دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مناسک ایدئولوژیک: سیاست معنا در مناسک



      مناسک ایدئولوژیک: سیاست معنا در مناسک
جبار رحمانی

یکی از مهمترین کارکردهای مناسک، تولید معنا در رابطه با یک قدرت قدسی است. به دلیل این رابطه میان امر مناسکی و قدرت قدسی است که در بطن مناسک، نوعی سیاست معنا وجود دارد. به عبارت دیگر مناسک نوعی سیاست تولید و اعمال و کاربرد معنا هستند، و این فرآیند در رابطه با اهداف یک قدرت و نظام معنایی خاص آن انجام می‌گیرد که ریشه در یک زمینه اجتماعی وفرهنگی نیز دارد. مناسک در هر جامعه ای، حتی یک گروه از خرده فرهنگی کوچک، در نهایت باید کارکردهای و دلالت‌های اجتماعی معناداری برای تداوم آن گروه اجتماعی (تداوم قدرت آن اجتماع کوچک) داشته باشد. سیاست معنا در مناسک، مستلزم درکی پویا از رابطه مناسک با منافع مادی و ایدئولوژیک یک اجتماع مناسکی است. این پویایی سبب می شود که رابطه قدرت و معنا در بستری مناسکی، از وضعیت ایستا و ثابت درآمده و به یک وضعیت سیال و پویا تبدیل شود. از این منظر همیشه می‌توان در مطالعات مناسک تلاشی برای تولید و استقرار یک رابطه قدرت دید، رابطه ای که ریشه در ساختارهای جامعه مومنان دارد. این رابطه قدرت نه در شکل رابطه ای زمینی بلکه در یک جامعه آسمانی و در رابطه میان خدایان یا قدیسان خودش را نشان می‌دهد، در حالیکه رابطه قدرت میان امور مقدس، تصویری از رابطه ای زمینی میان کنشگران اجتماعی هم در وجه توصیفی آن (آنچه که هست) و هم در وجه هنجاری آن (ارائه الگوی مطلوب) است. این رابطه نه تنها در محتوای مناسک، بلکه در کل فرآیند مناسکی، در نمادهای مناسکی و حتی در نظم فضای فیزیکی مناسکی نیز خودش ار متجلی می کند. نمادهای قدسی و نقش های مناسکی، و رابطه ای که میان کنشگران مختلف یک مناسک هست، هرکدام به نوبه خود تجلی ای از این نظم قدرت و رابطه معنا و قدرت هستند که در نهایت در شکلی زمینی منجر به تولید یک رابطه عرفی و مادی از قدرت در حیات اجتماعی روزمره مومنان می شوند. به همین سبب مناسک در عمل، با بازنمایی  نمادین یک رابطه معنادار با امر قدسی الگویی از رابطه با قدرت قدسی را نشان می‌دهند که الگویی برای فهم رابطه قدرت و ایجاد آن بر روی زمین و جامعه است. این نوع نگاه می تواند در مطالعات انتقادی زمینه های آیینی و کارکردهای آن به ما کمک کند. متن زیر ترجمه ای است از کتاب انسانشناسی دین، نوشته جک دیوید الر که رابطه مناسک و امر ایدئولوژیک را در طبقه بندی مناسک ایدئولوژیک بیان می کند:

"مناسک ایدئولوژیک

می‌توان در باب مناسک ایدئولوژیکی که والاس مطرح کرده به عنوان آیینهای کنترل اجتماعی بحث کنیم (که شاید شامل «مناسک سیاسی» کاترینا بل هم بشود) ، که در آن افراد، گروهها و جامعه در کلیت خودش، به حرکت درآمده، تأثیر پذیرفته و دستکاری می‌شوند. این گونه مناسک به گونه ای مناسک عمل می‌کنند تا واقعیت اجتماعی را بسازند و افراد را نسبت به آن واقعیت متقاعد کنند، و قواعد و تجاربی که واقعیت اعضای جامعه را شکل داده و تداوم می‌بخشند، ایجاد کنند. برخی از این نوع مناسک، خبری یا اطلاع دهنده هستند، در حالیکه برخی دیگر تمایل دارند تا «انگیزش‌ها و خلقیاتی» که جامعه بدانها متکی است را به تدریج به افراد القاء‌کنند و یا اینکه اغلب اوقات، همانند نمایش حزن انگیز مصلوب شدن مسیح که به دنبال یادآوری داستان رنج مسیح است، هر دوی آن کارکردها، به طور همزمان انجام می‌گیرند.

آیین‌های تقویت از جمله مناسک خیلی مهم و رایج هستند، همانطور که رادکلیف براون تشریح کرده (در مقابل نظر مالینوفسکی)، کارکرد مذهب، اغلب رفع نیازهای فردی بالاخص نیاز به رهایی از ترس و ابهام نیست. مذهب و مناسک، در حقیقت می‌توانند ترس و سردرگمی افراد را افزایش دهند، البته نه به مفهوم ترس و سردرگمی آنها نسبت به موضوعات مذهبی. مردمی که به ارواح و شیاطین یا جهنم و یا خدای تنبیه‌گر اعتقاد ندارند ترسی هم از آنها ندارند. درمقابل اینها رادکلیف براون بر اینست که بیشتر کارکردهای مناسک و مذهب فراتر از سطح فردی بوده، و برای خیر و صلاح جامعه و اموری از این قبیل هستند، بویژه در دوره بحران‌ها؛ البته اغلب بر مبنای رخدادهای هر روزه، جامعه بواسطه عدم انسجام و زوال نظم و یل شرایط بحرانی گروهها و فرآیندهای تفرد و منفرد شدن افراد و خانواده در معرض تهدید قرار می‌گیرد. هنگامی که در این شرایط، مرگی وجود داشته باشد (بالاخص یک مرگ مشکوک، در نظر داشته باشید که اغلب، نه همیشه، مرگ در برخی جوامع امری مشکوک است) یا یک فاجعه طبیعی، یا حتی صرفاً یک نزاع و کشمکش داخلی، جامعه می‌تواند دچار عدم انسجام شود. مناسک، حتی در موارد منفی مثل جادو یا آیین‌های تدفین دشمن، می‌توانند مانع عدم انسجام جامعه (به عبارتی مانع فروپاشی جامعه) شود و این کار را  به واسطه ارائه چیزها و کارهایی برای انجام دادن و یا ارائه راههایی برای هدایت و جهت‌دهی احساسات و دغدغه‌های مردم انجام می دهد. به عنوان مثال جوامع بومیان استرالیا اغلب نسبت به مرگ با برخوردی خشن بین دو گروه، واکنش نشان می‌دهند. این مناسک به صورت رقصیدن در صفوف متقابل انجام می‌گیرد، رخدادی که می‌تواند به مواجهه بین طرفین و پرتاب نیزه به سوی یکدیگر منتهی شود. معمولاً صدمات جانی، مقصود نبوده و رخ هم نمی‌دهد، یکی از طرفین یا هر دو طرف خون‌هایشان را نشان داده (عموماً نیزه‌ها را رو به آسمان بر زمین گذاشته، یا پرتاب می‌کنند تا به فرشتگان غیر منتظره یا ناخوانده اصابت کنند) وقتی که کینه‌جویی خونین رفع می‌شود، مناسک می‌تواند پایان یافته و مردم نیز می‌توانند به زندگی عادی با یکدیگر برگردند.

تابوها و وظایف آیینی نوعی از مناسک ایدئولوژی را شکل می‌دهند. این انواع و گونه‌های اعتقادات و رفتارها، حول آن چیزهایی متمرکز می‌شوند که مردم باید / نباید انجام دهند و دست بزنند. ماهیت و محتوای اصلی این محدودیت‌ها، مفهوم امر قدسی، آنگونه که دورکیم آنرا فرض کرد، می‌باشد. برخی اشیاء، افراد یا اعمال آنقدر قدرتمند هستند که حداقل برای فرد عادی در موقعیت و شرایط عادی خطرناک می‌شوند. وقتی یک شخص کاملاً آماده شده است (تطهیر شده است و از لحاظ مناسکی محافظ شده است و ..) در این صورت او می‌تواند با این امور (بسیار قدرتمند و در عین حال خطرناک) به سلامت و بی‌خطر در ارتباط باشد. شاید دلالت اجتماعی تابو، بیانگر تجربه جدیت و اهمیت مناسکی (Ritual seriousness) باشد؛ اینکه همه امور و اشیاء برابر نیستند و رفتار ما باید این واقعیت (نابرابری اشیاء واحد) را انعکاس دهد. البته این تنها اشیا نیستند که نابرابرند، بلکه مردم نیز اینگونه‌اند.به عنوان مثال مناسک پادشاهی و سلطنت، مشخصه ویژگی قدرتمند و حتی مقدس شاه یا حاکم و ایدئولوژی‌هایی از قبیل «حق الهی شاهان» را برجسته و بازتولید می‌کند و قدرت را تداوم می‌بخشد. الزامات مناسکی که افراد در قبال یکدیگر انجام داده و رعایت می‌کنند، ساختارهای اجتماعی و همچنین ساختارهای معنوی را ایجاد و محافظت می‌کند."

این مطلب ترجمه بخشی از کتاب زیر است

Eller, Jack David (2007)  Introducing Anthropology of Religion, London: Routledge