اینکه مفاهیم زبانی همان مادیت چیزها نیستند ، بلکه زبان  به شکل پیشینی بر ما حضور دارد و در پیوند دیالکتیکی بین افراد و زبان، انقیاد توسط زبان به همان اندازه ایجادگر سوژگی ای فعال است. برای مثال تلاش فمینیست ها برای ایجاد ضمیری خنثی بدون ارجاع به جنس خاص نمونه ای آموزنده از عاملیت نسبت به زبان با وجود محدودیت های آن است.

در ادامه او با تاکید بر اینکه اگر زبان فرمی از پراکسیس انسانی است پس زمانش تاریخ وجود انسانی و جوامعی است که آن ها شکل داده اند، سومین تغییر نگاه به زبان را مطرح می سازد.لوسرکل معتقد است که زبان تاریخ سیستمی در همه جا حاضر نیست بلکه تاریخی است که با تاریخ فرهنگ، مبارزات طبقاتی و فهم عامه پیوند دارد و ردها و اثر تاریخی آن همیشه در زبان ماندگار و جاریست . پس زبان دارای تاریخی در یک زمان خاص نیست بلکه پدیده ای در زمانی است و هم زمان پنداشتن آن در واقع امتناع دلبخواهی از توسعه و تنوع عناصر مختلف زبان ، انکار اختلافات زمانی – مادی بین لایه های مختلف آن و ارائه ی تصویری ثابت از هرم زبان است و باید با تغییرات ، پراکندگی مبناها و ترکیبات سنگین زبان پیوند خورد و برای لایه های مختلف آن استقلال نسبی قائل شد.

چهارمین تغییر نگاه ما را به اقتباس چشم اندازی از کلیت ( Totality ) می کشاند که لوکاچ را در نقد و اجتناب از فتیشیسم یاری می دهد. این فتیشیسم در فلسفه ی مسلط زبان شکل تعریف درون بود و زبان شناسی درون ماندگار را به خود می گیرد که زبان را به عنوان پدیده ای مجزا از سایر عواملی که جهان را می سازند، در نظر می گیرد . این مادیت دادن مسلط به زبان متشکل از دو شاخه است که شامل 1- زبان را به شکل ابژه ای تثبیت شده در نظر می گیرد ، ابژه ای برای دستکاری و تفکر در خدمت زبان شناسی برای اشتقاق لغات 2- مطرح کردن سوژه ای مادیت یافته (سخنگو) که زبان را به عنوان یک ابزار استفاده می کند، این دید به نوعی عدم اعتقاد به زبان می انجامد به این معنا که یک ابزار نمی تواند معناهای مدنظر گوینده را انتقال دهد.

لِسرکل معتقد است که باید رابطه بین پروسه کلی زبان و اجتماعی از سخنگویان در شکل غیر فتیشی آن بررسی شود، پروسه ای از استیضاح که سوژه های سخنگو را می سازد و در برگشت کنش های زبانی به تغییر زبان، توسعه و دگرگونی آن کمک می کنند، این حقیقت که زبان یک عمل جمعی است نباید در معنای جبرگرایانه آن فهم شود، سخنگویان روی و درون زبان با استفاده از آن کنش می کنند و هر کنش گفتاری مهم نیست چقدر پست یا سنتی، با خاصیت کنش بودن، در مواجهه ای تاریخی ، زبان را میلی متر به میلی متر در مسیر تاریخی اش تغییر و پیشرفته می سازد.

در نهایت پنجمین تغییر چشم اندازلوسرکل با تاکید بر اینکه نگاه به زبان باید در چارچوبی از روابط قدرت باشد معتقد است که زبان عرصه ی افسانه ها و اسطوره هایی در مورد منشاء زبان است که همه آنها محتمل به نظر می رسند. او معتقد است که برای یک اسطوره در مورد منشاء زبان کافی است که مربوط به روابط فلسفی و تاحد ممکن (( درست )) نه الزاما واقعی (در معنای پوزیتویستی) باشد. بر این اساس تزی در زمینه ی مفهوم پراکسیس که ظهور هم زمان روابط تولید و زبان در متن عمل در بستری مشترک را مدنظر دارد، مطرح می کند این تز وامدار Tran Duc Thao است که تکوین فردی زبان را باعث تکوین نوعی آن  و آگاهی از چیزی را قبل از خودآگاهی می داند. به نظر Thao  آنچه انسان را از غیر آن جدا می کند استفاده از حالت اشاره ای آست ( Indicative Gestures ) که زبان و آگاهی از این اشارات ظاهر می شوند ، پس درک آگاه درکی است که ابژه ی بیرونی را به عنوان بیرونی درک کند ( تز ماتریالیستی که به تقدم ماده بر آگاهی قائل است). در نظر Thao این حالت اشاره ای زمانی ظهور پیدا می کند که کمون احضار به کار می کند ( پس کارکرد بنیادی آن گروهی و اجتماعی است ) این احضار به کار ( اشاره ) در سوژه منعکس می شود و به خود به عنوان آنچه که در مورد او اشاره صورت گرفته، اشاره می کند. ( احضار به نظم تبدیل به نظم برای خود می شود) دیالکتیک درونی ساختن نشانه های بیرونی ، آگاهی را به عنوان رابطه سوژه با خودش شکل می دهد، وقتی حالت اشاره و سپس درونی ساختن  برای کل گروه صورت می گیرد، نه تنها اعضا می توانند سوژگی را تشخیص دهند بلکه می توانند هر ابژه ای را در غیابش تمیز دهند و آن را تبدیل به نشانه کنند. آنچه در این روند مدنظرلوسرکل است مفهوم استیضاح ( Interpellation) آلتوسر است که به معنای حالت اشاره ای است که به بیرون ارجاع می دهد و سپس به شکل آگاهی درونی شده به خود شخص باز می گردد. Thao زبان را به عنوان آگاهی در شکل اولیه خود منتج از فعالیت اقتصادی ( شکار دسته ها ) می داند.

پس وقتی حالت اشاره از ارجاع مستقیم به چیزی به بازنمایی آن چیز ( به عنوان نشانه ) می رسد، نتیجه شکل گیری نوعی از سوژگانی است.

به بیانلوسرکل تئوریThao  باید به عنوان اسطوره ای از منشاء زبان که پیش بینی ای از حقیقت در راستای پیوند کامل بین زبان و پراکسیس اجتماعی ارائه می دهد، مدنظر باشد.

قبل از پرداختن به تزهای بعدی،لوسرکل بین دو مفهوم پراکتیس ( Practice ) و پراکسیس ( Praxis ) از لحاظ معنایی تمایز قائل است.او آنها را اینگونه تعریف می کند:

پراکتیس یه معنای تبدیل ماده خام معین به محصول از طریق کار انسانی مشخص و استفاده از ابزارهای معین است در حالی که پراکسیس به یک معنا تولید نیست بلکه کنش است ( مثل کنش سیاسی ) مثال مشخص پراکسیس Paolo – Virno است که زبان را دیگر نه یک ابزار ارتباطی صرف بلکه دخیل در پروسه ی تولید می داند به این معنا که کارگر وقت زیادی از کارش به ارتباط با ماشین پیچیده اختصاص می باید. یا به بیان ارسطو انسان حیوانی سیاسی است نتیجتا انسان حیوانی سخنگو و زبان در واقع شکلی از پراکسیس است.

 

2- زبان یک پدیده ی تاریخی است

لِسرکل تاریخی بودن زبان را در دو بعد مورد بررسی قرار می دهد

الف ) زبان تاریخ دارد (زبان تاریخی مشخص)

ب ) زبان تاریخ است

 

الف ) در این زمینه عناصر مختلفی باعث تغییرات زبانی و توسعه زبان ها با سرعت متفاوت می شوند، لغات با سرعت خیلی زیادی و سال به سال و نسل به نسل به وسیله ابداع گرانی ناشناخته در حال تغییرند. تغییرات صحبت کردن  (لهجه) نسبت به نوشتن سریع ترند، لغات مربوط به احساسات سریع تر از لغات دیگر تغییر می کنند. علی رغم آهستگی تغییرات در نحو (Syntax) و گرامر اما باز هم از روند تغییرات مصون نبوده اند. لایه های مختلف زبانی در روندی تاریخی و در ارتباط بین پراکسیس انسانی و شکل های مختلف مواجهات تغییر می کنند و ته نشین می شوند. این وضعیت های متغیر از فشار ها و تناقض ها بر پراکسیس زبان در یک مواجهه  فرهنگی و تاریخی معین تاثیر دارند. همانطور که اتفاقاتی مثل جنگ های بزرگ می توانند تاثیر مستقیم بر زبان داشته باشند، همانطور هم ممکن است تغییرات در لایه های زبان (واژگان، معانی، فونتیک، و نحو) برابر نباشند و این همه به خاطر پروسه ای بودن جریاناتی است که اتفاق می افتند. برای مثال  وقتی مفهومی جایگزین مفهوم دیگری می شود ممکن است مفهوم قدیمی به شکل استعاره ای به حیات خود ادامه دهد ( در واقع مفاهیم به شکل لغزش استعاره ای جایگزین می شوند)

 

ب) زبان تاریخ است : عرصه ی زبان وضعیت ترکیب هایی است که ما را مستلزم به توجه به زبان به عنوان مجموعه ای از پروسه ها در یک وضعیت از تغییرات مداوم ، می کند ، به یک معنا زبان، مواجهه ای درون کنش اجتماعی سخنگویان است. به نظر گرامشی هر زبان درکی از جهان را در خود نهفته دارد به این معنا که زبان تاریخ رسوب کرده است. ریموند ویلیام  نیز در مورد «تاریخ بودن زبان»، بر این تقلاست که ما در مورد کلمات با صورت بندی ای از معانی روبرو هستیم ، فرض ساده این امر را می توان در هنگام مراجعه به دیکشنری یافت که در آن با تاریخ و پیچیدگی ای از معانی ، ابداعات، کهنگی ها ، تخصصی شدن، وسعت یافتن، هم پوشانی ها، تحولات و تغییراتی که در دل مناسکی از حفظ ظاهری کلمات برای قرن ها اتفاق می افتند ، روبرو می شویم. که این مواجهات زبانی تحت شرایطی از جمله روابط قدرت بین دستگاه های مختلف ( مدرسه، رسانه ، دولت) ، نقش اقتصاد و تغییرات تکنولوژیک ک بر تغییرات زبانی تاثیر می گذارند (SMS های تلفن و...) اتفاق می افتند و طبیعتا نقش و جایگاه جهانی شدن را که نه تنها باعث امپریالیسم زبانی بلکه باعث تغییر در تعادل قدرت درون مجموعه ی زبانی نیز می شود را نمی توان انکار کرد . پس زبان مجموعه ای از پروسه ها در وضعیتی از تغییرات مداوم و تنوعات همیشگی است که از دل مواجهات زبانی شکل می گیرد.

 

3- زبان پدیده ای اجتماعی است

در مقابل فلسفه مسلط زبان که همیشه سوژه ای از پیش شکل گرفته را پیش فرض گرفته و معتقدند که زبان استعدادی همیشه حاضر در انسان است طوریکه سخنگوی فردی به عنوان منبع سخن و معنا مطرح می شود،لوسرکل از زبان به عنوان پدیده ای گروهی که فرد را سوژه ی سخنگو می سازد حرف می زند، زبان سخنوری استیضاح گر است که فرد را بدل به سوژه می سازد، زبان است که به عنوان یک هستی زبانی و با استعاره ای هستی شناسانه یا نامیدن افراد آنان را به عرصه ی وجود (هستی) فرا می خواند (با جداسازی پدیده ها). نامیدن برای جداسازی خصیصه ی ضروری و مبنایی زبان است که نه تنها ابزار بلکه سرچشمه فتیشیسم است، فتیشیسمی که اجتناب ناپذیر و ضرروی است، آنچه مشخص است زبان تعدادی تولید انسانی نیست که در درون یک امر کلی تغییر شکل داده باشند و دوباره به سوی خود انسان منعکس شوند تا او را مورد ستم قرار دهند بلکه زبان بیانگر مقدمه ای برای منظری از کلیت پراکسیس است که پدیده های زبانی را از هم مجزا نمی کند و ما را قادر به درک کلیت می سازد . برای فهم اینکه چگونه (( زبان )) کلیتی استیضاح گر است به مثال طبقه در معنای مارکسیستی آن که مفهومی جداساز هست اما فتیشی نیست می پردازیم. طبقه در این معنا به هستی ای از پیش تثبیت شده اشاره ندارد ( مبارزه طبقاتی) بلکه به پروسه ای از مبارزه که طبقات را در جریان مبارزه می سازد، ارجاع می دهد ( یعنی نگاهی با فرض کلیت اجتماعی) . پس همانطور که مبارزه ی طبقاتی ، طبقه را بر می سازد ، سخن گفتن متقابل سخنگوی فردی را می سازد ، بنابرین سخنگویان فردی محصولی از کلیت زبان و صداهای آشنای زبان اند.

زبان و ایدئولوژی

در پیوند بین زبان و ایدئولوژیلوسرکل دو نوع رابطه را به طور مشخص بیان می کند.

الف) ایدئولوژی ، مقوله ای زبان شناختی (زبانی) است

ب) زبان مقوله ای ایدئولوژیک است

ایدئولوژی در معنای بدیهی تنها بوسیله کلیت بیان نمی شود، بلکه گفتار بخشی از ایدئولوژی است ( ایدئولوژیک مرکب از آن است) آلتوسر در اولین تعریف خود از ایدئولوژی ، کارکرد ایدئولوژی را بازی با معنای گفتار ها می داند، که از یک جنبه، بازی سیاسی با کلمات است. با این معنا که موقعیتی است که کلمات ( گفتارها) با کردار یا Facts برابر نیستند، واژه های عمومی مثل آزادی ، دموکراسی فی المثل در عراق نمونه های بارز عمل ایدئولوژی در معنای ساده ی آن هستند.

الف) ایدئولوژی زبان است

قبل از بررسی پیوند بین زبان و ایدئولوژی باید تعریفی مختصر از مفهوم ایدئولوژی مدنظرلوسرکل را بدست داد.لوسرکل ایدئولوژی را در مفهوم آلتوسری آن و به معنای تصوری از رابطه ی تخیلی افراد با روابط واقعی می داند که خود این رابطه ی تخیلی وجودی مادی دارد. آلتوسر ایدئولوژی را به عنوان و برای استیضاح سوژه و در یک معنا فاقد تاریخ و امری تکین تعریف می کند ( پس فرایند قدرت است که در تمام این حلقه ی استیضاح در گردش است که نه تنها عمل های گفتاری خاصی را مشخص می کند بلکه تاثیر مادی در ایجاد سوژه دارد). از نظر آلتوسر منشاء ایدئولوژی شخص است و شخص بدین خاطر سازنده ی هر ایدئولوژی است که عملکرد هر ایدئولوژی ( عملکردی که معرف این ایدئولوژی است) آن آست که افراد عینی را به شخص ( سوژه) تبدیل کند. کاکرد هر ایدئولوژی در این رابطه ی متقابل تشکیل دهندگی است زیرا ایدئولوژی چیزی جز کارکرد آن در اشکال مادی وجود این کارکرد نیست.

لِسرکل این حلقه ی استیضاح را شامل دستگاه ها ( و نهادها) – مناسک (شعایر) – عمل – تکلم و سوژه میداند. در این حلقه نه تنها سوژه به وسیله ی ایدئولوژی استیضاح می شود بلکه به وسیله ی زبانی که صحبت می کند نیز به سوژه تبدیل شده و می شود چنان که در هر پیوند از حلقه ی بالا ایدئولوژی و زبان به طور غیر قابل تفکیکی در هم آمیخته اند.لوسرکل با مادیت کلان دستگاه ها به عنوان تولیدگران گفتمان شروع می کند و معتقد است که آنها مادی هستند بدین خاطر که شامل عناصر خاصی از مادیت و شامل کاکرد نهادها و سیستمی که آنها بدان شکل عمل می کنند ( از ظوابط و قوانین خاص) ، می شود و در عین حال مادی هستند در معنایی وسیع تر به این معنا که آنها قانون ها و فرمان هایی را طرح می کنند که مکانی را برای سوژه ، که بوسیله ی دستگاه هایش فراهم شده ، بوجود می آورد. و اگر ریسک کنیم به طور زبانی مادی هستند به این معنی که آنها منبع آماده ای از گفتمان ها و بیان ها هستند ( آماده تا به سخن در آیند) که سخنگو به طور خستگی ناپذیر آنها را تکرار و خودش را درون آنها باز می شناسد . از طرفی دیگر همین امکان های بازشناسی مارا در درک جهان و تسهیم دیگران در این درک توانا می سازد ، عرفیاتی که گواهی هستند براینکه ما به عنوان سوژه در مکان مشروعمان هستیم. سوژه به واسطه ی دستگاه ها ی استیضاح گر هویت پیدا می کند اما این امکان از طریق نقش هویت بخش مناسک در جهت دادن مکانی ، نقشی ، تقسیم اجتماعی کاری و عمل گروهی ای ، ممکن می شود. آنچه مناسک را از حوزه ی گروه بودگی ( سوژه ی گروهی ) به سوژه ی فردی پیوند می دهد عمل ( Practice ) است . از طریق عمل، کنش فردی با وجود محدودیت هایش شروع به ظهور می کند چنانکه هر سوژه ، بازیگر استراتژی خاص خود است و در مواجه اش با زبان و ایدئولوژی از حدی از استقلال نسبی برخوردار است . آخرین پیوند حلقه ی استیضاح از نظرلوسرکل عمل گفتاری است که به طور قطع عملی فردی است اما وابسته به شرایطی است که به وسیله ی زمینه ای گروهی فراهم شده است. بنابرین ایدئولوژی زبان است به این معنا که تمام پیوند ها و عناصر حلقه ی استیضاح زبانی هستند که نه تنها شامل خود عمل گفتار می شود بلکه دستگاه ها به عنوان مونتاژ گروهی از بیان ها و گفتارها را نیر در بر می گیرد. در قلب مناسک اداها یا سخن نقش اساسی دارند و اعمال که در واقع  کنش هایی همراه با زبان اند نیز از این امر مستثنی نیستند درنتیجه زبان میانجی و موتور کنش متقابل اجتماعی است.

 

ب) زبان مقوله ای ایدئولوژیکی است :

در ساده ترین شکل بدین معناست که زبان خنثی و نیالوده به ایدئولوژی وجود ندارد یا طبق بیان لنین بیشتر نشانگر های دستوری خنثی ، نشانگرهای قدرت اند و ارتباط بین ایدئولوژی وزبان عمیق تر از فرض «ایده ها نیازمند کلمات اند تا بیان شوند » است. بارت در همین ارتباط دو مفهوم معنای ضمنی ( Connotation ) و حوزه های ایده ای ( Ideolosphere ) را مطرح می کند. مثال مشهور بارت در ارتباط با مفهوم اول مثال تابلو و بنری است که نشانگر سربازی سنگالی است که به پرچم فرانسه احترام نظامی می گذارد، بارت معتقد است که معنای موردنظر در این بنر که دلیل اصلی انتخاب آن است، معنای ضمنی آن یعنی اشاره به استعمار فرانسه حتی در شامگاه نابودی استعمار است. در مورد مفهوم دوم بارت سخن از ایدئولوژی های چند گانه ( نه مطلق ) و سیستم های ایده ای می زند که به هیچ وجه مستقل از زیان نیستند. این سیستمهای ایده ای نام گذارنده اند و قابل استناد به نویسنده یا مرجع خاصی هستند بنابرین الزاما با خطا همراه اند. در تمام این حوزه های ایده ای با سیستم هایی از ایده های جدایی ناپذیر از زبان که در عین حال ایدئولوژیک اند ، مواجه هستیم. به نظر بارت درک ما از جمله و نحوه ی نگاه ما به آن بسته به نوع سیستم ایده ای ، متفاوت و ممکن است گاهی :

1- نحوی ( Syntactical )

2- نحوی – معنایی (Syntactico – semantic)

3- معنایی ( Semantic )باشد

4- زبان یک پدیده ی مادی است

لِسرکل مادی بودنن زبان را به دو صورت می داند:

الف) زبان مادی است، به این معنای سر راست که از یک جسم در حال سخن گفتن، کالبد سخنگو منشاء می گیرد.

ب) در معنایی وسیع تر زبان از نهادها و دستگاه هایی  که فراهم گر گفتمان هاو اعمال گفتاری هستند فراهم آمده است.

در معنای اول مشخص است که کالبد در حال سخن پدیده ای مجرد و تهی نیست، و در یک معنا امری تاریخی اجتماعی است که در دل ساختارها و صورت بندی های اجتماعی شکل می گیرد و بیان می شود. در این معنا هر آنچه به بدن مربوط است الزاما تاریخی اجتماعی و مادی است. از طرفی دیگر بدن ها تنها عامل پراکسیس اجتماعی نیستند بلکه خود نیز محصول پروسه هایی هستند که پراکسیس به آنها شکل می دهد. مادیت زبان صرفا در تجلی آن در جسم مادی نیست، بلکه شکل گسترده تر آن را می توان در تحرک توده ها به وسیله ی شعارها نیز مشاهده کرد. نهادهایی که ایده ها را درون گفتمان مادیت می بخشند به شکل مستقیم یا غیر مستقیم تمامی جریانات و مسیرهای یک جامعه را به پیش می برند و مادیت این جریانهای زبانی گفتمانی را به سادگی می توان در مناسک ، شعایر و رفتارهایی مشاهده کرد ، که ایجاد می کند. این بدین خاطر است که قدرت در تمام چرخه ی استیضاح در جریان است و عینیت مادی میابد. (دستگاه های مادی – مناسک مادی – عمل مادی – عمل گفتاری مادی ) . ساده است درک قدرت توهین و تاثیرش روی کالبد قربانی.

5- زبان یک پدیده ی سیاسی است

برای خلاصه کردن اینکه زبان پدیده ای سیا سی است آن را در چند پیش فرض خلاصه می کنیم:

1- وجود های انسانی ، حیوانات سیاسی هستند چون حیوانات سخنگو هستند. به نظرلوسرکل زبان شرط لازم ( ترکیب کننده) و واسطه ی سیاست و فرم اولیه ای از رابطه ی سیاسی است همانطور که جوهر مبارزه به شکل اجتناب ناپذیری شکلی از مبارزه ی زبانی است .و از آنجا که زبان عرصه ی روابط قدرت است پس در نتیجه مبارزات طبقاتی ، مبارزات زبانی نیز هستند.

2- عکس آن هم درست است، وجود های انسانی حیوانات سخنگو هستند ، چون حیوانات سیاسی هستند.

چرا اجتماع انسانی ، اجتماعی سیاسی است؟ تقابل سوژگانی از طریق محاوره صورت می گیرد که ارتباطی است با فرض دوطرفه ( دوسویه) بودن روابط اجتماعی، روابط کار و تقسیم کار، که در عین حال روابط قدرت نیز هستند به همین دلیل تز منشاء زبان از تمایز ( حالت اشاره ) معقولانه و منطقی به نظر  می رسد . بنابرین اگر عرصه ی زبان صحنه ی تمایزات و روابط قدرت و سیاست صحنه ی اجتماعی تقسیم شده به طبقات است پس زبان امری سیاسی و سیاست امری زبانی است.

3- ایده ها نیروهای مادی می شوند وقتی که به توده ها پیوند می خورند.

بحث بر سر مادیت یابی ایده ها، پیوندی با درستی یا نادرستی ایده ها ندارد بلکه این امر مستلزم پی آمد عملی یک انتخاب زبانی درست در یک برهه ی مشخص تاریخی است. بنابرین برای ایده های سیاسی ، کلمات منظم از پیش موجود وجود ندارد به این معنا که درون زبانی قابل دسترس برای توده ها باشد، بلکه مهم پراکسیس زبانی درست در لحظه یمشخص تاریخی است.

4- اگر سرچشمه زبان در ضرورت تقسیم کار جستجو شود، این اسطوره درست به نظر می رسد بدین خاطر که زبان به طور مشخص در تقسیم جامعه درون طبقات متخاصم و درون مبارزاتی که این تقسیمات بوجود می آورند، ترکیب و درگیر شده است. بنابرین وظیفه ی هر منتقدی این است که زبان را از قله ی فلسفی اش به مادیت زندگی واقعی پایین بیاورد. از زبان فلسفی به زبان زندگی واقعی با تمام روابط، گسست ها و پیوندهایش.

لِسرکل بر این باور است که زبان به دو طریق قلمرو مبارزه ی طبقاتی است:

1- مبارزه ی طبقات از طریق زبان بیان می شود یا از درون زبان می گذرد

2- مبارزه ی طبقات در درون خود زبان شکل می گیرد و وجود دارد خواه آگاهانه ، خواه ناآگاهانه

 

6- کارکرد زبان تولید سوژه است

از نظرلوسرکل کارکرد اصلی زبان،نه ابزار ارتباط یا وسیله ی مبارزه ی طبقاتی بلکه دستگاه و ابزاری برای تغییر افراد ،از فرد به سوژه است. بنابرین مواجهات زبانی، بیانی از سوژگانی زبانی بدست می دهند و هر چیزی با حلقه ای از استیضاح که وصف شد پایان می گیرد و محصول نهایی اش تعدادی سوژه است، استیضاح در و بوسیله ی زبان،َتوصیف گر غلبه ی سوژه است. به بیانلوسرکل زمان آن رسیده که سوژه را به جایگاهش بازگردانیم، جایگاه زبان ، جایگاهی از پراکسیس تاریخی ، اجتماعی ، مادی و پراکسیس سیاسی است و جایگاه سوژه ، سوژه ای استیضاح شده بوسیله ی زبان که بیانگر و بیان شده ی زبان است.

 

 

 

منابع:

 

1-Lecercle,Jean Jacques 2006,A Marxist Fhilosophy of Language   ,trans.Gregory Elliott,London

2-Althusse Louis1971, Lenin and Philosophy and Other Essays  ,trans.Ben Brewster,London

3-Lecercle,Jean Jacques and Riley Denise,2005 ,  The force  of Language  ,New York                                                                                         

 

مقاله و ویدیویی از لوسرکل: زمان حال یک سرزمین بیگانه است 
http://www.unicaen.fr/recherche/mrsh/forge/1864

 

ویژه نامه ی «زبان و متن»
http://www.anthropology.ir/node/18342